***
بعد از پذیرش قطعنامه 598 در 27 تیرماه 1367 توسط امام خمینی(ره)، بعثیها از جنوب و غرب کشور حمله گستردهای را آغاز کردند؛ گردان ما در سرپل ذهاب با نیروهای عراقی درگیر شدند؛ بعد از پیشروی عراق، منافقین در تاریخ سوم مرداد از پادگان اشرف به سمت ایران سرازیر شدند؛ 4 مرداد 1367 منافقین به اسلام آباد غرب رسیدند و پنجم مرداد درگیری با منافقین در تنگه مرصاد ـ چارزبر صورت گرفت.
در این حملات، شاهد واقعه بودیم. در آن زمان این قدر امکانات و تجهیزات نظامی نبود که بتوانیم مقابل 30 تیپ پیاده و مکانیزه منافقین مقاومت کنیم. آنها مانند رعد و برق به شهر حمله کردند. بعد از اینکه درگیر جنگ شهری شدیم، میدیدم که مردم، کوچه به کوچه از دست منافقین فرار میکردند و این گروهک هم مردم را به رگبار میبست؛ تعداد زیادی از مردم در این منطقه شهید و مجروح شدند.
در این بین ما درگیر بودیم و حتی فرصت نداشتیم که پیکرهای شهیدان و مجروحان را جمع کنیم و کار رزمی خودمان را ادامه دادیم. ما میدیدیم که منافقین برخی از مردم را روی زمین خوابانده بودند و تیرخلاص به آنها میزدند.
یکی از تلخترین صحنهها این بود که منافقین بعد از گرفتن شهر اسلام آباد غرب، به بیمارستان امام خمینی(ره) حمله کردند و تمام کارکنان، مجروحان نظامی و شخصی را کشتند و بعد پیکرهایشان را به داخل حیاط بیمارستان بردند و آتش زدند.
علاوه بر مردم اسلام آباد غرب، مردمی که در این شهر به شهادت رسیدند، از مناطق کرند غرب و سرپل ذهاب بودند که در این منطقه پناه گرفته بودند.
بعد این حملات وحشیانه، منافقین به تنگه مرصاد رسیدند و گردان مستقر تیپ انصار همدان آماده رزم با این نیروها شدند؛ عملیات تأخیری انجام شد؛ بعد هم نیروهای کمکی به منطقه رسیدند و به حول و قوه الهی، منافقین را شکست دادیم.
دو روز بعد از قتل عام مردم توسط منافقین، برای پاکسازی وارد شهر اسلام آباد غرب شدیم؛ صحنههای دردناک بسیاری دیدیم، چرا که آنها میخواستند رعب و وحشت بین مردم ایجاد کنند و افراد سرشناس را هم به شهادت میرساندند؛ نمونهای آن صحنهای بسیار دردناک بود که منافقین عمامه یک طلبه را دور گردنش آویخته بودند و او را از ساختمان سه طبقهای در میدان مرکزی اسلامآباد، اعدام کرده بودند.
هفتم مرداد پایان عملیات مرصاد بود، روز هشتم هم کار پاکسازی منطقه را انجام دادیم و سپس مردم از نقاط مختلف برای تحویل پیکرهای شهدایشان به اسلامآباد آمدند.