چرا یک بازیگر به این جمعبندی میرسد که صراحتا در گفتگویی تصویری مردمی که در اثر بیبرنامگی و سیاستهای دولت مورد علاقه او تحت فشار کمسابقه اقتصادی و بیکاری قرار گرفته را از موضعی بالا مورد تحقیر قرار دهد؟
به گزارش شهدای ایرانبه نقل از فارس، این روزها ویدیوئی در فضای مجازی دست به دست میچرخد که در آن یک بازیگر حامی روحانی، ضمن برشمردن اقداماتی نظیر خریدن هواپیمای نو و شرکت برخی سینماگران در فستیوالهای هنری به عنوان دستاوردهای دولت حسن روحانی، شدیدا به مردم منتقد او تاخته و آنها را با عباراتی مانند رعیت و بیکاران تنبل و .... مورد شماتت قرار میدهد.
چرا یک بازیگر به این جمعبندی میرسد که صراحتا در گفتگویی تصویری مردمی که در اثر بیبرنامگی و سیاستهای دولت مورد علاقه او تحت فشار کمسابقه اقتصادی و بیکاری قرار گرفته را از موضعی بالا مورد تحقیر قرار دهد؟
بنظر میرسد از بیان این سخنان نباید تعجب کرد، آن چه امروز یکی از هنرمندان نزدیک به جریان شبهروشنفکری هنر مطرح کرده دقیقا ترجمان همانی است که سالهای سال است به انحاء مختلف و در قالب آثار مختلف به اصطلاح هنری از سوی این جریان به مردم نسبت داده میشود.
مگر جز این است که مردم در دیدگاه این جریان، تودهای انباشته از تمام بدیها هستند که باید به انحاء مختلف دیدگاهها، عقاید و حتی فرهنگ آنها را تحقیر کرد؟ مطرحترین شاعر و قله آمال این جریان شبهروشنفکری در روزگاری نه چندان دور گفته بود «تنها آرزویی که برایم باقی مانده این است که پس از مردن، لاشه مرا در گورستان عمومی دفن نکنند. بگذارید دستکم پس از مرگ آرزوی من برای به دور ماندن از مردم و پلیدیهایشان برآید؛ مردمی که از ایشان متنفرم. من وظیفهای برای خود در قبال این مردم نمیشناسم...»
همین دیدگاه را میتوان در آثار عدیده هنری و ادبی جریان ضدمردمی شبهروشنفکری رهگیری کرد؛ داستانها و فیلمهایی که مملو از تلخی و سیاهی است، روایتگران جامعهای که زنان و مردانش فاسد، چشمچران، بیکاره، مفتخور و ریاکار طبیعی است که امروز در عالم واقع نیز مردمانشان را همانگونه تحلیل کنند.
از سوی دیگر نمیتوان یک نکته را نادیده گرفت و آن هم رو به ابتذال رفتن فرهنگ رسانهای و ضریب دادن بیش از حد به بعضی هنرمندان، ورزشکاران و چهرههای نزدیک به جریان شبه روشنفکری، به جای توجه دادن جامعه به اندیشمندان و تفکر است.
اگر امروز یک هنرپیشه شبه روشنفکر خود را در جایگاه یک تحلیلگر و اندیشمند اجتماعی نشانده و چنین رک و وقیحانه مردم کشورش را مورد شتم و تحقیر قرار می دهد نتیجه این فضاسازی غلط رسانهها است که هر کسی بیشتر دیده شد لابد بهتر و بیشتر میفهمد فلذا در بیان آراءش میتواند صریح اللهجهتر عمل کند و البته به راحتی نادیده بگیرد که اگر رسانه عمومی دولتی جمهوری اسلامی نبود و همین مردمی که او آنها را تنبل بیکاره میداند پای سریالهای متوسط و ضعیف او نمینشستند امروز به راحتی نمیتوانست در مورد مردم ایراد سخن کند.
بنظر میرسد رسانه ملی باید در برندسازی و چهرهسازیهای خود فکری اساسی کند و تریبون عمومی که از بیت المال عموم مستضعفین تامین میشود را محلی برای چهره کردن تحقیرکنندگان ملت قرار ندهد.
چرا یک بازیگر به این جمعبندی میرسد که صراحتا در گفتگویی تصویری مردمی که در اثر بیبرنامگی و سیاستهای دولت مورد علاقه او تحت فشار کمسابقه اقتصادی و بیکاری قرار گرفته را از موضعی بالا مورد تحقیر قرار دهد؟
بنظر میرسد از بیان این سخنان نباید تعجب کرد، آن چه امروز یکی از هنرمندان نزدیک به جریان شبهروشنفکری هنر مطرح کرده دقیقا ترجمان همانی است که سالهای سال است به انحاء مختلف و در قالب آثار مختلف به اصطلاح هنری از سوی این جریان به مردم نسبت داده میشود.
مگر جز این است که مردم در دیدگاه این جریان، تودهای انباشته از تمام بدیها هستند که باید به انحاء مختلف دیدگاهها، عقاید و حتی فرهنگ آنها را تحقیر کرد؟ مطرحترین شاعر و قله آمال این جریان شبهروشنفکری در روزگاری نه چندان دور گفته بود «تنها آرزویی که برایم باقی مانده این است که پس از مردن، لاشه مرا در گورستان عمومی دفن نکنند. بگذارید دستکم پس از مرگ آرزوی من برای به دور ماندن از مردم و پلیدیهایشان برآید؛ مردمی که از ایشان متنفرم. من وظیفهای برای خود در قبال این مردم نمیشناسم...»
همین دیدگاه را میتوان در آثار عدیده هنری و ادبی جریان ضدمردمی شبهروشنفکری رهگیری کرد؛ داستانها و فیلمهایی که مملو از تلخی و سیاهی است، روایتگران جامعهای که زنان و مردانش فاسد، چشمچران، بیکاره، مفتخور و ریاکار طبیعی است که امروز در عالم واقع نیز مردمانشان را همانگونه تحلیل کنند.
از سوی دیگر نمیتوان یک نکته را نادیده گرفت و آن هم رو به ابتذال رفتن فرهنگ رسانهای و ضریب دادن بیش از حد به بعضی هنرمندان، ورزشکاران و چهرههای نزدیک به جریان شبه روشنفکری، به جای توجه دادن جامعه به اندیشمندان و تفکر است.
اگر امروز یک هنرپیشه شبه روشنفکر خود را در جایگاه یک تحلیلگر و اندیشمند اجتماعی نشانده و چنین رک و وقیحانه مردم کشورش را مورد شتم و تحقیر قرار می دهد نتیجه این فضاسازی غلط رسانهها است که هر کسی بیشتر دیده شد لابد بهتر و بیشتر میفهمد فلذا در بیان آراءش میتواند صریح اللهجهتر عمل کند و البته به راحتی نادیده بگیرد که اگر رسانه عمومی دولتی جمهوری اسلامی نبود و همین مردمی که او آنها را تنبل بیکاره میداند پای سریالهای متوسط و ضعیف او نمینشستند امروز به راحتی نمیتوانست در مورد مردم ایراد سخن کند.
بنظر میرسد رسانه ملی باید در برندسازی و چهرهسازیهای خود فکری اساسی کند و تریبون عمومی که از بیت المال عموم مستضعفین تامین میشود را محلی برای چهره کردن تحقیرکنندگان ملت قرار ندهد.