«یک دقیقه و سیزده ثانیه» عنوان نمایشی است از شهرام گیلآبادی. این نمایش در این روزها با حواشیای روبهرو شده است که بوی تبلیغات میدهد.
شهدای ایران:نمایش «یک دقیقه و سیزده ثانیه» به کارگردانی شهرام گیلآبادی، این روزها در سالن استاد سمندریان تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه میرود. به نظرمیرسد این نمایش به واسطهٔ سمت مدیریتی شهرام گیلآبادی از تبلیغات گستردهٔ شهری و حمایت قابلتوجه فرهنگسرای ارسباران برخوردار بوده است. در این اطلاعرسانی گسترده کارگردان نمایش اصرار ویژهای دارد که نمایشش را تئاتر تعاملی معرفی کند. همکاران تئاتری و کنشگران و فعالان تئاتر مردمی و مشارکتی میدانند که در تمام شیوههای مشارکتی با هر ابداع تازهای شرایط و اصول خاصی باید رعایت شود تا ما بتوانیم آن تئاتر را متکی بر مفاهیم و دغدغههای تئاتر مردمی و تعاملی بخوانیم. یکی از این اصول که بسیار مهم و ضروری است و اگر نباشد جریان تئاتر تعاملی و مشارکتی تهی از معنا میشود این است که تماشاگر اجازهٔ ارائهٔ نظری و عملی (حضور تماشاگر در مقام بازیگر) راهکار برای حل مسئله و تغییر وضعِ موجود در صحنه را داشته باشد.
اساساً همهٔ ما طی تجربیات مختلف به این رسیدهایم که هر جریان تئاتری نوپایی در ایران میتواند در آغاز دستاویز تحریف و سوءاستفادههای شخصی توسط افراد قرار بگیرد که میتواند آسیبهای جبرانناپذیری را برای هم مخاطب و هم تئاتر داشته باشد. به همین علت راغب شدم این نمایش را همچون نمایش پیشین این کارگردان (اجرا شده در پلاتوی اجرای مجموعه تئاتر شهر) ببینم که پس از تماشای این اثر هم متوجه شدم به هیچ وجه تئاتر تعاملی و حتی شیوهای جدید محسوب نمیشود. نمایش «یک دقیقه و سیزده ثانیه» نه از لحاظ ساختاری و نه از لحاظ مفهومی پیرو هیچکدام از اصول و شیوههای تئاتر مشارکتی و تعاملی نیست. که دلایل آن را در ادامه برمیشماریم.
این نمایش در روزهای اخیر حاشیههای فراوانی را نیز به همراه داشته است. این حاشیه همانند آنچه در سالن اجرا دیدیم نشان میدهد که دغدغهٔ کارگردان و گروه اجرایی به هیچ وجه تئاتر مشارکتی و پرداختن به مسائل مردم نبوده و اگر چنین است که به راه انداختن این همه جنجال، حاشیهٔ زرد و استفاده از قدرتهای رسانهای با کل جریانهای تئاتر مردمی در تناقض است. برای مثال نمایش در روز دوم مجدداً توسط شورای ارزشیابی و نظارت بازبینی شد. گویا علت این بازبینی مجدد عدم رعایت نکات موردنظر شورا توسط گروه و همچنین پخش تصویری از رقص و تکخوانی سیما تیرانداز (بازیگر نمایش) در صحنه آغازین نمایش در فضای مجازی و برخی رسانهها بوده که کارگردان نمایش در گفتگوی تلفنی با خبرنگار روزنامه هفت صبح وجود تکخوانی زن در اجرا را تکذیب کرده است؛ اما آنچه من در شب پنجم اجرای نمایش دیدم چند مورد تکخوانی بازیگران زن به ویژه تکخوانی بازیگر نقش آوا و در صحنهٔ پایانی نمایش است. بازیگر چند بیت از ترانهٔ معروفی را با صدایی رسا میخواند و سپس سایر بازیگران از مردم میخواهند آوا را همراهی کنند. بماند که این تکخوانیها هیچ ارتباطی با کنش صحنه و درام ندارد.
رانت و استفاده از فرصتها
علی الظاهر امکانات گستردهای برای تبلیغ و اطلاعرسانی نمایش «یک دقیقه و سیزده ثانیه» به کار برده شده است. در حالی که سهم جامعه تئاتر از تبلیغات شهری تقریباً صفر است، در هر کجای تهران، در عبور از خیابانهای پر مشکل شهر، چشمتان به تبلیغات شهری این نمایش میافتد. پرسش اینجاست این امکانات چرا و چگونه در اختیار سایر گروههای تئاتری قرار نمیگیرد؟ اهالی فرهنگ و هنر میدانند اگر چنین حمایت گستردهای از سایر گروههای تئاتری صورت بگیرد بخش عمدهای از مشکلات هنرمندان حل میشود؛ اما متأسفانه و عموماً هنرمندان تئاتر از این امکانات کم نصیب و یا محروم ماندهاند.
مراکز زیر نظر سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران از جمله فرهنگسرای ارسباران به طور عجیبی برای اطلاعرسانی و دعوت مخاطبان به تماشای این نمایش به تکاپو افتادهاند. شخص نگارنده توسط کارشناس تئاتر فرهنگسرای ارسباران به گروهی تلگرامی با بیش از هزار عضو برای تماشای این اثر دعوت شدم. البته شنیدهها حاکی از آن است که یکی از مسئولان اصلی فرهنگسرای ارسباران با جناب گیلآبادی فامیل هستند. بر کسی پوشیده نیست که تئاتر در رسانه ملی هیچ اولویتی ندارد و منتهی لطف این سازمان عریض و طویل برای تئاتر یک برنامه ساعت 12 شبی در روزهای شنبه، آن هم از در شبکه تبعیدگاهگونه چهار است. در چنین شرایطی برنامهٔ «حالا خورشید» با مجریگری و تهیهکنندگی رضا رشیدپور، از دوستان و کارمندان پیشین دکتر گیلآبادی با دعوت ایشان نمایش «یک دقیقه و سیزده ثانیه»، باز هم با یدک کشیدن نام تئاتر تعاملی و نمایشی و با دغدغهٔ پرداختن به کارتنخوابها به مخاطبان شبکه سه سیما معرفی میکند.
اینجا هم دو پرسش مطرح میشود: اول آنکه اگر آقای رشیدپور و این برنامهٔ محترم از تئاتر حمایت میکند پس چرا به سایر گروهها و نمایشهای روی صحنه نمیپردازد؟ پرسش دوم این است که اگر جناب دکتر گیلآبادی واقعاً نگران کارتنخوابها و وضعیت آنان هستند، پس چرا طی این سالها با سمتی که در شهرداری داشتهاند هیچ کاری انجام ندادهاند؟ حالا و این روزهای پایانی اجرای یک نمایش در تماشاخانهٔ ایرانشهر چه دردی از کارتنخوابهای ما دوا میکند؟
راست گفت آن تماشاگری که آن شب وقتی بازیگر در اجرای نمایش از او پرسید که اگر کارتنخوابی مثل من ببینی چه کار میکنی؟ تماشاگر گفت اگر مثل تو زیبا باشد حسابی تماشایش میکنم...
این یک سیلی به صورت کارگردان نمایش است. کسانی که اینجا هستند کارتنخواب نیستند و شما هم قشر مرفه جامعه هستید با سمتی کلان در شهرداری و اینجا هم تماشاخانهای است ویژهٔ نمایشهای رسمی و رایج تهران که عموماً با حضور چهرههای مطرح و با مخاطبانی از قشر مرفه جامعه. اینجا آشکارا میبینیم که کارگردان مکان اجرای نمایشش را به اشتباه انتخاب کرده است. پس پرداختن به موضوع کارتنخوابها صرفاً جنبهٔ تزئینی و تبلیغاتی دارد!
یکی از تماشاگران همان دقایق آغازین اجرای نمایش گفت «من چون شنیدم تئاتر شما دربارهٔ کارتنخوابهاست آمدم و بلیت خریدم. من پنج سال است با کارتنخوابها کار میکنم.»
بازیگر نمایش کمی او را مسخره کرد و با یک شوخی کلامی باعث شد سایرین بخندند و سپس رفت تا ادامهٔ حرفهای خودش را بزند؛ در حالی که ما در تئاتر تعاملی و مشارکتی اتفاقاً به دنبال چنین مخاطبانی هستیم که راهکارها و تجربیاتشان را برای جمع بیان کنند. اینجا در همین آغاز متوجه شدم مسئلهٔ کارتنخوابها فقط یک بهانهٔ پوچ و عبث و سرکاری است. همچنین یکی دیگر از اصول تئاتر مشارکتی که به انتخاب و پرداختن به موضوع برمیگردد زیر پا گذاشته میشود و آن این است که مسئلهٔ مورد طرح، خواستِ تماشاگران باشد و آنان باید در موقعیتهای مختلف پروتاگونیستهای نمایش باشند!
چنین تبلیغات گستردهای برای نمایش پیشین این کارگردان (نمایش سپنج رنج و شکنج) نیز صورت گرفت؛ اما در کمال تعجب نمایش در گیشه شکست خورد. اتفاقی که در نهایت برای گیشهٔ این نمایش در ایرانشهر هم پیشبینی میشود. «سپنج رنج و شکنج» نیز به کارگردانی جناب گیلآبادی با همین شیوهٔ اجرایی در پلاتوی اجرای مجموعهٔ تئاتر شهر با بلیت 15 هزارتومانی در نهایت به فروش 15 میلیون تومان هم نرسید و این در حالی است که فروش در همان سالن، با همان قیمت بلیت و با ظرفیت تماشاگر کمتری توسط گروههای دیگر به 38 میلیون تومان رسیده است. آن هم در حالی که گروههای دیگر از هیچ نوع تبلیغات شهری برخوردار نبودهاند. به گمان من علت را باید در مخاطبی جستجو کرد که نمیتوان به آن دروغ گفت و سرش کلاه گذاشت. عین همان تماشاگر نمایش «یک دقیقه و سیزده ثانیه» آن هنگام که بازیگر نمایش از او پرسید چرا چیزی نمیگی چرا سؤال نمیپرسی؟ و تماشاگر پاسخ داد: «اول و آخر در اینجا حرف حرف شماست ما جرئت نمیکنیم چیزی بگیم.»
پس ما سؤال میکنیم:« این چه نوع تئاتر تعاملی است که پیش برنده و تعیینکنندهٔ اول تا آخر آن خود گروه تئاتر است؟ باید گفت یک نوع تئاتر خودساخته و خود خوانده توسط دکتر شهرام گیلآبادی!»
ترویج ابتذال و شیوهٔ سرکوب
آنچه در شیوهٔ اجرایی نمایش «یک دقیقه و سیزده ثانیه» میبینیم تماشاگران در جاهایی پراکنده که توسط گروه با تشکچههای متعدد مشخص شدهاند روی زمین و کاملاً منفعل نشسته و نظارهگر هنرنمایی بازیگران در دایرهٔ وسط سالن هستند. اصولاً اینکه چرا گروه اجرایی همهٔ مردم را مجبور به نشستن روی زمین میکند دلیل مشخصی ندارد و تنها برداشت سطحی کارگردان از مفاهیم تئاتر مردمی را نشان میدهد. اینکه ما و مردم با هم در یک سطح هستیم به این معنا نیست که آنان را روی زمین و در شرایط سخت بنشانیم. باور کنید اگر همهٔ تماشاگران روی صندلی هم مینشستند هیچ اتفاقی نه از بار معنایی و نه از منظر فرم و ساختار نمیافتاد؛ اما نکتهٔ مهمتر انفعال تماشاگر است. نقش تماشاگر در این اجرا پا را از همراهی با شوخیهای کلامی که گاهی اوقات به ابتذال هم کشیده میشود فراتر نمیگذارد. تعامل در این اجرا با دیالوگهای مشابه آنچه در ادامه میخوانید در سطح میماند.
بازیگر نمایش: کسی اینجا سیگار داره؟ (رو به یکی از مخاطبان) در بیار (مردم میخندند) یه نخ سیگار در بیار
(در ادامه) همهٔ تنم می خاره (رو به یکی از تماشاگران) پشتمو بخارون (تماشاگر کاری که بازی گر میگوید انجام میدهد) آه! خوب میخارونی ... (تماشاگران میخندند)
بازیگر نمایش (رو به یکی از تماشاگران) یه چیزی بخون (رو به همه) چی بخونه؟
یکی از تماشاگران: لیلا فروهر (او پیشتر هم اسم این خواننده را گفته است)
بازیگر نمایش: (به او حملهور میشود)...!!! (تماشاگران میخندند)
همه چیز به صرف خنداندن تماشاگر به ابتذال کشیده میشود و آنچه در این لحظات مطرح نیست مسئلهٔ کارتنخوابها است. بیان تمام اصول و قواعد تئاترهای مشارکتی و تعاملی در این یادداشت کوتاه ممکن نیست؛ اما بررسی فقط چند مورد از اصول مشترک در شیوههای تئاتر تعاملی و مشارکتی به ما نشان میدهد نمایش یک دقیقه و سیزده ثانیه به هیچ وجه نمیتواند تئاتر تعاملی باشد و در هیچ کدام از جریانهای تئاتر مردمی قرار نمیگیرد:
1. تئاتر تعاملی تئاتری نیست که در آن تماشاگران به طور منفعل بنشینند و نظارهگر هنرنمایی بازیگران باشند. بلکه اینجا باید محل هنرنمایی مردم باشد!
2. اجرای تعاملی اجرایی نیست که در آن بازیگران فقط تکگوییها و دیالوگهایی که از پیش تعیینشده و تمرین کردهاند ارائه دهند.
3. تئاترهای مشارکتی فرایند محور هستند و در لحظه همه چیز توسط و به خواست مردم تغییر میکند. آنچه در نمایش«یک دقیقه و سیزده ثانیه» میبینیم، همه چیز به خواست گروه پیش میرود و هیچچیزی با نظر مردم ترسیم نمیشود.
4. تسهیل فرایند مشارکت و ارتباط دوسویه در تمام شیوههای تئاتر مشارکتی با حضور یک اجراگردان (صحنهگردان و تسهیلگر) انجام میشود که آلترناتیو و جایگزین کارگردان در فرایند اجراست. اوست که از طریق پرسشگری و با پرهیز از هر گونه کنترل و تأثیرگذاری احساسی بر مخاطب آنان را ترغیب به مشارکت و تغییر در موقعیت نمایش در راستای حل مسئله و بحرانِ وضع موجود میکند. کار بازیگران هم اجرای آن موقعیت و طرح مسئله است؛ اما آنچه در نمایش یک دقیقه و سیزده ثانیه میبینیم: اینجا نه اجراگردانی وجود دارد و نه مسئله و موقعیتی طرح میشود.
5. تمام شیوههای تئاتر مشارکتی در عین فرایند محوری مسئله محور هستند.
این در حالی است که تکگویی بازیگران نمایش یک دقیقه و سیزده ثانیه حتی از بدیهیترین قواعد درامنویسی هم پیروی نمیکنند. بدون شک هر تکگویی باید بهانه و انگیزهای دراماتیک برای روایت داشته باشد که این هم از خلأهای بزرگ این نمایش است.
در پایان باید به دیدگاه مشترک تمام چهرههای تأثیرگذار تئاتر جهان در ابداع تئاتر مشارکتی و دوسویه، بر مبنای گفتوگو (تبادل آزاد با دیگری با شأن برابر) اشاره کرد:
آنان معتقد بودند که تئاتر ارسطویی شیوهٔ سرکوب است چون در آن همه چیز به تماشاگر تحمیل میشود. بنابراین شیوههایی جدیدی ابداع شدند که آلترناتیو و جایگزین ساختار تکسویهٔ ارسطویی باشند. اما با توجه به آنچه گفته شد به باور من نمایش یک دقیقه و سیزده ثانیه نه تنها تئاتری مردمی و تعاملی نیست بلکه خود شیوهٔ سرکوب است.
*تسنیم
اساساً همهٔ ما طی تجربیات مختلف به این رسیدهایم که هر جریان تئاتری نوپایی در ایران میتواند در آغاز دستاویز تحریف و سوءاستفادههای شخصی توسط افراد قرار بگیرد که میتواند آسیبهای جبرانناپذیری را برای هم مخاطب و هم تئاتر داشته باشد. به همین علت راغب شدم این نمایش را همچون نمایش پیشین این کارگردان (اجرا شده در پلاتوی اجرای مجموعه تئاتر شهر) ببینم که پس از تماشای این اثر هم متوجه شدم به هیچ وجه تئاتر تعاملی و حتی شیوهای جدید محسوب نمیشود. نمایش «یک دقیقه و سیزده ثانیه» نه از لحاظ ساختاری و نه از لحاظ مفهومی پیرو هیچکدام از اصول و شیوههای تئاتر مشارکتی و تعاملی نیست. که دلایل آن را در ادامه برمیشماریم.
این نمایش در روزهای اخیر حاشیههای فراوانی را نیز به همراه داشته است. این حاشیه همانند آنچه در سالن اجرا دیدیم نشان میدهد که دغدغهٔ کارگردان و گروه اجرایی به هیچ وجه تئاتر مشارکتی و پرداختن به مسائل مردم نبوده و اگر چنین است که به راه انداختن این همه جنجال، حاشیهٔ زرد و استفاده از قدرتهای رسانهای با کل جریانهای تئاتر مردمی در تناقض است. برای مثال نمایش در روز دوم مجدداً توسط شورای ارزشیابی و نظارت بازبینی شد. گویا علت این بازبینی مجدد عدم رعایت نکات موردنظر شورا توسط گروه و همچنین پخش تصویری از رقص و تکخوانی سیما تیرانداز (بازیگر نمایش) در صحنه آغازین نمایش در فضای مجازی و برخی رسانهها بوده که کارگردان نمایش در گفتگوی تلفنی با خبرنگار روزنامه هفت صبح وجود تکخوانی زن در اجرا را تکذیب کرده است؛ اما آنچه من در شب پنجم اجرای نمایش دیدم چند مورد تکخوانی بازیگران زن به ویژه تکخوانی بازیگر نقش آوا و در صحنهٔ پایانی نمایش است. بازیگر چند بیت از ترانهٔ معروفی را با صدایی رسا میخواند و سپس سایر بازیگران از مردم میخواهند آوا را همراهی کنند. بماند که این تکخوانیها هیچ ارتباطی با کنش صحنه و درام ندارد.
رانت و استفاده از فرصتها
علی الظاهر امکانات گستردهای برای تبلیغ و اطلاعرسانی نمایش «یک دقیقه و سیزده ثانیه» به کار برده شده است. در حالی که سهم جامعه تئاتر از تبلیغات شهری تقریباً صفر است، در هر کجای تهران، در عبور از خیابانهای پر مشکل شهر، چشمتان به تبلیغات شهری این نمایش میافتد. پرسش اینجاست این امکانات چرا و چگونه در اختیار سایر گروههای تئاتری قرار نمیگیرد؟ اهالی فرهنگ و هنر میدانند اگر چنین حمایت گستردهای از سایر گروههای تئاتری صورت بگیرد بخش عمدهای از مشکلات هنرمندان حل میشود؛ اما متأسفانه و عموماً هنرمندان تئاتر از این امکانات کم نصیب و یا محروم ماندهاند.
مراکز زیر نظر سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران از جمله فرهنگسرای ارسباران به طور عجیبی برای اطلاعرسانی و دعوت مخاطبان به تماشای این نمایش به تکاپو افتادهاند. شخص نگارنده توسط کارشناس تئاتر فرهنگسرای ارسباران به گروهی تلگرامی با بیش از هزار عضو برای تماشای این اثر دعوت شدم. البته شنیدهها حاکی از آن است که یکی از مسئولان اصلی فرهنگسرای ارسباران با جناب گیلآبادی فامیل هستند. بر کسی پوشیده نیست که تئاتر در رسانه ملی هیچ اولویتی ندارد و منتهی لطف این سازمان عریض و طویل برای تئاتر یک برنامه ساعت 12 شبی در روزهای شنبه، آن هم از در شبکه تبعیدگاهگونه چهار است. در چنین شرایطی برنامهٔ «حالا خورشید» با مجریگری و تهیهکنندگی رضا رشیدپور، از دوستان و کارمندان پیشین دکتر گیلآبادی با دعوت ایشان نمایش «یک دقیقه و سیزده ثانیه»، باز هم با یدک کشیدن نام تئاتر تعاملی و نمایشی و با دغدغهٔ پرداختن به کارتنخوابها به مخاطبان شبکه سه سیما معرفی میکند.
اینجا هم دو پرسش مطرح میشود: اول آنکه اگر آقای رشیدپور و این برنامهٔ محترم از تئاتر حمایت میکند پس چرا به سایر گروهها و نمایشهای روی صحنه نمیپردازد؟ پرسش دوم این است که اگر جناب دکتر گیلآبادی واقعاً نگران کارتنخوابها و وضعیت آنان هستند، پس چرا طی این سالها با سمتی که در شهرداری داشتهاند هیچ کاری انجام ندادهاند؟ حالا و این روزهای پایانی اجرای یک نمایش در تماشاخانهٔ ایرانشهر چه دردی از کارتنخوابهای ما دوا میکند؟
راست گفت آن تماشاگری که آن شب وقتی بازیگر در اجرای نمایش از او پرسید که اگر کارتنخوابی مثل من ببینی چه کار میکنی؟ تماشاگر گفت اگر مثل تو زیبا باشد حسابی تماشایش میکنم...
این یک سیلی به صورت کارگردان نمایش است. کسانی که اینجا هستند کارتنخواب نیستند و شما هم قشر مرفه جامعه هستید با سمتی کلان در شهرداری و اینجا هم تماشاخانهای است ویژهٔ نمایشهای رسمی و رایج تهران که عموماً با حضور چهرههای مطرح و با مخاطبانی از قشر مرفه جامعه. اینجا آشکارا میبینیم که کارگردان مکان اجرای نمایشش را به اشتباه انتخاب کرده است. پس پرداختن به موضوع کارتنخوابها صرفاً جنبهٔ تزئینی و تبلیغاتی دارد!
یکی از تماشاگران همان دقایق آغازین اجرای نمایش گفت «من چون شنیدم تئاتر شما دربارهٔ کارتنخوابهاست آمدم و بلیت خریدم. من پنج سال است با کارتنخوابها کار میکنم.»
بازیگر نمایش کمی او را مسخره کرد و با یک شوخی کلامی باعث شد سایرین بخندند و سپس رفت تا ادامهٔ حرفهای خودش را بزند؛ در حالی که ما در تئاتر تعاملی و مشارکتی اتفاقاً به دنبال چنین مخاطبانی هستیم که راهکارها و تجربیاتشان را برای جمع بیان کنند. اینجا در همین آغاز متوجه شدم مسئلهٔ کارتنخوابها فقط یک بهانهٔ پوچ و عبث و سرکاری است. همچنین یکی دیگر از اصول تئاتر مشارکتی که به انتخاب و پرداختن به موضوع برمیگردد زیر پا گذاشته میشود و آن این است که مسئلهٔ مورد طرح، خواستِ تماشاگران باشد و آنان باید در موقعیتهای مختلف پروتاگونیستهای نمایش باشند!
چنین تبلیغات گستردهای برای نمایش پیشین این کارگردان (نمایش سپنج رنج و شکنج) نیز صورت گرفت؛ اما در کمال تعجب نمایش در گیشه شکست خورد. اتفاقی که در نهایت برای گیشهٔ این نمایش در ایرانشهر هم پیشبینی میشود. «سپنج رنج و شکنج» نیز به کارگردانی جناب گیلآبادی با همین شیوهٔ اجرایی در پلاتوی اجرای مجموعهٔ تئاتر شهر با بلیت 15 هزارتومانی در نهایت به فروش 15 میلیون تومان هم نرسید و این در حالی است که فروش در همان سالن، با همان قیمت بلیت و با ظرفیت تماشاگر کمتری توسط گروههای دیگر به 38 میلیون تومان رسیده است. آن هم در حالی که گروههای دیگر از هیچ نوع تبلیغات شهری برخوردار نبودهاند. به گمان من علت را باید در مخاطبی جستجو کرد که نمیتوان به آن دروغ گفت و سرش کلاه گذاشت. عین همان تماشاگر نمایش «یک دقیقه و سیزده ثانیه» آن هنگام که بازیگر نمایش از او پرسید چرا چیزی نمیگی چرا سؤال نمیپرسی؟ و تماشاگر پاسخ داد: «اول و آخر در اینجا حرف حرف شماست ما جرئت نمیکنیم چیزی بگیم.»
پس ما سؤال میکنیم:« این چه نوع تئاتر تعاملی است که پیش برنده و تعیینکنندهٔ اول تا آخر آن خود گروه تئاتر است؟ باید گفت یک نوع تئاتر خودساخته و خود خوانده توسط دکتر شهرام گیلآبادی!»
ترویج ابتذال و شیوهٔ سرکوب
آنچه در شیوهٔ اجرایی نمایش «یک دقیقه و سیزده ثانیه» میبینیم تماشاگران در جاهایی پراکنده که توسط گروه با تشکچههای متعدد مشخص شدهاند روی زمین و کاملاً منفعل نشسته و نظارهگر هنرنمایی بازیگران در دایرهٔ وسط سالن هستند. اصولاً اینکه چرا گروه اجرایی همهٔ مردم را مجبور به نشستن روی زمین میکند دلیل مشخصی ندارد و تنها برداشت سطحی کارگردان از مفاهیم تئاتر مردمی را نشان میدهد. اینکه ما و مردم با هم در یک سطح هستیم به این معنا نیست که آنان را روی زمین و در شرایط سخت بنشانیم. باور کنید اگر همهٔ تماشاگران روی صندلی هم مینشستند هیچ اتفاقی نه از بار معنایی و نه از منظر فرم و ساختار نمیافتاد؛ اما نکتهٔ مهمتر انفعال تماشاگر است. نقش تماشاگر در این اجرا پا را از همراهی با شوخیهای کلامی که گاهی اوقات به ابتذال هم کشیده میشود فراتر نمیگذارد. تعامل در این اجرا با دیالوگهای مشابه آنچه در ادامه میخوانید در سطح میماند.
بازیگر نمایش: کسی اینجا سیگار داره؟ (رو به یکی از مخاطبان) در بیار (مردم میخندند) یه نخ سیگار در بیار
(در ادامه) همهٔ تنم می خاره (رو به یکی از تماشاگران) پشتمو بخارون (تماشاگر کاری که بازی گر میگوید انجام میدهد) آه! خوب میخارونی ... (تماشاگران میخندند)
بازیگر نمایش (رو به یکی از تماشاگران) یه چیزی بخون (رو به همه) چی بخونه؟
یکی از تماشاگران: لیلا فروهر (او پیشتر هم اسم این خواننده را گفته است)
بازیگر نمایش: (به او حملهور میشود)...!!! (تماشاگران میخندند)
همه چیز به صرف خنداندن تماشاگر به ابتذال کشیده میشود و آنچه در این لحظات مطرح نیست مسئلهٔ کارتنخوابها است. بیان تمام اصول و قواعد تئاترهای مشارکتی و تعاملی در این یادداشت کوتاه ممکن نیست؛ اما بررسی فقط چند مورد از اصول مشترک در شیوههای تئاتر تعاملی و مشارکتی به ما نشان میدهد نمایش یک دقیقه و سیزده ثانیه به هیچ وجه نمیتواند تئاتر تعاملی باشد و در هیچ کدام از جریانهای تئاتر مردمی قرار نمیگیرد:
1. تئاتر تعاملی تئاتری نیست که در آن تماشاگران به طور منفعل بنشینند و نظارهگر هنرنمایی بازیگران باشند. بلکه اینجا باید محل هنرنمایی مردم باشد!
2. اجرای تعاملی اجرایی نیست که در آن بازیگران فقط تکگوییها و دیالوگهایی که از پیش تعیینشده و تمرین کردهاند ارائه دهند.
3. تئاترهای مشارکتی فرایند محور هستند و در لحظه همه چیز توسط و به خواست مردم تغییر میکند. آنچه در نمایش«یک دقیقه و سیزده ثانیه» میبینیم، همه چیز به خواست گروه پیش میرود و هیچچیزی با نظر مردم ترسیم نمیشود.
4. تسهیل فرایند مشارکت و ارتباط دوسویه در تمام شیوههای تئاتر مشارکتی با حضور یک اجراگردان (صحنهگردان و تسهیلگر) انجام میشود که آلترناتیو و جایگزین کارگردان در فرایند اجراست. اوست که از طریق پرسشگری و با پرهیز از هر گونه کنترل و تأثیرگذاری احساسی بر مخاطب آنان را ترغیب به مشارکت و تغییر در موقعیت نمایش در راستای حل مسئله و بحرانِ وضع موجود میکند. کار بازیگران هم اجرای آن موقعیت و طرح مسئله است؛ اما آنچه در نمایش یک دقیقه و سیزده ثانیه میبینیم: اینجا نه اجراگردانی وجود دارد و نه مسئله و موقعیتی طرح میشود.
5. تمام شیوههای تئاتر مشارکتی در عین فرایند محوری مسئله محور هستند.
این در حالی است که تکگویی بازیگران نمایش یک دقیقه و سیزده ثانیه حتی از بدیهیترین قواعد درامنویسی هم پیروی نمیکنند. بدون شک هر تکگویی باید بهانه و انگیزهای دراماتیک برای روایت داشته باشد که این هم از خلأهای بزرگ این نمایش است.
در پایان باید به دیدگاه مشترک تمام چهرههای تأثیرگذار تئاتر جهان در ابداع تئاتر مشارکتی و دوسویه، بر مبنای گفتوگو (تبادل آزاد با دیگری با شأن برابر) اشاره کرد:
آنان معتقد بودند که تئاتر ارسطویی شیوهٔ سرکوب است چون در آن همه چیز به تماشاگر تحمیل میشود. بنابراین شیوههایی جدیدی ابداع شدند که آلترناتیو و جایگزین ساختار تکسویهٔ ارسطویی باشند. اما با توجه به آنچه گفته شد به باور من نمایش یک دقیقه و سیزده ثانیه نه تنها تئاتری مردمی و تعاملی نیست بلکه خود شیوهٔ سرکوب است.
*تسنیم