جدیدترین نشر دفاع مقدس را بشناسید
کتاب «خیابان تبریز» یکی از جدیدترین آثار منتشر شده در حوزه دفاع مقدس با قلم میثم رشیدی مهر آبادی است که اخیراً رونمایی شده است.
به گزارش سرویس فرهنگی پایگاه خبری شهدای ایران؛ کتاب «خیابان تبریز» یکی از جدیدترین آثار منتشر شده در حوزه دفاع مقدس با قلم میثم رشیدی مهر آبادی است که اخیراً رونمایی شده است.
رشیدی با ذوقی هنری در توصیف کتاب «خیابان تبریز» نوشت:
من هشت فرزند دارم. «مثل باران» در سال 82 متولد شد و فاطمه در سال 85. «سیبی که آقا به ما داد» یک سال بعدش در آغوش من بود و «معلم شهر» به جای 9 ماه، 9 سال طول کشید تا در سال 92 به دنیا بیاید. امیرحسن متولد سال 95 است و امسال، خداوند یک دوقلو نصیبم کرده است؛ «خیابان تبریز» و «فاطمه بُشرا».
من کتاب هایم را مثل فرزندهایم دوست دارم و از آن ها مراقبت می کنم. اما 4 سال پیش وقتی فرزند چهارمم بعد از 9 سال زاده شد، کمبودهایی داشت. حضانتش را به دایه ای داده بودم که قدرش را نمی دانست و مانند یتیمی آن را با سر و وضعی ژولیده به بازار کتاب فرستاده بود. آینه دقّم بود. هر گاه در قفسه کتابخانه ام می دیدمش از خدا می خواستم فرزند دیگری مانند او عطا کند و فرصتی دهد تا او را در آغوش خود نوازش کنم و ارزشش را در میان همنوعانش بالا ببرم. دعایم مستجاب شد و امروز جشن تولد همان فرزندی است که خدا عطا کرد. «خیابان تبریز» نوزادی است که نیاز به کمک دارد تا آهسته آهسته راهش را در میان همنوعانش پیدا کرده و دیده شود. همانقدر که از تولد «معلم شهر» دلگیرم، حالا «خیابان تبریز» دلم را شاد کرده و با او می توانم سرم را جلوی آقای معلم بلند کنم. مطمئنم استاد چگینی عذر مرا قبول می کند که برای اولین و آخرین بار به آن نهاد انقلابی اطمینان کردم و گمان داشتم که فرزندم را سرافراز می کند. و چه خیال خامی.
اولین بار 13 سال پیش، جناب شهروش آشنایی من با آقای معلم را در یک صبحگاهِ نسبتا خنک قزوین و در دفتر کارش رقم زد و حالا شب و روزم از یاد این آقای موبورِ خوش تیپ و باکلاس خالی نیست. زنده بودنش را حس می کنم و دیشب که تنها به قم می رفتم تا کتاب ها را از چاپخانه تحویل بگیرم، روی صندلی کناری اتومبیلم به خوبی حسش می کردم. به اندازه خودم تلاش کردم تا چهره زیبایش روی پیشخوان کتابفروشی های ایران دیده شود و مراجعان چشم بیاندازند تا ببینند این آقای زیبارو که نقاشی اش روی جلد کتاب رفته، نامش چیست؟
اولین بار، خاطرات استاد چگینی در کتابی به نام «معلم شهر» چاپ شد ولی کیفیت آن به قدری پایین بود که تصمیم گرفتم کم کاری آن نهادِ قزوینی را شخصا و با هزینه خود و همسرم جبران کنم. دوباره با قلمی دیگر نوشتم و صفحه هایش را آرایش دادم. برای طرح جلد هم به چند نفر سفارش دادم تا اینکه نقاشی هنرمندانه یک خانمِ جوان، گوی سبقت را از بقیه ربود. برای انتشار هم چه جایی بهتر از نشر مجنون که مدیرمسئولش همراه بود و همدل و برای چاپش هم کجا بهتر از چاپخانه شریعت در جایی بین حرم حضرت معصومه(س) و مسجد جمکران. فرهنگسرای رسانه هم بی هیچ پیگیری و برنامه ریزی قبلی، شد محلی برای جمع شدن ما و برگزاری جشن افتتاح «خیابان تبریز».