در حالی که صدای گریه بچه همچنان به گوشم میرسید، ضمن تلاش و کلنجار رفتن با قفل، ناخودآگاه ذکر یا فاطمة الزهرا(س) را به زبان آوردم...
به گزارش شهدای ایران،آتش نشانان با «عزمی راسخ» و « شجاعتی مثالزدنی» همیشه گوش به زنگ و آماده جانفشانی هستند، آنها در هر برهه از تاریخ دِین خود را ادا کردهاند، از دوران جانفشانی در هشت سال دفاع مقدس تا اکنون که غیرتمندانه برای تداوم زندگیها، همچنان به دل آتش میزنند و میسوزند و «در راه خدا متاع جان را بیچند و چون عرضه میکنند».
بازخوانی خاطراتی از خودگذشتگیها و جانفشانیهای این غیورمردان خاموش خالی از لطف نیست. روایتی از لحظات سخت مأموریت و عملیاتهای نفسگیر را از زبان آتشنشانان میخوانید:
در پی تماس با 125، از طریق ستاد فرماندهی سازمان آتشنشانی متوجه شدیم دختربچه سهسالهای حدود سه ساعت در طبقه پنجم برجی محبوس شده است، بهاتفاق فرمانده ایستگاه 49 آتشنشانی واقع در خیابان ملاصدرا به محل حادثه رفتیم، با توجه به نوع در ورودی آپارتمان و نوع قفل عملاً هیچ راهی برای ورود به آپارتمان وجود نداشت.
بنابر دستور فرمانده عملیات درخواست دستگاه برش و نردبان شد، در مدتی که منتظر بودیم وسائل درخواستی به ما برسد، با توجه به گریه شدید بچه و بیتابی مادر و پدر، من با کلیدی که همراهم بود بهسراغ در رفتم، در حالی که صدای گریه بچه، همچنان به گوشم میرسید ، ضمن تلاش و کلنجار رفتن با قفل، ناخودآگاه ذکر یا فاطمة الزهرا(س) را به زبان آوردم، ناگهان قفل باز شد و همه مات و مبهوت به در نگاه میکردند، خودم هم از این اتفاق شوکه شده بودم.
بعد از ورود به منزل و آرامش دادن به دختر بچه، مجدداً در را بستیم ، این بار هرچه امتحان کردیم قفل باز نشد، این اتفاق نشان داد که ائمه و معصومین(س) به کار ما نظر دارند و ما را یاری میکنند.
*تسنیم
بازخوانی خاطراتی از خودگذشتگیها و جانفشانیهای این غیورمردان خاموش خالی از لطف نیست. روایتی از لحظات سخت مأموریت و عملیاتهای نفسگیر را از زبان آتشنشانان میخوانید:
در پی تماس با 125، از طریق ستاد فرماندهی سازمان آتشنشانی متوجه شدیم دختربچه سهسالهای حدود سه ساعت در طبقه پنجم برجی محبوس شده است، بهاتفاق فرمانده ایستگاه 49 آتشنشانی واقع در خیابان ملاصدرا به محل حادثه رفتیم، با توجه به نوع در ورودی آپارتمان و نوع قفل عملاً هیچ راهی برای ورود به آپارتمان وجود نداشت.
بنابر دستور فرمانده عملیات درخواست دستگاه برش و نردبان شد، در مدتی که منتظر بودیم وسائل درخواستی به ما برسد، با توجه به گریه شدید بچه و بیتابی مادر و پدر، من با کلیدی که همراهم بود بهسراغ در رفتم، در حالی که صدای گریه بچه، همچنان به گوشم میرسید ، ضمن تلاش و کلنجار رفتن با قفل، ناخودآگاه ذکر یا فاطمة الزهرا(س) را به زبان آوردم، ناگهان قفل باز شد و همه مات و مبهوت به در نگاه میکردند، خودم هم از این اتفاق شوکه شده بودم.
بعد از ورود به منزل و آرامش دادن به دختر بچه، مجدداً در را بستیم ، این بار هرچه امتحان کردیم قفل باز نشد، این اتفاق نشان داد که ائمه و معصومین(س) به کار ما نظر دارند و ما را یاری میکنند.
*تسنیم