يكي از فيلمسازان كشورمان كه به عراق سفر كرده است، از شناخته شده بودن سيد مرتضي آويني در آن كشور و تأثير مجموعه «روايت فتح» بر مستندسازان عراقي شگفتزده شده و در يادداشتي از اينکه روايت فتح فاتح قلبها شده است، مينويسد.
به گزارش شهدای ایران ، اسماعيل براري كه براي حضور در جشنواره فيلم كربلا به كشور عراق سفر كرده است، در يادداشت كوتاهي از مستندي عراقي كه به سبك فيلمسازي شهيد سيد مرتضي آويني ساخته شده و كارگرداني عراقي كه آويني را به نام كوچك ميشناخته، نوشته است. انتشار اين يادداشت در آستانه سالروز شهادت سيد شهيدان اهل قلم و روز «هنر انقلاب» ميتواند به درك مفهوم صدور انقلاب اسلامي با زبان فرهنگ و هنر كمك كند. وظيفهاي كه هنرمندان متعهد چند دهه است در راه اعتلاي آن در حركتي جهادگونه قرار گرفتهاند. يادداشت اسماعيل براري كه در شبكههاي اجتماعي منتشر شده است، به اين شرح است: جاي همهتان خالي، در مراسم افتتاحيه جشنواره فيلم كربلا حضور داشتم و اتفاق جالبي رخ داد، در انتهاي برنامه فيلم مستندي به نام مريم، محصول شبكه كربلا به نمايش درآمد.
فيلمي جنگي و گزارشي از جديدترين صحنه نبرد با داعش در موصل. چيزي شبيه به روايت فتح خودمان. مجري، پسر جواني از نيروهاي حشدالشعبي بود كه كوچه به كوچه به سمت خط مقدم پيشروي ميكرد. در آخرين كوچه، متوجه شدند كه داعشيها خانهاي را روي سر اهالي آن خراب كرده و به كوچه پاييني عقب نشستهاند و صداي گريه دختر بچهاي، گروه مستندساز را واداشت كه بهرغم مخالفت مسئول نظامي، به داخل آوار ساختمان رفته تا كودك مجروح را نجات دهند. آنها در پي صداي دخترك مجروح، مادر، خواهر و پدر زخمي او را هم زير آتش داعشيها، از زير آوار نجات دادند و به عقب كشيدند. سپس با كپشن «چهار هفته بعد»، گروه فيلمبرداري براي صرف ناهار به خانه جديد همان خانواده مسيحي رفتند و سر سفره آنان عكس گرفتند، پس از مراسم جشنواره، به آن خبرنگار جوان معرفي شدم و به او گفتم كه امشب حسابي اشك مرا درآورده است. به او گفتم فيلم تو مرا به ياد فيلمهاي جنگي قديمي ايراني انداخته است، به نام روايت فتح و خبرنگار جوان به ميان حرفم پريد و گفت: «مرتضي آويني؟!»
قلبم لرزيد. به خودم گفتم امروز اسم آقا مرتضي و روايت را يك جوان عراقي زمزمه ميكند و چه بسا براي فيلمش از آن الهام گرفته باشد، اينها روزي قاتلان عزيزترين دوستانم بودهاند، ولي ما با فيلمهاي روايت، قلبهايشان را فتح كردهايم! همان جا براي روح آقا مرتضي و ساير شهداي گروه، فاتحهاي خواندم. جالب است كه بدانيد، نام آن خبرنگار هنرمند و شجاع عراقي هم «سيد مرتضي» بود!
* جوان
فيلمي جنگي و گزارشي از جديدترين صحنه نبرد با داعش در موصل. چيزي شبيه به روايت فتح خودمان. مجري، پسر جواني از نيروهاي حشدالشعبي بود كه كوچه به كوچه به سمت خط مقدم پيشروي ميكرد. در آخرين كوچه، متوجه شدند كه داعشيها خانهاي را روي سر اهالي آن خراب كرده و به كوچه پاييني عقب نشستهاند و صداي گريه دختر بچهاي، گروه مستندساز را واداشت كه بهرغم مخالفت مسئول نظامي، به داخل آوار ساختمان رفته تا كودك مجروح را نجات دهند. آنها در پي صداي دخترك مجروح، مادر، خواهر و پدر زخمي او را هم زير آتش داعشيها، از زير آوار نجات دادند و به عقب كشيدند. سپس با كپشن «چهار هفته بعد»، گروه فيلمبرداري براي صرف ناهار به خانه جديد همان خانواده مسيحي رفتند و سر سفره آنان عكس گرفتند، پس از مراسم جشنواره، به آن خبرنگار جوان معرفي شدم و به او گفتم كه امشب حسابي اشك مرا درآورده است. به او گفتم فيلم تو مرا به ياد فيلمهاي جنگي قديمي ايراني انداخته است، به نام روايت فتح و خبرنگار جوان به ميان حرفم پريد و گفت: «مرتضي آويني؟!»
قلبم لرزيد. به خودم گفتم امروز اسم آقا مرتضي و روايت را يك جوان عراقي زمزمه ميكند و چه بسا براي فيلمش از آن الهام گرفته باشد، اينها روزي قاتلان عزيزترين دوستانم بودهاند، ولي ما با فيلمهاي روايت، قلبهايشان را فتح كردهايم! همان جا براي روح آقا مرتضي و ساير شهداي گروه، فاتحهاي خواندم. جالب است كه بدانيد، نام آن خبرنگار هنرمند و شجاع عراقي هم «سيد مرتضي» بود!
* جوان