شهدای ایران: دو مناظره به صورت زنده از رسانه ملى، ما بين كانديدهاى رياست جمهورى دوازدهم پخش شده و هنوز دريغ از يك نگاه بنيادين كه بشود در آن اصالت انقلاب اسلامى را شاهد بود. جای خالی سوالات بنیادین و اساسی از کاندیدهای ریاست جمهوری محسوس است و اصلا جاى خالى اش مى درخشد. كانديدها نسبت خود را با انقلاب اسلامی چگونه تعریف می کنند؟ انقلاب اسلامی را چگونه تفسیر می کنند؟ و اگر مردم در جايگاه كنش گر انقلابى-سياسى باشند، كه هستند، چگونه بايد بفهمند كه با انتخاب كدام يك از كانديد ها، تداوم حكومت سياسىِ ناظر به شكل گيرى تمدن نوين اسلامى را رقم خواهند زد؟ هر چند مانند آفتاب، تابان است و به يقين و بى هيچ ترديد مى توان گفت كه دولت روحانى، با آن گرايش افسرده-شيدايش به ليبراليسم و تعامل ذليلانه با آمريكا، اينكاره نيست. خود دولت اميد نيز چنين ادعايى ندارد. همين كه ضربه اساسى به انقلاب نزند لطف بزرگى كرده است.
سوالات به صورت تصادفی انتخاب می شوند و مراتبی در محتوای پرسش رعایت نمی شود. در چنین وضعیتی که کاندید ها، در عالی ترین حالت به سوالاتی در رابطه با روش ها پاسخگو هستند، امت انقلابی که نگاهی عمیق و تمدنی دارد، نمی تواند به راحتی نسبت کاندید را با مبانی انقلاب تشخیص بدهد.
اساسا یک انقلابی استکبار ستیز، ناظر به شکل گیری تمدن اسلامی، دست به تحلیل مسائل سیاسی می زند و مدام، امر سیاسی را در نسبت با نقطه بنیادین اش و هدف غايى انقلاب می سنجد. او نگاهی بنیادی دارد که بر برقراری قسط و عدل در جهان به جهت اصالت اسم الله در همه امور این جهانی، اعم از تمدن، سیاست و اجتماع منجر می شود و دلالت دارد. گفتمانش نیز از این اسم و مسما و محتوا و ظاهر دلالت می یابد و تخاصم با غیریت دارد. اگر او نتواند تفسیر کاندیدا را از انقلاب اسلامی بداند، چگونه می تواند انتخاب کند و هنوز انقلابی باقی بماند؟
مشاركت در انتخابات ماهيتا يك كنش بنيادين است كه در وهله اول مشخص كننده وضعيت ما در نسبت با تمدن است. آيا رضايت به بقاى اين تمدنِ جاهلىِ فراگيرِ جهانى داريم يا سوداى تمدن ديگرى را در سر مى پرورانيم؟ هر چند سوال اصلي اين است كه آيا مستضعفين و افكار عمومى كه موثر ترين قشر در نتيجه انتخابات هستند از اين امر اطلاع دارند يا نه، كه انتخاب آن ها مى تواند در عدم بقاى تمدن مدرن نقشى اساسى ايجاد كند و استقرار تمدن اسلامى رامحقق.
تمدن مدرن چند قرن است كه تمامى پايه هاى قدرت را در جهان در دست گرفته و در جهت ارضاء تمام عيار نفس اماره، آن هم نفس اماره طبقه ممتاز، نهاد ها و ساختار هاى اجتماعى را طرح ريزى كرده و از اين طريق قدرت را به اختيار در آورده و به هر نحوى در حفظ آن دست و پا مى زند تا كه اصل كسب لذت طبقه ممتاز متوقف نشود و تا كه سرمايه هاى انباشت شده در دستان اليگارشى صهيونى از كف شان خارج نشود و به دستان صاحبان اصلى آن يعنى مستضعفين جهان نيافتد. در اين باب علما و متفكرين و حكما به كفايت قلم زده اند و جاى سخن پراكنى نگارنده كم بضاعت نيست. تنها به اين موخره اكتفا مى كنم كه تمدن مدرن در بنيان و ظهورات اش در تضادى عميق و بزرگ با حقيقت عالم قرار دارد و به جرات مى توان گفت كه يوتوپياى مدرنيته، كابوسى است كه بشر را از رسيدن به مدينه فاضله و حقيقى الهى و وحدانى و متعادل و اخروى تمدن نوين اسلامى باز مى دارد. آيا امرى از اين فاسد تر نيز هست؟
از آن جايى كه جهان سلطه و تمدن مدرن اش به صورت سيستماتيك و سازمان يافته، عناصر قدرت و كنترل جامعه را در دست گرفته و از آن جايى كه سيستم مجموعه اى است كه اجزاى آن هماهنگ و در جهت رسيدن به هدف واحد عمل مى كنند، اگر خرابى و كاستى و ناهماهنگى در اجزا ايجاد شود، سيستم در جهت رفع آن خيز بر مى دارد تا آن را مرتفع سازد تا كه دستيابى به هدف مخدوش نگردد.
جهان سلطه و تمدن مدرن اش در هزار و سيصد و پنجاه و هفت با چنين وضعيتى مواجه شد. يعنى درون سيستم يكپارچه مدرن، نقص اى و خرابى اى، به زعم گردانندگان آن، يعنى اليگارشى صهيونى و جهانخواران آنگلوساكسونى، به وجود آمد به نام انقلاب اسلامى كه مى بايست ترميم مى شد.
درون نظام سيستماتيك مدرن، استراتژى و راهبرد هايى براى محقق كردن مسئله اصلى و هدف غايى سيستم، يعنى ارضاء نفس اماره طبقه ممتاز طراحى و سازمان يافته و اجرا شده است. هيچ دو راهبرد كلى اى به غير از ليبراليسم و ماركسيسم وجود ندارد و به گونه اى هستند كه عملياتى شدن آن ها به چيزى به غير از ارضاء نفس اماره طبقه ممتاز و نهايتا طبقه متوسط ختم نمى شود. صراحتا بايد فرياد كرد كه ممكن نيست كه از ليبراليسم انقلاب اسلامى به وجود بيايد يا بتواند انقلاب را در رسيدن به هدف اش يارى كند. ليبرال ها در هيئت مهندس و تيم ترميم سيستم مدرن وارد فضاى تئوريك انقلاب شدند و از قِبل آن كسب كرسى سياسى كرده اند. وقتى قواعد ليبرالى، چهار چوب ساختار سياسى و اجتماعى و متعاقبا فرهنگىِ يك كشور را تشكيل داد، هرچند در لايه هايى نه چندان عريان، مى توان گفت كه رسما انقلاب تحت حملات پى در پى سيستماتيك قرار گرفت كه امكان پيروزى دشمن در اين جنگ دور از ذهن نيست. اتخاذ ليبراليسم به عنوان مشى سياسى به منزله استحاله انقلاب درون تمدن مدرن است.
دولت اميد مانند دولت هاى قبل و در حجم قابل توجه اى بيشتر از آن ها از ليبراليسم و نئوليبراليسم به عنوان يك راهبرد استفاده مى كند تا جايى كه راهكار اقتصاد مقاومتى را در روش نئوكينزى مى جويد. دولت فضايى به وجود آورده كه فساد در آن به راحتى آشكار مى شود و اين مطلوب انقلاب نيست. امت، حافظه تاريخى خود را در مواجهه با ليبراليسم سلطنتى پهلوى از دست نداده است و فراموش نكرده كه امام خمينى چگونه در نفى ليبراليسم تلاش مى كرده است و حتى نامه امام به مرحوم منتظرى را نيز به ياد دارد در آنجايى كه مملكت را به دست ليبرال ها خواهد سپرد.
مى بايست كه از نگاه و جهت گيرى كلى و بنيادى نامزد هاى انتخابات خبر داشت. تمام حرف اين است كه نسبت تفكرى و اعتقادى نامزد با انقلاب اسلامى اصل است و همه چيز فرع بر آن مى آيد. ليبراليسم، فرع بر تمدن مدرن است و از انقلاب اسلامى مشتق نمى شود. بايد از آن ها در اين رابطه پرسش كرد.
اگر پرسشى نباشد دستيابى به جواب نيز در حاشيه قرار مى گيرد. ابتدا مطرح شد كه پرسش بنيادين و اساسى از متقاضيان كسب قدرت اجرايى جمهورى دوازدهم نمى شود. در اين نوع از پرسش است كه نگاه آن ها به انقلاب به عنوان حركتى عميق و ريشه دار در گذار از مدرنيته به تمدن نوين اسلامى مشخص مى شود. وقتى نگاه كلى معلوم شد مى توان از راهبرد ها پرسش كرد. انتخابات عرصه پرسش هاى تصادفى نيست. اگر نامزدى در راهبرد و روش معتقد به ليبراليسم باشد پس او را چه به انقلاب اسلامى؟ اگر راهبرد ديگرى دارد، آن چيست؟ مى تواند در تكامل وضعيت انقلابى امت نقش اساسى بازى كند يا تنها به ترميم خرابى به بار آمده درون تمدن مدرن مى پردازد؟ او قرار است رئيس جمهورى انقلابى اسلامى باشد يا مستشار و حمال تمدن مدرن؟
سوالات به صورت تصادفی انتخاب می شوند و مراتبی در محتوای پرسش رعایت نمی شود. در چنین وضعیتی که کاندید ها، در عالی ترین حالت به سوالاتی در رابطه با روش ها پاسخگو هستند، امت انقلابی که نگاهی عمیق و تمدنی دارد، نمی تواند به راحتی نسبت کاندید را با مبانی انقلاب تشخیص بدهد.
اساسا یک انقلابی استکبار ستیز، ناظر به شکل گیری تمدن اسلامی، دست به تحلیل مسائل سیاسی می زند و مدام، امر سیاسی را در نسبت با نقطه بنیادین اش و هدف غايى انقلاب می سنجد. او نگاهی بنیادی دارد که بر برقراری قسط و عدل در جهان به جهت اصالت اسم الله در همه امور این جهانی، اعم از تمدن، سیاست و اجتماع منجر می شود و دلالت دارد. گفتمانش نیز از این اسم و مسما و محتوا و ظاهر دلالت می یابد و تخاصم با غیریت دارد. اگر او نتواند تفسیر کاندیدا را از انقلاب اسلامی بداند، چگونه می تواند انتخاب کند و هنوز انقلابی باقی بماند؟
مشاركت در انتخابات ماهيتا يك كنش بنيادين است كه در وهله اول مشخص كننده وضعيت ما در نسبت با تمدن است. آيا رضايت به بقاى اين تمدنِ جاهلىِ فراگيرِ جهانى داريم يا سوداى تمدن ديگرى را در سر مى پرورانيم؟ هر چند سوال اصلي اين است كه آيا مستضعفين و افكار عمومى كه موثر ترين قشر در نتيجه انتخابات هستند از اين امر اطلاع دارند يا نه، كه انتخاب آن ها مى تواند در عدم بقاى تمدن مدرن نقشى اساسى ايجاد كند و استقرار تمدن اسلامى رامحقق.
تمدن مدرن چند قرن است كه تمامى پايه هاى قدرت را در جهان در دست گرفته و در جهت ارضاء تمام عيار نفس اماره، آن هم نفس اماره طبقه ممتاز، نهاد ها و ساختار هاى اجتماعى را طرح ريزى كرده و از اين طريق قدرت را به اختيار در آورده و به هر نحوى در حفظ آن دست و پا مى زند تا كه اصل كسب لذت طبقه ممتاز متوقف نشود و تا كه سرمايه هاى انباشت شده در دستان اليگارشى صهيونى از كف شان خارج نشود و به دستان صاحبان اصلى آن يعنى مستضعفين جهان نيافتد. در اين باب علما و متفكرين و حكما به كفايت قلم زده اند و جاى سخن پراكنى نگارنده كم بضاعت نيست. تنها به اين موخره اكتفا مى كنم كه تمدن مدرن در بنيان و ظهورات اش در تضادى عميق و بزرگ با حقيقت عالم قرار دارد و به جرات مى توان گفت كه يوتوپياى مدرنيته، كابوسى است كه بشر را از رسيدن به مدينه فاضله و حقيقى الهى و وحدانى و متعادل و اخروى تمدن نوين اسلامى باز مى دارد. آيا امرى از اين فاسد تر نيز هست؟
از آن جايى كه جهان سلطه و تمدن مدرن اش به صورت سيستماتيك و سازمان يافته، عناصر قدرت و كنترل جامعه را در دست گرفته و از آن جايى كه سيستم مجموعه اى است كه اجزاى آن هماهنگ و در جهت رسيدن به هدف واحد عمل مى كنند، اگر خرابى و كاستى و ناهماهنگى در اجزا ايجاد شود، سيستم در جهت رفع آن خيز بر مى دارد تا آن را مرتفع سازد تا كه دستيابى به هدف مخدوش نگردد.
جهان سلطه و تمدن مدرن اش در هزار و سيصد و پنجاه و هفت با چنين وضعيتى مواجه شد. يعنى درون سيستم يكپارچه مدرن، نقص اى و خرابى اى، به زعم گردانندگان آن، يعنى اليگارشى صهيونى و جهانخواران آنگلوساكسونى، به وجود آمد به نام انقلاب اسلامى كه مى بايست ترميم مى شد.
درون نظام سيستماتيك مدرن، استراتژى و راهبرد هايى براى محقق كردن مسئله اصلى و هدف غايى سيستم، يعنى ارضاء نفس اماره طبقه ممتاز طراحى و سازمان يافته و اجرا شده است. هيچ دو راهبرد كلى اى به غير از ليبراليسم و ماركسيسم وجود ندارد و به گونه اى هستند كه عملياتى شدن آن ها به چيزى به غير از ارضاء نفس اماره طبقه ممتاز و نهايتا طبقه متوسط ختم نمى شود. صراحتا بايد فرياد كرد كه ممكن نيست كه از ليبراليسم انقلاب اسلامى به وجود بيايد يا بتواند انقلاب را در رسيدن به هدف اش يارى كند. ليبرال ها در هيئت مهندس و تيم ترميم سيستم مدرن وارد فضاى تئوريك انقلاب شدند و از قِبل آن كسب كرسى سياسى كرده اند. وقتى قواعد ليبرالى، چهار چوب ساختار سياسى و اجتماعى و متعاقبا فرهنگىِ يك كشور را تشكيل داد، هرچند در لايه هايى نه چندان عريان، مى توان گفت كه رسما انقلاب تحت حملات پى در پى سيستماتيك قرار گرفت كه امكان پيروزى دشمن در اين جنگ دور از ذهن نيست. اتخاذ ليبراليسم به عنوان مشى سياسى به منزله استحاله انقلاب درون تمدن مدرن است.
دولت اميد مانند دولت هاى قبل و در حجم قابل توجه اى بيشتر از آن ها از ليبراليسم و نئوليبراليسم به عنوان يك راهبرد استفاده مى كند تا جايى كه راهكار اقتصاد مقاومتى را در روش نئوكينزى مى جويد. دولت فضايى به وجود آورده كه فساد در آن به راحتى آشكار مى شود و اين مطلوب انقلاب نيست. امت، حافظه تاريخى خود را در مواجهه با ليبراليسم سلطنتى پهلوى از دست نداده است و فراموش نكرده كه امام خمينى چگونه در نفى ليبراليسم تلاش مى كرده است و حتى نامه امام به مرحوم منتظرى را نيز به ياد دارد در آنجايى كه مملكت را به دست ليبرال ها خواهد سپرد.
مى بايست كه از نگاه و جهت گيرى كلى و بنيادى نامزد هاى انتخابات خبر داشت. تمام حرف اين است كه نسبت تفكرى و اعتقادى نامزد با انقلاب اسلامى اصل است و همه چيز فرع بر آن مى آيد. ليبراليسم، فرع بر تمدن مدرن است و از انقلاب اسلامى مشتق نمى شود. بايد از آن ها در اين رابطه پرسش كرد.
اگر پرسشى نباشد دستيابى به جواب نيز در حاشيه قرار مى گيرد. ابتدا مطرح شد كه پرسش بنيادين و اساسى از متقاضيان كسب قدرت اجرايى جمهورى دوازدهم نمى شود. در اين نوع از پرسش است كه نگاه آن ها به انقلاب به عنوان حركتى عميق و ريشه دار در گذار از مدرنيته به تمدن نوين اسلامى مشخص مى شود. وقتى نگاه كلى معلوم شد مى توان از راهبرد ها پرسش كرد. انتخابات عرصه پرسش هاى تصادفى نيست. اگر نامزدى در راهبرد و روش معتقد به ليبراليسم باشد پس او را چه به انقلاب اسلامى؟ اگر راهبرد ديگرى دارد، آن چيست؟ مى تواند در تكامل وضعيت انقلابى امت نقش اساسى بازى كند يا تنها به ترميم خرابى به بار آمده درون تمدن مدرن مى پردازد؟ او قرار است رئيس جمهورى انقلابى اسلامى باشد يا مستشار و حمال تمدن مدرن؟