قانون اساسی ایران نتنها سه مولفه «دعوت به خیر، امر به معروف و نهی از منکر» را به عنوان یکی از حقوق متقابل ملت و مسئولان تائید کرده است، بلکه آن را در قالب تکلیف همگانی و متقابل میان مردم و مسئولان نیز ترسیم کرده است. عملی که می تواند در قالب های مختلفی نظیر نصیحت، پیشنهاد، انتقاد، خیرخواهی و... ظاهر شود. با این وجود با توجه به اهمیت این مساله، میزان پیابندی به آداب می تواند در اثر گذاری و ماحصل این عمل تاثیر مستقیمی داشته باشد. در همین راستا حضرت آیت الله مصباح یزدی در صفحات 366-368 کتاب «حکمیانه ترین حکومت؛ کاوشی بر نظریه ولایت فقیه» اشاراتی در این خصوص داشته اند:
«براساس اعتقادات ديني ما، فقط پيامبران و حضرت زهراعليهاالسلام و ائمة اطهارعلیهم السلام معصوماند و دچار خطا و اشتباه نميشوند؛ اما افراد دیگر ممکن است به خطا و اشتباه درافتند. ازاينرو، هيچکس ادعا نميکند که احتمال اشتباه در رفتار و نظرهای ولي فقيه نيست. بنابراین، ممکن است ديگران به خطاي او پي ببرند و ازاينرو ميتوان از ولي فقيه انتقاد کرد. ما نهتنها انتقاد از ولي فقيه را جايز ميشماريم، بلکه براساس تعاليم ديني معتقديم که يکي از حقوق رهبر بر مردم، دلسوزي و خيرخواهي براي اوست. اين حق تحت عنوان «النصيحة لائمّة المسلمين» تبيين شده است. نصيحت در اين عبارت، بهمعناي پند و اندرز نيست، بلکه دلسوزي و خيرخواهي براي رهبران اسلامي است. بنابراين، نهتنها انتقاد از ولي فقيه جايز است، بلکه بر مسلمانان واجب شرعي است و منافع و مصالح شخصي يا گروهي نبايد مانع آن شود. اما در انتقاد از ولي فقيه رعايت نکاتي لازم است:
الف) در هنگام انتقاد، بايد اخلاق اسلامي را رعايت کرد. در اين مسئله، ولي فقيه با ديگر مؤمنان يكسان است. برخي اصول اخلاقي انتقاد عبارت است از:
1. پيش از انتقاد بايد اصل موضوع، محرز، و عيب و اشکال قطعي باشد، نه آنکه انتقاد مبتنيبر شايعات و اخبار ناموثق يا براساس حدس و گمان باشد و بدون تحقيق، مطلب ناحقي به کسي نسبت داده شود؛
2. انتقاد بهمنظور اصلاح و سازندگي باشد، نه براي عيبجويي و رسوايي اشخاص؛
3. انتقاد براثر دلسوزي و خيرخواهي و صميميت باشد، نه بهسبب برتريطلبي؛
4. انتقاد بدون هيچ توهين و جسارتی، مؤدبانه و با رعايت شئون وي، بيان شود.
ب) افزون بر موارد پیشگفته، بهسبب شخصيت محترم و قداست خاص رهبري در نظام اسلامي، مسائل ديگري را نيز بايد درنظر گرفت؛ توضيح آنکه بهيقين ميان انتقاد فرد از دوست خود يا زن از شوهر يا فرزند از پدر يا شاگرد از استاد تفاوتي روشن وجود دارد. فرزند و شاگرد براي پدر و استاد خود احترام خاصي قائلاند؛ اما بالاتر از اينها قداست امام و جانشين امام معصوم علیه السلام است. ولي فقيه در مقام نيابت معصوم علیه السلام قرار دارد. ازاينرو، از قداست والايي برخوردار است و رعايت کمال احترام و ادب دربرابر او ضروري است و حفظ حرمت و شأن وی بر همه لازم است. بنابراین، انتقاد بايد بهگونهاي بيان شود که هيچگونه اثر سويي در قداست و جلالت جايگاه ولي فقيه نگذارد.
ج) انتقاد از رهبر بايد همواره با توجه به دشمن باشد و چنان هوشمندانه طراحي شود که زمینة سوءاستفادة دشمنان را فراهم نیاورد.
ازآنجاکه رعايت اين موارد در انتقاد از ولي فقيه لازم است، مجلس خبرگان کميسيوني براي نظارت بر فعاليتهاي رهبري دارد که عملکرد ايشان را بررسي میکند و در موارد لازم، نتيجة آن را به اطلاع ايشان ميرساند. اين هيئت تحقيق به پيشنهاد خود مقام معظم رهبري در مجلس خبرگان تشکيل شد.
بهنظر ميرسد که براي رعايت تمام این اصول، بهترين شيوة انتقاد، نوشتن نامه به دبيرخانة مجلس خبرگان و بيان موارد لازم است. انتقاد از ديگر نهادها و مسئولان نظام در اصل نود قانون اساسي مطرح شده است:
هرکس شکايتي از طرز کار مجلس يا قوة مجريه يا قوة قضائيه داشته باشد، ميتواند شکايت خود را کتباً به مجلس شوراي اسلامي عرضه کند. مجلس موظف است به اين شکايات رسيدگي کند و پاسخ کافي دهد و در مواردي که شکايت به قوة مجريه و يا قوة قضایيه مربوط است، رسيدگي و پاسخ کافي از آنها بخواهد و در مدت متناسب نتيجه را اعلام نمايد و در موردي که مربوط به عموم باشد، به اطلاع عامه برساند.
میبینیم که در اينجا نيز مراجعه به مجلس، راهکاري مناسب براي شکايت ـ که نوعي انتقاد از مراکز فوق بهشمار ميآيد ـ شمرده شده است. عمل به اين قانون ـ که ضمانت اجرايي دارد ـ موجب حفظ حرمت نهادهاي پیشگفته خواهد بود. طبق اصل صدوسیزدهم قانون اساسي، رهبري عاليترين مقام رسمي کشور محسوب ميشود. ازاينرو، رعايت اين نکات دربارة او اولويت دارد.
گفتنی است که نبايد انتظار داشته باشيم که به همة مباحث و انتقادات ما پاسخ مختصر يا تفصيلي بدهند؛ زيرا بهدليل پيچيدگي مسائل سياسي و تصميمگيريهاي کلان اجتماعي، و نيز امکان سوءاستفادة دشمن از آنچه افشا خواهد شد، هميشه بيان انگيزههاي مختلف عملکردها و تدابير سياسي براي عموم ميسر نيست؛ ولي بيشك به نظرها و انتقادها و پيشنهادهاي مفيد توجه خواهد شد و موارد لازم به اطلاع ولي فقيه خواهد رسيد.
نتيجه آنکه در نظام اسلامي، انتقاد از هيچ مقامي ممنوع نيست و همة مردم دراينباره، هم حق دارند و هم تکليف؛ اما بايد مراقب بود که کساني انتقاد را بهانة تخريب و تضعيف نظام و جايگاه ولايت فقيه قرار ندهند. دايرة امربهمعروف و نهيازمنکر، بهعنوان وظيفة شرعي، بسيار وسيع است و شامل مسئولان نيز ميشود؛ اما امربهمعروف و نهيازمنکر شرايطي دارد و يکي آن است که به طرف مقابل توهين نشود، مگر اينکه جلوگيري از فساد اجتماعي جز از آن طريق ميسر نباشد.
به اين نکته نیز بايد توجه کرد که اصل انتقاد از مسئولان نظام، بهويژه ولي فقيه، امر مطلوبي است؛ اما نبايد انتظار داشت که ولي فقيه به هرچه ديگران گفتند، عمل کند؛ مخصوصاً با توجه به اينكه در مواردي برآوردهشدن همة انتظارات ممكن نيست، بلکه بايد به ولي فقيه اختيار داد که پس از تجزيهوتحليل نظرها، خود، براساس تشخيص مصلحت تصميم بگيرد. دراينصورت، بر همه لازم است که از تصميم ولي فقيه تبعيت کنند؛ هرچند نظرشان با نظر او يکي نباشد؛ مگر اينكه ثابت شود تصميمات او ناشي از فقدان شرايط رهبري است كه تشخيص آن بر عهدة خبرگان است».
همچنین در پاسخ به سوالی از ایشان که «آيا انتقاد علني از ولي فقيه جايز است يا خير . اگر انتقاد علني باشد و ولي فقيه فقط پاسخ دهد اعتماد مردم بيشتر نميشود؟» بیان داشته اند:
الف) اگر مقصود اين است كه ايشان حرف همه را بشنود و به همه سؤالات پاسخ گويد:
1. آيا اگر ولي فقيه جواب شما را دادند کار تمام است يا ديگران هم ممکن است همين سوالات يا سوالات ديگري داشته باشند که توقع دارند پاسخ بگيرند؟
2. آيا اگر ايشان تمام وقتش را براي پاسخ به سؤالات مردم بگذارد (با توجه به اينکه پاسخ بعضي سوالات نياز به مقدماتي مفصل دارد که ساعتها وقت ميبرد) ميتوانند به همه سؤالات پاسخ گويند، و همه قانع ميشوند؟
3. آيا شما چنين توقعي را از ساير مسؤولان هم که مسؤليتشان بسيار کمتر از رهبري است داشتهايد؟
4. آيا هيچ جاي دنيا چنين چيزي سابقه دارد؟ و آيا کسي ميتواند چنين کند؟