وقتی دفن انجام گرفت و مراسم به پایان رسید و اطراف مزار شهید آرام تر شد خانمی جلو آمد و سئوال کرد این شهید کیست و چه مسئولیتی در جبهه داشته است؟
شهدای ایران:سردار یعقوب زهدی از یاران شهید سردار حسن شفیع زاده، فرمانده توپخانه سپاه که دیروز سی امین سالگرد شهادتش بود، درباره نحوه خاکسپاری این شهید مطلبی را منتشر کرد.
هشتم اردیبهشت 1366 حسن شفیع زاده فرمانده توپخانۀ سپاه در منطقۀ عملیاتی ماووت (عراق) بر اثر اصابت گلولۀ توپ دشمن به خودرواش به فیض عظمای شهادت نائل گردید. به دلیل اینکه عقبۀ معراج شهدای قرارگاه نجف در باختران بود، پیکر مطهر شهید آنجا منتقل شده بود لذا یافتن جنازه و هماهنگی انتقال آن به تبریز سه روز طول کشید. صبح یازدهم اردیبهشت پیکر شهید در غسالخانۀ وادی رحمت آماده شد و با حضور جمعیت عظیمی از همرزمان و یاران و همشهریان تشییع آغاز شد.
مردم تکبیر گویان تابوت را روی دست به جلو می بردند. ناگهان بطور خودجوش وارد قطعۀ قدیمی شهدا شدند. در حالیکه این قطعه پر شده بود و آخرین شهدای دفن شده متعلق به سال 62 و عملیات خیبر بودند.
پس از چند بار دور زدن، تابوت را روی زمین گذاشتیم و تشییع کنندگان مشغول نوحه سرائی و سینه زنی شدند. در عقب جمعیت دوستان را صدا زدیم و محل قبر را جویا شدیم. معلوم شد قبری در آن قطعه آماده نشده است و هر کدام فکر می کردیم دیگری در جریان است. مرد میانسالی که در آن نزدیکی صحبت های ما را شنیده بود و متوجه مسئله شده بود جلو آمد و گفت فرزند شهید من در این قطعه است و من قبر کنار او را خریده ام تا اگر خودم یا فرزند دیگرم توفیق شهادت پیدا کردیم در کنار او دفن شویم ولی حالا که دیدم مشکل برای این مراسم باعظمت شهید پیش آمده آن قبر را تقدیم این شهید می کنم. با تشکر از عنایت الهی و ایثار آن مرد بزرگ سریعاً به دفتر وادی رحمت مراجعه کردیم و با انجام امور اداری به حفر قبر اقدام کردیم، در حین این مدت که شاید نیم ساعتی طول کشید مراسم ادامه داشت بطوری که غیر از ما چند نفر کسی متوجه ماجرا نشد و اوضاع در مسیر طبیعی خودش پیش رفت. شاید شهید شفیع زاده که از السابقون بود و از اول انقلاب و دفاع مقدس همیشه پیشتاز بود دوست داشت در جمع شهدای اولیه باشد و خود تشییع را اینگونه هدایت کرد.
وقتی دفن انجام گرفت و مراسم به پایان رسید و اطراف مزار شهید آرام تر شد خانمی جلو آمد و سئوال کرد این شهید کیست و چه مسئولیتی در جبهه داشته است؟ گفتیم فرمانده توپخانه سپاه بوده؛ چرا این سئوال را می کنید؟ گفت: چون می دانم این شهید خیلی مقام عالی دارد... گفتیم: شما از کجا می دانید؟... گفت من مادر شهید بغل دست ایشان هستم. دیشب فرزندم را خواب دیدم که با وضع و لباس مرتب آمده بود سئوال کردم چه خبر است؟ پسرم گفت: مگر شما مطلع نیستید! یکی از فرماندهان والامقام مهمان ما است و ما همگی به استقبال او آمده ایم و شهید بهشتی و شهید مدنی و شهید چمران و همۀ بزرگان هم آمده اند برای پیشباز و ما سه روز است که منتظریم (از شهادت حسن تا دفن سه روز فاصله افتاده بود). به همین خاطر من امروز آمدم تشییع شهید که ببینم آن مقام بزرگ شهر ما که هیچکس او را نمی شناسد کیست.
سمت شمال مزار شهید شفیع زاده، مزار شهید جدیری است؛ همانکه به خواب مادرش آمده بود و در سمت جنوب مزار شهیدی 16 ساله است متولد 46 که در سال 62 به شهادت رسیده. اسم پدرش بیوک است و هم اسم پدر شفیع زاده؛ همان پدری که قبرش را اهدا کرد.
روح پرفتوحش شاد و با سیدالشهداء (ع) محشور باد.
*مشرق
هشتم اردیبهشت 1366 حسن شفیع زاده فرمانده توپخانۀ سپاه در منطقۀ عملیاتی ماووت (عراق) بر اثر اصابت گلولۀ توپ دشمن به خودرواش به فیض عظمای شهادت نائل گردید. به دلیل اینکه عقبۀ معراج شهدای قرارگاه نجف در باختران بود، پیکر مطهر شهید آنجا منتقل شده بود لذا یافتن جنازه و هماهنگی انتقال آن به تبریز سه روز طول کشید. صبح یازدهم اردیبهشت پیکر شهید در غسالخانۀ وادی رحمت آماده شد و با حضور جمعیت عظیمی از همرزمان و یاران و همشهریان تشییع آغاز شد.
مردم تکبیر گویان تابوت را روی دست به جلو می بردند. ناگهان بطور خودجوش وارد قطعۀ قدیمی شهدا شدند. در حالیکه این قطعه پر شده بود و آخرین شهدای دفن شده متعلق به سال 62 و عملیات خیبر بودند.
گلزار شهدای تبریز - روز به خاک سپاری شهید شفیع زاده
پس از چند بار دور زدن، تابوت را روی زمین گذاشتیم و تشییع کنندگان مشغول نوحه سرائی و سینه زنی شدند. در عقب جمعیت دوستان را صدا زدیم و محل قبر را جویا شدیم. معلوم شد قبری در آن قطعه آماده نشده است و هر کدام فکر می کردیم دیگری در جریان است. مرد میانسالی که در آن نزدیکی صحبت های ما را شنیده بود و متوجه مسئله شده بود جلو آمد و گفت فرزند شهید من در این قطعه است و من قبر کنار او را خریده ام تا اگر خودم یا فرزند دیگرم توفیق شهادت پیدا کردیم در کنار او دفن شویم ولی حالا که دیدم مشکل برای این مراسم باعظمت شهید پیش آمده آن قبر را تقدیم این شهید می کنم. با تشکر از عنایت الهی و ایثار آن مرد بزرگ سریعاً به دفتر وادی رحمت مراجعه کردیم و با انجام امور اداری به حفر قبر اقدام کردیم، در حین این مدت که شاید نیم ساعتی طول کشید مراسم ادامه داشت بطوری که غیر از ما چند نفر کسی متوجه ماجرا نشد و اوضاع در مسیر طبیعی خودش پیش رفت. شاید شهید شفیع زاده که از السابقون بود و از اول انقلاب و دفاع مقدس همیشه پیشتاز بود دوست داشت در جمع شهدای اولیه باشد و خود تشییع را اینگونه هدایت کرد.
مزار شهید حسن شفیع زاده
وقتی دفن انجام گرفت و مراسم به پایان رسید و اطراف مزار شهید آرام تر شد خانمی جلو آمد و سئوال کرد این شهید کیست و چه مسئولیتی در جبهه داشته است؟ گفتیم فرمانده توپخانه سپاه بوده؛ چرا این سئوال را می کنید؟ گفت: چون می دانم این شهید خیلی مقام عالی دارد... گفتیم: شما از کجا می دانید؟... گفت من مادر شهید بغل دست ایشان هستم. دیشب فرزندم را خواب دیدم که با وضع و لباس مرتب آمده بود سئوال کردم چه خبر است؟ پسرم گفت: مگر شما مطلع نیستید! یکی از فرماندهان والامقام مهمان ما است و ما همگی به استقبال او آمده ایم و شهید بهشتی و شهید مدنی و شهید چمران و همۀ بزرگان هم آمده اند برای پیشباز و ما سه روز است که منتظریم (از شهادت حسن تا دفن سه روز فاصله افتاده بود). به همین خاطر من امروز آمدم تشییع شهید که ببینم آن مقام بزرگ شهر ما که هیچکس او را نمی شناسد کیست.
سمت شمال مزار شهید شفیع زاده، مزار شهید جدیری است؛ همانکه به خواب مادرش آمده بود و در سمت جنوب مزار شهیدی 16 ساله است متولد 46 که در سال 62 به شهادت رسیده. اسم پدرش بیوک است و هم اسم پدر شفیع زاده؛ همان پدری که قبرش را اهدا کرد.
روح پرفتوحش شاد و با سیدالشهداء (ع) محشور باد.
*مشرق