شهدای ایران shohadayeiran.com

خانم سلیمانی از اعزام همسرش به سوریه تا بازگشت پیکرش گفته های زیادی داشت و گفت: اگر جواد لباس شهادت را به تن نمی کرد در حقش جفا شده بود، زیرا اخلاق و کردارش برای شهادت پرورش یافته بود.
شهدای ایران:معرفت و مردانگی جوانان دهه شصتی این روزها بر دفتر روزمرگی خط می کشد تا روایت زیبایی از یک دور ده ساله زندگی در زیر سایه ابرمرد دُرچه ای را به ثبت رساند و قطعا نگارش این وصال زیبا و سراسر معرفت و ایمان را در هیچ جای زندگی پر از هیاهوی دنیایی نمی توان یافت.

هزاران حرف در دل


در روزهای انتظار و صبوری، نام مردان بسیاری در ذهن خطور می کند که هر یک نمادی از شجاعت، ایثار و مردانگی را در خود پرورش دادند و امروز قلم، فکر و کلام باید با هم آمیخته شود تا روایت شهیدی از ایران در میدان دفاع از حریم اهل بیت(ع) را به نگارش در آورد.

شهید مدافع حرم جواد محمدی چهارمین شهید مدافع حرم شهر درچه است که پنج شنبه 11 خرداد ماه 96 به سوریه رفت و سه شنبه 16 خرداد ماه 96 همزمان با 11 ماه مبارک رمضان به شهادت رسید و پیکر مطهرش بعد از گذشت 25 روز چشم انتظاری، پیدا شد و قرار است به دُرچه باز گردد.


هزاران حرف در دل

قلبم برای حضور در منزل شهید زودتر آماده شد و پایم راه بلد حضور در کنار زنانی بود که صبر و ایثارشان را به راه حرم خواهر سالار کربلا داده بودند.

زمانی که وارد منزل شهید شدم، چهره ناآشنا ولی آشنا نظر من را به خود جلب کرد، زنی که مصداق زیبای بودن در کنار رزمنده دلاور دُرچه ای را بر صفحه قلبش جای داده بود تا بتوان در کنارش روایت یک زندگی معمولی که نقش اولش جوان دهه شصتی بود را به تصویر کشید.

با دیدن خانم سلیمانی و دختر پنج ساله اش فاطمه، این جمله شهید آوینی در ذهنم نقش بست که می گفت: به «زندگی زیباست، اما شهادت از آن زیباتر است. سلامت تن زیباست، اما پرنده‌ی عشق، تن را قفسی می‌بیند که در باغ نهاده باشند.


هزاران حرف در دل


می دانستم فردی که افتخار همسری شهید امروز نصیبش شده است، خاطرات بسیاری در ذهن دارد و چیدمان حرف های نگفته را زیباتر می نگارد به این دلیل از وی خواستم سر رشته کلام را در دست گیرد.


هزاران حرف در دل

در این دیدار آنچه که بیش از همه جلوه پیدا می کرد، شکوه صبر و صلابت همسری بود که با غرور می گفت: «ایمان و ازخودگذشتگی جواد با همه فرق داشت»

آنچه می‌خوانید روایت یک دلدادگی تمام عیار است. در این مرقومه عاشق و معشوق هر کدام سرجای خودشان نقش بازی می‌کنند و من امروز سعادت نوشتن بخشی از دنیای خاطرات خانم سلیمانی و جواد محمدی را دارم.

*از آشنایی اولیه با جواد تا ده سال زندگی پر از خاطرات نگفته

خانم سلیمانی با اشاره به تکرار زیبای برخی روزها در زندگی سه نفره شان گفت:

جواد متولد 29 مرداد 62 بود و من متولد 29 اردیبهشت 65؛ در تاریخ 29 آذر 84 عقد کردیم و سال 87 وارد زندگی مشترک شدیم که حاصلش تولد فاطمه در 20 فروردین 91 بود.

* دوست داشتم همسرم پاسدار باشد

همسر شهید ملاک انتخاب همسر آینده اش، ایمان بود و ادامه داد:

حرف اول و اخر هر دوی ما این بود که به نحوی برای زندگی قدم برداریم که مسیر رسیدن به خدا را برای طرف مقابل هموار کنیم و در این خصوص اولین شرط ازدواجم ایمان طرف مقابلم بود و آن را در جواد به وضوح مشاهده کردم و با گذشت 10 سال از زندگی مشترکمان هر روز اخلاق پسندیده ای را در وجود آقا جواد می دیدم به گونه ای که نمی توانستم سرنوشتی جز شهادت را برای جواد در نظر بگیرم.


هزاران حرف در دل


یکی از خواسته هایی که فقط خودم می دانستم این بود که همسرم پاسدار باشد و که با آمدن جواد برای خواستگاری محقق شد؛ به درستی جواد پاسدار حریم اسلام و ولایت بود و در پاسداری کم نمی گذاشت.

همه روی حرف همسرم حساب باز می کردند و حتی علی رغم اینکه جواد تحصیلات دانشگاهی نداشت ولی به دلیل دید باز و بصیرت بالایی که داشت، همه افراد خانواده و آنها که از نظر سنی بالاتر از جواد بودند از او در کار و زندگی مشورت می گرفتند زیرا می دانستند جواد همه جوانب کار را در نظر می گیرد و به نتیجه مطلوب فکر می کند و می توان گفت که جواد هدایتگر و ارام کننده جوانان در کشاکش مشکلات بود.

*روی حجاب حساس بود و از تزئین ماشین عروسی اش می شد این موضوع را فهمید

همسر شهید از تاکید آقا جواد به حجاب این چنین گفت:

اهمیت بسیاری به حجاب می داد و حتی در فیلمی که بعد از شهادتش منتشر شد گفته بود « اگر خدا لطف کرد و شهادت را نصیبم کرد، بنده از آن شهدایی هستم که حتما یقه بی حجاب ها و آنها که ترویج بی حجابی می کنند را در آن دنیا خواهم گرفت»

حتی نحوه تزئین ماشین عروسی مان به گونه ای بود که قسمت شیشه جلو سمت عروس را دسته گل چسبانده بود و به این شکل گل ها مانع دیده شدن من در ماشین بودند.

هزاران حرف در دل

برای آقا جواد مهم بود که به مجالس شادی حلال برود و مراسم عروسی خودمان با مولودی خوانی برگزار شد و خاطرم است که برخی می گفتند، عروسی جواد به مجلس ختم صلوات شبیه است ولی برای جواد مهم کاری بود که برای خداپسند باشد و برایش صحبت های مردم اهمیت نداشت.

تربیت فاطمه را به من سپرده بود و می گفت از تربیت دخترمان شانه خالی نمی کنم ولی مادر بهتر می تواند دختر را تربیت کند و از همان دو سالگی به فاطمه یاد داده بود که با روسری و چادر بیرون برود.

*توسل های پنهانی جواد مثال زدنی بود

خانم سلیمانی با اندکی تبسم از توسل های خالصانه همسرش گفت:

توسل پنهانی به اهل بیت(ع) داشت و به این دلیل همیشه دوست داشتم دعا را جواد بخواند و من پشت سرش تکرار کنم زیرا دعا را با ترجمه می خواند و حین خواندن دعا اشک از چشمانش جاری بود؛ حتی در سفر زیارتی سوریه که با جواد بودم به من گفت که برای خواندن دعای حضرت زینب(س) ابتدا ترجمه دعا را بخوان زیرا روضه حضرت زینب را می توانی به وضوح در ترجمه دعا متوجه شوی.

*شاه عبدالعظیم حسنی(ع) سفر آخرم با جواد بود

همسر شهید از علاقه زیاد جواد به خانواده این چنین عنوان کرد:

برای راحتی خانواده در حد توانش کار می کرد و زمانی که از ماموریت می آمد حتی الامکان ما را به مسافرت یک روزه هم که شده بود می برد. مرتبه سومی که به سوریه رفته بود اسمش در قرعه کشی برای رفتن به کربلا انتخاب شده بود ولی گفته بود باید کربلا را با خانواده بروم و نرفته بود. زمانی که از سوریه آمد به من گفت بدون شما کربلا هرگز نمی رفتم.

قبل از اعزام اخرش به سوریه، گفت: این مرتبه اگر اسمم برای کربلا انتخاب شد، حتما می روم، یادم هست به جواد گفتم شما که بدون خانواده کربلا نمی رفتی؛ ولی گفت که این بار دست خودم نیست، من را کربلا خواهند برد و اکنون با شنیدن خبر شهادت همسرم متوجه شدم که جواد کربلایی شد.




قبل از اعزام آخرش به سوریه به تهران رفتیم و آن زمان بود که ما را به زیارت شاه عبدالعظیم برد و گفت: ثواب حضرت عبدالعظیم(ع) برابر با زیارت امام حسین(ع) است و شاید دیگر نتوانم شما را به کربلا ببرم.

*دفاع از حریم اهل بیت(ع) عشقی بالاتر از بودن در کنار خانواده بود

همسر شهید مدافع حرم دُرچه از اخلاق پسندیده جواد با خانواده و دوستان این گونه گفت:

جواد در خانواده خوبی تربیت شد و علاقه خاصی به خانواده خودش و حتی خانواده من داشت به نحوی که بعد از ازدواجمان بسیاری از خلاء های زندگی خانواده ام پر شد و همیشه همراه ما بود؛ همه ما می توانستیم روی حرف و عملش حساب باز کنیم.

وقتی حرف اعزامش به سوریه به میان آمد به من گفت: فکر نکن دل کندن از شما برایم آسان است ولی باید به تکلیف عمل کنم و نقطه بالاتر را ببینم زیرا عشق بالاتر حضرت زینب(س) است و باید از زندگی و دار و ندارمان برای دفاع از اهل بیت گذشت. جالب بود در سفر به مشهد، حجت الاسلام ماندگاری دقیقا جمله جواد را تکرار کرد.

*مُزد برپایی مجلس روضه امام حسین(ع) را در شام گرفت

خانم سلیمانی افزود:

در جلسات حاج اقا مجتبی زیاد می رفت و این سبب شد که بعد از ازدواجمان به من پیشنهاد دهد که مشاور دینی برای زندگی انتخاب کنیم و برای پاسخ به برخی سوالات به مشاور دینی رجوع کنیم. برایم خیلی جالب بود که نهایت احترام را به صحبت های روحانیت می گذاشت حتی اگر خلاف نظرش بود.

محرم سال 95 بود که به من پیشنهاد برپایی روضه امام حسین(ع) در دهه اول محرم را داد و گفت نیت کنیم و هرساله این روضه را در خانه به صورت مجلس زنانه دایر کنیم. جواد مسئول برپایی مجلس روضه برای امام حسین(ع) بود و مُزد این اخلاص را در سرزمین شام و در جوار حضرت زینب(س) گرفت.

*به آخرین تکلیف سیاسی اش عمل کرد و رفت

همسر شهید بصیرت بالای جواد را این گونه عنوان کرد:

با سلاح بصیرت و تقوای بسیار در راه خدا خالص شد و از بصیرت کم نداشت؛ به محض شنیدن سخنان رهبر معظم انقلاب، خطوط فرمایشات معظم له را به خوبی تبیین و به کار می گرفت.

سال 88 بخش اخر خطبه نماز جمعه به اقامت امام خامنه ای مدظله العالی را ضبط کردم زیرا می دانستم جواد نماز جمعه درچه هست و نمی تواند صحبت های رهبری را به طور مستقیم ببیند؛ زمانی که صوت سخنان رهبری را چندین مرتبه گوش داد با صدای بلند گریه می کرد.

نکته قابل توجه از عمل به تکلیف سیاسی آقا جواد این است که سعی داشت در زمان انتخابات 29 اردیبهشت، دُرچه باشد و این چنین شد و به تکلیف سیاسی اش به نحو احسن عمل کرد.

*پیام تبریک عید امسال، درخواست دعا برای شهادتش

همسر شهید محمدی از ارادت خاص همسرش به شهدا این چنین گفت:

هر سال قبل از ایام عید نوروز به راهیان نور می رفت و خادم الشهدا بود. گاهی 24 ساعت در راهیان نور نمی خوابید و می گفت باید برای زائران شهدا سنگ تمام گذاشت تا با خاطره ای خوش از این سفر بروند.

ارادتش به شهدا تا آنجا ادامه داشت که در مراسم تشییع شهدای گمنام و همچنین رفیق شهیدش مهدی اسحاقیان سنگ تمام گذاشت و می گفت باید خادم شهدا بود. آقا جواد میگفت باید شهدا را به همه نشان داد و تمام تلاشش را کرد که پیکر شهید اسحاقیان را به مراسم سحر ماه رمضان شبکه پنجم سیمای اصفهان ببرد زیرا اعتقادش این بود که باید شهدا را به جهانیان معرفی کنیم.

پیام ارسالی تبریک عید امسالش با همیشه خیلی فرق داشت و برای دوستانش نوشته بود دعا کنید که شهید بشوم، یکی از دوستانش در جواب پیامکش گفته بود که فکر شهادت را نکن و در خاطرم هست که جواد به سرعت در پاسخ به دوستش گفت، فکرش را نمی کنم، ارزوی شهادت را دارم و امروز قطع به یقین باید فهمید که خدا برای انتخاب کردن بندگان خاص خود در راه شهید و شهادت به نیت خالص افراد کار دارد و بس!

*داستان دلتنگی همسران و فرزندان شهدا تمام شدنی نیست

خانم سلیمانی از دلتنگ بودن های گاه و بیگاه خودش و فاطمه پنج ساله این چنین سخن به میان آورد:

اقا جواد اهل کارهای بزرگ و فرهنگی بود ولی برای خانواده کم نمی گذاشت تا جایی که برای من گل مریم می خرید و یا گاها اگر دسترسی به خرید گل نداشت از باغچه گل می چید و به من هدیه می داد و همه این موارد نشان از عشق سرشارش به خانواده بود ولی همه این موارد مانع رفتنش به سوریه نشد زیرا قول و قرار اولمان هم این بود که همدیگر را برای رسیدن به خدا آماده کنیم.

در مورد رفتنش به سوریه جمله قشنگی را به من گفت که برای همیشه در خاطرم حک شد. می‌گفت: «تنها چیزی که در آن ریا نیست، صبر است. حضرت زینب(س) خیلی سختی کشید، ولی در مقابل همه‌اش صبر کرد. پس شما هم صبوری کنید.» و من مطمئن هستم که صبری که امروز در نبودنش دارم، از دعای خیر شهید بود.

همسرم همیشه به من این دعا را یاداور می شد که از خدا بخواه عاقبت بخیر شویم؛ به همین خاطر تلاش می‌کردم بیشتر از هرچیزی به عاقبت به خیری همسرم فکر کنم و آنچه خیر است را برایش بخواهم ولی همه این موارد، دلیل بر عدم دلتنگی من نسبت به مردی که از او درس های زیادی در زندگی گرفتم نخواهد شد.

*هزاران حرف در دل فاطمه پنج ساله با بابا نهفته است

مادر از دلتنگی فاطمه این گونه گفت:

آقا جواد قبل از رفتنش به سوریه، قصه حضرت رقیه(س) را برای فاطمه گفت و بعد در مورد سفرش برای فاطمه توضیح داد. قصه حضرت رقیه(س) برای فاطمه غریب نبود و انس عجیبی با حضرت گرفته بود ولی بچه است و نمی شود دلتنگی اش را نادیده گرفت.

از زمانی که فاطمه متوجه نبود پدر شد، در لحظات کودکانه اش با پدرش حرف می زند و گاها می بینم که پدرش را صدا می کند و سعی می کنم خلوت بین دختر و بابا را بر هم نزنم.

به فاطمه گفتم که پدرش به همراه امام زمان(عج) می آید و چند روزیست که فاطمه سراغ ظهور امام زمان(عج) را می گیرد.

* با زبان روزه شهید شد

خانم سلیمانی از اعزام همسرش به سوریه تا خبر بازگشت پیکرش گفته های زیادی داشت:

اگر جواد لباس شهادت را به تن نمی کرد در حقش جفا شده بود، زیرا اخلاق و کردارش برای شهادت پرورش یافته بود.

دلتنگش بودم ولی شب اخر و قبل از شهادتش دلشوره عجیبی داشتم ولیکن اقا جواد در منطقه عملیاتی هم به من ارامش می داد و می گفت: اینجا همه چیز آرام است. اصلا دلشوره نداشته باش.

سوریه که می رفت حتما با من تماس تلفنی داشت به نحوی که ما ساعت یک بعدازظهر روز سه‌شنبه، شانزدهم خرداد با هم صحبت کردیم و آقا جواد چند ساعت بعد از آن؛ یعنی قبل از اذان مغرب با زبان روزه به شهادت می‌رسد.

ظهر روز چهارشنبه از طرف دایی‌ام خبردار شدم که آقا جواد مجروح شده و تیر به دستش خورده؛ اما بعد گفتند نه، تیر به پهلویش خورده و بیهوش است و بعد از مدتی خبر شهادتش را به من دادند و آن زمان بود که متوجه شدم، جواد به ارزویش رسید و مانند ارباب تشنه لبش شهید شد.

جواد همیشه به وعده اش وفا می کرد و این بار هم خلف وعده نکرد و بعد از گذشت 25 روز از شهادتش پیکر مطهرش پیدا شد و همه ما و حتی آن هایی که فقط خاطراتی از جواد را شنیده بودند، خوشحال کرد.

*حرف پایانی همسر شهید
خانم سلیمانی در پاسخ به این سوال که چه صحبتی با همسرتان در لحظه ورودش به اصفهان دارید؛ به یک جمله اکتفا کرد و گفت: از ناگفتنی ها برایش می گویم.

****************************

همسران رزمندگان مدافع حرم مشوق اصلی مرد خانه هستند و اداره زندگی در نبود همسرانشان بر دوش آنهاست، به یقین می توان گفت که استقامت همسران رزمندگان، باعث دلگرمی بیشتر آنها برای حضور در سوریه می شود وآنچه دوری و فراق را آسان می کند، عنایت حضرت زینب به زندگی است.

امروز بازگو کردن خاطرات شهدای مدافع حرم و ایستادگی همسرانشان نمونه ای زیبا از رویدادی بزرگ در تاریخ ایثار و شهادت ایرانیان است و من امروز در بیان شیوا و رسای همسر شهید مهدی اسحاقیان، این را به وضوح یافتم.

*پیکر شهید جواد محمدی وارد ایران شد….
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار