پسر جوانی که متهم است مزاحم خواهرش را به قتل رسانده است، برای دومین بار محاکمه و به قصاص محکوم شد.
شهدای ایران: پانزدهم بهمنماه سال ۹۳، مأموران پلیس از یک فقره درگیری خونین در محله کن باخبر و راهی محل شدند. بررسیها نشان میداد درگیری بین دو دوست صمیمی اتفاق افتادهاست و در آن درگیری پسر ۲۹سالهای به نام کامبیز با ضربه چاقو به گردنش زخمی و به بیمارستان پیامبران منتقل شده است.
تحقیقات برای دستگیری ضارب آغاز شده بود که خبر رسید کامبیز بر اثر شدت جراحات فوت کردهاست. با انتقال جسد به پزشکی قانونی، پرونده با موضوع قتل عمد تشکیل شد. در حالی که تلاش برای دستگیری عامل قتل ادامه داشت، متهم ۳۰ ساله خودش را تسلیم پلیس کرد. مانی گفت: در آن درگیری کامبیز را با چاقو زدم و فرار کردم، اما به خاطر عذاب وجدان تصمیم گرفتم خودم را معرفی کنم.
او در شرح ماجرا گفت: پنجسال از دوستی من و کامبیز میگذشت و با هم رفت و آمد خانوادگی داشتیم. او برای من مثل برادر بود تا اینکه متوجه شدم با خواهرم رابطه دارد.
خواهرم شوهر داشت و صاحب دو فرزند بود. این ماجرا از زمانی که خواهرم را مقابل باغ پدری کامبیز دیدم، متوجه شدم. بعد از آن بود که با برادر بزرگم صحبت کردم و با هم سراغ کامبیز رفتیم. او را سوار ماشین کردیم و به سمت بزرگراه آزادگان رفتیم.
در راه موضوع را مطرح کردم و از او خواستم دست از سر خواهرم بردارد که قبول کرد. این گذشت و من از کامبیز بیخبر بودم تا اینکه یک هفته قبل از حادثه، مادرش به خانه ما آمد. وقتی مرا دید، گفت هنوز آنها با هم رابطه دارند و از من خواست تا آبروریزی نشده با خواهرم صحبت کنم. متهم گفت: از شنیدن حرفهای مادر کامبیز شوکه شدهبودم و تصمیم گرفتم دوباره با کامبیز صحبت کنم. مقابل خانه آنها رفتم و خواستم همراهم بیاید که قبول نکرد.
بعد او از من خواست تا سوار ماشینش شوم و باهم به خانه یکی از بستگانش رفتیم تا با هم صحبت کنیم. وقتی وارد خانه شدیم در را قفل کرد و به سمت من حمله کرد و شروع به کتک زدن من کرد. برای اینکه او را از خودم دور کنم، چاقویی که آنجا افتاده بود را برداشتم و به طرفش گرفتم که به سینه و گردنش ضربه خورد. وقتی کامبیز را خونین روی زمین دیدم، فرار کردم. بعد از اقرارهای متهم و بازسازی صحنه جرم پرونده تکمیل و به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در جلسه رسیدگی به پرونده با درخواست قصاص از سوی اولیای دم، متهم در جایگاه حاضر شد و مدعی شد سابقه بستری در بیمارستان روانی را دارد. سپس وکیل متهم مدارکی مبنی بر چندین بار سابقه خودکشی متهم را به دادگاه ارائه داد. به این ترتیب متهم به کمیسیون پزشکی قانونی فرستاده شد. با اعلام کارشناسان پزشکی قانونی مبنی بر اینکه متهم مبتلا به اختلالات روانی است، اما در زمان جرم قوه تمیز و دارای اراده بودهاست، مانی بار دیگر پای میز محاکمه رفت.
در دومین جلسه، پدر مقتول گفت: با پرداخت دیه اعلام گذشت میکنم، اما مادر مقتول در حالی که اشک میریخت، گفت: راضی به گذشت نیستم و حاضرم سهم دیه را نیز بپردازم.
سپس متهم در دفاع از خود گفت: کامبیز به خاطر ارتباط با خواهرم آبروی ما را در محل برده بود. حتی مادر مقتول نیز به این رفتار معترض شده بود، به همین خاطر از من درخواست کمک کرد. روز حادثه برای صحبت کردن با کامبیز رفته بودم تا او را از این کار منصرف کنم که با هم درگیر شدیم و ناخواسته دست به چاقو شدم که منجر به قتل شد. حالا هیچ حرفی ندارم. فقط از مادر کامبیز میخواهم او هم مرا کمک کند و مرا ببخشد. در آخر هیئت قضایی بعد از شور مانی را به قصاص محکوم کرد.
*جوان
تحقیقات برای دستگیری ضارب آغاز شده بود که خبر رسید کامبیز بر اثر شدت جراحات فوت کردهاست. با انتقال جسد به پزشکی قانونی، پرونده با موضوع قتل عمد تشکیل شد. در حالی که تلاش برای دستگیری عامل قتل ادامه داشت، متهم ۳۰ ساله خودش را تسلیم پلیس کرد. مانی گفت: در آن درگیری کامبیز را با چاقو زدم و فرار کردم، اما به خاطر عذاب وجدان تصمیم گرفتم خودم را معرفی کنم.
او در شرح ماجرا گفت: پنجسال از دوستی من و کامبیز میگذشت و با هم رفت و آمد خانوادگی داشتیم. او برای من مثل برادر بود تا اینکه متوجه شدم با خواهرم رابطه دارد.
خواهرم شوهر داشت و صاحب دو فرزند بود. این ماجرا از زمانی که خواهرم را مقابل باغ پدری کامبیز دیدم، متوجه شدم. بعد از آن بود که با برادر بزرگم صحبت کردم و با هم سراغ کامبیز رفتیم. او را سوار ماشین کردیم و به سمت بزرگراه آزادگان رفتیم.
در راه موضوع را مطرح کردم و از او خواستم دست از سر خواهرم بردارد که قبول کرد. این گذشت و من از کامبیز بیخبر بودم تا اینکه یک هفته قبل از حادثه، مادرش به خانه ما آمد. وقتی مرا دید، گفت هنوز آنها با هم رابطه دارند و از من خواست تا آبروریزی نشده با خواهرم صحبت کنم. متهم گفت: از شنیدن حرفهای مادر کامبیز شوکه شدهبودم و تصمیم گرفتم دوباره با کامبیز صحبت کنم. مقابل خانه آنها رفتم و خواستم همراهم بیاید که قبول نکرد.
بعد او از من خواست تا سوار ماشینش شوم و باهم به خانه یکی از بستگانش رفتیم تا با هم صحبت کنیم. وقتی وارد خانه شدیم در را قفل کرد و به سمت من حمله کرد و شروع به کتک زدن من کرد. برای اینکه او را از خودم دور کنم، چاقویی که آنجا افتاده بود را برداشتم و به طرفش گرفتم که به سینه و گردنش ضربه خورد. وقتی کامبیز را خونین روی زمین دیدم، فرار کردم. بعد از اقرارهای متهم و بازسازی صحنه جرم پرونده تکمیل و به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در جلسه رسیدگی به پرونده با درخواست قصاص از سوی اولیای دم، متهم در جایگاه حاضر شد و مدعی شد سابقه بستری در بیمارستان روانی را دارد. سپس وکیل متهم مدارکی مبنی بر چندین بار سابقه خودکشی متهم را به دادگاه ارائه داد. به این ترتیب متهم به کمیسیون پزشکی قانونی فرستاده شد. با اعلام کارشناسان پزشکی قانونی مبنی بر اینکه متهم مبتلا به اختلالات روانی است، اما در زمان جرم قوه تمیز و دارای اراده بودهاست، مانی بار دیگر پای میز محاکمه رفت.
در دومین جلسه، پدر مقتول گفت: با پرداخت دیه اعلام گذشت میکنم، اما مادر مقتول در حالی که اشک میریخت، گفت: راضی به گذشت نیستم و حاضرم سهم دیه را نیز بپردازم.
سپس متهم در دفاع از خود گفت: کامبیز به خاطر ارتباط با خواهرم آبروی ما را در محل برده بود. حتی مادر مقتول نیز به این رفتار معترض شده بود، به همین خاطر از من درخواست کمک کرد. روز حادثه برای صحبت کردن با کامبیز رفته بودم تا او را از این کار منصرف کنم که با هم درگیر شدیم و ناخواسته دست به چاقو شدم که منجر به قتل شد. حالا هیچ حرفی ندارم. فقط از مادر کامبیز میخواهم او هم مرا کمک کند و مرا ببخشد. در آخر هیئت قضایی بعد از شور مانی را به قصاص محکوم کرد.
*جوان