صاحب این مغازه یک جوان ۲۲ساله است که برای ادای دین به شهیدان، خدمات گیم نت خودش را رایگان در اختیار فرزندان شهدا قرار می دهد.
شهدای ایران: گاهی اوقات ممکن است در دور و برتان اتفاقهایی را ببینید که انتظارش را ندارید، برای همین شگفتزده میشوید. به خودتان که میآیید باور نمیکنید که دیدن یک اتفاق به ظاهر کوچک تا این حد قابلیت این را دارد که حال شما را رو به راه کند. این حال خوب میتواند از سادهترین اتفاقها متولد شود از آب و دانه دادن به گنجشکهای خیابان گرفته تا رد کردن یک پیرمرد نابینا از خیابان؛ اما در این گزارش چیزی که دیدن آن حالمان را حسابی خوب کرد و ما را به این واداشت تا سراغش برویم، دیدن یک آگهی ساده روی مغازه یک گیم نت بود. یک آگهی مختصر و مفید که روی آن نوشته شده بود.« در این مغازه خدمات به فرزندان شهدا به صورت رایگان ارائه میگردد. پدرانشان قبلاً حساب کردهاند.»
مغازه را با این آگهی افتتاح کردم
همین که گذرتان به حوالی خیابان پیروزی و بلوار ابوذر بیفتید بین قدم زدن هایتان در کوچه و خیابانهای محل، ممکن است چشمتان به مغازهای بیفتد که پیش از خود مغازه، آگهی روی آن نگاهتان را به سمت خودش جلب کند. یک آگهی که در نهایت کوتاهی ماحصل خواندنش یک لبخند ساده روی صورت رهگذران میشود. گیم نتی که اهالی آن با خودشان قرار گذاشتهاند به اندازه وسعی که دارند قدردان بچههای شهدا باشند. کار خیری که بر خلاف تصور ما باعث بانی آن نه یک صاحب مغازه سن و سال دار و جا افتاده که یک پسر جوان متولد ۷۴ بود. اسمش«سینا حجازی» است. خودش میگوید که سه ماه است که این کار و کاسبی را برای خودش جفت وجور کرده و از همان اول با افتتاح مغازه این آگهی را روی شیشه آن چسبانده است.« از روز اولی که این مغازه را به راه انداختم این آگهی را روی شیشه آن چسباندم. الآن سه ماهی است که از آن میگذرد.»
هر کار دیگری هم داشته باشم این آگهی را میزنم
وقتی از سینا درباره بازخوردهای مردم سؤال میپرسیم برایمان از«دمت گرم»های عابران و مشتریانی میگوید که از دیدن آگهی به او تحویل میدهند. خودش میگوید که در نظر گرفتن خدماتی از این جنس برای فرزندان شهدا کار چندان تازه ای برای او نیست تا جایی که او در مغازه قبلیای هم که مشغول به کار بوده همین آگهی را روی مغازهاش زده بود است. «من بزرگ شده این محل هستم اهالی آن را میشناسم. بیشتر اوقات خانواده شهدا اینجا نمیآیند یا اگر بیایند کم میآیند ؛ولی بوده بچههایی که بابا،دایی یا پدربزرگشان شهید این محل بودهاند و آمدهاند که اینجا بازی کنند. حالا میخواهد بچه باشد یا جوان و نوجوان، میآیند اینجا و از گیم نت استفاده میکنند. ما قبلاً هم که سوپر مارکت داشتیم این کار را میکردیم یعنی بودند کسانی که از خانوادههای کم بضاعت بودند و به مغازه ما می آمدند، بدون اینکه خودشان حرفی به ما بزنند ما کمکشان میکردیم. من هر کار دیگری هم انجام میدادم همین کار را میکردم »
میگویند این کارها به قیافهات نمیخورد
میگوید کسی از بچگی او را به انجام این کار تشویق نکرده و خودش رفته رفته به این فکر افتاده است که این کار را انجام بدهد:« ما در خانواده خودمان شهید نداریم ولی خب از قدیم بچه هیئتی بودیم، هیئتمان هم الان سه تا کوچه پایینتر از اینجاست و اسمش هم هیئت مدافعان حرم است. ما از بچگی توی همین دم و دستگاه بزرگ شدیم برای همین من هم برای شهدا احترام خاصی قائلم و با انجام دادن این کار برایشان کیف میکنیم.من هیچ وقت از این کار ضرر نکردهام، این کار را امام حسینی انجام دادهام. هر کاری که تا به حال به خاطر امام حسین(ع) و شهدا انجام دادهام برایم برکت داشته است. شاید این حرفها به قیافهام نخورد ولی من این کارها را برای دلم انجام میدهم.»
خانواده شهدا میگویند از کارتان عشق کردیم
سینا میگوید:« این کار ایده خودم بود ولی در حال حاضر سه چهارتا از رفقای دیگری هم هستند که در این محل این کار را در مغازههایشان انجام داده اند.» این حرفش را که میزند یکی از افراد داخل مغازه میگوید«به جایی که حقوق ما را سر وقت بدهد به بچههای شهدا خدمات مجانی میدهد.(با خنده)» این حرف را یکی از بچههای توی گیم نت با خنده به صاحب مغازه میگوید. وقتی از او درباره آگهی روی دیوار سؤال میپرسیم او در جوابمان این طور میگوید:«این کار قشنگ است دیگر!» هنوز حرفش تمام نشده که یکی دیگر از بچهها میگوید«این دوستمان خودش این کاره است او هم توی ماشینش این کار را برای خانواده شهدا انجام میدهد.»وقتی از هر دو طرفشان مدام درباره علت کارشان میپرسیم جفتشان متفقالقول فقط یک جواب تحویلمان میدهند.« دلیل کارش توی آگهی نوشته شده است. باباهای این بچهها قبلاً حساب کردهاند. ما هم اگر این کار را میکنیم برای این است که احساس دین میکنیم. یک کار که هرچند کوچک است؛ ولی برای دل خودمان است. خیلی از این خانوادههای شهدا که سراغ ما میآیند خودشان به اصرار پولش را حساب میکنند اما همین که میگویند از این کار ما عشق کردند ما خوشحال میشویم.»
*مهر