شهدای ایران shohadayeiran.com

شهید غلامرضا بابانسب، شهیدی که در انتظار فرزند دردانه‌اش بود و تولد او را هرگز ندید؛ غیورمردی که راهش و دفاع از وطنش برایش در اولویت بود و افتخاری که به آن می‌بالید.

به گزارششهدای ایران ، شهید غلامرضا بابانسب در اسفند 1342 در فریدونکنار متولد شد.

وی در تاریخ 1364/12/23 در سن 22 سالگی در منطقه فاو در عملیات والفجر 8 در کنار برادر 15 ساله خود، مرتضی بابانسب، به رنگ شهادت مزین شد و در یک روز دو برادر آسمانی شدند.

پیکر عطرآگین این دو شهید در مسجد امام سجاد(ع) در فریدونکنار به آغوش زمین سپرده‌ شد.

شهید غلامرضا بابانسب، از دوران کودکی با قرآن آشنا شد، وی در دامان مادری نجیب و با ایمان پرورش یافت. دوران نوجوانی را با دوستان مسجدی خود گذراند و تصمیم گرفت که در مسیر طلبگی گام بردارد.

او در اوایل جوانی، اولین خبرنگار شبکه طبرستان در شهر فریدونکنار شد و فعالیت خود را در این زمینه آغاز کرد.

در جوانی تشکیل خانواده داد و رهسپار جبهه شد تا غیرت مردانه‌اش را در مقابل بیگانگان فریاد کند و ایستادگی ایرانی را به رخ اهریمنان بکشاند.

 تنها دو ماه تا تولد دردانه‌اش مانده بود که خبر شهادتش را برای همسرش آوردند، هنوز فرزندش پا به دنیا نگذاشته‌بود، پسرش علی بدون نمایان کردن چهره‌اش برای پدر، متولد شد و هرگز پدر را ندید.

از لحظه تولد، فرزندِ شهید لقب گرفت و رنگ زیبای شهادت پدر، بر چهره کودکانه‌اش، از همان ابتدا نقش بست.

شهید غلامرضا بابانسب، وصیت زیبایی از خود به یادگار گذاشت، وصیتی که ابتدایش با وصل یار حقیقی آغاز شده‌است، وصلی که نهایت وصال عاشقان است و آرزوی مشتاقان.

 شهید بابانسب در وصیت‌نامه‌اش قدردان تمام زحمات مادر بود و از عشق و علاقه‌ای بسیار به مادر می‌گفت، عشقی که با تمام توان باز قادر به جبران زحمات مادر نبود و از او طلب عفو می‌کرد.

او مادر را نه تنها مربی خود بلکه رفیق و همراه زندگی می‌دانست، مادری که شهید بابانسب زحماتش را بی‌مانند می‌خواند و همیشه قدردان خوبی‌هایش بود.

مادری که در یک روز داغ از دست دادن دو پسر را دید و شاهد پرواز آنها تا رسیدن به خدا بود.

شهید در وصیتنامه‌اش برای همسفر زندگی‌اش نیز نوشت، نوشته‌هایی که تنها نمایانگر عشق و علاقه‌ای بی‌انتها بود و رنگ عشقی آسمانی به خود گرفته‌بود، عشقی که با پرکشیدن شهید، زخمی عمیق در دل همسر به جای گذاشت و رنجی وسیع بر وجودش حک کرد.

شهید بابانسب، در وصیتش از رنج زینبی می‌گوید و فراقی حسینی و بانویش را به صبر و بردباری فرا می‌خواند زیرا غم عاشورا را هزار بار سنگین‌تر می‌داند و  صبر در برابر آن را عملی زیبا.

آن‌چنان بی‌قرار تنهایی و غم همسر بود که از مادر خواست تا در کنار بانویش رنج این فراق را برایش کم کند و در مسیر زندگی همراهش باشد.

ندیدن فرزندِ در راهش را حدس زده‌بود که این‌چنین برای مراقبت از دردانه‌اش به همه سفارش می‌کرد.

شهید غلامرضا بابانسب، خوی شهادت را در درونش پرورانده بود که این‌چنین فارغ بال، پرکشید و آسمانی شد.

اکنون پس از 32 سال فراق، نوه کوچکش برای تبریک روز خبرنگار به مزار پدربزرگش رفت و لبخند شهید بابانسب، شکوفه باران کرد این دیدار را.

آغاز سخن شهید در وصیت‌نامه‌اش:

الهی...

آن‌کس که تو را شناخت جان را چه کند

فرزند و عیال و خانمان را چه کند

دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی

دیوانه تو، هر دو جهان را چه کند

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار