پیشتر شنیده بودم که دو برادر از رزمندگان ایرانی مدافع حرم به شهادت رسیده باشند، اما بار اول بود که میشنیدم دو برادر از لشکر فاطمیون نیز در این جبهه شهید شدهاند.
به گزارش شهدای ایران، پیشتر شنیده بودم که دو برادر از رزمندگان ایرانی مدافع حرم به شهادت رسیده باشند، اما بار اول بود که میشنیدم دو برادر از لشکر فاطمیون نیز در این جبهه شهید شدهاند. شهیدان نورالله و روحالله امیری این دو برادر هستند که برای زیارت مزارشان به امامزاده عبدالله ماهدشت میرویم. پیدا کردن مزار این دو برادر شهید که در کنار هم آرمیدهاند، کار چندان سختی نیست. به سراغشان میروم و با دیدن تصاویرشان یاد عکسی میافتم که نوزاد شهید روحالله امیری را بر مزار شهید نشان میدهد. تصویری که در فضای مجازی منتشر شده بود و بر شرمندگیمان میافزود. آنچه در پی میآید حاصل همکلامی ما با فاطمه امیری خواهر شهیدان نورالله و روحالله امیری است که پیش رو دارید.
چند سال است که ساکن ایران هستید؟
ما هشت سالی میشود که به ایران مهاجرت کردهایم. در محمدشهر کرج زندگی میکنیم و پدرمان کارگر است. سه پسر و سه دختر بودیم.
کدام یک از برادرهایتان اول شهید شدند؟
نورالله اولین شهید خانواده بود که دوم مهرماه سال 1393 در حلب به شهادت رسید. وقتی که شهید شد، 18سال داشت. نورالله فرزند سوم خانواده بود. اهل نماز و روزه بود و بسیار خوشاخلاق. ارادت زیادی به اهلبیت داشت. هشت سال پیش وقتی از افغانستان به ایران آمدیم، وضع مالی خوبی نداشتیم. برادرم که تا کلاس هشتم در افغانستان درس خوانده بود، مجبور شد برای تأمین خرجی خانواده کار کند و درس را رها کرد. نورالله هر کاری برایش پیش میآمد انجام میداد. از کارگری گرفته تا میوهچینی و کشاورزی. از انجام هر کاری برای کسب رزق حلال دریغ نمیکرد. اهل تلاش بود و لحظهای آرام و قرار نداشت.
نظر خانواده در مورد مدافع حرم شدن نورالله چه بود؟ به هرحال شما تبعه یک کشور دیگر هستید و قرار بود او از ایران به جبهه سوریه برود.
وقتی نورالله میخواست ثبتنام کند، پدر و مادرم مخالفت کردند و گفتند نرو، آنجا خطرناک است. آنها راضی نبودند، اما داداش روحالله اولین بار مخفیانه به همراه پسرعمویم راهی شد که ما متوجه شدیم و پسرعموی دیگرم رفت و هردویشان را به خانه برگرداند. دفعه بعدی نورالله به بهانه اینکه قرار است برای کار به تهران برود، از خانه فرار کرد و به سوریه رفت. ما اصلاً در جریان نبودیم که ایشان آموزشهای لازم را دیده و راهی شده است.
پس بار اول روحالله تلاشش را کرد، اما این نورالله بود که موفق به اعزام شد؟
بله، دوستان و همرزمان نورالله بعد از شهادت برایمان گفتند هر بار که نورالله میخواست با منزل تماس بگیرد اتفاقی مانع میشد. یک بار گوشی خراب بود، یک بار خطوط اتصال مشکل داشت و همه اینها دست به دست هم داد تا بعد از اعزام برادرم، دیگر ما صدایش را نشنویم. نورالله بعد از 11 روز حضور در جبهه مقاومت اسلامی در شهر حلب به شهادت رسید.
از نحوه شهادتش اطلاع دارید؟
گویا تکتیرانداز داعشی میان دو ابروی برادرم را نشانه گرفته بود. وقتی خبر شهادتش را به ما دادند، بسیار تعجب کردیم. بسیاری از همشهریهایمان برای دفاع از حرم رفته بودند، اما هیچ کدام شهید نشده بودند. برادرم به محض ورود و حضور در منطقه به آرزویش رسید. رفت و خیلی زود برگشت. پیکرش را در امامزاده عبدالله ولدآباد ماهدشت به خاک سپردیم.
شاید این سؤال با فضای مصاحبه تفاوت داشته باشد، اما تعریف امامزاده عبدالله را خیلی شنیدهایم و خودمان هم برای زیارت مزار شهدا به آنجا رفتیم. کمی از این امامزاده بگویید.
برخی این امامزاده را از نوادگان امام جعفر صادق (ع) معرفی میکنند و مدعی هستند که امامزاده عبدالله، جعفر و حسن از برادران وی هستند. نسب ایشان از قرار زیر است که عبدالله بنحمزه بنحسن بنمحمد بن حسن بن محمد بن علی العریضی ابن امام جعفر صادق (ع)، ظاهراً سیدعبدالله در نیمه نخست قرن 5 هجری وفات یافته است که به امامزاده عبدالله (ع) معروف میباشد.
عکس روحالله (دومین شهید خانواده) در فضای مجازی معروف شده است. همراه یک نوزاد شیر خواره، از این شهید بگویید.
برادرم روحالله فرزند اول خانواده ما بود. دیپلمش را گرفت و سال 1395ازدواج کرد. روحالله 24سال داشت که شهید شد. برادرم سنگکار ماهری بود، اما دغدغه اسلام و فکر تعدی به حریم اهل بیت آرامشش را گرفته بود و نتوانست دوام بیاورد. رفت تا اسلحه برادرمان نورالله بر زمین نماند. برادرم خیلی مهربان و خوشاخلاق بود. روحالله هم مانند نورالله به بهانه کار در تهران رفت و مادرم به دنبالش تا یزد رفت تا او را برگرداند، اما روحالله مادر را راضی کرد و راهی شد. روحالله به مادرم گفته بود من آموزش دیدهام و میخواهم بروم تا جای برادرم در جبهه خالی نباشد. میخواهم بروم، اما قول میدهم که خط مقدم نروم و در پشت جبهه به نیروها کمک کنم. مطمئن باشید جاهای حساس و خطرناک نمیروم. مسئولان گفته بودند ما نمیدانستیم که ایشان برادر شهید مدافع حرم است وگرنه اعزامش نمیکردیم، اما انگار همهچیز دست به دست هم داده بود تا روحالله هم آسمانی شود. وقتی روحالله شهید شد، همسرش ششماهه باردار بود. دختر برادرم بعد از شهادت او به دنیا آمد و بعدها ما عکس را کنار مزار پدر انداختیم.
شهادت ایشان به چه نحو بود؟
نحوه شهادت ایشان هم اینطور بود که نیمه شب همراه با تعدادی از نیروها در محاصره دشمن گرفتار میشوند و به خاطر نبود تجهیزات کافی از همه طرف مورد هجوم داعش قرار میگیرند. روحالله در داخل سنگر بوده که با اصابت خمپاره به سنگر دچار موجگرفتگی میشود. بچهها او را که در حال و هوای خودش نبوده به کنار دیواری منتقل میکنند و مجدد برای مقابله به حمله داعش به نبرد میپردازند. برادرم که اشکهایش را پاک میکرده، همزمان خمپارهای دیگر جلوی روی او اصابت میکند و ترکشهای خمپاره تمام بدنش را زخمی میکند و برادرم شهید میشود. برادرم در تاریخ 4 فروردین ماه سال 1396 به شهادت رسید و وعده دیدار با دخترش زینب برای آن دنیا ماند.
از شهادت برادرتان چطور مطلع شدید؟
خبر شهادت برادرم روحالله را به پدرم که در کارخانه مشغول کار بود، رساندند. ایشان هم به خانه آمد و گفت دستگاه خراب شده و چند روزی سر کار نرفت. تقریباً سه روزی گذشت تا اینکه با آمدن پیکر برادرم به ایران خبر شهادتش را به ما دادند. برای همه ما بهخصوص برای مادر و پدرم و همسر برادرم لحظات سخت، تلخ و نفسگیری بود. همسر برادرم زینب را شش ماهه باردار بود. تصور اینکه زینب قبل از به دنیا آمدن یتیم شده باشد برایمان دشوار بود. برادرم روحالله با نام جهادی احسان در جبهه حضور داشت. ما برای دیدن پیکرش به معراج شهدا رفتیم و الحمدلله پیکر سالم بود و رد ترکشها و زخمها در وجودش خودنمایی میکرد. زخمهای تن داداش روحالله، دیدنیترش کرده بود. پیکر روحالله در سالروز وفات حضرت زینب(س) با حضور مسئولان لشکری و استانی، خانوادههای شهدا و ایثارگران و خیل عظیم مردم شهرستان کرج تشییع و در آستان مقدس امامزاده عبدالله در جوار برادر شهیدش نورالله امیری در امامزاده عبدالله به خاک سپرده شد.
خواهر دو شهید مدافع حرم شدن چه حال و هوایی دارد؟ به نظرتان چه وظیفهای بر دوش دارید؟
تاب آوردن در برابر طعنه، کنایه و زخمزبانهای اطرافیان و انسانهایی که قدر امنیت و آرامش امروز را نمیدانند، روزهای سخت و تلخی را برایمان رقم زده است. روحالله به طعنه تلخ بدخواهان که ما را به گرفتن مال و پول محکوم میکنند در وصیتنامهاش اینگونه پاسخ داد و نوشت: زمانی که من شهید شدم و من را در قبر میگذارند و در حال دفن من هستند، دستهای خالیام را نشان بدهید و بگویید من با دستان خالی به دیدار خدا میروم با دو متر پارچه سفید. نورالله وصیتنامه کوتاهی برای خانواده نوشته بود و از مادر و پدرم طلب حلالیت و عذرخواهی کرده بود که من را ببخشید و سر مزار گل رز و درخت گیلاس بکارید.
اما من به عنوان خواهر شهید مدافع حرم میخواهم راه برادرانم را با حفظ حجاب خود که همیشه به آن تأکید داشتند، ادامه بدهم. درباره حفظ حجاب که بسیار به آن اصرار داشتند، برای من و خواهرانم مطالبی را نوشته بودند که من نمونهای را برای شما میخوانم. نوشته بودند: «ما در سنگرهای سرد و گرم میجنگیم و شما باید بعد از ما سنگر حجاب را زینبیتر ومحکمتر از قبل حفظ کنید و اجازه ندهید که دشمن چادرتان را از سرتان جدا کند.» این روزها که دلتنگ برادرانم میشوم قرآن میخوانم تا کلام خدا آرامشبخش روح و روانم باشد.
برادرتان روحالله فرزندی دارد که هرگز او را ندید، دوست داریم بیشتر از زینب بدانیم.
زینب تنها یادگار برادر شهیدم است. دوست دارم درد بیپدری را حس نکند و انشاءالله به لطف خدا و همت مادر و عنایتهای دو برادر شهیدم چون نامش زینبی تربیت شود و با حفظ حجاب و ایمانش، ادامهدهنده راه پدر و عموی شهید مدافعحرمش باشد. امیدوارم در آخرت در محضر خانم حضرت زینب(س) سربلند باشیم. هرچند داغ از دست دادن برادرانم به هیچ عنوان با داغی که خانم زینب (س) در روز عاشورا تحمل کردند برابری نمیکند، اما از ایشان طلب صبر زینبی دارم.
*جوان
چند سال است که ساکن ایران هستید؟
ما هشت سالی میشود که به ایران مهاجرت کردهایم. در محمدشهر کرج زندگی میکنیم و پدرمان کارگر است. سه پسر و سه دختر بودیم.
کدام یک از برادرهایتان اول شهید شدند؟
نورالله اولین شهید خانواده بود که دوم مهرماه سال 1393 در حلب به شهادت رسید. وقتی که شهید شد، 18سال داشت. نورالله فرزند سوم خانواده بود. اهل نماز و روزه بود و بسیار خوشاخلاق. ارادت زیادی به اهلبیت داشت. هشت سال پیش وقتی از افغانستان به ایران آمدیم، وضع مالی خوبی نداشتیم. برادرم که تا کلاس هشتم در افغانستان درس خوانده بود، مجبور شد برای تأمین خرجی خانواده کار کند و درس را رها کرد. نورالله هر کاری برایش پیش میآمد انجام میداد. از کارگری گرفته تا میوهچینی و کشاورزی. از انجام هر کاری برای کسب رزق حلال دریغ نمیکرد. اهل تلاش بود و لحظهای آرام و قرار نداشت.
نظر خانواده در مورد مدافع حرم شدن نورالله چه بود؟ به هرحال شما تبعه یک کشور دیگر هستید و قرار بود او از ایران به جبهه سوریه برود.
وقتی نورالله میخواست ثبتنام کند، پدر و مادرم مخالفت کردند و گفتند نرو، آنجا خطرناک است. آنها راضی نبودند، اما داداش روحالله اولین بار مخفیانه به همراه پسرعمویم راهی شد که ما متوجه شدیم و پسرعموی دیگرم رفت و هردویشان را به خانه برگرداند. دفعه بعدی نورالله به بهانه اینکه قرار است برای کار به تهران برود، از خانه فرار کرد و به سوریه رفت. ما اصلاً در جریان نبودیم که ایشان آموزشهای لازم را دیده و راهی شده است.
پس بار اول روحالله تلاشش را کرد، اما این نورالله بود که موفق به اعزام شد؟
بله، دوستان و همرزمان نورالله بعد از شهادت برایمان گفتند هر بار که نورالله میخواست با منزل تماس بگیرد اتفاقی مانع میشد. یک بار گوشی خراب بود، یک بار خطوط اتصال مشکل داشت و همه اینها دست به دست هم داد تا بعد از اعزام برادرم، دیگر ما صدایش را نشنویم. نورالله بعد از 11 روز حضور در جبهه مقاومت اسلامی در شهر حلب به شهادت رسید.
از نحوه شهادتش اطلاع دارید؟
گویا تکتیرانداز داعشی میان دو ابروی برادرم را نشانه گرفته بود. وقتی خبر شهادتش را به ما دادند، بسیار تعجب کردیم. بسیاری از همشهریهایمان برای دفاع از حرم رفته بودند، اما هیچ کدام شهید نشده بودند. برادرم به محض ورود و حضور در منطقه به آرزویش رسید. رفت و خیلی زود برگشت. پیکرش را در امامزاده عبدالله ولدآباد ماهدشت به خاک سپردیم.
شاید این سؤال با فضای مصاحبه تفاوت داشته باشد، اما تعریف امامزاده عبدالله را خیلی شنیدهایم و خودمان هم برای زیارت مزار شهدا به آنجا رفتیم. کمی از این امامزاده بگویید.
برخی این امامزاده را از نوادگان امام جعفر صادق (ع) معرفی میکنند و مدعی هستند که امامزاده عبدالله، جعفر و حسن از برادران وی هستند. نسب ایشان از قرار زیر است که عبدالله بنحمزه بنحسن بنمحمد بن حسن بن محمد بن علی العریضی ابن امام جعفر صادق (ع)، ظاهراً سیدعبدالله در نیمه نخست قرن 5 هجری وفات یافته است که به امامزاده عبدالله (ع) معروف میباشد.
عکس روحالله (دومین شهید خانواده) در فضای مجازی معروف شده است. همراه یک نوزاد شیر خواره، از این شهید بگویید.
برادرم روحالله فرزند اول خانواده ما بود. دیپلمش را گرفت و سال 1395ازدواج کرد. روحالله 24سال داشت که شهید شد. برادرم سنگکار ماهری بود، اما دغدغه اسلام و فکر تعدی به حریم اهل بیت آرامشش را گرفته بود و نتوانست دوام بیاورد. رفت تا اسلحه برادرمان نورالله بر زمین نماند. برادرم خیلی مهربان و خوشاخلاق بود. روحالله هم مانند نورالله به بهانه کار در تهران رفت و مادرم به دنبالش تا یزد رفت تا او را برگرداند، اما روحالله مادر را راضی کرد و راهی شد. روحالله به مادرم گفته بود من آموزش دیدهام و میخواهم بروم تا جای برادرم در جبهه خالی نباشد. میخواهم بروم، اما قول میدهم که خط مقدم نروم و در پشت جبهه به نیروها کمک کنم. مطمئن باشید جاهای حساس و خطرناک نمیروم. مسئولان گفته بودند ما نمیدانستیم که ایشان برادر شهید مدافع حرم است وگرنه اعزامش نمیکردیم، اما انگار همهچیز دست به دست هم داده بود تا روحالله هم آسمانی شود. وقتی روحالله شهید شد، همسرش ششماهه باردار بود. دختر برادرم بعد از شهادت او به دنیا آمد و بعدها ما عکس را کنار مزار پدر انداختیم.
شهادت ایشان به چه نحو بود؟
نحوه شهادت ایشان هم اینطور بود که نیمه شب همراه با تعدادی از نیروها در محاصره دشمن گرفتار میشوند و به خاطر نبود تجهیزات کافی از همه طرف مورد هجوم داعش قرار میگیرند. روحالله در داخل سنگر بوده که با اصابت خمپاره به سنگر دچار موجگرفتگی میشود. بچهها او را که در حال و هوای خودش نبوده به کنار دیواری منتقل میکنند و مجدد برای مقابله به حمله داعش به نبرد میپردازند. برادرم که اشکهایش را پاک میکرده، همزمان خمپارهای دیگر جلوی روی او اصابت میکند و ترکشهای خمپاره تمام بدنش را زخمی میکند و برادرم شهید میشود. برادرم در تاریخ 4 فروردین ماه سال 1396 به شهادت رسید و وعده دیدار با دخترش زینب برای آن دنیا ماند.
از شهادت برادرتان چطور مطلع شدید؟
خبر شهادت برادرم روحالله را به پدرم که در کارخانه مشغول کار بود، رساندند. ایشان هم به خانه آمد و گفت دستگاه خراب شده و چند روزی سر کار نرفت. تقریباً سه روزی گذشت تا اینکه با آمدن پیکر برادرم به ایران خبر شهادتش را به ما دادند. برای همه ما بهخصوص برای مادر و پدرم و همسر برادرم لحظات سخت، تلخ و نفسگیری بود. همسر برادرم زینب را شش ماهه باردار بود. تصور اینکه زینب قبل از به دنیا آمدن یتیم شده باشد برایمان دشوار بود. برادرم روحالله با نام جهادی احسان در جبهه حضور داشت. ما برای دیدن پیکرش به معراج شهدا رفتیم و الحمدلله پیکر سالم بود و رد ترکشها و زخمها در وجودش خودنمایی میکرد. زخمهای تن داداش روحالله، دیدنیترش کرده بود. پیکر روحالله در سالروز وفات حضرت زینب(س) با حضور مسئولان لشکری و استانی، خانوادههای شهدا و ایثارگران و خیل عظیم مردم شهرستان کرج تشییع و در آستان مقدس امامزاده عبدالله در جوار برادر شهیدش نورالله امیری در امامزاده عبدالله به خاک سپرده شد.
خواهر دو شهید مدافع حرم شدن چه حال و هوایی دارد؟ به نظرتان چه وظیفهای بر دوش دارید؟
تاب آوردن در برابر طعنه، کنایه و زخمزبانهای اطرافیان و انسانهایی که قدر امنیت و آرامش امروز را نمیدانند، روزهای سخت و تلخی را برایمان رقم زده است. روحالله به طعنه تلخ بدخواهان که ما را به گرفتن مال و پول محکوم میکنند در وصیتنامهاش اینگونه پاسخ داد و نوشت: زمانی که من شهید شدم و من را در قبر میگذارند و در حال دفن من هستند، دستهای خالیام را نشان بدهید و بگویید من با دستان خالی به دیدار خدا میروم با دو متر پارچه سفید. نورالله وصیتنامه کوتاهی برای خانواده نوشته بود و از مادر و پدرم طلب حلالیت و عذرخواهی کرده بود که من را ببخشید و سر مزار گل رز و درخت گیلاس بکارید.
اما من به عنوان خواهر شهید مدافع حرم میخواهم راه برادرانم را با حفظ حجاب خود که همیشه به آن تأکید داشتند، ادامه بدهم. درباره حفظ حجاب که بسیار به آن اصرار داشتند، برای من و خواهرانم مطالبی را نوشته بودند که من نمونهای را برای شما میخوانم. نوشته بودند: «ما در سنگرهای سرد و گرم میجنگیم و شما باید بعد از ما سنگر حجاب را زینبیتر ومحکمتر از قبل حفظ کنید و اجازه ندهید که دشمن چادرتان را از سرتان جدا کند.» این روزها که دلتنگ برادرانم میشوم قرآن میخوانم تا کلام خدا آرامشبخش روح و روانم باشد.
برادرتان روحالله فرزندی دارد که هرگز او را ندید، دوست داریم بیشتر از زینب بدانیم.
زینب تنها یادگار برادر شهیدم است. دوست دارم درد بیپدری را حس نکند و انشاءالله به لطف خدا و همت مادر و عنایتهای دو برادر شهیدم چون نامش زینبی تربیت شود و با حفظ حجاب و ایمانش، ادامهدهنده راه پدر و عموی شهید مدافعحرمش باشد. امیدوارم در آخرت در محضر خانم حضرت زینب(س) سربلند باشیم. هرچند داغ از دست دادن برادرانم به هیچ عنوان با داغی که خانم زینب (س) در روز عاشورا تحمل کردند برابری نمیکند، اما از ایشان طلب صبر زینبی دارم.
*جوان