حجت محرابی می گوید که در سال 66 به جبهه اعزام و در تیر ماه 67 در قصرشیرین اسیر شدم اما نامم دربین لیست اسرای صلیب سرخ نبود. همزمان با اسارت وی یکی از هم ولایتی هایش به خانواده حجت خبر می دهد که شاهد شهادت فرزندشان بوده و خانواده وی پس از مراجعه به تهران و شباهت جنازه یک شهید به فرزندشان و تایید مسئولین تشخیص هویت، جنازه شهید را تحویل گرفته و پس از یک مراسم باشکوه آنرا به خاک می سپارند.
با شروع مبادله اسرا در سال 69 حجت محرابی آزاد شده و وارد خاک وطن می شود دریغ از اینکه بداند سنگ قبری حک شده به نام او در قبرستان روستای ظفرآباد وجود دارد.
نام حجت محرابی در بین اسرای آزاد شده از طرف صدا و سیما اعلام می شود اما خانواده او به گمان اینکه شباهت اسمی بوده قضیه را جدی نمی گیرند. زمانی که حجت محرابی به همراه 3 اسیر دیگر شهرستان دلفان به نزدیکی نورآباد می رسند به سپاه ناحیه دلفان اسامی اسرا را اطلاع می دهند که بازهم نام وی دیده می شود و پس از اطلاع رسانی به خانواده وی مراسم استقبال انجام می گیرد.
او می گوید زمان که در آغوش خانواده ام بودم نگاه های حیران و متعجب همه مرا غافلگیر کرده بود و زمانی که به سپاه رسیدیم آن موقع متوجه شدم داستان از چه قرار است.
وی می گوید از آن زمان هر پنج شنبه بر سر مزاری می روم که یک روز همه گمان می کردند من در آن دفن شده ام و حس عجیبی نسبت به این شهید دارم. حسی که انگار سالهاست او را می شناسم و با او زندگی می کنم.
او از اینکه قبر این شهید مظلوم همچنان به حال خود رها شده ابراز تاسف می خورد و می گوید حاضر است هر کمک مادی و معنوی برای ساماندهی این قبر انجام دهد.
با حجت محرابی به سر مزار این شهید مظلوم و گمنام می رویم. اولین چیزی که نظر ما را بخود جلب می کند مکان نامناسبی است که این شهید والامقام در ان آرام گرفته است.