پس از عملیات «مرصاد» گزارش پیشروی نیروها را برای امام خواندند، امام پس از شنیدن آن خوشحال شد و گفت بگویید در این دنیا که نمیتوانم کاری بکنم. اگر آبرویی داشته باشم در آن دنیا قطعا شفاعتش خواهم کرد.
به گزارش شهدای ایران ، کتاب «نورعلی» نیمنگاهی به زندگی و اوج بندگی سردار شهید نورعلی شوشتری که انتشارات شهید کاظمی آن را منتشر کرده است، در بردارنده خاطراتی از زندگی و فراز و فرودهای این سردار دلاور اسلام است، که در بخشی از آن با اشاره به حمله منافقین به کشور و شکلگیری عملیات مرصاد به نقش این شهید در آن برهه و پیام امام به او پرداخته است.
در ادامه بخش مربوط به این ماجرا آمده است.
*معطل نکنید
سال 67، داخل قرارگاه یونس گزارش یکی از عملیاتها را میداد. آقای خامنهای و محسن رضایی هم بودند. خبر آوردند که دشمن به کرند حمله کرده. قبول نمیکرد. میگفت: «این گزارش اشتباه است. دشمن هدف خاصی آنجا ندارد.» برگشت برای ادامه گزارش که خبر دادند، رسیدهاند اسلامآباد.
تعجب کرد و گفت: شما همین چند دقیقه پیش گفتید کرند هستند، چطور به این سرعت رسیدند اسلامآباد؟ گفتند: این دختر و پسرهایی که حمله کردهاند عربی صحبت نمیکنند، فارسی بلدند. درمانده شده بود. آقای خامنهای گفت: احتمالا منافقیناند و هدفشان تهران است. وارد عمل شوید. محسن رضایی جواب داد: این منطقه برادران ارتش است و در مسئولیت سپاه نیست؛ اما آقای خامنهای رو کرد به شوشتری: با توجه به اینکه شما قبلا در کرمانشاه حضور داشتید، بروید و معطل نکنید.
***
وقتی رسید کرمانشاه، محشری به پا بود. میگفت: «در طول جنگ چنین صحنهای ندیده بودم. مردم از شهر فرار میکردند. هرکس وسیلهای گیر میآورد، خانوادهاش را سوار میکرد و میفرستاد بیرون شهر. شهر خالی شده بود. انبارهای مهمات اطراف شهر در آتش میسوخت و میگهای عراقی هم که به پشتیبانی منافقین آمده بودند، بالای شهر میچرخیدند.»
***
یکی دو روز اول در غربت مقابلشان ایستادند؛ نیرو نداشتند؛ اما روزهای بعد اوضاع تغییر کرد.
***
*به شوشتری بگویید اگر آبرو داشته باشم قطعا شفاعتش میکنم
حاج احمد آقا گزارش پیشرویهای نیروهای خودی را برای امام خواند، امام خوشحال شد. گفت: به شوشتری بگویید در این دنیا که نمیتوانم کاری بکنم. اگر آبرویی داشته باشم در آن دنیا قطعا شفاعتش خواهم کرد.
پیام امام را که به نورعلی رساندند، تمام خستگی آن چند روز از تنش در آمد.
در ادامه بخش مربوط به این ماجرا آمده است.
*معطل نکنید
سال 67، داخل قرارگاه یونس گزارش یکی از عملیاتها را میداد. آقای خامنهای و محسن رضایی هم بودند. خبر آوردند که دشمن به کرند حمله کرده. قبول نمیکرد. میگفت: «این گزارش اشتباه است. دشمن هدف خاصی آنجا ندارد.» برگشت برای ادامه گزارش که خبر دادند، رسیدهاند اسلامآباد.
تعجب کرد و گفت: شما همین چند دقیقه پیش گفتید کرند هستند، چطور به این سرعت رسیدند اسلامآباد؟ گفتند: این دختر و پسرهایی که حمله کردهاند عربی صحبت نمیکنند، فارسی بلدند. درمانده شده بود. آقای خامنهای گفت: احتمالا منافقیناند و هدفشان تهران است. وارد عمل شوید. محسن رضایی جواب داد: این منطقه برادران ارتش است و در مسئولیت سپاه نیست؛ اما آقای خامنهای رو کرد به شوشتری: با توجه به اینکه شما قبلا در کرمانشاه حضور داشتید، بروید و معطل نکنید.
***
وقتی رسید کرمانشاه، محشری به پا بود. میگفت: «در طول جنگ چنین صحنهای ندیده بودم. مردم از شهر فرار میکردند. هرکس وسیلهای گیر میآورد، خانوادهاش را سوار میکرد و میفرستاد بیرون شهر. شهر خالی شده بود. انبارهای مهمات اطراف شهر در آتش میسوخت و میگهای عراقی هم که به پشتیبانی منافقین آمده بودند، بالای شهر میچرخیدند.»
***
یکی دو روز اول در غربت مقابلشان ایستادند؛ نیرو نداشتند؛ اما روزهای بعد اوضاع تغییر کرد.
***
*به شوشتری بگویید اگر آبرو داشته باشم قطعا شفاعتش میکنم
حاج احمد آقا گزارش پیشرویهای نیروهای خودی را برای امام خواند، امام خوشحال شد. گفت: به شوشتری بگویید در این دنیا که نمیتوانم کاری بکنم. اگر آبرویی داشته باشم در آن دنیا قطعا شفاعتش خواهم کرد.
پیام امام را که به نورعلی رساندند، تمام خستگی آن چند روز از تنش در آمد.