شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۱۴۰۸۲
تاریخ انتشار: ۰۵ مرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۴۵
"احسان علیخانی" ثمره ی امید یك مادر محكم كه در مقابل بیماری و سختی های زندگی ایستاده بود را در دستانش گرفت.
به گزارش گروه فرهنگی پایگاه خبری شهدای ایران؛  شب گذشته در هفدهمین روز از ماه مبارك رمضان، برنامه "ماه عسل" با اجرا و تهیه كنندگی "احسان علیخانی" هفدهمین برگ از دفتر خود را در آستانه افطار به روی همراهان همیشگی اش گشود.

"علیخانی" طبق روال همیشه با ذكر دعای فرج برنامه را آغاز كرد و گفت: سلام به روی ماه شما، قبول باشه ،مباركتون باشه.

انشالله كه به حق همین ثانیه ها، شیرین ترین سفره های الهی  پر از عشق، حال خوب و قشنگ شامل حال هممون بشه البته این به قدرتمون، ظرفیت و حالمون بستگی داره و خوش به حال كسانی كه در سفری كه هممون پیش رو داریم باهاش خوب كنار می آیند.

پس از پخش تیتراژ "علیخانی" ذكر كرد: خوش آمدید، متشكرم از محبت همه ی شما، از اینكه در این ثانیه ها ما را تحمل می كنید اما حرف ها، قصه ها و گلایه های آدم های برنامه را گوش می كنید، گاهی لذت می برید و بعضی اوقات گارد می گیرید و یا قانع می شوید خداروشكر كه در تعداد كثیری كه ما را تماشا می كنید یك عكس یادگاری باقی می ماند و به آن می اندیشند، همین  برای ما كافی است.

سپس "علیخانی "وارد دنیای مهمانان امروز "ماه عسل" شد.

یك زوج به نام "حسین "و "خانم جعفری" مهمان امروز" ماه عسل " بودند كه هر دو آنها تراشكار بودند.

"خانم جعفری" قصه ی زندگی خود را اینگونه بازگو كرد: من از سن جوانی به سرطان مبتلا شدم ولی هیچ گاه خود را نباختم و حتی خودم به خانواده ام دلداری می دادم زمانی كه پرتو درمانی می كردم و موهایم شروع به ریختن كرد برای اینكه خانواده ام ناراحت نشوند با ماشین تمام موهایم را زدم تا ریزش موهایم را نبینند وقتی چیزی را نبینیم بابت آن هم ناراحت نمی شویم.

"خانم جعفری" در پاسخ به این سوال "علیخانی "كه چطور سرطان را قبول كردید ؟ گفت: اگر امیدت خدا باشه قبول می كنید.

"علیخانی" از او پرسید هیچ گاه به خدا گفتی چرا من؟ و مهمان در پاسخ عنوان كرد: بله آدم حتی كوچكترین اتفاقی كه برایش رخ می دهد میگه خدایا چرامن؟ ولی شاید توانایی آن را داشتم كه به من داده.

"خانم جعفری"قصه ی خود را اینگونه ادامه داد: من تراشكار بودم و بعد با همسرم برسر یك پروژه همكاری داشتیم  كه آشنایی ما از همان جا شروع شد.

سپس او از من خواستگاری كرد ولی من بدلیل بیماری ام به او جواب منفی دادم و بیماری ام را برایش بازگو كردم ولی بعد از اصرار او با هم ازدواج كردیم.

یك ساله كه با هم ازدواج كردیم و حدود 8 روز است كه دخترم به دنیا آمده است.

"ماهانا" مهمان بعدی امروز "ماه عسل" بود.

"ماهانا" كه از همان كودكی به فلج اطفال مبتلا بود توانسته بود با بالا رفتن از 1886 پله برج میلاد، آن را فتح كند.

"علیخانی" رو به" ماهانا" گفت: شما خیلی مایل به حضور در" ماه عسل" بودید ؟ اما دلیل اینكه به برنامه دعوت شدید این بود كه من مستند فتح برج میلاد توسط شما را دیدم، در انتها شما یك یا حسین در مرتفع ترین برج میلاد گفتید تو باكس مونتاژ دست و پام لرزید، بعضی موقع ها خیلی ذكر می گیم ممكنه حالی به ما دست نداده  ولی یا حسین شما خیلی گوش شد به تن همه، اگر شما اینجایید به خاطر ذكری كه اونجا گفتید.

سپس مستند فتح برج میلاد توسط "ماهانا" پخش شد پس از پخش آن خانم "جعفری" و "ماهانا" گریستند "علیخانی "رو به "حسین "مهمان برنامه گفت: من و تو خیلی آدم های بی احساسی هستیم كه گریه نمی كنیم .

"ماهانا "عنوان كرد: ویلچر رفیق، پایه زندگی ام و یار همیشگی منه و از خدا می خوام تا آخر عمرم هراهم باشه.

"علیخانی" از او پرسید 1886 پله را بالا رفتی كه چه چیزی را ثابت كنی ؟ "ماهانا "در پاسخ به این پرسش متذكر شد: از كودكی تا بزرگسالی نتوانسته بودم از سرسره بازی، رفتن پای تخته سیاه مدرسه و یا اردوهای مدرسه استفاده كنم، هیچ چیز سخت و غیرممكن نیست مگر اینكه من بخوام، همه چیز قشنگه.

حتما نباید با پای تن دوید ، رفتم تا ثابت كنم ما هم می تونیم از پله بالا بریم تنهاخواست و اراده مهمه واینكه یه قهرمان برای خودم باشم این دنیا همش پله است پله "ماهانا" ذهنشه، همه چیز دارم و حتی از شما بالاترم.

قبلا فكر می كردم خدا بالاست وقتی رفتم بالا فهمیدم خدا پایین منتظرمه، خدا تو اوج نیست اوج یعنی فكر و هدف من ،رفتم تا به همه ی معلول ها ثابت كنم ما هم می تونیم راه بریم .

"علیخانی" از صحبتهای مهمان برنامه متحیر شده بود.

"خانم جعفری" رو به "علیخانی" بیان  كرد: وقتی خدا بخواهد هیچ انسانی نمی تونه جلوی او را بگیرد بعضی ها می گویند خدا مهربون نیست از چیزهایی كه دارند گله می كنند و لذت ها و شیرینی های زندگی را نمی بینند .

همه به من می گفتند تو كه سرطان داری نباید ازدواج كنی و بچه دار بشی ولی ما زندگی می كنیم.

"علیخانی "ادامه داد: ترجیح من از شنیدن قصه  و دیدن صحنه ی زندگی شما سكوت بود.

بعد "علیخانی " گفت: یه شوخی بكنیم ؟خیلی تلخ نشیم امیدوارم موهای بچه تون مثل باباش نشه.

بعد "علیخانی "نوزاد را بغل كرد و گفت: خدایا كمك كن من بچه 8 روزه تا حالا بغل نگرفتم.

و بعد با همان نوزاد از دنیای مهمانان خارج شد و با اشاره به نوزاد گفت:  این خوشگله كه فقط حاصل امید است، مادری كه گفتند می میرد محكم و قوی ایستاد، ثمره ی امید از این زیباتر ؟

خیلی ناشكری می كنیم ،از خدا عذر خواهی كنیم بابت همه ی ناشكری هامون و بعد دوباره با اشاره به نوزاد ذكر كرد: زیباتر از این نمی شه این یعنی خود امید..
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار