در همین ایام، یک روز وقتی آقا به سجده رفت، علی برای مدتی روی کول آقا رفت و پایین نیامد و سید احمد نگران از اینکه نکند قلب آقا ناراحت شود. از فردایش تا دو - سه روزی برای نماز جماعت نیامد و آقا که علت را سؤال کردند، سید گفت: علی شما را اذیت میکند و آقا پاسخ دادند: من دوست دارم علی اذیت کند، او را بیاور.
به گزارش شهدای ایران سایت جماران، خاطرهای برگرفته از کتاب «پدر مهربان» را بازنشر کرده است.
در بخشی از این خاطره آمده است: با به دنیا آمدن علی (سیدعلی خمینی، نوه امام)، سید احمد (سیداحمد خمینی، فرزند امام) و بانو (فاطمه طباطبایی) روزی پنج - شش ساعت را نزد آقا میگذراندند تا اینکه روزها گذشت و علی کم کم بزرگ شد و موقع نماز که میشد، آقا برای علی عمامه میبست و او به اصطلاح امام جماعت میشد و بقیه پشت سرش نماز میخواندند.
در همین ایام، یک روز وقتی آقا به سجده رفت، علی برای مدتی روی کول آقا رفت و پایین نیامد و سید احمد نگران از اینکه نکند قلب آقا ناراحت شود. از فردایش تا دو - سه روزی برای نماز جماعت نیامد و آقا که علت را سؤال کردند، سید گفت: علی شما را اذیت میکند و آقا پاسخ دادند: من دوست دارم علی اذیت کند، او را بیاور.
در بخشی از این خاطره آمده است: با به دنیا آمدن علی (سیدعلی خمینی، نوه امام)، سید احمد (سیداحمد خمینی، فرزند امام) و بانو (فاطمه طباطبایی) روزی پنج - شش ساعت را نزد آقا میگذراندند تا اینکه روزها گذشت و علی کم کم بزرگ شد و موقع نماز که میشد، آقا برای علی عمامه میبست و او به اصطلاح امام جماعت میشد و بقیه پشت سرش نماز میخواندند.
در همین ایام، یک روز وقتی آقا به سجده رفت، علی برای مدتی روی کول آقا رفت و پایین نیامد و سید احمد نگران از اینکه نکند قلب آقا ناراحت شود. از فردایش تا دو - سه روزی برای نماز جماعت نیامد و آقا که علت را سؤال کردند، سید گفت: علی شما را اذیت میکند و آقا پاسخ دادند: من دوست دارم علی اذیت کند، او را بیاور.