«شهید مجید آرامی»از جمله این عارف پیشگان است که سلوک الی الله را پیمود و واگویه های خود را این چنین سرود و درعملیات والفجر 10 درحلبچه به اوج رسید. او در وصیت نامه خویش می گوید:
ابتدای کلام با نام او که نامش زیباترین نامهاست و به یاد او که نامش ارحم و یادش مرهم است و برای او که آشنای دل دردمندان و انیس جان سوختگان است و شکر و سپاس او را که در عطوفت بر بندگان و رحیم بر مذنبان است.
آن خدایی که جانم را به سوی جانان میل بخشید و این تن کثیف و خاکی را به عالم لطیف و پاکی رهنمون ساخت، اما بعد شهادت میدهم به یگانگی حضرت حق تعالی و رسالت انبیاء از آدم تا زیور موجودات و مفخر کائنات حضرت ختم المرسلین محمدبن عبدالله(ص) و بر تداوم راهشان با ولایت علی(ع) و زعامت فرزندانش و امامت خاتمالاوصیا حجه بن الحسن(ع) و شهادت میدهم بر صدق عالم قبر و بر حقانیت روزی که برادر از برادر گریزان است و روزی که لاینفع مال و لابنون است و روزی که چهرهها برافروخته و فریادها بلند است که «این المفر» و پناه میبرم به خد از آن روز که انس و جن فریاد واحسرتا و بانگ یا ویلنا سر میدهند و اما دریغ که این شهادتمان فقط به زبان جاری شد و در قلبمان جای نگرفت و با اعمالمان قرین نشد و خدای را عصیان نمودیم و در حالی که میدانستیم او حق است مرگ حق است قیامت و ثواب و عقاب حقند بهشت و دو عالم حقند و اینک:
ایزدا: نمیدانم دعای کدامین عبد شایسته و لطف کدامین خوب وارسته مرا به این منزل کشانده است.
کریما: شنیده بودم که تو به غیر از عطای نیکو و متاع پاک را خریدار نیستی پس ز چه روی مرا که زنگار به دل و غبار به دیده و زشتی به چشم و پلیدی به جان دارم خریدار گشتهای.
الهی:مگر من چه داشتم جز عمل به مناهی و ره بردن به سوی تباهی.
الهی مگر من چه بودم جز دلی چو صخرة صحاب و دیدهای چو سینة صحرا.
غفورا:مگر من چه هستم جز هوای نفس و نوای خصم
بنده نوازا:مگر من چه گفته و چه شنیدم جز سخن گزاف و غیبت اهل عفاف.
ربّا: مگر من چه دیدم جز تیر بیخطای شیطان
رئوفا:مگر من به چه اندیشیدم جز نیک جلوه دادن اعمال قبیح و به ریا آلودن کردار قلیل.
رحیما:مذنبی سرگشتهام که گفت و شنود و خور و خواب و نگاهم همه معصیت است اگر هم عملی دارم آن هم ملوث به لوث ریا است .
پس به رحمات واسعهات و به برکت غباری که از زیر اقدام مبارک رزمندگان اسلام برخاسته و بر چهرة سیاه من فرود آمده از گناهانم در گذر و بر من رحم کن اگر چه خاری درگلزار جبهه و در میان اولیاء خدا هستم، اما ای شمایی که بعد از من جز چند صباحی در دار دنیا نخواهید ماند و دیر یا زود باید رخت سفر بندید و بر مرکب نیستی با کولهبار اعمالتان به سوی عالم دیگر کوچ کنید.
حیات اندک خویش را دریابید و در حالی دست از دنیا نشویید که چون من بیزاد و توشه و زیانکارند و بر تمامی نعمات الهی به دیده امانتی بنگرید که باید به صاحب آن یعنی حضرت حق تعالی تحویل نمایید پس در فقدان آنها صبر پیشه کنید و شکرگزار خدا باشید و بدانید که تمامی این رنجها و عذابها و فشارها و مصائب و بلایا برای بیمه شدن در برابر رنج موت و عذاب برزخ و فشار قبر و مصیبت قیامت و بلای آتش است.
پس خوشا به حال آنانکه در این امتحان الهی نلغزیدند و این هدیه خداوند را به جان پذیرا شدند و توجه و توکلشان به خداوند افزون گردید. در هجران فرزند، برادر و دوست آنچه بر اباعبدالله گذشت را به یاد آرید.
لبهای عطشان را فرقهای شکافته و دستهای بریده و سرهای جدا از پیکر را جگرهای تکهتکه و چهرههای خونین و سینههای پر درد و دیدگان گریان را سرباز شش ماهه و حبیب صلابت را و شیرزنی قهرمان را که بار تمامی این مصائب را بر دوش میکشید.
آری اگر اشک میریزید بر حسین(ع) اشک بریزید که دیدههای گریان بر حسین(ع) امان بر آتشند و به یاد آورید آن لحظهای را که زینب(س) به بالای پیکر خونین برادر ایستاد و رو به آسمان کرد و با او همآوا شوید که (اللهم تقبل منا هذا قلیل من القربان) خداوندا این قربانی کوچک را از ما پذیرا باش.
باشد تا قربانی بیمقدارتان در درگاه احدیت پذیرفته گردد. و ای یاران گوش دل باز کنید و کلام برگرفته از وحی امیرالمؤمنین(ع) را بر صفحة دل ثبت کنید و جامة تقوا بر تن کنید و خوف از خدا و نظم در امور را نصبالعین خویش سازید و در اصلاح ذاتالبین همت گمارید و با وحدت قلوب وحدت ائمه کفر و اهل ظلالت را درهم کوبید.
خصوصاً شما ای عزیزان و برادران مسجد امام حسن(ع) و انجمن اسلامی دبیرستان دلهایتان قوی، ایمانتان استوار و همتتان بلند باد، بکوشید درطریق هدی و ازشاخههای پربار درخت تنومند معارف و احکام و اخلاق اسلام خوشه برچینید و جمع اسلامیتان را با معنویت و نورانیت بیشتر حفظ کنید این مسجد از عطر معنویت و مناجات امام حسن(ع) و زلال اشک شهید معطر است و در و دیوار آن حکایت از عزم و ایمان شهدایی چون: (عسکر بختیاری، و استاد عزیزم احمد خوشنودیفر، جلیل فیاضی، سیدرسول موسوی، سید کاظم موسوی، سعید دلفی و دیگر عزیزان دارد)
شما ای برادران مسجد ای دوستان خدا دوستی ائمه یاد حسین(ع) در دنیا انیس جان و در آخرت دلیل راهتان باد و تمام حرکات و سکنات خود را برای کسب معارف الهی متکی کنید و در راه حق گام بردارید و نصیحت ناصحان بیداردل را پذیرا گردید و خردهگیری خردهگیران سیاهدل را با ایمان استوار خود دفع کنید.
ای برادران مؤمن، این آشنایان ذکر، ای دوستان از تمامی شما حلالیت میطلبم، امید دارم عفوم نمایید و از من درگذرید و بر من دعا کنید و مرا یاد مکنید الا به صلوات بر محمد و آل محمد.
و ای امت اسلام طوبی لکم
با آن صلابت ایمانتان و این صبر و استقامت و عشق به اسلام شما که دشمن زبون را ذلیلتر از آنچه هست بنموده است. آری ای عزیزان بگذارید بر فراز تمامی خانههای ایران علمهای سیاه برافراشته شود، بگذارید دلها در فراق فرزندان و یاران بسوزد.
بگذارید ظالمان خونمان را بریزند، بگذارید در هر جای میهن اسلامی ما لالهها بروید و اشکهای مادران ما با خون فرزندان آمیخته گردد.
اما نام رسولالله(ص) و کتاب و سنت او استوار بماند، و پستیها و ذلتها و پرستش بتهای دروغین و الهههای شیطانی از عالم محو شود که مسئولیت حسینیان دشوار است و رسالت زینبیان بس عظیم.
و تو ای معبود جمیل و ای خالق جلیل اینک که لیاقت سر باختن در منای عاشقانت را نصیبم ساختی و تو را به آن قرآنی که به عصر عاشورا بر سر نیزه نمودند درتاریکی قبر و وحشت حشر مرا از یاد حسین(ع) جدا مکن و تو را به دل محزون زینب(س) و به آن اشکهای مقدسی که در ذکر امام حسین(ع) از دیدگان پرنور عاشقانش باریده و به آن سوز سینه محبان حضرتش انفاس قدسی و وجود بابرکت امام امت را تا ظهور منجی عدالت از این امت مگیر.
توجه داشته باشید که من از هیچکس ناراحت نیستم و شکوهای ندارم، ولی میدانم که همه از من دلگیر و ناراحت بودند ولی از روی بزرگواری و کرامتی که داشته ابراز نمیکردند. با تشکر از این برادران امیدوارم که مرا عفو کنند و ببخشایند.
یک مسئله دیگر اینکه هر کس میخواهد بر سر مزار من بیاید اول بر سر مزار چند شهید مجهولالهویه که جایشان را به بعضی از برادران نشان دادهام بروند و فاتحه بخوانند بعد اگر خواستند بر مزار من بیایند و با قرائت قرآن و فاتحه مرا شاد کنند.
پدرم و مادرم:
آنقدر شرمنده هستم که نمیتوانم حالت درونی خودم را بیان کنم، من هیچکدام از وظایف خودم را انجام ندادم و غیر از اذیت کردن هیچ برای شما نداشتم ولی شما با آن بزرگواری که در شما سراغ دارم مرا میبخشید. امیدوارم که مرا حلال کرده باشید.
همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد/ چو فرو شدم به دریا چو تو گوهرم نیامد
تاریخ نگارش وصیت (ساعت 10:5 شب، مجید آرامی، 5 اسفندماه 66 در چادر)