تصویر زیر، بخشنامه ای است که شهید مهدی باکری فرمانده ی لشکر 31 عاشورا در 12 فروردین ماه 1362 به مدیرانش ابلاغ می کند و شما این ابلاغیه را با ابلاغیه های این روزهای مدیران و مسئولین مقایسه کنید. آن روزها چه خبر بود و این روزها چه خبر است.
شهدای ایران: تصویر زیر، بخشنامه ای است که شهید مهدی باکری فرمانده ی لشکر 31 عاشورا در 12 فروردین ماه 1362 به مدیرانش ابلاغ می کند و شما این ابلاغیه را با ابلاغیه های این روزهای مدیران و مسئولین مقایسه کنید. آن روزها چه خبر بود و این روزها چه خبر است.
جای هیچ توضیح و تفسیری نیست که اگر چنان مدیرانی احساس شرم را بشناسند، باید با خواندن آن سراسر وجودشان را شرم فرا بگیرد که البته خوب می دانیم که نمی گیرد. کاش دوباره شهدا برمی گشتند و مدیریت می کردند.
"قابل توجه کلیه فرماندهان و مسئولین واحدها
سلام علیکم، گرچه خودتان آشنا به موارد ذیل هستید ولی چون اکثراً در نامههای برادران بسیجی نوشته میشود لازم دانستم مجددا متذکر شوم.
1ـ بعد از همه نیروها غذا بگیرید، کمتر و دقیقا هم نوع آنها باشد.
2ـ در داشتن وسایل چادر و پتو و غیره فرقی با بقیه نداشته باشید.
3ـ در داشتن مواد غذایی، کمپوت و میوه و چای و غیره همانند بلکه کمتر از بقیه باشید.
4ـ در گرفتن لباس و پوشاک و کفش کمتر از بقیه داشته باشید.
5ـ اولین کسی باشید که در اول وقت در صف مقدم نماز و دعاها میباشد.
6ـ مراسم بزرگداشت و ترحیم و ... برای شخصیتها و شهدا و غیره بگیرید و فعالانه شرکت کنید.
7ـ در توجیه مسائل به نیروها جهت روشن شدن نسبت به مسائل کوتاهی نکنید که عدم توجه موجب به وجود آمدن خیلی از ابهامات و مشکلات است".
برخی ها که این روزها بی خیال وصیت شهدا هستند و فقط به نام شهدا نان می خورند، برخی ها که این روزها خیلی سنگ امام(ره) را به سینه می زنند و چون به خلوت می روند، آن کار دیگر می کنند. آنان بدانند که کلام صریح امام (ره) در مورد سبک زندگی مدیران این انقلاب چه بوده است. جملات زیر را بخوانند و اگر احساسی به نام شرم را می شناسند، باز هم لحظاتی آن احساس را تجربه کنند:
آن روزی که دولت ما توجه به کاخ پیدا کرد، آن روز است که باید ما فاتحۀ دولت و ملت را بخوانیم. آن روزی که رئیس جمهور ما خدای نخواسته، از آن خوی کوخنشینی بیرون برود و به کاخنشینی توجه بکند، آن روز است که انحطاط برای خود و برای کسانی که با او تماس دارند پیدا میشود. آن روزی که مجلسیان خوی کاخنشینی پیدا کنند خدای نخواسته، و از این خوی ارزندۀ کوخنشینی بیرون بروند، آن روز است که ما برای این کشور باید فاتحه بخوانیم.( ۰۱/۰۱/۱۳۶۲)
دولتها بفهمند که قدرت به این نیست که ظرف طلا باشد و ظرف نقره باشد، قدرت به این نیست که پردههای کذا باشد، بزرگی و عظمت به این نیست که پردههای کذا باشد و مبل های کذا باشد از مال این ملت ضعیف! خود ملت توی این غارها زندگی بکند و شما در کاخ های دادگستری و در کاخهای نخستوزیری؟! تعدیل کنید خودتان را؛ اگر از خودتان شروع نکنید نمیتوانید اصلاح کنید.(۱۵/۱۲/۱۳۵۷)
سرچشمۀ همۀ مصیبتهایی که ملتها میکشند این است که متصدیان امورشان از قشر مرفه و از اشراف و اعیان ـ به اصطلاح خودشان ـ از آنها باشد. و آنها این طور هستند، اشراف و اعیان این طور هستند که تمام ارزشها را به این میدانند که آنجایی که زندگی میکنند بهتر از دیگران باشد، آن رفتاری که مردم با آنها میکنند، رفتار عبید با موالی باشد؛ تمام افکارشان متوجه به این مسائل است. باید حتماً چند تا پارک داشته باشد، چند تا باغ داشته باشد در شمیران، در تهران، در کجا، تا اینکه بشود یک نفر آدم ـ عرض میکنم که ـ نخست وزیر یا یک نفر آدم وزیر کذا. و اینها وضع روحیشان، به حسب نوع، وضع روحیشان این طور بود که چون قدرت را، تمام ارزشها را به قدرت میدانستند، تمام ارزشها را به قدرت مالی میدانستند، به قدرتهای دیگر میدانستند، در مقابل قدرت بالاتر از خودشان خاضع و عَبد بودند، در مقابل ضعفایی که قدرت ندارند، فرمانفرما و حکومت بودند.
این وضع طبیعی این است که یک قشر اشراف و اعیان ـ به اصطلاح خودشان ـ و مرفه به یک کشوری حکومت کنند و قابل اجتناب نیست این. وقتی حکومت آن طور شد، دیگر نمیشود این را کسی خیال کند که قابل این است که این با مردم چه جور باشد، از آنور با دولتهای خارجی چه جور باشد. مقابل آنها، از باب اینکه میدیدند آنها قدرتشان بیشتر است، خاضع بودند. هر جایی که توهّم میکردند که به قدرتشان یک قدرت بالاتری یک صدمهای بزند، مقابل او لنگ میانداختند و همه جور تواضعی میکردند؛ برای اینکه آنجا را به دست داشته باشند. به مردم هر چه گذشت، گذشت و هرچه خواستند، بکنند با مردم.( ۰۷/۰۶/۱۳۶۱)
جای هیچ توضیح و تفسیری نیست که اگر چنان مدیرانی احساس شرم را بشناسند، باید با خواندن آن سراسر وجودشان را شرم فرا بگیرد که البته خوب می دانیم که نمی گیرد. کاش دوباره شهدا برمی گشتند و مدیریت می کردند.
"قابل توجه کلیه فرماندهان و مسئولین واحدها
سلام علیکم، گرچه خودتان آشنا به موارد ذیل هستید ولی چون اکثراً در نامههای برادران بسیجی نوشته میشود لازم دانستم مجددا متذکر شوم.
1ـ بعد از همه نیروها غذا بگیرید، کمتر و دقیقا هم نوع آنها باشد.
2ـ در داشتن وسایل چادر و پتو و غیره فرقی با بقیه نداشته باشید.
3ـ در داشتن مواد غذایی، کمپوت و میوه و چای و غیره همانند بلکه کمتر از بقیه باشید.
4ـ در گرفتن لباس و پوشاک و کفش کمتر از بقیه داشته باشید.
5ـ اولین کسی باشید که در اول وقت در صف مقدم نماز و دعاها میباشد.
6ـ مراسم بزرگداشت و ترحیم و ... برای شخصیتها و شهدا و غیره بگیرید و فعالانه شرکت کنید.
7ـ در توجیه مسائل به نیروها جهت روشن شدن نسبت به مسائل کوتاهی نکنید که عدم توجه موجب به وجود آمدن خیلی از ابهامات و مشکلات است".
برخی ها که این روزها بی خیال وصیت شهدا هستند و فقط به نام شهدا نان می خورند، برخی ها که این روزها خیلی سنگ امام(ره) را به سینه می زنند و چون به خلوت می روند، آن کار دیگر می کنند. آنان بدانند که کلام صریح امام (ره) در مورد سبک زندگی مدیران این انقلاب چه بوده است. جملات زیر را بخوانند و اگر احساسی به نام شرم را می شناسند، باز هم لحظاتی آن احساس را تجربه کنند:
آن روزی که دولت ما توجه به کاخ پیدا کرد، آن روز است که باید ما فاتحۀ دولت و ملت را بخوانیم. آن روزی که رئیس جمهور ما خدای نخواسته، از آن خوی کوخنشینی بیرون برود و به کاخنشینی توجه بکند، آن روز است که انحطاط برای خود و برای کسانی که با او تماس دارند پیدا میشود. آن روزی که مجلسیان خوی کاخنشینی پیدا کنند خدای نخواسته، و از این خوی ارزندۀ کوخنشینی بیرون بروند، آن روز است که ما برای این کشور باید فاتحه بخوانیم.( ۰۱/۰۱/۱۳۶۲)
دولتها بفهمند که قدرت به این نیست که ظرف طلا باشد و ظرف نقره باشد، قدرت به این نیست که پردههای کذا باشد، بزرگی و عظمت به این نیست که پردههای کذا باشد و مبل های کذا باشد از مال این ملت ضعیف! خود ملت توی این غارها زندگی بکند و شما در کاخ های دادگستری و در کاخهای نخستوزیری؟! تعدیل کنید خودتان را؛ اگر از خودتان شروع نکنید نمیتوانید اصلاح کنید.(۱۵/۱۲/۱۳۵۷)
سرچشمۀ همۀ مصیبتهایی که ملتها میکشند این است که متصدیان امورشان از قشر مرفه و از اشراف و اعیان ـ به اصطلاح خودشان ـ از آنها باشد. و آنها این طور هستند، اشراف و اعیان این طور هستند که تمام ارزشها را به این میدانند که آنجایی که زندگی میکنند بهتر از دیگران باشد، آن رفتاری که مردم با آنها میکنند، رفتار عبید با موالی باشد؛ تمام افکارشان متوجه به این مسائل است. باید حتماً چند تا پارک داشته باشد، چند تا باغ داشته باشد در شمیران، در تهران، در کجا، تا اینکه بشود یک نفر آدم ـ عرض میکنم که ـ نخست وزیر یا یک نفر آدم وزیر کذا. و اینها وضع روحیشان، به حسب نوع، وضع روحیشان این طور بود که چون قدرت را، تمام ارزشها را به قدرت میدانستند، تمام ارزشها را به قدرت مالی میدانستند، به قدرتهای دیگر میدانستند، در مقابل قدرت بالاتر از خودشان خاضع و عَبد بودند، در مقابل ضعفایی که قدرت ندارند، فرمانفرما و حکومت بودند.
این وضع طبیعی این است که یک قشر اشراف و اعیان ـ به اصطلاح خودشان ـ و مرفه به یک کشوری حکومت کنند و قابل اجتناب نیست این. وقتی حکومت آن طور شد، دیگر نمیشود این را کسی خیال کند که قابل این است که این با مردم چه جور باشد، از آنور با دولتهای خارجی چه جور باشد. مقابل آنها، از باب اینکه میدیدند آنها قدرتشان بیشتر است، خاضع بودند. هر جایی که توهّم میکردند که به قدرتشان یک قدرت بالاتری یک صدمهای بزند، مقابل او لنگ میانداختند و همه جور تواضعی میکردند؛ برای اینکه آنجا را به دست داشته باشند. به مردم هر چه گذشت، گذشت و هرچه خواستند، بکنند با مردم.( ۰۷/۰۶/۱۳۶۱)