اعتقادش چه درست بود و همتش چه بلند و والا گوهر که نوشته بود چه باک، هنگامی که جهاد و شهادت فوز عظیمی است و چه هراس! وقتی که بکشیم یا کشته شویم پیروزیم! و چه غمی، وقتی در مسیر «انا لله و انا الیه راجعون» هستیم.
شهدای ایران:طلبه شهید احمدرضا علیرضایی در سال 1343 در شهر اصفهان و در خانواده ای مذهبی دیده به جهان خاکی گشود. فطرت پاک و تربیت دینی قدم هایش را به حوزه علمیه کشانید او ابتدا در حوزه اصفهان و سپس در شهر مقدس قم به تحصیل علوم دینی مشغول شد که ثمره زانو زدن در محضر اساتید گرامی، کسب اعتقاد پاک و ظهور صالح ترین عمل می باشد. اعتقادات پاکش را نوشته های بالا گواهی می دهد و شهادتش نیز عمل صالح او را به گوش انسان های تاریخ رسانده است که لیس تنالو البر حتی تنفقو مما تحبون .
*فضائل اخلاقی
این شهید والامقام طلبه ای فاضل و درس خوان و همچنین قاری خوش لحنی بود. ادب و حریم بزرگ تر ها را به نیکی رعایت می کرد تا جایی که برای رفتن به جبهه ها از اساتیدش اجازه می گرفت.
*ورود به عرصه جهاد اصغر
همانطور که در زندگی نامه ایشان آمده به درس حوزوی اهمیت می داد و در عرصه علم و دانش آینده ای درخشان است با وجود این، شرکت در نبرد و جهاد را تکلیف خود می دانست و در این رابطه پس از گذراندن یک دوره کلاس آموزش نظامی وارد میادین نبرد شد.
بار اول به مدت دو ماه در سیستان و بلوچستان حاضر شد و پس از آن در عملیات های محرم، بیت المقدس، رمضان و الفجر مقدماتی و در نهایت والفجر8 شرکت نمود.
در مراحل مختلف جنگ تحمیلی سه بار مجروح می شود و مع الوصف دست از طلب خود برنداشت تا آنکه عاقبت در حوالی کارخانه نمک و در سال 1364 و در عملیات والفجر هشت به شهادت رسید و «عندربهم یرزقون» گردید.
*رویای صادقانه
جسم بی جانش مدت 12 سال میهمان خاک های گرم جنوب بود. پدر بزرگوارش می گوید: سه شب قبل از پیدا شدن جسد احمد، خواب شهید رجایی را دیدم. در کوچه ای بن بست سراغ احمد را از من گرفت. گفتم بی خبرم؛ آنگاه سه عدد سنگریزه به من داد. بعد هم از طرف در بزرگی به سوی باغی پر از گل رفت. اتفاقا سه روز بعد از این رویا خبر پیدا شدن جسد پسرم را شنیدم.
پیکر پاک این شهید والامقام پس از تشییع در گلستان شهدای اصفهان آرامش ابدی یافت.
پی نوشت:
شاهدان روحانی ، ص 426
*حوزه
*فضائل اخلاقی
این شهید والامقام طلبه ای فاضل و درس خوان و همچنین قاری خوش لحنی بود. ادب و حریم بزرگ تر ها را به نیکی رعایت می کرد تا جایی که برای رفتن به جبهه ها از اساتیدش اجازه می گرفت.
*ورود به عرصه جهاد اصغر
همانطور که در زندگی نامه ایشان آمده به درس حوزوی اهمیت می داد و در عرصه علم و دانش آینده ای درخشان است با وجود این، شرکت در نبرد و جهاد را تکلیف خود می دانست و در این رابطه پس از گذراندن یک دوره کلاس آموزش نظامی وارد میادین نبرد شد.
بار اول به مدت دو ماه در سیستان و بلوچستان حاضر شد و پس از آن در عملیات های محرم، بیت المقدس، رمضان و الفجر مقدماتی و در نهایت والفجر8 شرکت نمود.
در مراحل مختلف جنگ تحمیلی سه بار مجروح می شود و مع الوصف دست از طلب خود برنداشت تا آنکه عاقبت در حوالی کارخانه نمک و در سال 1364 و در عملیات والفجر هشت به شهادت رسید و «عندربهم یرزقون» گردید.
*رویای صادقانه
جسم بی جانش مدت 12 سال میهمان خاک های گرم جنوب بود. پدر بزرگوارش می گوید: سه شب قبل از پیدا شدن جسد احمد، خواب شهید رجایی را دیدم. در کوچه ای بن بست سراغ احمد را از من گرفت. گفتم بی خبرم؛ آنگاه سه عدد سنگریزه به من داد. بعد هم از طرف در بزرگی به سوی باغی پر از گل رفت. اتفاقا سه روز بعد از این رویا خبر پیدا شدن جسد پسرم را شنیدم.
پیکر پاک این شهید والامقام پس از تشییع در گلستان شهدای اصفهان آرامش ابدی یافت.
پی نوشت:
شاهدان روحانی ، ص 426
*حوزه