به گزارش شهدای ایران، 22 اردیبهشت 92، مردی با سر و وضعی آشفته به کلانتری ولنجک مراجعه کرد و به ماموران گفت: «امروز دو پسر جوان مقابل خانهام آمدند و خودشان را مامور معرفی کردند. آنها به بهانه این که جرمی مرتکب شدهام، به دستم دستبند زدند و مرا در ماشین انداختند. قرار بود به کلانتری برویم اما در بین راه تغییر مسیر دادند و به منطقهای خالی از سکنه در ولنجک رفتند. آنها سر مرا زیر پایشان گرفتند و طوری مورد ضرب و شتم قرار دادند که فریادم به آسمان بلند شد. مدام درباره ماجرایی غیراخلاقی حرف میزدند، اما من متوجه نمیشدم. آنها کیفم را که حاوی دو میلیون تومان پول نقد، موبایل و یک چک یک میلیون تومانی بود به زور گرفتند و خودم را هم با دست و پای بسته به یک درخت بستند و متواری شدند. با تقلای بسیار، طنابها را باز کردم و خودم را نجات دادم.»
تحقیقات پلیس برای شناسایی دو آدم ربا آغاز شده بود که شاکی بار دیگر به کلانتری مراجعه کرد و از نقد شدن چک سرقتی خبر داد. با ردیابی تراکنش مالی انجام شده، هویت یکی از متهمان فاش شد و او به دام پلیس افتاد. پسر جوان در بازجوییها به آدمربایی اعتراف کرد و گفت: «مدتی قبل، یکی از همسایهها به من گفت مردی به نام سعید با همسرش ارتباط برقرار کرده و آبرویش را به خطر انداخته است. از من خواست او را نصیحت کنم تا دست از این کارش بردارد. من قبول کردم و روز حادثه، همراه یکی از دوستانم به مقابل خانه سعید رفتیم. ما خودمان را مامور معرفی کردیم و به دستانش دستبند زدیم. در ماشین درباره مساله اخلاقی حرف زدیم، اما درگیری پیش آمد و به ضرب و شتم منجر شد. دست آخر هم یک چک یک میلیون تومانی گرفتیم و رهایش کردیم.» با راهنمایی متهم، همدست او نیز دستگیر شد و به جرم خود اعتراف کرد تا کیفرخواست پرونده صادر شود و برای رسیدگی در اختیار شعبه هشتم دادگاه کیفری استان تهران قرار گیرد.
صبح دیروز، در ابتدای جلسه رسیدگی شاکی موضوع ارتباط با همسر دوست قدیمی خود را رد کرد و گفت: «کامران به من تهمت زده و هیچ دلیلی برای این ادعایش ندارد. من درخواست برگشت اموال سرقتیام را دارم.»
سپس کامران به اتهام معاونت در آدمربایی در جایگاه ایستاد و گفت: «چند ماه قبل از حادثه برای خرید و فروش پیانو به خارج از کشور سفر کرده بودم. وقتی برگشتم به رفتارهای همسرم مشکوک شدم تا این که گوشیاش را وارسی کردم و تصاویر غیراخلاقی او و دوست قدیمیام سعید را در آن دیدم. ما سالها با هم همسایه دیوار به دیوار بودیم و پدرهایمان هم 50 سال با هم دوست بودند. از طرفی آن موقع همسر سعید هم باردار بود و نمیخواستم با فاش کردن ماجرا، او دچار مشکل شود. تصمیم گرفتم از طریق دو نفر از بچههای موجه محله وارد عمل شوم. به آنها گفتم کامران را نصیحت کنند، اما از ماجرای آدمربایی خبر نداشتم.»
پس از سعید، نوبت به یکی از دو آدمربا رسید. او اعترافات خود در بازجوییها را رد کرد و گفت: «آن روز به بهانه خرید پیانو شاکی را سوار ماشین کردیم، اما وقتی بحث مساله اخلاقی پیش آمد، درگیر شدیم. نیت من خیر بود.» متهم دیگر در جلسه حضور نداشت که وکیلش برای او درخواست تخفیف مجازات کرد. در پایان داگاه قضات وارد شور شدند تا رای نهایی را صادر کنند.