سرویس اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران؛ من هیچ توقعی ندارم فقط نیش نزن. با این پا دردم، وقتی میرم بیرون میگن می خواستی نری ، می خواستی نکنی ...اینا درد داره ، اینا اذیتم می کنه...
شنیدن حرفای درد و دلِ ی مادر شهید سخته و سخت تراین هست که که بشنوی امروز
به خاطر تمام مجاهدت ها ، تظاهرات رفتن ها و فداکاری های دیروزش شماتت
میشه. درد پاش ممکنه با دوا و دکتر خوب بشه اما چی می تونه رو درد دلش مرهم
بشه؟!
وقتی میگم اگه الان پسرت بیاد تو چیکار میکنی، چی میگی؟ نگاه مهربون و پر
از جوابش به نگاهم گره می خوره و برق میزنه، صورتش گل میندازه، با بغضی که
سعی میکنه قورتش بده تا بتونه حرف بزنه میگه: "بیاد دیگه نمیذارم بره"!
هنوز داره سعی میکنه بغضشو جمع و جور کنه اما ... چندتا قطره اشک ِ که لرزش
لبهاشو آروم میکنه....
نمی دونم واقعا بعضیا چی فکر می کنن که با یک مادر شهید ، شهیدم نگیم مادری
که عزیز از دست داده ، اینجوری حرف میزنن؟! یعنی این نیش و کنایه جاشو به
دلجویی میده؟! آخه یکی نیس بگه مومن! حداقل به اندازه کسی که رفته ، تا تو
الان ملیت ایرانیتو داشته باشی احترام بذار . احترام پیشکش ، کنایه
نزن...!
واقعا اینا درده. کی قراره اینا رو بشنویم الله اعلم! روی سخنم با کساییه
که دم از اشاعه ی فرهنگ انقلابی میزنن. آقای فرهنگ انقلابی! پس کو؟ چرا
خبری از آثار تلاش مستمر و بی وقفه تون نیست ؟