شیخ فرمود: چه کار کردهای که قیافت قیافه زن شده؟ عرض کردم: زن زیبایی را در خواب دیدم و داستانش در ذهن من مانده. فرمود: همان است. استغفار کن!
به گزارش شهدای ایران ، یکی از ارادتمندان شیخ رجبعلی خیاط میگوید: شبی خوابی مهیّج و شهوانی دیدم که در روز هم ذهنم را به خود مشغول کرده بود. صبح، خدمت شیخ رسیدم. تا مرا دید، سرش را پائین انداخت و این شعر حافظ را زمزمه کرد:
گرت هواست که معشوقف نگسلد پیوند* نگاه دار سر رشته تا نگاه دارد
دلا! معاش، چنان کن که گر بلغزد پای* فرشتهات به دو دست دعا نگه دارد
فهمیدم خبری هست و ایشان، بی جهت این شعر را نمیخواند. مدتی نشستم. شیخ، همچنان سرش پائین بود و به کار خیاطی مشغول. عرض کردم: مطلبی هست؟ فرمود: چه کار کردهای که قیافت قیافه زن شده؟ عرض کردم: زن زیبایی را در خواب دیدم و داستانش در ذهن من مانده. فرمود: همان است. استغفار کن!
گرت هواست که معشوقف نگسلد پیوند* نگاه دار سر رشته تا نگاه دارد
دلا! معاش، چنان کن که گر بلغزد پای* فرشتهات به دو دست دعا نگه دارد
فهمیدم خبری هست و ایشان، بی جهت این شعر را نمیخواند. مدتی نشستم. شیخ، همچنان سرش پائین بود و به کار خیاطی مشغول. عرض کردم: مطلبی هست؟ فرمود: چه کار کردهای که قیافت قیافه زن شده؟ عرض کردم: زن زیبایی را در خواب دیدم و داستانش در ذهن من مانده. فرمود: همان است. استغفار کن!
*تسنیم