محمد صادق امين دين مبلغ ديني اهل شيراز و ساكن قم است كه سال 81 وارد حوزه شد و سال 89 به مؤسسه بينالمللي مطالعات اسلامي و سال 90 به جامعةالمرتضي رفت.
شهدای ایران:محمد صادق امين دين مبلغ ديني اهل شيراز و ساكن قم است كه سال 81 وارد حوزه شد و سال 89 به مؤسسه بينالمللي مطالعات اسلامي و سال 90 به جامعةالمرتضي رفت. وي به عنوان مبلغ ديني داراي كارشناسي ارشد مطالعات اسلامي به زبان انگليسي است كه تاكنون به كشورهاي متعددي براي حضور در كنفرانسهاي علمي رفته و فعاليتهاي تبليغي تأثيرگذاري هم داشته است.
چرا به عنوان يك طلبه سراغ زبان انگليسي رفتيد؟
علاقه من به حوزه عمدتاً بحث تبليغ دين بود. وقتي وارد حوزه علميه شدم احساس كردم تبليغ فقط براي داخل نيست و بايد به عنوان يك طلبه ديني براي فعاليتهاي تبليغي خارج از كشور اعم از مسلمان و غيرمسلمان نيز آمادگي داشت و از آنجا كه رهبر انقلاب هم در اين مسئله تأكيد داشتند تصميم گرفتم زبان بياموزم اما آن زمان بيشترين آموزشگاهها زبان انگليسي تدريس ميكردند، از طرفي گستردگي اين زبان هم عامل شد تا آن را دنبال كنم؛ البته زبان عربي و كمي هم فرانسه ميدانم.
در حوزه، فضاي آموزش زبان چطور بود؟
خيلي جانيفتاده بود و من پنهاني زبان را آموزش ديدم چون مديران ما اجازه نميدادند. رويكرد حوزه آن زمان كمي بستهتربود و زبان را ابزار استكبار ميدانستند و معتقد نبودند كه طلبه بايد زبان بلد باشد براي همين مخفيانه كتاب را در حجره پنهان ميكردم و شبها ساعت 8 كلاس ميرفتم. جاي دوري هم بود تا يكي دوسال بعد شرايط بهتر بود. بعد از راهاندازي مؤسسه بينالمللي مطالعات اسلامي كه تنها مؤسسه بينالمللي حوزه علميه است در سال 88 حضرت آقا دستور آن را دادند رويكرد حوزه عوض شد به طوري كه الان به زبانآموزي تأكيد دارند.
قبل از آن مبلغ بينالمللي نداشتيم؟
داشتيم ولي خيلي كم بود. چهرههاي مطرح مثل دكتر شمالي آن زمان خيلي شناخته شده نبودند. فكر ميكنم آيتالله مصباح با انتخاب چند نفر و اعزام به خارج از كشور خطشكني كردند و اين كار را انجام دادند. الان حوزه مركز زبان دارد و زبانهاي مختلف تدريس ميكند.
چه سالي اولين سفر تبليغي را رفتيد؟
سال 91 يا 92 بود. 10 روز روسيه براي كنفرانس بودم و برنامهاي با انجمن اسلامي دانشجويان مقيم مسكو داشتيم كه از بزرگترين و فعالترين انجمن اسلاميها در اروپا است.
يكي از برنامههاي اصلي تبليغاتي شما حضور در كنفرانسهاست، چرا؟
البته ابتدا حضور در كنفرانسها را خيلي در برنامه نداشتم اما علاقه داشتم فقط به اين خاطر كه بتوانم از طريق آن ويزا بگيرم ولي بعد ديدم يك فرصت خوبي است و از آن استفاده كردم و البته دليل ويزا هنوز هم هست چون تنها يكجا ويزاي من ريجكت شد آن هم در آلمان اما جاهاي ديگر اين اتفاق نيفتاد چون از طريق كنفرانسها بودم و اين فرصتي است كه در قالب مقاله مطالبي را به مخاطبان ارائه ميكنم.
همسرتان هم براي تبليغ ميآيند؟
اتفاقاً ايشان طلبه و زباندان است اما همراه من در سفرهاي تبليغي نميآيد زيرا حمايتي نيست. سفرهاي خودم را هم بامشكلات زيادي ميروم چون بحث ويزا مطرح است. معمولاً براي يك چنين ويزايي به امريكا يا اروپا خانواده اقدام ميكنند به يكي ويزا ميدهند و ديگري را ريجكت ميكنند آنجا فضاي كار براي خانمهاي طلبه مثل ايران نيست.
چه كشورهايي تا به حال رفتهايد؟
كشورهاي زيادي بوده از جمله روسيه، تركمنستان، تركيه، امارات، ايتاليا، فرانسه، بلژيك، يونان، لهستان، آلمان، اسكاتلند، انگليس، كانادا و امريكا.
زبان در اين كشورها فرق ميكند؟ با مشكل مواجه نبوديد؟
مخاطبان من هم فرق ميكنند چون براي كنفرانس ميروم كه معمولاً به زبان انگليسي هستند و براي همين هم مشكلي نبوده است. هرجا ميروم سعي ميكنم موقعي بروم كه مصادف با ايام تبليغي باشد بعد از آنجا فرصتها را رصد ميكنم؛ مثلاً در روسيه برنامهاي براي ايرانيها نداشتيم آنجا رايزني علمي به نام دكتر ابطحي داريم كه تماس گرفت و گفت انجمن اسلامي ما روحاني ندارد، عيد مبعث هم بود به لطف خدا برنامه خوبي برگزار شد يا در فرانسه با اجتماع عربهاي شيعه به فارسي و عربي و انگليسي برنامه داشتيم براي افرادي كه لبناني، الجزايري و مصري بودند در بلژيك هم به عربي برنامه داشتيم.
به كدام ايالت امريكا براي تبليغ رفتهايد؟
نيويورك، نيوجرسي، مريلند و كاليفرنيا كه در كاليفرنيا سفر اولم يك ماه و سفر دوم 21 روز طول كشيد.
كنفرانسهايي كه ميرويد چه محتوايي دارند؟
يك سري موضوعات خاصي هستند مانند مطالعات ديني، اسلامي، معنويت و اخلاق كه من متأسفانه كمتر بودم؛ هرچند علاقه دارم ولي فرصتي نشده اما كنفرانسهايي كه عموميت دارند بيشتر رفتهام مانند علوم انساني كه هر رشتهاي در اين حوزه مقاله بدهد اگر قبول بشود براي فرد دعوتنامه ميدهند تا كنفرانس آخري كه رفتم در كالج لندن پزشكي بود ولي چون بحث من تأثير تغذيه بر معنويت بود آن را پذيرفته بودند و دعوت شدم. خيلي هم مورد استقبال پزشكان قرار گرفت مثلاً پزشكاني از امريكا كه براي ارائه مقاله در زمينه ديابت آمده بودند، در جلسه پرسش و پاسخ گفتند اين مسئله كه شما ميگوييد را در پروسه درمان كم داريم حتي استاد ديگري از امريكا از من خواستند تا بخشي از بحث را كه مربوط به معنويت بود براي آنها جهت نگارش در كتاب درسي دانشگاهي بنويسم.
قبول كرديد؟
بله ولي متأسفانه فرصت پيگيري و انجام آن نشد.
بهترين خاطرهاي كه در اين سفرها داشتهايد كدام است؟
در سفر به پاريس روز اول اقامت از من خواستند درباره يك شخصيت براي آنها صحبت كنم. پرسيدم چه كسي گفتند ژنرال قاسم سليماني. آن زمان حدود پنج سال قبل ایشان هنوز اين طور معروف نشده بود. گفتم شما ايشان را از كجا ميشناسيد؟ گفتند ما جمعي تقريباً 500 جوان هستيم مانند بسيج شما فعاليت داريم. قبل از اينكه ايشان را بشناسيم از علاقهمندان شهيد عماد مغنيه بوديم و فهميديم شهيد مغنيه حتي به اندازه حاج قاسم هم نبوده. آن زمان يادم است مقالهاي مجله نيويوركر درباره حاج قاسم نوشته بود به عنوان كاريزماي پنهان من، همان را به آنها دادم گفتم همين را بخوانيد به گفته امريكاييهاست. يك بار هم خانمي تونسي كه بچههاي او فرانسوي بودند ميگفت دخترم هرسال ميگويد من در صورتي درس ميخوانم تا نمراتم خوب شود كه جايزهام يك بليت سفر به ايران باشد بروم مشهد و برگردم يا ديگري ميگفت من هر سال پولهايم را پسانداز ميكنم تا دهه اول محرم ايران بيايم و در مراسم بيت رهبري كه خود سيد القائد يعني حضرت آقا تشريف دارند باشم. خيلي برايم جالب بود.
كسي از طريق شما مسلمان شده است؟
نميدانم، چون درگير اين مسائل نيستم فقط ميرسانم و ميروم؛ البته بودند افرادي كه شهادتين آنها را گفتيم ولي باقي را نميدانم. در سفر اول به امريكا كه از طرف دكتر حجازي بود براي كنفرانس رفته بودم اين كنفرانس با بيش از 40 سال قدمت درباره فلسفه شرق برگزار ميشود. يك مقاله درباره عبادتهاي جمعي نوشتم. برگزاركننده كنفرانس خانم پروفسوري بود كه عضو هيئت علمي دانشگاه هامبولت كاليفرنيا بود. وقتي مطلب من را خواند خصوصي گفت ميتوانم از شما دعوت كنم به دانشگاه ما بياييد و درباره همين عرفان و معنويت سخنراني كنيد؟ گفتم مسلمان هستند گفت نه بيشتر آنها مسيحي هستند. قبول كردم كه سفر دوم فقط براي همين برنامه بود كه به همراه يكي از دوستانم رفتم آنجا. 7هزار دانشجو دارد كه يك مسلمان هم بين آنها نديدم. همه با اشتياق آمده بودند و در حين سخنراني راجع به ارتباط انسان با خدا اشك در چشمانشان جمع شده بود بعدش آمدند كتاب و مقاله دراينباره ميخواستند معرفي كنيم. دوباره سال بعد هم دعوت شديم هم براي سخنراني و هم براي همان كنفرانسي كه در نيويورك رفته بودم ولي آن زمان به من ويزا داده نشد. يكسال بعد بود اما ديگر به آن برنامهها نرسيدم.
جالبترين حركت تبليغي مبلغان از نظر شما چيست؟
بعضي كارهايي ميكنند كه در جذب مؤثر است مثلاً خود من با جوانان فرانسوي فوتبال ميكردم خيلي دوست داشتند و همچنان با من تماس دارند كه بياييد. هر سن و جنس و قشري زبان خودش را دارد و مبلغ بايد زبان هركدام را بداند تا بتواند بين آنها وارد شود. در پاكستان بيشتر منبر دوست دارند ولي اينجا احساس كردم زياد رغبتي به منبر و سخنراني نشان نميدهند و لذا در قالب برنامههاي متنوع مثل كلاس و جلسات خاصي كه با پاورپوينت اجرا ميشد و نيز جلسات پرسش و پاسخ برنامهها را تنظيم ميكردم.
درباره اسلامهراسي و داعش هم خاطرهاي داريد؟
در دانشگاه هامبورگ هامبولت راجع به شارلي ابدو و بحث داعش سؤال كردند كه توضيح داديم كه اينها شبيه صهيونيستها هستند با اسلام حقيقي سنخيتي ندارند و ما قبولشان نداريم. خودشان ميگفتند ما تازه ميفهميم داعش ربطي به اسلام ندارد چون برخي شركتكنندگان در كنفرانسها اسلامشناس هستند و كامل اين مباني را ميشناسند.
نگاه مردم اين كشورها به ايران چطور است؟
برخي ايران را نميشناختند و برخي هم خيلي ميترسيدند. مثلاً در يكي از همين كنفرانسها من از فردي دعوت كردم ايران بيايد گفت آخرين جايي كه بخواهم بروم ايران خواهد بود از بس درباره ايران وحشت داشت. متأسفانه در برخي كشورها ايرانياني كه معتقد به تدين و اسلام نيستند نگاه آنها را نسبت به ايران خراب كردند؛ مثلاً در روسيه بعد از ظهر روز اول معمولاً ضيافتي ميگيرند تا دانشمندان با هم آشنا بشوند ديدم سر ميز مشروبات الكلي و خوراكهاي گوشت غيرحلال يا ذبح نشده گذاشته بودند. تصميم به خروج گرفتم و موقع خروج به يكي از مسئولان گفتم آب يا ليموناد نداريد گفت ما بهترين چيزها را سر ميزها گذاشتيم گفتم من مسلمان هستم نميخورم گفت اهل كجايي؟ گفتم ايران. پوزخندي زد و گفت ايرانيها اينجا براي همين چيزها ميآيند. خيلي خجالت كشيدم. گفت اتفاقاً دوست داريم كه هركس اينجا ميآيد دين خودش را احترام بگذارد و خودش را گم نكند؛ البته برخي هم نگاه خوبي به ايران داشتند. يك بار پروفسور امريكايي به من گفت باور كنيد نگاه ما با سياستمدارانمان درباره ايران يك جور نيست. ما شما را دوست داريم و به مقام علمي ايرانيها احترام ميگذاريم. گروههاي انقلابي هم خيلي مشتاق ايران هستند؛ يا در بلژيك وقتي رفتم خوشحال شدند. گفتند تا شما هستيد ما مقاومت ميكنيم برخي هم اصلاً نميشناسند و از عراق و اسرائيل تشخيص نميدهند.
منابع مطالعاتي براي آشنايي با اسلام به زبان انگليسي به اندازه كافي هست؟
نه؛ اما كارهايي را مدرسه، برخي مراكز و مؤسسات شروع كردهاند. با همكاري مؤسسه ما كتابهاي مصور درباره اعتقادات كه در بيش از 70 كشور تدريس شده بهترين افراد مثل داوود سوداگر زبانش را نوشتند و بهترينها را در كار استفاده كردند.
فعاليت وهابيت چطور است؟
از قرار خيلي هزينه ميكنند. به مسجدي نزديك شانزليزه در پاريس كه گفتند مسجد عربستان است رفتهام، خيلي بزرگ و مجلل است در حالي كه ما شيعيان در پاريس اجازه ساخت مسجد نداريم. آنجا چند نفر مشغول عبادت بودند اما در همان محل كوچك و ساده شيعيان پاريس بيش از 200 جوان نماز ميخوانند كه همه با روحيه و انگيزه هستند. آنچه مسلم است افراطيگري و خشونت وهابيها مانع جذب ميشود.
در مجامع علمي، شخصيتهاي وهابي هم حضور دارند؟
من نديدم. يك بار به مركز اسلامي امام رضا در بروكسل دعوت شدم گفتند فردي وهابي آن مسجد را با امام جماعتش به آتش كشيد و خود آنها تشخيص داده بودند وهابيها، مسلمان نيستند يا در لندن كنار خيابان يك سري نشسته بودند قرآن و كتاب توزيع ميكردند گفتم به من هم بدهيد گفتند اهل كجايي گفتم ايران بعد شروع كردند به فارسي سليس حرف زدند كه ما اينها را براي غيرمسلمانان ميخواهيم به اجبار يك قرآن انگليسي به من دادند خيلي از آنها استقبال نميشد.
بهترين راه تبليغ از نظر شما چيست؟
نميشود يك نسخه واحد داشت. هر كشوري مشخصه خودش را دارد. يك گروه عقلگرا هستند و نميتوان با حديث و قرآن جلب كرد. بايد به فلسفه اشراف داشت برعكس برخي قرآني هستند بايد از طريق قرآن عمل كرد اما در كل بايد مثل امامخميني در پاريس بود طوري بود كه هركس اين مبلغ روحاني شيعي را ميديد ياد اسلام و پيامبر ميافتاد. همان چيزي كه پوتين به حضرت آقا گفت. به نظر من رفتار و كردار مبلغ بيشتر تأثيرگذار است.
نامه رهبري چقدر به دست مخاطب رسيده است؟
به نظرم اين كار رايزنهاي فرهنگي است چون مبلغ بخواهد اين كار را بكند سريع به او ويزا نميدهند و مانع ميشوند اما كاري كه رايزن فرهنگي ما در نيوريورك كرد، اين بود كه دكتر اسلامي از دانشگاه امام صادق سال آخري كه آمد، كتابي درباره نظرات رهبري در سياست چاپ كرد. پروفسور مروج آن را به انگليسي برگرداند و با عكس خودش در امريكا چاپ كرد كه حتي تلويزيون گزارش آن را هم رفت. كار خيلي خوبي بود.
بهترين كتاب براي معرفي اسلام به مخاطب غيرمسلمان؟
از كتابچههاي كوچك استفاده ميكنيم. كتاب حضرت مريم و عيسي از ديد اسلام نوشته دكتر شمالي خيلي مؤثر است چون با رويكرد غربي نوشته شده است. كتابهاي آيتالله موسوي لاري هست ولي سطحش دانشگاهي است و سطحش براي عموم، بالاست.
چرا به عنوان يك طلبه سراغ زبان انگليسي رفتيد؟
علاقه من به حوزه عمدتاً بحث تبليغ دين بود. وقتي وارد حوزه علميه شدم احساس كردم تبليغ فقط براي داخل نيست و بايد به عنوان يك طلبه ديني براي فعاليتهاي تبليغي خارج از كشور اعم از مسلمان و غيرمسلمان نيز آمادگي داشت و از آنجا كه رهبر انقلاب هم در اين مسئله تأكيد داشتند تصميم گرفتم زبان بياموزم اما آن زمان بيشترين آموزشگاهها زبان انگليسي تدريس ميكردند، از طرفي گستردگي اين زبان هم عامل شد تا آن را دنبال كنم؛ البته زبان عربي و كمي هم فرانسه ميدانم.
در حوزه، فضاي آموزش زبان چطور بود؟
خيلي جانيفتاده بود و من پنهاني زبان را آموزش ديدم چون مديران ما اجازه نميدادند. رويكرد حوزه آن زمان كمي بستهتربود و زبان را ابزار استكبار ميدانستند و معتقد نبودند كه طلبه بايد زبان بلد باشد براي همين مخفيانه كتاب را در حجره پنهان ميكردم و شبها ساعت 8 كلاس ميرفتم. جاي دوري هم بود تا يكي دوسال بعد شرايط بهتر بود. بعد از راهاندازي مؤسسه بينالمللي مطالعات اسلامي كه تنها مؤسسه بينالمللي حوزه علميه است در سال 88 حضرت آقا دستور آن را دادند رويكرد حوزه عوض شد به طوري كه الان به زبانآموزي تأكيد دارند.
قبل از آن مبلغ بينالمللي نداشتيم؟
داشتيم ولي خيلي كم بود. چهرههاي مطرح مثل دكتر شمالي آن زمان خيلي شناخته شده نبودند. فكر ميكنم آيتالله مصباح با انتخاب چند نفر و اعزام به خارج از كشور خطشكني كردند و اين كار را انجام دادند. الان حوزه مركز زبان دارد و زبانهاي مختلف تدريس ميكند.
چه سالي اولين سفر تبليغي را رفتيد؟
سال 91 يا 92 بود. 10 روز روسيه براي كنفرانس بودم و برنامهاي با انجمن اسلامي دانشجويان مقيم مسكو داشتيم كه از بزرگترين و فعالترين انجمن اسلاميها در اروپا است.
يكي از برنامههاي اصلي تبليغاتي شما حضور در كنفرانسهاست، چرا؟
البته ابتدا حضور در كنفرانسها را خيلي در برنامه نداشتم اما علاقه داشتم فقط به اين خاطر كه بتوانم از طريق آن ويزا بگيرم ولي بعد ديدم يك فرصت خوبي است و از آن استفاده كردم و البته دليل ويزا هنوز هم هست چون تنها يكجا ويزاي من ريجكت شد آن هم در آلمان اما جاهاي ديگر اين اتفاق نيفتاد چون از طريق كنفرانسها بودم و اين فرصتي است كه در قالب مقاله مطالبي را به مخاطبان ارائه ميكنم.
همسرتان هم براي تبليغ ميآيند؟
اتفاقاً ايشان طلبه و زباندان است اما همراه من در سفرهاي تبليغي نميآيد زيرا حمايتي نيست. سفرهاي خودم را هم بامشكلات زيادي ميروم چون بحث ويزا مطرح است. معمولاً براي يك چنين ويزايي به امريكا يا اروپا خانواده اقدام ميكنند به يكي ويزا ميدهند و ديگري را ريجكت ميكنند آنجا فضاي كار براي خانمهاي طلبه مثل ايران نيست.
چه كشورهايي تا به حال رفتهايد؟
كشورهاي زيادي بوده از جمله روسيه، تركمنستان، تركيه، امارات، ايتاليا، فرانسه، بلژيك، يونان، لهستان، آلمان، اسكاتلند، انگليس، كانادا و امريكا.
زبان در اين كشورها فرق ميكند؟ با مشكل مواجه نبوديد؟
مخاطبان من هم فرق ميكنند چون براي كنفرانس ميروم كه معمولاً به زبان انگليسي هستند و براي همين هم مشكلي نبوده است. هرجا ميروم سعي ميكنم موقعي بروم كه مصادف با ايام تبليغي باشد بعد از آنجا فرصتها را رصد ميكنم؛ مثلاً در روسيه برنامهاي براي ايرانيها نداشتيم آنجا رايزني علمي به نام دكتر ابطحي داريم كه تماس گرفت و گفت انجمن اسلامي ما روحاني ندارد، عيد مبعث هم بود به لطف خدا برنامه خوبي برگزار شد يا در فرانسه با اجتماع عربهاي شيعه به فارسي و عربي و انگليسي برنامه داشتيم براي افرادي كه لبناني، الجزايري و مصري بودند در بلژيك هم به عربي برنامه داشتيم.
به كدام ايالت امريكا براي تبليغ رفتهايد؟
نيويورك، نيوجرسي، مريلند و كاليفرنيا كه در كاليفرنيا سفر اولم يك ماه و سفر دوم 21 روز طول كشيد.
كنفرانسهايي كه ميرويد چه محتوايي دارند؟
يك سري موضوعات خاصي هستند مانند مطالعات ديني، اسلامي، معنويت و اخلاق كه من متأسفانه كمتر بودم؛ هرچند علاقه دارم ولي فرصتي نشده اما كنفرانسهايي كه عموميت دارند بيشتر رفتهام مانند علوم انساني كه هر رشتهاي در اين حوزه مقاله بدهد اگر قبول بشود براي فرد دعوتنامه ميدهند تا كنفرانس آخري كه رفتم در كالج لندن پزشكي بود ولي چون بحث من تأثير تغذيه بر معنويت بود آن را پذيرفته بودند و دعوت شدم. خيلي هم مورد استقبال پزشكان قرار گرفت مثلاً پزشكاني از امريكا كه براي ارائه مقاله در زمينه ديابت آمده بودند، در جلسه پرسش و پاسخ گفتند اين مسئله كه شما ميگوييد را در پروسه درمان كم داريم حتي استاد ديگري از امريكا از من خواستند تا بخشي از بحث را كه مربوط به معنويت بود براي آنها جهت نگارش در كتاب درسي دانشگاهي بنويسم.
قبول كرديد؟
بله ولي متأسفانه فرصت پيگيري و انجام آن نشد.
بهترين خاطرهاي كه در اين سفرها داشتهايد كدام است؟
در سفر به پاريس روز اول اقامت از من خواستند درباره يك شخصيت براي آنها صحبت كنم. پرسيدم چه كسي گفتند ژنرال قاسم سليماني. آن زمان حدود پنج سال قبل ایشان هنوز اين طور معروف نشده بود. گفتم شما ايشان را از كجا ميشناسيد؟ گفتند ما جمعي تقريباً 500 جوان هستيم مانند بسيج شما فعاليت داريم. قبل از اينكه ايشان را بشناسيم از علاقهمندان شهيد عماد مغنيه بوديم و فهميديم شهيد مغنيه حتي به اندازه حاج قاسم هم نبوده. آن زمان يادم است مقالهاي مجله نيويوركر درباره حاج قاسم نوشته بود به عنوان كاريزماي پنهان من، همان را به آنها دادم گفتم همين را بخوانيد به گفته امريكاييهاست. يك بار هم خانمي تونسي كه بچههاي او فرانسوي بودند ميگفت دخترم هرسال ميگويد من در صورتي درس ميخوانم تا نمراتم خوب شود كه جايزهام يك بليت سفر به ايران باشد بروم مشهد و برگردم يا ديگري ميگفت من هر سال پولهايم را پسانداز ميكنم تا دهه اول محرم ايران بيايم و در مراسم بيت رهبري كه خود سيد القائد يعني حضرت آقا تشريف دارند باشم. خيلي برايم جالب بود.
كسي از طريق شما مسلمان شده است؟
نميدانم، چون درگير اين مسائل نيستم فقط ميرسانم و ميروم؛ البته بودند افرادي كه شهادتين آنها را گفتيم ولي باقي را نميدانم. در سفر اول به امريكا كه از طرف دكتر حجازي بود براي كنفرانس رفته بودم اين كنفرانس با بيش از 40 سال قدمت درباره فلسفه شرق برگزار ميشود. يك مقاله درباره عبادتهاي جمعي نوشتم. برگزاركننده كنفرانس خانم پروفسوري بود كه عضو هيئت علمي دانشگاه هامبولت كاليفرنيا بود. وقتي مطلب من را خواند خصوصي گفت ميتوانم از شما دعوت كنم به دانشگاه ما بياييد و درباره همين عرفان و معنويت سخنراني كنيد؟ گفتم مسلمان هستند گفت نه بيشتر آنها مسيحي هستند. قبول كردم كه سفر دوم فقط براي همين برنامه بود كه به همراه يكي از دوستانم رفتم آنجا. 7هزار دانشجو دارد كه يك مسلمان هم بين آنها نديدم. همه با اشتياق آمده بودند و در حين سخنراني راجع به ارتباط انسان با خدا اشك در چشمانشان جمع شده بود بعدش آمدند كتاب و مقاله دراينباره ميخواستند معرفي كنيم. دوباره سال بعد هم دعوت شديم هم براي سخنراني و هم براي همان كنفرانسي كه در نيويورك رفته بودم ولي آن زمان به من ويزا داده نشد. يكسال بعد بود اما ديگر به آن برنامهها نرسيدم.
جالبترين حركت تبليغي مبلغان از نظر شما چيست؟
بعضي كارهايي ميكنند كه در جذب مؤثر است مثلاً خود من با جوانان فرانسوي فوتبال ميكردم خيلي دوست داشتند و همچنان با من تماس دارند كه بياييد. هر سن و جنس و قشري زبان خودش را دارد و مبلغ بايد زبان هركدام را بداند تا بتواند بين آنها وارد شود. در پاكستان بيشتر منبر دوست دارند ولي اينجا احساس كردم زياد رغبتي به منبر و سخنراني نشان نميدهند و لذا در قالب برنامههاي متنوع مثل كلاس و جلسات خاصي كه با پاورپوينت اجرا ميشد و نيز جلسات پرسش و پاسخ برنامهها را تنظيم ميكردم.
درباره اسلامهراسي و داعش هم خاطرهاي داريد؟
در دانشگاه هامبورگ هامبولت راجع به شارلي ابدو و بحث داعش سؤال كردند كه توضيح داديم كه اينها شبيه صهيونيستها هستند با اسلام حقيقي سنخيتي ندارند و ما قبولشان نداريم. خودشان ميگفتند ما تازه ميفهميم داعش ربطي به اسلام ندارد چون برخي شركتكنندگان در كنفرانسها اسلامشناس هستند و كامل اين مباني را ميشناسند.
نگاه مردم اين كشورها به ايران چطور است؟
برخي ايران را نميشناختند و برخي هم خيلي ميترسيدند. مثلاً در يكي از همين كنفرانسها من از فردي دعوت كردم ايران بيايد گفت آخرين جايي كه بخواهم بروم ايران خواهد بود از بس درباره ايران وحشت داشت. متأسفانه در برخي كشورها ايرانياني كه معتقد به تدين و اسلام نيستند نگاه آنها را نسبت به ايران خراب كردند؛ مثلاً در روسيه بعد از ظهر روز اول معمولاً ضيافتي ميگيرند تا دانشمندان با هم آشنا بشوند ديدم سر ميز مشروبات الكلي و خوراكهاي گوشت غيرحلال يا ذبح نشده گذاشته بودند. تصميم به خروج گرفتم و موقع خروج به يكي از مسئولان گفتم آب يا ليموناد نداريد گفت ما بهترين چيزها را سر ميزها گذاشتيم گفتم من مسلمان هستم نميخورم گفت اهل كجايي؟ گفتم ايران. پوزخندي زد و گفت ايرانيها اينجا براي همين چيزها ميآيند. خيلي خجالت كشيدم. گفت اتفاقاً دوست داريم كه هركس اينجا ميآيد دين خودش را احترام بگذارد و خودش را گم نكند؛ البته برخي هم نگاه خوبي به ايران داشتند. يك بار پروفسور امريكايي به من گفت باور كنيد نگاه ما با سياستمدارانمان درباره ايران يك جور نيست. ما شما را دوست داريم و به مقام علمي ايرانيها احترام ميگذاريم. گروههاي انقلابي هم خيلي مشتاق ايران هستند؛ يا در بلژيك وقتي رفتم خوشحال شدند. گفتند تا شما هستيد ما مقاومت ميكنيم برخي هم اصلاً نميشناسند و از عراق و اسرائيل تشخيص نميدهند.
منابع مطالعاتي براي آشنايي با اسلام به زبان انگليسي به اندازه كافي هست؟
نه؛ اما كارهايي را مدرسه، برخي مراكز و مؤسسات شروع كردهاند. با همكاري مؤسسه ما كتابهاي مصور درباره اعتقادات كه در بيش از 70 كشور تدريس شده بهترين افراد مثل داوود سوداگر زبانش را نوشتند و بهترينها را در كار استفاده كردند.
فعاليت وهابيت چطور است؟
از قرار خيلي هزينه ميكنند. به مسجدي نزديك شانزليزه در پاريس كه گفتند مسجد عربستان است رفتهام، خيلي بزرگ و مجلل است در حالي كه ما شيعيان در پاريس اجازه ساخت مسجد نداريم. آنجا چند نفر مشغول عبادت بودند اما در همان محل كوچك و ساده شيعيان پاريس بيش از 200 جوان نماز ميخوانند كه همه با روحيه و انگيزه هستند. آنچه مسلم است افراطيگري و خشونت وهابيها مانع جذب ميشود.
در مجامع علمي، شخصيتهاي وهابي هم حضور دارند؟
من نديدم. يك بار به مركز اسلامي امام رضا در بروكسل دعوت شدم گفتند فردي وهابي آن مسجد را با امام جماعتش به آتش كشيد و خود آنها تشخيص داده بودند وهابيها، مسلمان نيستند يا در لندن كنار خيابان يك سري نشسته بودند قرآن و كتاب توزيع ميكردند گفتم به من هم بدهيد گفتند اهل كجايي گفتم ايران بعد شروع كردند به فارسي سليس حرف زدند كه ما اينها را براي غيرمسلمانان ميخواهيم به اجبار يك قرآن انگليسي به من دادند خيلي از آنها استقبال نميشد.
بهترين راه تبليغ از نظر شما چيست؟
نميشود يك نسخه واحد داشت. هر كشوري مشخصه خودش را دارد. يك گروه عقلگرا هستند و نميتوان با حديث و قرآن جلب كرد. بايد به فلسفه اشراف داشت برعكس برخي قرآني هستند بايد از طريق قرآن عمل كرد اما در كل بايد مثل امامخميني در پاريس بود طوري بود كه هركس اين مبلغ روحاني شيعي را ميديد ياد اسلام و پيامبر ميافتاد. همان چيزي كه پوتين به حضرت آقا گفت. به نظر من رفتار و كردار مبلغ بيشتر تأثيرگذار است.
نامه رهبري چقدر به دست مخاطب رسيده است؟
به نظرم اين كار رايزنهاي فرهنگي است چون مبلغ بخواهد اين كار را بكند سريع به او ويزا نميدهند و مانع ميشوند اما كاري كه رايزن فرهنگي ما در نيوريورك كرد، اين بود كه دكتر اسلامي از دانشگاه امام صادق سال آخري كه آمد، كتابي درباره نظرات رهبري در سياست چاپ كرد. پروفسور مروج آن را به انگليسي برگرداند و با عكس خودش در امريكا چاپ كرد كه حتي تلويزيون گزارش آن را هم رفت. كار خيلي خوبي بود.
بهترين كتاب براي معرفي اسلام به مخاطب غيرمسلمان؟
از كتابچههاي كوچك استفاده ميكنيم. كتاب حضرت مريم و عيسي از ديد اسلام نوشته دكتر شمالي خيلي مؤثر است چون با رويكرد غربي نوشته شده است. كتابهاي آيتالله موسوي لاري هست ولي سطحش دانشگاهي است و سطحش براي عموم، بالاست.
* جوان