شهدای ایران:دلم تنگ است؛ تنگ روزهايي که مصلحت اسلامي مطرح بود، نه اسلام مصلحتي.
تنگ روزهايي که تشيع وسيلهاي براي ارتزاق نشده بود.
تنگ روزهايي که که اهداف عالي انساني فداي مصلحتهاي شخصي نميشد.
تنگ روزهايي که آدمها اينقدر تضاد نداشتند. (تضاد برون و درون آدمها دلم را تنگ ميکند!)
دلم تنگ شده و خندهام ميگيرد!
خندهام ميگيرد از اينکه؛ هيچ وقت در تمام عمرم تجربه نکردهام آن روزها را که دلم تنگ آن روزها بشود. اينجاست که دلم ميسوزد براي اين دل تنگ، که حتي نميتواند. دلتنگ آن روزها باشد که اصلا آن روزگاران را تجربه نکرده است...
سنگدلي يا تنگدلي و يا شايد هم سنگدلي و تنگچشمي عدهاي، دست به دست هم داد که از آن روزگار جز چند کتاب که هر از گاه به چاپ مجدد ميرسد (منهاي «دا» و «جنگ دوستداشتني» و...) و چند نمايشگاه بيسروته و هزاران هزار عکس و پوستر که ديگر هيچکس به آنها عميق نگاه نميکند! جز همين حداقل، هيچ براي من و تو نماند که حتي بخواهيم آرزو کنيم و مثلا بگوييم: «يا ليتنا کنا معکم»
من حتي نميدانم چه طعمي داشت روزهايي که برخي به جاي اينکه حفظ جان را از اوجب واجبات بدانند به حفظ جان جانان پرداختند. من نميدانم حتي که شهادت فقط تا به آسمان رفتن نيست، که به خود آمدن است... من امروز در مشتي توهم و تعصبم که هيچکدام ريشه ندارد.
و نميدانم چه کسي اين داستان تکراري را آنقدر برايم تکرار کرد که خوابم برد. آنقدر خوابزده شدم که در بيداري هم انگار خوابم. اين را از قدمهاي بيخودانهام در مييابم. خوابيدهام؛ عمريست و عدهاي را بهانه ميکنم براي پوشاندن کوتاهيهايم.
و من هرگز نرسيدهام به فهواي عميق اين داستان؛ داستان «شهادت»: «شهادت داستان ماندگاري آناني است که دانستند دنيا جاي ماندن نيست» من فقط يادگرفتم که زندگي سراسر آزمون است. اما کسي نگفت که مهر قبولياش «شهادت» است! و من ماندهام. پشت اين دربها و کارنامهام حتي يک مهر آفرين هم ندارد...
شهادت از من ميگريزد، چنانکه من از مرگ خويش ميگريزم...
و هيچکس به من نگفت: «تا شهادت هست، شهيد بايد شد، زندگي بايد کرد.»
و من هرگز ندانستم که «شقايق» چه گلي است؟
و فقط راضي شدم به اين زمزمه: چرا بستند راه آسمان را؟ چرا برداشتند اين نردبان را؟
و مگر پرواز را به نردبان نياز است؟ و مگر پرواز را بال؟
و من فکر ميکردم بايد پروانه شد. پرنده شد. و چند بار هم آرزو کردم که پرنده باشم. کبوتر باشم. مثل کبوتران حرم...
اما نميدانستم آن روزها که عدهاي بيبال پرواز ميکردند، پروانگان به حال آنان غبطه ميخوردند و اين شد که من امروز در گل ماندهام. حتي در هزاران فرسخي راه آنان که رفتند و کاري «حسيني»
کردند نيستم، آنان که خواستند تا بمانم و کاري «زينبي» کنم. و اين شد که من در سپاه يزيدم.
و من بهراستي مصداق آناني هستم که يک عمر مردهاند و يک لحظه هم شهيد نخواهند شد.
و اين است که دلم ميسوزد و تنگ است. تنگ است دلم براي صدايي که روزگاري از اين حنجرهها بلند ميشد.
حنجرههايي که امروز سالهاست مهمان صداي سرفههاي خشک و خونين شدهاند.
و نصيبشان ـ اگر خوششانس باشند ـ دراز کشيدن روي تختهاي بيمهر بيمارستان ساسان است و اگر سويي مانده باشد براي چشمهاشان به ثانيههاي تنهايي خيره ميمانند...
و نصيب آنها آن کپسولهاي بلند اکسيژن است.
و نصيب آنها شيميدرماني است.
و نصيب آنها مژههايي است که ريختهاند.
و من هميشه فکر ميکنم آيا ميتوان بدون مژه اشک ريخت و سبک شد؟ خدا کند بشود.
و من آنقدر کوتاهي کردم، آنقدر کم شدم، آنقدر خم شدم که انگار در حال بوسه زدن بر دستهاي شيطان هستم.
آنقدر
” خوابيدهام؛ عمريست. و «عدهاي»را بهانه ميکنم براي پوشاندن کوتاهيهايم. و من هرگز نرسيدهام به فهواي عميق اين داستان؛ داستان «شهادت»: «شهادت داستان ماندگاري آناني است که دانستند دنيا جاي ماندن نيست» "
شيطان از من خوشش ميآيد که نگو!!!
اين را امروز صبح از خواب که پريدم و نمازم قضا شد آرام در گوشم فرياد زد...
لعنت خدا بر اين شيطان لعنتي.
و شايد هم لعنت خدا بر من...
بر نفس من که امروز به تنهايي شيطان را هم درس ميدهد.
خوب که نگاه ميکنم ميبينم اين منم که ايستادهام و باز آن منم که خم شدهام و دستان نفس خويش را ميبوسم.
آري اين منم...
اين منم و منيتهاي من. خودپسنديهاي من....
چقدر دلم ميخواهد لابهلاي رملهاي فکه گم شوم.
چقدر دلم ميخواهد طلوع دو کوهه مرا ذوب کند در خويش.
و غروب شلمچه مرا در آتش عشق به ياران آخرالزمانياش، خاکستر کند.
چقدر دلم ميخواهد در مقر شهيد چمران دهلاويه با نور يک شمع کوچک دلم روشن شود.
دلم ميخواهد در هويزه، به جاي مادر شهيد علمالهدي من زير خاک باشم. حيفاند چنين مادراني...
دلم ميخواهد سحرگاهي که دور حسينيه گردان تخريب ميگردم، خداوند اين طواف را از من بپذيرد... دلم تنگ است براي راهي نور شدن... براي مسافر آن وادي دور شدن
*راهیان نور
تنگ روزهايي که تشيع وسيلهاي براي ارتزاق نشده بود.
تنگ روزهايي که که اهداف عالي انساني فداي مصلحتهاي شخصي نميشد.
تنگ روزهايي که آدمها اينقدر تضاد نداشتند. (تضاد برون و درون آدمها دلم را تنگ ميکند!)
دلم تنگ شده و خندهام ميگيرد!
خندهام ميگيرد از اينکه؛ هيچ وقت در تمام عمرم تجربه نکردهام آن روزها را که دلم تنگ آن روزها بشود. اينجاست که دلم ميسوزد براي اين دل تنگ، که حتي نميتواند. دلتنگ آن روزها باشد که اصلا آن روزگاران را تجربه نکرده است...
سنگدلي يا تنگدلي و يا شايد هم سنگدلي و تنگچشمي عدهاي، دست به دست هم داد که از آن روزگار جز چند کتاب که هر از گاه به چاپ مجدد ميرسد (منهاي «دا» و «جنگ دوستداشتني» و...) و چند نمايشگاه بيسروته و هزاران هزار عکس و پوستر که ديگر هيچکس به آنها عميق نگاه نميکند! جز همين حداقل، هيچ براي من و تو نماند که حتي بخواهيم آرزو کنيم و مثلا بگوييم: «يا ليتنا کنا معکم»
من حتي نميدانم چه طعمي داشت روزهايي که برخي به جاي اينکه حفظ جان را از اوجب واجبات بدانند به حفظ جان جانان پرداختند. من نميدانم حتي که شهادت فقط تا به آسمان رفتن نيست، که به خود آمدن است... من امروز در مشتي توهم و تعصبم که هيچکدام ريشه ندارد.
و نميدانم چه کسي اين داستان تکراري را آنقدر برايم تکرار کرد که خوابم برد. آنقدر خوابزده شدم که در بيداري هم انگار خوابم. اين را از قدمهاي بيخودانهام در مييابم. خوابيدهام؛ عمريست و عدهاي را بهانه ميکنم براي پوشاندن کوتاهيهايم.
و من هرگز نرسيدهام به فهواي عميق اين داستان؛ داستان «شهادت»: «شهادت داستان ماندگاري آناني است که دانستند دنيا جاي ماندن نيست» من فقط يادگرفتم که زندگي سراسر آزمون است. اما کسي نگفت که مهر قبولياش «شهادت» است! و من ماندهام. پشت اين دربها و کارنامهام حتي يک مهر آفرين هم ندارد...
شهادت از من ميگريزد، چنانکه من از مرگ خويش ميگريزم...
و هيچکس به من نگفت: «تا شهادت هست، شهيد بايد شد، زندگي بايد کرد.»
و من هرگز ندانستم که «شقايق» چه گلي است؟
و فقط راضي شدم به اين زمزمه: چرا بستند راه آسمان را؟ چرا برداشتند اين نردبان را؟
و مگر پرواز را به نردبان نياز است؟ و مگر پرواز را بال؟
و من فکر ميکردم بايد پروانه شد. پرنده شد. و چند بار هم آرزو کردم که پرنده باشم. کبوتر باشم. مثل کبوتران حرم...
اما نميدانستم آن روزها که عدهاي بيبال پرواز ميکردند، پروانگان به حال آنان غبطه ميخوردند و اين شد که من امروز در گل ماندهام. حتي در هزاران فرسخي راه آنان که رفتند و کاري «حسيني»
کردند نيستم، آنان که خواستند تا بمانم و کاري «زينبي» کنم. و اين شد که من در سپاه يزيدم.
و من بهراستي مصداق آناني هستم که يک عمر مردهاند و يک لحظه هم شهيد نخواهند شد.
و اين است که دلم ميسوزد و تنگ است. تنگ است دلم براي صدايي که روزگاري از اين حنجرهها بلند ميشد.
حنجرههايي که امروز سالهاست مهمان صداي سرفههاي خشک و خونين شدهاند.
و نصيبشان ـ اگر خوششانس باشند ـ دراز کشيدن روي تختهاي بيمهر بيمارستان ساسان است و اگر سويي مانده باشد براي چشمهاشان به ثانيههاي تنهايي خيره ميمانند...
و نصيب آنها آن کپسولهاي بلند اکسيژن است.
و نصيب آنها شيميدرماني است.
و نصيب آنها مژههايي است که ريختهاند.
و من هميشه فکر ميکنم آيا ميتوان بدون مژه اشک ريخت و سبک شد؟ خدا کند بشود.
و من آنقدر کوتاهي کردم، آنقدر کم شدم، آنقدر خم شدم که انگار در حال بوسه زدن بر دستهاي شيطان هستم.
آنقدر
” خوابيدهام؛ عمريست. و «عدهاي»را بهانه ميکنم براي پوشاندن کوتاهيهايم. و من هرگز نرسيدهام به فهواي عميق اين داستان؛ داستان «شهادت»: «شهادت داستان ماندگاري آناني است که دانستند دنيا جاي ماندن نيست» "
شيطان از من خوشش ميآيد که نگو!!!
اين را امروز صبح از خواب که پريدم و نمازم قضا شد آرام در گوشم فرياد زد...
لعنت خدا بر اين شيطان لعنتي.
و شايد هم لعنت خدا بر من...
بر نفس من که امروز به تنهايي شيطان را هم درس ميدهد.
خوب که نگاه ميکنم ميبينم اين منم که ايستادهام و باز آن منم که خم شدهام و دستان نفس خويش را ميبوسم.
آري اين منم...
اين منم و منيتهاي من. خودپسنديهاي من....
چقدر دلم ميخواهد لابهلاي رملهاي فکه گم شوم.
چقدر دلم ميخواهد طلوع دو کوهه مرا ذوب کند در خويش.
و غروب شلمچه مرا در آتش عشق به ياران آخرالزمانياش، خاکستر کند.
چقدر دلم ميخواهد در مقر شهيد چمران دهلاويه با نور يک شمع کوچک دلم روشن شود.
دلم ميخواهد در هويزه، به جاي مادر شهيد علمالهدي من زير خاک باشم. حيفاند چنين مادراني...
دلم ميخواهد سحرگاهي که دور حسينيه گردان تخريب ميگردم، خداوند اين طواف را از من بپذيرد... دلم تنگ است براي راهي نور شدن... براي مسافر آن وادي دور شدن
*راهیان نور
...
باز هم شورای عالی انجمن های ایثارگران ( که همه یکی هستند و توسط
چند نفر معلوم خاص اداره می شوند ) در اقدامی قدرت طلبی
به انتشار درخواست ریاست بنیاد را داده اند ؟!
تا هر چه بیشتر با فرهنگ ایثار و شهادت ؛
و با حقوق و معیشت بچه های جبهه و جنگ و دفاع مقدس ،
رزمندگان و جانبازان بالاخص ۵% مخالفت نمایند ؛
و اجازه ندهند که اینان را به بنیاد شهید و امور ایثارگران راه بدهند .
که از حقوق و امکانات این نهاد مقدس بهرمند شوند .
بنا براین ما اعلام و اقرار می کنیم که :
۱- رئیس بنیاد شهید نباید از جامعه ایثارگران باشد ؟!
۲- رئیس بنیاد شهید باید مدیر و مدبر و غم خوار همه بچه های جبهه و
جنگ باشد و تبعیض قائل نشود ؟!
۳- رئیس بنیاد نباید دنبال سهمیه کوپن برای عده ای خاص باشد ؟!
۴- رئیس بنیاد باید مقام والای رزمندگان و جانبازان را که ۳۰ سال است
بدست عده ای مادی بلوکه شده است به اینان باز گرداند ؟!
۵ - رئیس بنیاد باید از جامعه ایثارگران رزمنده ستیز ؛ دوری و تبری
جوید ؟!
سلام به شهدای عزیز .
...
http://mkhakpour9.persianblog.ir
http://khakpour95m.blogfa.com
...
مرتضی خاکپور|Iran, Islamic Republic of|۲۰:۴۹ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۳00 پاسخ
...
ملتی که فقط برای پول فریاد دارد .
ملتی که فقط بدنبال سهمیه بلیط هواپیماست .
ملتی که همه هم رزمانش را فدا می کند که حقوق بیشتری بگیرد .
ملتی که فریب و ریا پیشه کرده است .
می خواهی چه جوابی بگیرد ؟!
می خواهد چند سال عمر کند .
می خواهد کدام مقام را بنشیند .
با این کارهای مغرضانه فرهنگ ایثار و شهادت را نابود کردند ؟!
مسیر انقلاب اسلامی ایران را عوض کردند .
فقط اینان و لاغیر ؟!
وقتی دولت و ملت می بیند فدائیان یک ملت اینچنین واثروتا
سر می دهند ؟!
یعنی فرهنگ ایثار فاتحه ؟!
...
مرتضی خاکپور|Iran, Islamic Republic of|۰۸:۰۹ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۷00 پاسخ
...
در این رونوشت :
فقط و فقط محسن رضایی عزیز است که شورای ایثارگران و انجمن های تابع را به حضور می پذیرد و گوش می دهد ؟!
نکن آقا .
نکن گوش نکن و همراهی نکن .
و به ظلم رزمندگان و جانبازان بالاخص ۵% جبهه
با اینان همراهی نکن .
و به حذف فرهنگ ایثار و شهادت با اینان همراهی نکن .
بعد نرو شکایت کنی که چرا ملت رای نداد .
و نگو که تعجب کردی چرا رای نیاوردی .
با اینان نشستی .
و مردم اینان را به مال اندوزی و قدرت طلبی و رزمنده ستیزی می شناسند .
نکن آقای عزیز با اینان همراهی نکن و دوری کن ؟!
تا محبوبیت از دست رفته خودت را بدست بیاوری .
موفق باشی .
...
اندک ایثارگر که معلوم نیست جبهه بوده باشند :
اوایل امورات بنیاد قانون وضع می کردند ؟!
و رزمندگان و جانبازان بالاخص ۵% را از بنیاد بیرون کردند ؟!
و با این کارشان قصد تصرف ثروت بنیاد را داشتند ؟!
و نتیجه فقر بیشتر رزمندگان و حذف فرهنگ ایثار و شهادت در جامعه شد ؟!
غافل از اینکه :
امروز فرزندان شهدا که استخدام بنیاد شهید شدند دیدند که
سرشان بی کلاه مانده و عده ای فربه شده اند ؟!
و امروز همین ایثارگران رزمنده ستیز را هم به بنیاد مشکل شد ؟!
و امروز همین ایثارگرانی که رزمندگان را از بنیاد حذف کردند خودشان
شدند شاکی بنیاد که چرا کار نمی کنند و چرا به جانبازان خدمت
نمی کنند :
و نمی دانند که این بذر را خودشان پاشیدند ؟!
و امروز چوب ظلم کردن به بچه های جبهه و جنگ را می خورند ؟!
و البته این وسط همه فربه اند به غیر از :
رزمندگان و جانبازان بالاخص ۵% جبهه و جنگ که نان ندارند و
فقیرند ؟!
و خدا را .
خدایا خودت کمی وجدان .
تا از اینها نجات یابیم .
و عمر را با فقر بپایان نبریم ؟!
آمین یا رب العالمین .
...
http://mkhakpour9.persianblog.ir
http://khakpour95m.blogfa.com
http://khakpour1396.blogfa.com
...
قلم خبرنگار نقش مؤثری در انتقال فرهنگ ایثار به نسل آینده دارد .
آخرین بروزرسانی ۱۳۹۶/۰۵/۱۷ ساعت ۱۷:۴۵
چهارشنبه
توضیحات روابط عمومی بنیاد درباره انتشار نامه ای خطاب به رییس بنیاد
تاریخ انتشار : سه شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۷:۴۵
مرکز روابط عمومی و اطلاع رسانی بنیاد شهید و امور ایثارگران
در پی انتشار گسترده نامه شورایی موسوم به شورای عالی ایثارگران خطاب به نماینده ولی فقیه و رییس بنیاد شهید و امور ایثارگران توضیحاتی منتشر کرد.
توضیحات روابط عمومی بنیاد درباره انتشار نامه ای خطاب به رییس بنیاد
به گزارش «ایثار» مرکز روابط عمومی و اطلاع رسانی بنیاد در پی انتشار نامه شورایی موسوم به شورای عالی ایثارگران خطاب به نماینده ولی فقیه و رییس بنیاد شهید و امور ایثارگران در برخی رسانههای جمعی مبنی بر اینکه «در دولت دوازدهم از پذیرش مدیریت بنیاد شهید انصراف دهید» نکاتی را جهت استحضار ملت شریف ایران و به ویژه خانواده معظم شهدا و ایثارگران منتشر کرد که به شرح زیر است:
1. جامعه معزز ایثارگری با حدود 3 میلیون و 300 هزار عضو، تشکلها و سلایق مختلفی را در خود جای داده است و بنیاد شهید و امور ایثارگران در طی سالیان گذشته با ایجاد مرکز دانش پژوهان و تشکلهای شاهد و ایثارگر با حمایت از راه اندازی و ساماندهی حدود 200 تشکل ایثارگری در حوزههای مختلف درصدد توسعه فعالیتهای اجتماعی ایثارگران بوده تا از نظرات، پیشنهادات تخصصی و انتقادات سازنده آنان استفاده نماید و روند خدمات رسانی به این قشر معزز را به عنوان ولی نعمتان جامعه اسلامی پیش ببرد کما اینکه خوشبختانه این اقدام موجب تغییر و اصلاح بسیاری از فرایندها و در نتیجه بهبود امور بوده است. بررسیها نشان میدهد که تشکلی به نام شورای عالی انجمنهای ایثارگران که ظاهراً مدعی نمایندگی جامعه ایثارگری است، به ثبت نرسیده و اصولاً صدور هرگونه بیانیه و اطلاعیه تحت این عنوان فاقد وجاهت قانونی است.
2. بررسی سوابق فعالیتهای مصاحبه کنندگان تحت عنوان شورای عالی که بیشترین حجم اقدامات خود را تحت عنوان «پیگیری مطالبات ایثارگران» در آستانه دوازدهمین دوره انتخاب ریاست جمهوری در اواخر سال 1395 آغاز کردند نشان میدهد این افراد در لوای طرح مشکلات ایثارگران با طرح شعارهای سیاسی علیه دولت یازدهم، منویات یک جریان سیاسی را پیگیری و تحت حمایت رسانهای این جریان قرار گرفتند و بلافاصله پس از مشخص شدن کاندیداهای ریاست جمهوری در کمیته ایثارگران ستاد انتخاباتی رقیب اصلی رییس جمهور مستقر، دست به فعالیتهای گستردهای زدند تا جامعه ایثارگری را در جهت اهداف سیاسی خود بکار گیرند به نحوی که در اوج مناظرات انتخاباتی با انجام مصاحبه و صدور بیانیهای به عنوان شورای عالی ایثارگران، با طرح مطالب کذب و غیرواقع حجت الاسلام و المسلمین دکتر روحانی را به ترفند فریب افکار عمومی در بازگویی پرداخت مطالبات خانوادههای معظم شهدا، متهم کردند. (بیانیه مورخ 1396/2/24) اکنون که فرآیند مبارزات انتخاباتی پایان یافته و رییس جمهور منتخب با رأی قاطع ملت ایران و قاطبه جامعه ایثارگری در حال معرفی کابینه و تیم کاری دولت است، در صدد هستند در لوای عنوانی غیرقانونی، همان خواستههای سیاسی خود را مطرح کنند و پیگیری امور جامعه ایثارگری را وجه المصالحه اهداف سیاسی کنند.
در پایان یادآور میشود بنیاد شهید و امور ایثارگران همچون گذشته در راستای منویات مقام معظم رهبری (مدظله العالی) همواره بر اجتناب از ورود به مسائل مربوط به جریانات سیاسی تأکید داشته و حفظ شأن و کرامت جامعه ایثارگری را وظیفه خود دانسته و میداند و اطمینان دارد عموم جامعه بزرگ و معزز ایثارگری همانند گذشته اجازه نخواهند داد جایگاه والای ایثارگران دستاویز اهداف زودگذر برخی جریانهای سیاسی قرار گیرد.
کد مطلب: 213887
...
اندک ایثارگر که معلوم نیست جبهه بوده باشند :
اوایل امورات بنیاد قانون وضع می کردند ؟!
و رزمندگان و جانبازان بالاخص ۵% را از بنیاد بیرون کردند ؟!
و با این کارشان قصد تصرف ثروت بنیاد را داشتند ؟!
و نتیجه فقر بیشتر رزمندگان و حذف فرهنگ ایثار و شهادت در جامعه شد ؟!
غافل از اینکه :
امروز فرزندان شهدا که استخدام بنیاد شهید شدند دیدند که
سرشان بی کلاه مانده و عده ای فربه شده اند ؟!
و امروز همین ایثارگران رزمنده ستیز را هم به بنیاد مشکل شد ؟!
و امروز همین ایثارگرانی که رزمندگان را از بنیاد حذف کردند خودشان
شدند شاکی بنیاد که چرا کار نمی کنند و چرا به جانبازان خدمت
نمی کنند :
و نمی دانند که این بذر را خودشان پاشیدند ؟!
و امروز چوب ظلم کردن به بچه های جبهه و جنگ را می خورند ؟!
و البته این وسط همه فربه اند به غیر از :
رزمندگان و جانبازان بالاخص ۵% جبهه و جنگ که نان ندارند و
فقیرند ؟!
و خدا را .
خدایا خودت کمی وجدان .
تا از اینها نجات یابیم .
و عمر را با فقر بپایان نبریم ؟!
آمین یا رب العالمین .
...
http://mkhakpour9.persianblog.ir
http://khakpour95m.blogfa.com
http://khakpour1396.blogfa.com
...
...
انجمن های ایثارگری قانون وضع کردند که :
رزمندگان و جانبازان بالاخص ۵% را به بنیاد شهید راه ندهند و
حقوق و معیشت ندهند تا گرسنه و فقیر بمانند ؟!
حالا همین ایثارگران می گویند که :
کارمندان بنیاد جانبازان را تحویل نمی گیرند . و کارشان را انجام
نمی دهند و توهین هم می کنند ؟!
و می خواهند تجمع خیابانی راه بیندازند و کارمندان بنیاد را بیرون کنند ؟!
من می گویم هر ۲ بد است .
و اول از همه ایثارگران باید دست از دشمنی با بچه های جبهه و جنگ
بردارند ؟!
دوم می شود یک فکری کرد ؟!
بنابراین تا زمانی که ایثارگران رزمنده ستیزی می کنند ؟!
همین آش است و همین کاسه ؟!
و کسی حق اعتراض ندارد
...
گناه داره . ولی حقیقتو باید بگم ؟!
ایثارگران قانون وضع کردند که رزمندگان و جانبازان بالاخص ۵%
جبهه رو به بنیاد راه ندهند و فقیر و بدبخت شوند ؟!
حالا همین بنیاد که اگه این ایثارگر رفت بنیاد
؟!
حالا اگه دلشون می خواد ریش و سیبیل رو بزنن و ادوکلن بزنن
بروند بنیاد ؟!
شاید بنیاد هم برداشت ؟!
البته به اونور میز باید بسیار زیاد احترام هم بگذارد ؛ زیرا
؟!
البته چنین چیزی رو توی فیلم ها دیده بودیم ؟!
ایثارگران شما چیکار کردید :
برای اندکی ثروت ؛
رزمندگان را بدبخت و فرهنگ ایثار و شهادت را تعطیل ،
و خودتان را اونور قرار دادید ؟!
توبه کنید و حقوق و معیشت بچه های جبهه و جنگ :
رزمندگان و جانبازان بالاخص ۵% جبهه را از بنیاد شهید
موافقت کنید ؟!
و برای خودتان وجهه بخرید ؟!
و به ۳۰ سال ظلم به رزمندگان ؛
و بی احترامی به خودتان پایان دهید ؟!
انشاالله .
...
اصلاً فقط رزمندگان ایثارگرند .
این ایثارگران عزیز اگر از خاطرات خودشان بگویند شاید که اصلاً
جبهه نرفته باشند ؟!
از خونه زده بیرون برود مغازه ماست بخرد واسه ناهار :
یک خمپاره زدن ۲۰۰ کیلومتری ایشان شده ایثارگر ؟!
بعد همین آقای محترم فقط خودش را ایثارگر می نامد و جامعه و
دولت و مجلس هم قبول می کند ؟!
چاره دیگری ندارند ؟!
زیرا با فیزیکشان برای نشان دادن جنگ استفاده می کنند ؟!
و بعد همین آقای مثلاً ایثارگر با حقوق و معیشت رزمندگان
و جانبازان مخالفت می کند ؟!
و حالا فرمانده جنگ و رزمنده جنگ که سالها جبهه بوده
و کشته ها کشته :
ایثارگر نیست و حقوق و معیشت ندارد ؟!
زیرا دشمنی بنام ایثارگر دارد ؟!
خدا .
چی بگم .
کی ره بگم .
...
http://khakpour1396.blogfa.com
...
...
در حقیقت مشکل ما ایثارگران هستند .
که با حقوق و معیشت رزمندگان و جانبازان بالاخص ۵% در بنیاد شهید مخالفت می کنند .
و دولت و مجلس هم بدون مشورت با ایثارگران
دلیلی نمی بیند که به بچه های دفاع مقدس رسیدگی کنند ؟!
بنا براین قانونی وجود ندارد که آقای انصاری و بنیاد شهید کاری برای این گروه از بچه های جبهه انجام دهند ؟!
اینست که باید اول از همه ایثارگران رزمنده ستیز را کنار بزنیم .
و بعد با سردار عزیز محسن رضایی رفیق بشویم .
که بتوانیم بچه های جبهه و جنگ را از فقری نجات دهیم .
انشاالله .
http://khakpour1396.blogfa.com
...