به گزارش شهدای ایران، 20 فروردین ماه سال 1385 خبر دستیابی ایران به فن آوری غنی سازی اورانیوم و راه اندازی یک زنجیره کامل غنی سازی در نطنز اعلام شد. در پی این خبر، در چنین روزی مقارن با تکمیل چرخه سوخت هستهای تقویم رسمی ایرانیان به روز ملی فن آوری هستهای نام گرفت.
اما تاریخ کهن ایران زمین مملو از مردان و زنانی است که با پوست و خون و استخوان خود برگهای تقویم کشورمان را منقش نمودهاند. مسیر توسعه و پیشرفت همواره سخت و گاها دست نیافتنی بوده ولی به برکت جان فشانی مردمانی نیکو سرشت، سرنوشت امروزمان عاری از ذلت و خواری در برابر دشمنان زبون ایران زمین رقم خورده است.
یکی از برگهای زرین و البته جانکاه این تقویم بنام یکی از شهدای انرژی هستهای یعنی «شهید مسعود علی محمدی» ثبت شده است.
وی که استاد فیزیک دانشگاه تهران و از دانشمندان برجسته هستهای بود، بامداد 22 دی 1388 در مقابل منزل شخصی خود توسط عناصر معاند و ضد انقلاب ترور و به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
در سالگشت دستیابی ایران به فناوری هستهای و بمنظور پاسداشت این شهید عالی مقام و همچنین ارج نهادن به زحمات یکی از همراهان بزرگ مردی که در تکمیل چرخه فعالیت هستهای کشور نقش بی بدیلی را ایفا کرده، پای صحبت و گفتگو با بانوی محترمه «منصوره کرمی» همسر شهید مسعود علی محمدی مینشینیم.
من در ابتدا تشکر میکنم که از بنده دعوت بعمل آوردید. در آغاز عرایضم یک توصیهای داشتم و آن اینکه به دیگر شهدای ترور هم توجه شود.
چون من در حال حاضر عضو انجمن دفاع از قربانیان ترور هستم و مظلومیت خانوادههایی که سال ها پیش اعضای خود ار توسط منافین از دست دادهاند را از نزدیک لمس میکنم.
بعنوان اولین سئوال، نظرتان در مورد ترور چیست؟
اوایل دهه شصت بود فکر میکنم چهارم دبیرستان بودم. یک روز صبح که پدرم همیشه زودتر از ما به بیرون منزل میرفت شتاب زده به خانه مراجعه کرد و من گفت، از فلان کوچه نرو مدرسه راهات رو عوض کن.
علت را جویا شدم و پدر در جواب توضیح داد، منافقین یک جوان را در سر در یک حسینیه دار زدند من دیدم حالم خراب شد و نمیخواهم شما این صحنه را ببینید.
سپس همسر شهید لحظهای درنگ کرد و با ژستی پرسش گونه ادامه داد، فضای دهه 60 پر از ترس و وحشت بود و مردم بیگناه بیشماری بالغ بر 17000 هزار تن بدست منافین و مجاهدین خلق ترور و به شهادت رسیدهاند.
متأسفانه امروز چگونه شاهدیم برخی با انتشار یک نوار صوتی در پی تبرئه جنایات مجاهدین هستند؟ در حالی که چنین نیست و جنایکاران کور دل منافق با ترورهایی که انجام دادند جایی برای دفاع باقی نگذاشتهاند. حالا فرض میکنیم چند نفری در این بین بیگناه محاکمه شدهاند اما نباید این را به همه آن جنایتکاران تعمیم داد.
آیا شما بعد از شهادت همسرتان مبادرت به تشکیل فراکسیون حقوق بشری یا بطور کلی در تشکلهای دفاع از شهدای خط ترور شرکت نمودهاید؟
بله همان طور که گفتم در انجمن دفاع از قربانیان ترور هستم. بنده سالی دوبار در مجامع سازمان ملل متحد حضور پیدا میکنم. جالب است که منافقین در خارج از کشور چهره حق به جانب به خود میگیرند. خیلی شیک در مجالس بینالمللی نشسته و طوری برخورد میکنند که تو گویی طرف مقابل (به زعم خودشان) یعنی ما مرتکب به جنایت شدهایم.
بانوی فعال در حوزه دفاع از حقوق شهدای ترور با گلایه از نهادهای سازمان ملل ابراز کرد، هر زمان میخواهیم به دیدار مسئولی برویم و برای دیدار و نشست وقت بگیریم، منافقین با داد و فریاد رو به فرافکنی آورده و با اطلاعاتی خواندن اعضای انجمن دفاع از قربانیان ترور و و انتساب ما به جمهوری اسلامی؛ میگویند اینها را راه ندهید. باز هم تکرار میکنم منافقین آن اندازه پلید و وقیح هستند که راهی برای دفاع از خود باقی نمیگذارند.
از نحوه آشنایی و ازدواج خود با شهید بزرگوار بفرمایید؟
اما در پاسخ به سئوال شما، من سال 61 با همسرم یک ازدواج سنتی داشتیم که واسطه آشنایی ما دوستی و همکاری برادرم با مسعود در ستاد انقلاب فرهنگی بود. من 18،19 ساله بودم و مسعود 23 ساله. حاصل این ازدواج هم یک فرزند پسر و یک دختر بود که هر دوی اینها بعد از شهادت همسرم به خانه بخت رفتند.
بانو کرمی اشارهای به تحصیلات فرزندانش کرد و گفت: پسرم تا مقطع لیسانس درس خوانده و دخترم هم در رشته مهندسی معماری تحصیل کرده و در حال حاضر خانهدار است.
خوب برگردیم به خودتون، حال هوای آن موقع صبح روز 22 دی ماه لحظهای که همسرتون مورد هدف شوم منافقین قرار گرفت. از فضای آن روز قدری بگوید؟
یک کیفی که هنوز هم در خانه هست به یاد دارم سال 86 مسعود در جشنواره خوارزمی برنده شده و من این کیف را برای همسرم هدیه گرفتم.
همسر علی محمدی با مکثی آکنده از اندوه سخنان خود را تکمیل کرد و گفت، در آن سال شوق و شعف خاصی بمناسبت کسب مقام در جشنواره خوارزمی توسط مسعود در منزل حاکم بود. در سالن اجلاس سران این کیف را به مسعود خودم تقدیم کردم.
شب قبلش خیلی ناراحت بودم با خودم میگفتم مبادا کسب رتبه در جشنواره و اهدای جایزه به همسرم در زندگی و سرنوشت ما تأثیر بدی گذارد. در آن مقطع من لیسانس روان شناسی داشتم.
من نگرانی خودم را در همان شب به مسعود ابراز کردم گفتم از این به بعد تو خواهی گفت که این زن دیگر به درد من نمی خورد و رتبه من بالا رفته!! و اگر روند جایزه دادنها شروع شود این وسط زحمات من پایمال خواهد شد.
واکنش آقای دکتر نسبت به ابراز نگرانی شما چه بود؟
هیچ وقت واکنش مسعود را فراموش نمی کنم. هنوز حالت چشمانش در ذهنم باقی مانده که با حالتی اشک بار روبه من کرد وگفت، یعنی تو من را تا این حد نامرد دیدی که همه چیز زندگیم را فراموش کنم.
یادم هست وقتی جایزه را گرفت در کنارم نشست و آن را به من هدیه کرد و گفت در اصل این جایزه متعلق به توست. هرگز این صحنه از خاطرم پاک نمیشود.
ایشان یک مرد تمام عیار بودند و من شرمنده شدم که چرا چنین حرفی به مسعود زدم. بانو آهی کشید و دامه داد، شاید حسادت زنانه بود نمیدانم شاید هم از روی عشق و علاقه به زندگیمان بود.
یکی دو ماه قبل از ترور به منزل مادرم که تنها زندگی می کرد رفتیم. وقتی از پیش ماردم برگشتیم، مسعود به من گفت خیلی دلم برای مادرت سوخت. بعد گفت منصوره بیا قولی بهم بدهیم! منم پرسیدم چه قولی؟ در جواب گفت، اگر قرار شد بریم باهم بریم و همدیگر را تنها نگذاریم. ولی مسعود جلوتر رفت و من را تنها گذاشت. خانم کرمی دوباره آهی از روی حسرت کشید...
لطفا کمی بیشتر به ابعاد شخصیتی شهید علی محمدی بپردازید؟
سئوال خوبی بود. یک نکته به ذهنم رسید که لازمه اینجا مطرح کنم. چندی پیش با یکی از همسایهها در محل روبه رو شدم که از قبل شناخت کافی از ایشان نداشتم. ایشان که یک خانمی بودند آمدن جلو سلام کردن و عید مبارکی گفتن و سر صحبت را با من باز کردند.
جالب که به شما بگویم این خانم شهید علی محمدی را از سالهای دور میشناختند. از دوران جوانی دکتر با من صحبت کردند و نسبت به نجابت ایشان تأکید داشتند بگونهای که این خانم یادآور شدند در گذشته بی حجاب بودند و هر وقت در محل با مسعود رو در رو میشدیم بخاطر ظاهر نامناسب من در آن مقطع شوهر شما از من روی بر میگرداندند که این موضوع نشان از حیا و نجابت مسعود در همان دوران جوانی دارد.
البته گپ و گفت ما به اینجا ختم نشد. این خانم بعد از من پرسید وضع خانه زندگیتان چطور است؟ مردم پشت شماها میگن میلیاردر هستید و با امکانات کامل زندگی میکنید؟؟!! منم خندهای کردم و در پاسخ گفتم، نه اینطور نیست من و فرزندانم زندگی معمولی داریم و این اطلاعات دروغ است.
آیا شما با خانواده شهدای هستهای همچون احمدی روشن، شهریاری و رضایی نژاد رابطه دارید؟
من با خانم شهریاری و رضایی نژاد رباطه خانوادگی داریم، حتی آنها سر عقد بچههای من حضور داشتند. اما با خانواده محترم احمدی روشن خیر فقط در حد برگزاری سالگرد شهدای هستهای همدیگر را ملاقات میکنیم.
اساسا ما با خانواده دکتر شهریاری روابط نزدیکی داریم حتی چند سیزده بدر با هم بیرون رفتیم و همسران ما به اسم کوچک همدیگر را صدا می زدند.
خوب حالا با توجه به موفقیتهای هستهای و اعلام دستیابی به چرخه سوخت، آقای دکتر تا چه میزان در تحقق این مهم نقش داشتند؟
من دقیقا اطلاعی ندارم، اینها موضوعات سری بود که اطلاعی از آن ندارم. فقط به این بسنده کنم که روزانه حجم انبوهی از بسته و پاکت برای مسعود فرستاده می شد که من شب تحویلش میدادم و دکتر هم پس از اندکی استراحت به اتقاقش میرفت و مشغول بکار میشد. البته باید عنوان کرد که بیشتر کارهای نظری به عهده مسعود بود.
آیا بعد از دستگیری تروریست شهید علیمحمدی با وی ملاقاتی داشتید؟
بله، از وزارت اطلاعات درخواست کردم و برای این منظور به اوین رفتم.
چه زمانی دستگیر شد؟
دقیقا اطلاع ندارم. تقریبا یکسال طول کشید تا بفهمیم دستگیر شده. اما 17 دی 89 بود که شهید شهریاری تازه ترور شده بود. یک روز خاصی را مشخص کرده بودند مثل 17 دی ماه که نه شب چهلم شهریاری بود و نه سالگرد مسعود. و این روز در دانشگاه شهید بهشتی مراسم یادبودی برگزار شد.
بعد از مراسم که برگشتیم. ساعت 11،12 شب بود که زنگ خانه ما زدند. حقیقت خیلی ترسیدیم و به بچه ها اجازه ندادم برن جلو درب منزل خودم آیفون را جواب دادم که بعد طرف را شناختم. از بچههای اطلاعات بود.
آنها گفتند حامل خبر خوشی برای شما هستیم. فورا گفتم چی شده خبر دستگیری قاتل مسعود را برای ما آوردید که ظاهرا درست حدس زده بودم.
جالب است که بدانید از خوشحالی وقتی با شتاب دستگیره در را باز کرده بودم تا مامورهای اطلاعاتی وارد منزل شوند انگشتر عقیقی که مسعود از مکه برام خریده بود شکسته و دستم را زخمی کرده بود که متوجه این موضوع نشده بودم.
فکر میکنید از مقامات عالی رتبه اطلاعات بودند؟
بله بنظرم معاون وزیر هم همراه آنها بود.
خوب علاوه بر خبر دستگیری عامل ترور صحبتهای دیگری هم شد؟
سئوال کردند قبل از شهادت دکتر حضور یک نقاش برای رنگ آمیزی درب همسایگان نظر شما را به خودش جلب نکرد. من این موضوع را هیچ جا مطرح نکردم ولی به خود مسعود گفته بودم این آدم هیزه و دائما در محل آمد و شد من را کنترل میکند.
بخاطر همین موضوع برخی گمانه زنیها وجود دارد که اصلا این مجید جمالی قاتل مسعود نبوده و شخص دیگری وی را ترور کرده است.
این نقاش الان دستگیر شده، شما اطلاعی دارید؟
به ما گفتن که فرار کرده ولی دنبالش هستیم. ظاهرا این نقاش برای منافقین خبر مخابره می کرده و خبر دیگری از او ندارم.
در طول یکسال بعد از شهادت مسعود همیشه با خودم فکر می کردم اگر با قاتل شوهرم رو در رو شوم به اندازه ساچمههایی که تو بدن مسعود فرو رفت، میخ تو سر قاتلش فرو میکردم.
منظورتون از ساچمهها چیست؟
بمبی که برای ترور مسعود کار گذاشه بودند حاوی مقادیر زیادی ساچمه بود که روز حادثه تا پشت بام منزل ما رفته بود. از طرفی روز غسل شوهرم به من گفتن پیکر شهید پر از ساچمه بود.
یعنی حس انتقام داشتید؟
اصلا میخواستم ببینم چرا به چنین اقدامی تن داده. باید یادآوری کنم اطلاعات از من خواسته بود که از خبر دستگیری جمالی جایی صحبت نکنم تا خودشون از طریق رسانه اعلام کنند.
ولی در مورد رویارویی با قاتل همسرم باید بگویم، خیلی برنامهها برای او داشتم و قصد داشتم تمام خشم خودم را رو سرش خالی کنم.
برگردیم به دیدار با مجید جمالی. در این ملاقات چه چیزی بین شما رد و بدل شد؟ کجا و در چه حالتی جمالی در اوین رویت شد آیا درخواستی از شما نداشت؟
در یک سالن آمفی تئاتر بود. آنقدر خوار و ذلیل بود که با خودم گفتم حیف دست من که به صورت چنین آدم حقیری بخورد. جمالی فقط گریه می کرد و به من گفت حلالم کنید. گفتم جایی برای حلال کردن باقی مانده، تو اصلا محبت پدر را احساس کردهای، تو به الهام و ایمان من صدمه زدی و پدر بچه های من را از بین بردی.
به جمالی گفتم شوهر من فقط یک معلم بود و به شغل خود افتخار می کرد. از وی سئوال کردم تو با مدرک سیکل وقتی برای انجام یک کاری 250 هزار دلار پیشنهاد میشود آیا نباید برای تو سئوال شود که این چه نوع کاری است.
اساسا مجید جمالی اطلاع داشته که میخواهد دست به یک اقدام تروریستی زد؟
بله اصلا خود او در اسراییل آموزش نصب بمب روی موتور سیکلت دیده بود. در یکی از خیابانهای تل آویو ماکت منزل ما و حتی درختان درب منزل شبیه سازی شده بود.
وزارت اطلاعات از جزییات دستگیری چیزی به شما گفتند؟
کامل نه، فقط گفتند ما تا تبریز برای دستگیری وی دائما در حال رفت آمد بودیم. بعدا شنیده شد در شهریار و یا لب مرز به تور بچههای اطلاعات افتاده است.
خانواده جمالی برای جلب رضایت شما نیامدند؟
من به اطلاعات هم گفتم کسی نیاید چون به لحاظ روحی در شرایط خوبی نیستم و امکان درگیری لفظی وجود دارد. فقط خواهرش ظاهرا دنبال آدرس منزل ما بوده، البته شنیدم پدر و مادر و دختر خانواده جمالی قصد خودکشی در سد کرج را داشتند ولی اطلاعات از این امر جلوگیری کرده بود.
آیا از سرنوشت دیگر تروریستها خبری دارید؟ دستگیر نشدند؟ اطلاع درستی ندارم. بعد از اعدام جمالی در دولت احمدی نژاد از طرف وزارت اطلاعات فیلمی نمایش دادند. در این فیلم چند تروریست داخل ون گذاشته شده بودند و شخصی خوش قیافه مشغول توضیح دادن موضوعات مربوط به شهدای هسته ای از جمله شهریاری و همسر من بود.
سرکار خانم یک سئوالی به ذهنم رسید با توجه به آنچه که در مورد وجود موارد مشکوک قبل از حادثه ترور با ان برخورد داشتید، آیا شهید علی محمدی ضرورت برخورداری از یک محافظ را احساس نکردند و اساسا نهادهای ذیربط چه تمهیداتی برای حفظ جان ایشان در نظر گرفته بود؟ الان خودتان به لحاظ امنیتی در چه شرایطی قرار دارید آیا تحت الحفظ هستید؟
خودم و فرزندانم که زندگی معمولی داریم. اما شهید علی محمدی نه اسلحه داشت و نه محافظ!
حتی بعد از ترور ایشان ماموران انتظامی در خانه دنبال اسلحه وی بودند که من
خطاب به آنها گفتند که اگر اسلحهای در کار بود برای حفظ جانش با خود حمل
میکرد.
یعنی دکتر هیچ ابزار دفاعی با خود به همراه نداشت؟
تنها یه اسپری ففل و شوکر آن هم برای اینکه کیفش به سرقت نرود.
یکی دو روز مانده به ترور موضوع مشکوکی نظر شما را به خود جلب نکرد؟
چرا اتفاقا بد نیست بدانید. قرار بود مسعود یکشنبه ترور شود. اما چون داوری جشنواره را به عهده داشت برنامه کاریش عوض شد و آن روز به دانشگاه نرفت.
اما قبل از رفتن دکتر به جشنواره، خواهرم به دلیل گرفتاری در آنروز از ما خواهش کرد که فرزندش را از مدرسه بیاوریم خانه خودمان. شب که به منزل ما آمد برای بردن بچه، ما را متوجه پارک یک موتور سیکلت در کنار درخت منلزمان کرد و خواهرم توصیه کرد من جای شما بودم اجازه پارک این موتور را نمیدادم. این موضوع را با مسعود در میان گذاشتم که او هم خندید و جدی نگرفت.
باز هم با موارد مشکوکی مثلا در سفرهای خارج از کشور برخورد داشته اید؟
بله در سال 83 به حج رفته بودیم یکی از کسانی که در آنجا با مسعود آشنا شد و از مهندسین فیزیک بود، بعد از سفر به همسرم زنگ زد و گفت، بخاطر آشنایی با شما من را در سفر انگلیس 24 ساعت مورد بازجویی قرار دادند و از فعالیتهای علمی شما از من سئوال کنند که البته این دوستمان استنکاف کرده بود.
آیا موضوع را به نهادهای امنیتی اطلاع دادید؟ بله اطلاع دادیم. اما دو مورد مشابه دیگر هم در سال 86 و87 رخ داد.
سال 86 یکی از همسنگران و دوستان دکتر شبانه با مراجعه به منزل ما از بازداشت 48 خود در کشور اوکراین با هدف استنتاق از وی در مورد دکتر علی محمدی خبر می دهد.
در سفر حج تمتع بطور نامحسوسی از ما در حرم فیلم برداری میشد که مسعود این موضوع را فهمیده بود.
خوب بعد چه شد؟
این موضوع گذشت و چند ورز بعد که مسعود شماره ای به من داد و گفت، منصوره هر اتفاقی برای من افتاد قبل از تماس با پلیس و مراکز اورژانس با این شماره تماس بگیر چون باید منزل از اسناد و مدارک پاک سازی شود.
وقتی علت را جویا شدم اینطور مطرح کرد که احتمال دارد در چنین شرایطی عناصر منافق و رژیم صهیونیستی در پوشش ماموران انتظامی وارد منزل شده و به اسناد دسترسی پیدا کنند.
ببخشید خستتون کردم به هر حال مردم دوست دارن اطلاعات جامعتری از دانشمندان وشهدای شاخص خودشون بدانند. مختصری فضا مصاحبه را به سمت دیگاه نظری آقای دکتر در مورد بخش R&d مباحث هستهای میبرم. این بزرگوار چه رویکردی به برنامه هستهای ایران داشتند؟
فکر خیلی وسیعی داشتند و همیشه به فکر فناوری و توسعه کشور در کل ابعاد بودند. یادم هست ایشان مامور شدند گزارشی مفصل پس از بازدید از مراکز هستهای پیرامون برنامه هسته ای داشته باشند که قرار بود به حضرت آقا مقام معظم رهبری ارایه شود.
پس از تهیه این گزراش به من گفتند پیشرفت و توسعه فناوری ایران در طول این مدت بی نظیر و در سطح بالایی قرار دارد و از این امر خیلی خوشحال بودند. حتی خود دکتر دنبال طراحی یک پروژه سزامی وطنی(پروژه شتاب دهنده) در کشور بود که متأسفانه مجالی برای این کار نشد.
در مورد ارایه گزارش به رهبری اضافه کنم، شهید علی محمدی مایل بود با دستان خودش این گزارش را تقدیم به رهبر انقلاب کنند که متأسفانه میسر نشد.
و به عنوان پرسش پایانی، سرکار در مقام همسر شهید فناوری هستهای چه نقطه نظری در خصوص توافق برجام دارید؟
یک روز که پیاده به سر مزار مسعود میرفتم، در منطقه چیزر بنری از تمثال او را نصب کرده بودند. چند جوان رد شدند و با دیدن نبر گفتند، ببین خودش را به کشتن داد و ما را هم گرفتار کرد.
من این جمله را در اتوبوس و مترو هم شنیدم. از این جهت باید بگویم برجام چهره واقعی آمریکا و غرب بیش از گذشته برای مردم ما شناخته شد.
غربیها با مکاری رفتار میکنند. از طرفی حتی دارو را بر ما تحمیل میکنند و از سویی دیگر عید را به ایرانیان تبریک میگویند.
معتقدم مقام معظم رهبری سالهاست به نیات پلید آمریکا پی بردهاند. اما به دولت اجازه مذاکره دادند تا اگر روزی اتفاقی افتاد، جامعه جهانی و مردم ایران بدانند جنگ طلب واقعی چه کسی است. بنابراین از این جهت برجام برای جوانان ما که نسل بعدی انقلاب هستند موجب خیر وبرکت شد.
اگر سخن پایانی دارید، میشنویم. بله من باز هم تشکر میکنم از شما و همکارانتان، امیدوارم در سال جدید ایامی پرکار و خوبی را پشت سرگذارید.