این که در این برهه از زمان، که فعالان جریان اصلاحات در کنار جریان موسوم به اعتدال، قصد «اسطوره سازی» از هاشمی رفسنجانی را دارند، «مرشد سیاسی» اصلاحات، نقد هاشمی را کلید میزند، قابل تامل است.
به گزارش شهدای ایران، روز گذشته، انتشار خبری مبنی بر تخطئه صحت خاطرات مرحوم هاشمی رفسنجانی، از سوی یکی از به اصطلاح اعاظم جریان اصلاح طلب، بحث برانگیز شد.
ماجرا از این قرار است که پایگاه خبری «جماران» به نقل از کانال تلگرامی «سید محمد موسوی خوئینیها» از شبهه ناک خواندن خاطرات مرحوم هاشمی رفسنجانی توسط او خبر داد. خوئینی ها چنین نوشت:
" خوانندۀ محترمی پرسیدهاند: «آیا پس از رحلت امام خمینی (ره) شما خواهان ریاست بر قوۀ قضائیه بودهاید؟»
خدا رحمت کند مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی را؛ با همۀ زحمتهایی که برای پیروزی انقلاب و پس از آن برای کشور و نظام کشید، و با همۀ رنجهایی که در این راه متحمل شد، یک چیزهایی هم داشت که البته منحصر به او هم نبود، همه کموبیش دارند که گفتهاند گل بیخار خداست."
اشاره موسوی خوئینی ها به طور ویژه به دو قطعه از خاطرات هاشمی است که به شخص او(خوئینی ها) مربوط می شود:
«... به جلسۀ رسمی برای تحلیف رفتیم. آقای موسوی اردبیلی و موسوی خوئینیها هم بودند. به نظر میرسد از جایگزینیِ آقای یزدی ناراحتاند...» (هاشمی رفسنجانی: کارنامه و خاطرات 1368: بازسازی و سازندگی، به اهتمام علی لاهوتی، تهران: دفتر نشر معارف انقلاب، 1391. ص 271)
«آقای موسوی خوئینیها آمد؛ خودم ایشان را خواستم ... از رهبری رنجیده، به خاطر اینکه ایشان را رئیس قوۀ قضائیه نکرده است» (همان، ص 280)
خوئینی ها مدعی است که در آن مقطع، یعنی سال 68، بعد از رحلت حضرت امام(ره) و شروع زعامت رهبر معظم انقلاب آیت الله خامنه ای، هیچ چشمداشتی به منصب ریاست قوه قضاییه نداشته که از نرسیدن به آن دلخور بوده باشد. او از همین رو، با ذکر این دو نمونه، به تلویح، موثق بودن کل خاطرات هاشمی را محل احتیاط می داند:
" در هر دو مورد، ایشان را تخطئه میکنم. اگرچه توصیه شده است که «أُذکروا موتاکم بالخیر» (از مردههایتان به نیکی یاد کنید)، همین اندازه میگویم که اگر دیگر خاطرات ایشان تا این اندازه بیدقت باشد، در استفاده از آنها همواره باید جانب احتیاط را در پیش گرفت."
آن چه که این اظهار نظر موسوی خوئینی ها را متمایز از انتقادات تاکنونی نسبت به خاطرات هاشمی می کند این است که تاکنون، عمدتا انتقادات به صحت برخی از روایات و خاطرات هاشمی مربوط به شخصیت هایی از جریان اصولگرا بوده است. البته انتقادات این چهره ها هم بیشتر مربوط به اصطلاحا «خاطرات شفاهی» و «مناسبتی» هاشمی می شد و نه خاطرات مکتوب و «روزنوشت». از شاخص ترین این نمونه انتقادات هم به خاطره هاشمی درباره "مخالفت حضرت امام با شعار «مرگ بر آمریکا»" و "ذکر خاطره از بانوی محترمه امام درباره تکلیف به مرحوم هاشمی برای حضور در انتخابات 84 بود.
اما سید محمد موسوی خوئینی ها از سران جریان اصلاحات است و در برخی منابع، از او با عناوینی چون «مرشد سیاسی اصلاحات»، «پدر معنوی اصلاحات»، «مرد خاکستری اصلاحات» و.... نام برده اند. این که در این برهه از زمان، که فعالان جریان اصلاحات در کنار جریان موسوم به اعتدال، قصد «اسطوره سازی» از هاشمی رفسنجانی را دارند و مرتب در مطبوعات و رسانه های خود از ایشان به عنوان «فیلسوف بزرگ سیاسی»، «معلم بزرگ سیاست و اخلاق» و یک «سیاستمدار الگو» یاد می کنند، یکی از لیدرهای اصلی جریان اصلاحات چنین صحت خاطرات ایشان را زیر سوال می برد، حائز اهمیت و قابل تامل است.
البته نباید فراموش کرد که اختلاف و حتی عداوت جریان اصلاحات (چپ سابق) نسبت به مرحوم هاشمی امری قدیمی و ریشه دار است و آگاهان فن، نیک می دانند که در پس به به و چه چه هایی که امروز این جریان نثار هاشمی می کند، عمق و اخلاص چندانی وجود ندارد. به بیان دیگر، بخش عمده جریان اصلاحات (به ویژه جریان های رادیکالی چون مشارکتی ها و سازمان مجاهدین انقلاب) هیچ گاه دلشان با هاشمی به اصطلاح صاف نشد و در باطن خود هرگز دوستدار هاشمی نشدند، چرا که این جریان، مرحوم هاشمی را مسبّب و بانی اصلی به حاشیه رفتن خود در عرصه سیاست ایران در سال های پس از رحلت حضرت امام می دانند.
دیر زمانی از آن دوران نگذشته که در آستانه انتخابات مجلس ششم (سال 78)، مطبوعات «دوم خردادی» سیل ویرانگری از انتقاد، هجو، ناسزا و اتهامات سنگین را نثار هاشمی می کردند تا جلوی ورود او را به مجلس بگیرند و در این مسیر به صراحت به ان مرحوم انگ «فساد» و «آدمکشی» هم زدند (کتاب «عالیجناب سرخپوش» اکبر گنجی نماد این جریان بود).
در سال های 68 تا 76، در فضای سنگینی که در حوزه فرهنگ در باب نقد هاشمی وجود داشت و نقد هاشمی تبعات سنگینی می توانست به دنبال داشته باشد، روزنامه «سلام»، متعلق به موسوی خوئینی ها مهم ترین صدای منتقد هاشمی (آن هم بیشتر در حوزه مسایل اقتصادی) بود. لازم به یادآوری است که سردبیر وقت سلام، عباس عبدی، به دلیل ستونی که در روزنامه به نقد عملکرد اقتصادی دولت هاشمی اختصاص می داد، توسط وزارت اطلاعات هاشمی بازداشت و چند ماه را در سلول انفرادی به سر برد! البته این در حالی بود که همزمان، «مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری» به ریاست موسوی خوئینی ها، تحت حمایت مادی و معنوی هاشمی رفسنجانی بود و خوئینی ها تمامی نیروهای مرکز را از چپی ها انتخاب کرده بود که بسیاری از ان ها در تحریریه سلام هم فعال بودند!
با این وجود، روابط میان موسوی خوئینی ها و هاشمی، هیچ گاه رابطه گرم و صمیمانه ای نبود و همراهی های بعدی مجمع روحانیون مبارز(که موسوی عضو کلیدی و تاثیرگذار ان است) از هاشمی، در پی پیروزی محمود احمدی نژاد در سال 84، بیشتر تاکتیکی بود. البته یکی از دلایل این سردی نسبی در روابط موسوی خوئینی ها و هاشمی رفسنجانی به جایگاهی برمی گردد که خوئینی ها همیشه برای خود قایل بوده است. او در توهمات خود، هیچ گاه نقشی کم تر از هاشمی در انقلاب برای خود قایل نبوده و حتی طبق برخی از گزارش ها، در پس پرده و در خیالات خام، حق خود را چیزی فراتر از ریاست جمهوری می دانسته است (و شاید هنوز هم می داند!). طبیعی است که از این منظر، "دو پادشاه در اقلیمی نگنجند"، و موسوی هیچ گاه از محوریت یافتن هاشمی رفسنجانی به عنوان قطب معنوی یا مرشد سیاسی جریان اصلاحات راضی نبوده است.
حال، درباره این که چرا موسوی خویینی ها در این مقطع علم نقد هاشمی را بلند کرده است، میتوان دست کم دو فرضیه مطرح کرد:
نخست، اصلاح طلبان در سال ها اخیر، برای بقای در قدرت حساب زیادی روی هاشمی باز کرده بودند. نزدیکی روزافزون هاشمی با جریان اصلاحات، به ویژه بعد از فتنه 88، سران اصلاحات را به سرمایه گذاری روی آن مرحوم برای ماندن در حاکمیت در وهله نخست و بعد رسوخ دوباره به مواضع قدرت حکومتی (بدون مرزبندی با فتنه) بسیار امیدوار کرد. از این رو شاهد بودیم که یک نوع اتحاد سیاسی همه جانبه میان خاتمی-روحانی-هاشمی در این سال ها وجود داشته است. به طوری که از انتخابات سال 92، لیدر اصلاحات به طور تمام قد پشت سر نامزد جریان موسوم به «اعتدال» (که پدر معنوی آن هاشمی بود) قرار گرفت. خاتمی در انتخابات مجلس سال 94، سناریوی «تکرار می کنم» را در حمایت از فهرست دولت آغاز کرد. این اتحاد میان اصلاحات-اعتدال، حتی بعد از فوت هاشمی در دی ماه سال گذشته ادامه یافت و در انتخابات ریاست جمهوری گذشته، روحانی سعی کرد تا نهایت استفاده را از حمایت لیدر اصلاحات و چهرههای منتسب به این جریان ببرد و در این مسیر، برای خوشایند پایگاه رای اصلاح طلبان، بعضا از لیدرهای افراطی اصلاح طلبان هم جلو زد و مواضعی گرفت که حتی لیدر اصلاحات هم در زمان ریاست جمهوری خود به آن نزدیک نشد. اما دیگر هاشمی در قید حیات نیست، پس اصلاح طلبان دیگر نیازی به ماندن زیر سایه نام هاشمی، یا امتیاز دادن به خانواده او نمی بینند (طبق شنیده ها یکی از موانع اصلی شهردار شدن محسن هاشمی، مخالفت لیدر اصلاحات است). در این فضا، «مرد خاکستری» و پشت پرده اصلاح طلبان، سید محمد موسوی خوئینی ها، گویا دیگر "تاب مستوری" ندارد و با وارد کردن شبهه به خاطرات هاشمی، «اسطورهزدایی» از هاشمی را کلید زده است تا این پیغام را دهد که دوران محوریت تاکتیکی هاشمی در اردوی اصلاحطلبان به پایان رسیده است.
2-در روزهای اخیر، گزارش هایی بر این مبنا منتشر شده که جریان اصلاحات و تیم رییس جمهور، بر سر معرفی کابینه دوازدهم دچار اختلاف شدید شده اند و اصلاح طلبان انتظار دارند که بعد از آن که در سه نوبت، تمام قد پشت روحانی و فهرست مورد حمایت او ایستادند (92، 94، 96) و همه توان تبلیغی و سازماندهی خود را در خدمت جریان «اعتدال» قرار دادند، اکنون موقع نقد کردن چک های اصلاح طلبان در چینش کابینه است.
از سوی دیگر، ظاهرا اطرافیان رییس جمهور به سران اصلاحات پیام داده اند که اصلا چنین خبری نیست و قرار نیست سهمی به کسی داده شود و حمایت اصلاح طلبان از روحانی هم به این دلیل بود که (برای بقاء در حاکمیت) چاره دیگری جز حمایت از روحانی نداشتند، از این رو رییس جمهور بدهی به آن ها ندارد. در چنین شرایطی، شاید تشکیک خوئینی ها بر خاطرات هاشمی را بتوان نوعی به رخ کشیدن «هویت مستقل اصلاح طلبی» به «اعتدالیون»، از طریق «فاصله گیری» از میراث «مرشد سیاسی» جریان اعتدال، یعنی هاشمی رفسنجانی، دانست. به بیان دیگر، موسوی خوئینی ها، به عنوان یکی از لیدرهای اصلاحات، قصد دارد غیرمستقیم این پیام را به کسی که خود را وارث سیاسی و معنوی هاشمی می داند، یعنی به حسن روحانی، بدهد که «عهد اخوّتی» وجود ندارد و شراکت سیاسی باید منفعت دوجانبه داشته باشد و در یک کلام، «بی مایه، فطیر است».
علی ایّ حال، اختلاف پیش آمده ظاهرا جدّی است. بی خود نیست که مرید هاشمی و حامی سرسخت دولت اعتدال، صادق زیباکلام، به هر دو طرف هشدار می دهد:
" چندپاره شدن اصلاح طلبان سم است، رمز پیروزی ما در سال 92، 94 و 96، تشکیل ائتلاف بود. اگر ائتلافی عمل نکنیم و آقای عارف و همراهانشان یک جریان شوند، کارگزاران یک جریان شوند، آقای خاتمی جریانی جدا شود و... در انتخابات مجلس در 98 و ریاست جمهوری در 1400 شکست خواهیم خورد."(خبرآنلاین، 23 تیر)
اثبات صحت این فروض بستگی به این دارد که منتظر باشیم و ببینیم در روزهای آینده، موضعگیری های طرفین نسبت به یکدیگر به چه سمت و سویی حرکت خواهد رفت.
*مشرق
ماجرا از این قرار است که پایگاه خبری «جماران» به نقل از کانال تلگرامی «سید محمد موسوی خوئینیها» از شبهه ناک خواندن خاطرات مرحوم هاشمی رفسنجانی توسط او خبر داد. خوئینی ها چنین نوشت:
" خوانندۀ محترمی پرسیدهاند: «آیا پس از رحلت امام خمینی (ره) شما خواهان ریاست بر قوۀ قضائیه بودهاید؟»
خدا رحمت کند مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی را؛ با همۀ زحمتهایی که برای پیروزی انقلاب و پس از آن برای کشور و نظام کشید، و با همۀ رنجهایی که در این راه متحمل شد، یک چیزهایی هم داشت که البته منحصر به او هم نبود، همه کموبیش دارند که گفتهاند گل بیخار خداست."
اشاره موسوی خوئینی ها به طور ویژه به دو قطعه از خاطرات هاشمی است که به شخص او(خوئینی ها) مربوط می شود:
«... به جلسۀ رسمی برای تحلیف رفتیم. آقای موسوی اردبیلی و موسوی خوئینیها هم بودند. به نظر میرسد از جایگزینیِ آقای یزدی ناراحتاند...» (هاشمی رفسنجانی: کارنامه و خاطرات 1368: بازسازی و سازندگی، به اهتمام علی لاهوتی، تهران: دفتر نشر معارف انقلاب، 1391. ص 271)
«آقای موسوی خوئینیها آمد؛ خودم ایشان را خواستم ... از رهبری رنجیده، به خاطر اینکه ایشان را رئیس قوۀ قضائیه نکرده است» (همان، ص 280)
خوئینی ها مدعی است که در آن مقطع، یعنی سال 68، بعد از رحلت حضرت امام(ره) و شروع زعامت رهبر معظم انقلاب آیت الله خامنه ای، هیچ چشمداشتی به منصب ریاست قوه قضاییه نداشته که از نرسیدن به آن دلخور بوده باشد. او از همین رو، با ذکر این دو نمونه، به تلویح، موثق بودن کل خاطرات هاشمی را محل احتیاط می داند:
" در هر دو مورد، ایشان را تخطئه میکنم. اگرچه توصیه شده است که «أُذکروا موتاکم بالخیر» (از مردههایتان به نیکی یاد کنید)، همین اندازه میگویم که اگر دیگر خاطرات ایشان تا این اندازه بیدقت باشد، در استفاده از آنها همواره باید جانب احتیاط را در پیش گرفت."
آن چه که این اظهار نظر موسوی خوئینی ها را متمایز از انتقادات تاکنونی نسبت به خاطرات هاشمی می کند این است که تاکنون، عمدتا انتقادات به صحت برخی از روایات و خاطرات هاشمی مربوط به شخصیت هایی از جریان اصولگرا بوده است. البته انتقادات این چهره ها هم بیشتر مربوط به اصطلاحا «خاطرات شفاهی» و «مناسبتی» هاشمی می شد و نه خاطرات مکتوب و «روزنوشت». از شاخص ترین این نمونه انتقادات هم به خاطره هاشمی درباره "مخالفت حضرت امام با شعار «مرگ بر آمریکا»" و "ذکر خاطره از بانوی محترمه امام درباره تکلیف به مرحوم هاشمی برای حضور در انتخابات 84 بود.
اما سید محمد موسوی خوئینی ها از سران جریان اصلاحات است و در برخی منابع، از او با عناوینی چون «مرشد سیاسی اصلاحات»، «پدر معنوی اصلاحات»، «مرد خاکستری اصلاحات» و.... نام برده اند. این که در این برهه از زمان، که فعالان جریان اصلاحات در کنار جریان موسوم به اعتدال، قصد «اسطوره سازی» از هاشمی رفسنجانی را دارند و مرتب در مطبوعات و رسانه های خود از ایشان به عنوان «فیلسوف بزرگ سیاسی»، «معلم بزرگ سیاست و اخلاق» و یک «سیاستمدار الگو» یاد می کنند، یکی از لیدرهای اصلی جریان اصلاحات چنین صحت خاطرات ایشان را زیر سوال می برد، حائز اهمیت و قابل تامل است.
البته نباید فراموش کرد که اختلاف و حتی عداوت جریان اصلاحات (چپ سابق) نسبت به مرحوم هاشمی امری قدیمی و ریشه دار است و آگاهان فن، نیک می دانند که در پس به به و چه چه هایی که امروز این جریان نثار هاشمی می کند، عمق و اخلاص چندانی وجود ندارد. به بیان دیگر، بخش عمده جریان اصلاحات (به ویژه جریان های رادیکالی چون مشارکتی ها و سازمان مجاهدین انقلاب) هیچ گاه دلشان با هاشمی به اصطلاح صاف نشد و در باطن خود هرگز دوستدار هاشمی نشدند، چرا که این جریان، مرحوم هاشمی را مسبّب و بانی اصلی به حاشیه رفتن خود در عرصه سیاست ایران در سال های پس از رحلت حضرت امام می دانند.
دیر زمانی از آن دوران نگذشته که در آستانه انتخابات مجلس ششم (سال 78)، مطبوعات «دوم خردادی» سیل ویرانگری از انتقاد، هجو، ناسزا و اتهامات سنگین را نثار هاشمی می کردند تا جلوی ورود او را به مجلس بگیرند و در این مسیر به صراحت به ان مرحوم انگ «فساد» و «آدمکشی» هم زدند (کتاب «عالیجناب سرخپوش» اکبر گنجی نماد این جریان بود).
در سال های 68 تا 76، در فضای سنگینی که در حوزه فرهنگ در باب نقد هاشمی وجود داشت و نقد هاشمی تبعات سنگینی می توانست به دنبال داشته باشد، روزنامه «سلام»، متعلق به موسوی خوئینی ها مهم ترین صدای منتقد هاشمی (آن هم بیشتر در حوزه مسایل اقتصادی) بود. لازم به یادآوری است که سردبیر وقت سلام، عباس عبدی، به دلیل ستونی که در روزنامه به نقد عملکرد اقتصادی دولت هاشمی اختصاص می داد، توسط وزارت اطلاعات هاشمی بازداشت و چند ماه را در سلول انفرادی به سر برد! البته این در حالی بود که همزمان، «مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری» به ریاست موسوی خوئینی ها، تحت حمایت مادی و معنوی هاشمی رفسنجانی بود و خوئینی ها تمامی نیروهای مرکز را از چپی ها انتخاب کرده بود که بسیاری از ان ها در تحریریه سلام هم فعال بودند!
با این وجود، روابط میان موسوی خوئینی ها و هاشمی، هیچ گاه رابطه گرم و صمیمانه ای نبود و همراهی های بعدی مجمع روحانیون مبارز(که موسوی عضو کلیدی و تاثیرگذار ان است) از هاشمی، در پی پیروزی محمود احمدی نژاد در سال 84، بیشتر تاکتیکی بود. البته یکی از دلایل این سردی نسبی در روابط موسوی خوئینی ها و هاشمی رفسنجانی به جایگاهی برمی گردد که خوئینی ها همیشه برای خود قایل بوده است. او در توهمات خود، هیچ گاه نقشی کم تر از هاشمی در انقلاب برای خود قایل نبوده و حتی طبق برخی از گزارش ها، در پس پرده و در خیالات خام، حق خود را چیزی فراتر از ریاست جمهوری می دانسته است (و شاید هنوز هم می داند!). طبیعی است که از این منظر، "دو پادشاه در اقلیمی نگنجند"، و موسوی هیچ گاه از محوریت یافتن هاشمی رفسنجانی به عنوان قطب معنوی یا مرشد سیاسی جریان اصلاحات راضی نبوده است.
حال، درباره این که چرا موسوی خویینی ها در این مقطع علم نقد هاشمی را بلند کرده است، میتوان دست کم دو فرضیه مطرح کرد:
نخست، اصلاح طلبان در سال ها اخیر، برای بقای در قدرت حساب زیادی روی هاشمی باز کرده بودند. نزدیکی روزافزون هاشمی با جریان اصلاحات، به ویژه بعد از فتنه 88، سران اصلاحات را به سرمایه گذاری روی آن مرحوم برای ماندن در حاکمیت در وهله نخست و بعد رسوخ دوباره به مواضع قدرت حکومتی (بدون مرزبندی با فتنه) بسیار امیدوار کرد. از این رو شاهد بودیم که یک نوع اتحاد سیاسی همه جانبه میان خاتمی-روحانی-هاشمی در این سال ها وجود داشته است. به طوری که از انتخابات سال 92، لیدر اصلاحات به طور تمام قد پشت سر نامزد جریان موسوم به «اعتدال» (که پدر معنوی آن هاشمی بود) قرار گرفت. خاتمی در انتخابات مجلس سال 94، سناریوی «تکرار می کنم» را در حمایت از فهرست دولت آغاز کرد. این اتحاد میان اصلاحات-اعتدال، حتی بعد از فوت هاشمی در دی ماه سال گذشته ادامه یافت و در انتخابات ریاست جمهوری گذشته، روحانی سعی کرد تا نهایت استفاده را از حمایت لیدر اصلاحات و چهرههای منتسب به این جریان ببرد و در این مسیر، برای خوشایند پایگاه رای اصلاح طلبان، بعضا از لیدرهای افراطی اصلاح طلبان هم جلو زد و مواضعی گرفت که حتی لیدر اصلاحات هم در زمان ریاست جمهوری خود به آن نزدیک نشد. اما دیگر هاشمی در قید حیات نیست، پس اصلاح طلبان دیگر نیازی به ماندن زیر سایه نام هاشمی، یا امتیاز دادن به خانواده او نمی بینند (طبق شنیده ها یکی از موانع اصلی شهردار شدن محسن هاشمی، مخالفت لیدر اصلاحات است). در این فضا، «مرد خاکستری» و پشت پرده اصلاح طلبان، سید محمد موسوی خوئینی ها، گویا دیگر "تاب مستوری" ندارد و با وارد کردن شبهه به خاطرات هاشمی، «اسطورهزدایی» از هاشمی را کلید زده است تا این پیغام را دهد که دوران محوریت تاکتیکی هاشمی در اردوی اصلاحطلبان به پایان رسیده است.
2-در روزهای اخیر، گزارش هایی بر این مبنا منتشر شده که جریان اصلاحات و تیم رییس جمهور، بر سر معرفی کابینه دوازدهم دچار اختلاف شدید شده اند و اصلاح طلبان انتظار دارند که بعد از آن که در سه نوبت، تمام قد پشت روحانی و فهرست مورد حمایت او ایستادند (92، 94، 96) و همه توان تبلیغی و سازماندهی خود را در خدمت جریان «اعتدال» قرار دادند، اکنون موقع نقد کردن چک های اصلاح طلبان در چینش کابینه است.
از سوی دیگر، ظاهرا اطرافیان رییس جمهور به سران اصلاحات پیام داده اند که اصلا چنین خبری نیست و قرار نیست سهمی به کسی داده شود و حمایت اصلاح طلبان از روحانی هم به این دلیل بود که (برای بقاء در حاکمیت) چاره دیگری جز حمایت از روحانی نداشتند، از این رو رییس جمهور بدهی به آن ها ندارد. در چنین شرایطی، شاید تشکیک خوئینی ها بر خاطرات هاشمی را بتوان نوعی به رخ کشیدن «هویت مستقل اصلاح طلبی» به «اعتدالیون»، از طریق «فاصله گیری» از میراث «مرشد سیاسی» جریان اعتدال، یعنی هاشمی رفسنجانی، دانست. به بیان دیگر، موسوی خوئینی ها، به عنوان یکی از لیدرهای اصلاحات، قصد دارد غیرمستقیم این پیام را به کسی که خود را وارث سیاسی و معنوی هاشمی می داند، یعنی به حسن روحانی، بدهد که «عهد اخوّتی» وجود ندارد و شراکت سیاسی باید منفعت دوجانبه داشته باشد و در یک کلام، «بی مایه، فطیر است».
علی ایّ حال، اختلاف پیش آمده ظاهرا جدّی است. بی خود نیست که مرید هاشمی و حامی سرسخت دولت اعتدال، صادق زیباکلام، به هر دو طرف هشدار می دهد:
" چندپاره شدن اصلاح طلبان سم است، رمز پیروزی ما در سال 92، 94 و 96، تشکیل ائتلاف بود. اگر ائتلافی عمل نکنیم و آقای عارف و همراهانشان یک جریان شوند، کارگزاران یک جریان شوند، آقای خاتمی جریانی جدا شود و... در انتخابات مجلس در 98 و ریاست جمهوری در 1400 شکست خواهیم خورد."(خبرآنلاین، 23 تیر)
اثبات صحت این فروض بستگی به این دارد که منتظر باشیم و ببینیم در روزهای آینده، موضعگیری های طرفین نسبت به یکدیگر به چه سمت و سویی حرکت خواهد رفت.
*مشرق