یک آزاده گفت: 6 ماه اسیر عراقیها بودم و پس از تحمل شکنجههای بسیار به همراه دو نفر دیگر از اسرا به ایران فرار کردم.
به گزارش گروه اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران؛ سیدرضا موسوی اظهار داشت: 6 ماه و 10 روز اسیر بودم و عراقیها اسرای ایرانی را به نیروهای نظامی خود نشان میدادند.
موسوی ادامه داد: در مدت اسارت عراقیها ما را بسیار شکنجه دادند و سختیهای زیادی کشیدیم و چند بار قصد داشتیم فرار کنیم که هر بار به مشکلی برخورد میکردیم.
وی با اشاره به وضعیت بهداشتی نامناسب در دوران اسارت، عنوان کرد: محل اسارت ما یک پادگان نظامی بود و در قسمت جنوبی اتاق یک پنجره وجود داشت که ارتفاع زیادی نداشت و همین موضوع موجب شد نقشهای برای فرار طراحی کنیم.
این آزاده خاطرنشان کرد: 30 روز تلاش کردیم تا بین نردههای پنجره فاصله ایجاد کنیم و با دقت خاصی اینکار را انجام دادیم تا اینکه عراقیها پس از اعتصاب غذای اسرای ایرانی، پنجره را با پارچه ضخیم بستند و همین موضوع دید عراقیها را کم میکرد.
موسوی گفت: چند سوراخ ریز در این پارچه ایجاد کردیم و حوزه دید ما وضعیت مناسبی پیدا کرد و از 12 نفری که در آن اتاق بودیم، 10 نفر برای فرار اعلام آمادگی کردند و دو نفر دیگر بهدلیل وجود ترکشهایی در بدنشان قادر به همراهی ما نبودند.
وی تصریح کرد: هنگام فرار فقط سه نفر از ما حاضر به فرار شدیم. ساعت حدود سه بامداد بود که اقدام به فرار کردیم و برنامه ما این بود که نفر اول از پنجره بیرون رود و نفر بعد تا رسیدن او به زیر یک ماشین ثابت مخابراتی که چند متر با پنجره فاصله داشت، صبر کند و سپس نفر سوم هم همین کار را انجام دهد.
موسوی با اشاره به اینکه در زمان هواخوری، نقاط مناسب برای استتار را شناسایی کرده بودیم، گفت: در آخرین نقطه پادگان هر سه نفر به هم رسیدیم و از روی دیوار به داخل ساختمان مجاور پریدیم که در این هنگام، عراقیها به سر و صداها شک کردند و با چراغ قوه اطراف را دید میزدند که ما خودمان را از دید آنها پنهان کردیم.
این آزاده افزود: پس از استرس بسیار زیاد از آن محل خارج شدیم و مسیر خود را از طریق خیابان ادامه دادیم و شروع به دویدن کردیم.
وی ادامه داد: در مسیری که میدویدیم به یک کیوسک نگهبانی رسیدیم که ناگهان فهمیدیم نگهبان قصد بیرون آمدن دارد. نگهبان هنگام بیرون آمدن با چراغ داخل کیوسک برخورد کرد و آتش کیوسک را در بر گرفت و در این فرصت ما بهسرعت دور شدیم.
موسوی عنوان کرد: بعدها که سایر اسرا آزاد شدند فهمیدیم عراقیها ساعت 9 صبح افراد را بهصورت گروههای سه نفری برای رفتن به دستشویی بیرون برده و متوجه کم شدن سه نفر شده بودند.
وی با اشاره به شکنجه اسرا توسط عراقیها برای گرفتن اطلاعات فراریها اعلام کرد: با فرار ما سه نفر، بالگردهای عراقی از بالا اعلامیههایی پایین میریختند که فرار ما را اعلام میکرد و در این اعلامیهها عکس ما با تعیین جایزه یکهزار دینار برای دستگیری ما وجود داشت.
موسوی تصریح کرد: رادیو عراق از فرار سه جاسوس ایرانی خبر داده بود و ما چند شبانهروز پیاده راه رفتیم تا اینکه یکدیگر را گم کردیم.
وی ابراز داشت: هفت شبانهروز طول کشید تا من به مرز ایران رسیدم و نفر دیگر 11 شبانهروز و نفر سوم 18 شبانهروز را سپری کرده تا به مرز ایران رسیده بودند و هر کدام ماجراهایی را تجربه کردیم.
موسوی گفت: وقتی به مرز ایران رسیدم توسط ضدانقلاب دوباره اسیر شدم و شکنجههای زیادی به من دادند، اما ماجرا را برای آنها عنوان نکردم و گفتم مشکلات خانوادگی در ایران داشتهام و برای رهایی از آنها به عراق فرار کردم، اما در عراق هم نتوانستم بمانم و الان تصمیم گرفتهام به ایران بازگردم.
وی با بیان اتفاقات رخداده در زمان اسارت در دست ضدانقلاب، ادامه داد: افراد ضدانقلاب بالاخره حرفم را باور کردند و راهی ایران شدم و هیچ پولی نداشتم.
موسوی عنوان کرد: با سختیهای زیاد به شهرم رسیدم و یک هفته در خانه ما شادی و پایکوبی برقرار شد، سپس اطلاعات مناسب و مطلوبی در اختیار نیروهای خودی گذاشتم.
فارس
موسوی ادامه داد: در مدت اسارت عراقیها ما را بسیار شکنجه دادند و سختیهای زیادی کشیدیم و چند بار قصد داشتیم فرار کنیم که هر بار به مشکلی برخورد میکردیم.
وی با اشاره به وضعیت بهداشتی نامناسب در دوران اسارت، عنوان کرد: محل اسارت ما یک پادگان نظامی بود و در قسمت جنوبی اتاق یک پنجره وجود داشت که ارتفاع زیادی نداشت و همین موضوع موجب شد نقشهای برای فرار طراحی کنیم.
این آزاده خاطرنشان کرد: 30 روز تلاش کردیم تا بین نردههای پنجره فاصله ایجاد کنیم و با دقت خاصی اینکار را انجام دادیم تا اینکه عراقیها پس از اعتصاب غذای اسرای ایرانی، پنجره را با پارچه ضخیم بستند و همین موضوع دید عراقیها را کم میکرد.
موسوی گفت: چند سوراخ ریز در این پارچه ایجاد کردیم و حوزه دید ما وضعیت مناسبی پیدا کرد و از 12 نفری که در آن اتاق بودیم، 10 نفر برای فرار اعلام آمادگی کردند و دو نفر دیگر بهدلیل وجود ترکشهایی در بدنشان قادر به همراهی ما نبودند.
وی تصریح کرد: هنگام فرار فقط سه نفر از ما حاضر به فرار شدیم. ساعت حدود سه بامداد بود که اقدام به فرار کردیم و برنامه ما این بود که نفر اول از پنجره بیرون رود و نفر بعد تا رسیدن او به زیر یک ماشین ثابت مخابراتی که چند متر با پنجره فاصله داشت، صبر کند و سپس نفر سوم هم همین کار را انجام دهد.
موسوی با اشاره به اینکه در زمان هواخوری، نقاط مناسب برای استتار را شناسایی کرده بودیم، گفت: در آخرین نقطه پادگان هر سه نفر به هم رسیدیم و از روی دیوار به داخل ساختمان مجاور پریدیم که در این هنگام، عراقیها به سر و صداها شک کردند و با چراغ قوه اطراف را دید میزدند که ما خودمان را از دید آنها پنهان کردیم.
این آزاده افزود: پس از استرس بسیار زیاد از آن محل خارج شدیم و مسیر خود را از طریق خیابان ادامه دادیم و شروع به دویدن کردیم.
وی ادامه داد: در مسیری که میدویدیم به یک کیوسک نگهبانی رسیدیم که ناگهان فهمیدیم نگهبان قصد بیرون آمدن دارد. نگهبان هنگام بیرون آمدن با چراغ داخل کیوسک برخورد کرد و آتش کیوسک را در بر گرفت و در این فرصت ما بهسرعت دور شدیم.
موسوی عنوان کرد: بعدها که سایر اسرا آزاد شدند فهمیدیم عراقیها ساعت 9 صبح افراد را بهصورت گروههای سه نفری برای رفتن به دستشویی بیرون برده و متوجه کم شدن سه نفر شده بودند.
وی با اشاره به شکنجه اسرا توسط عراقیها برای گرفتن اطلاعات فراریها اعلام کرد: با فرار ما سه نفر، بالگردهای عراقی از بالا اعلامیههایی پایین میریختند که فرار ما را اعلام میکرد و در این اعلامیهها عکس ما با تعیین جایزه یکهزار دینار برای دستگیری ما وجود داشت.
موسوی تصریح کرد: رادیو عراق از فرار سه جاسوس ایرانی خبر داده بود و ما چند شبانهروز پیاده راه رفتیم تا اینکه یکدیگر را گم کردیم.
وی ابراز داشت: هفت شبانهروز طول کشید تا من به مرز ایران رسیدم و نفر دیگر 11 شبانهروز و نفر سوم 18 شبانهروز را سپری کرده تا به مرز ایران رسیده بودند و هر کدام ماجراهایی را تجربه کردیم.
موسوی گفت: وقتی به مرز ایران رسیدم توسط ضدانقلاب دوباره اسیر شدم و شکنجههای زیادی به من دادند، اما ماجرا را برای آنها عنوان نکردم و گفتم مشکلات خانوادگی در ایران داشتهام و برای رهایی از آنها به عراق فرار کردم، اما در عراق هم نتوانستم بمانم و الان تصمیم گرفتهام به ایران بازگردم.
وی با بیان اتفاقات رخداده در زمان اسارت در دست ضدانقلاب، ادامه داد: افراد ضدانقلاب بالاخره حرفم را باور کردند و راهی ایران شدم و هیچ پولی نداشتم.
موسوی عنوان کرد: با سختیهای زیاد به شهرم رسیدم و یک هفته در خانه ما شادی و پایکوبی برقرار شد، سپس اطلاعات مناسب و مطلوبی در اختیار نیروهای خودی گذاشتم.
فارس