شهدای ایران:سال 95 چگونه سپری شد و چگونه سالی پیش روی ماست؟ هر کس با نگاه فردی
یا اجتماعی، لابد پاسخی درخور تجربه خود به این پرسش میدهد. اما یک پاسخ
را هم میتوان لابهلای گفتوگوی صمیمانه راوی کتاب «وقتی مهتاب گم شد»
(جانباز علی خوشلفظ) با رهبر انقلاب گرفت، آنجا که جانباز عزیز میگوید:
«من بسیجی آقای (احمد) متوسلیان بودم در دزلی و درگیریهای اول جنگ.
میدانم که الان جاویدالاثر آقای متوسلیان اینجا بودند، یک نکته میگفتند؛
اینکه آقا! شما خیلی دارید درد میکشید، زجر میکشید؛ به هرحال این بحث
اختلاسها و حقوقهای نجومی را میگویید، اینها گوش نمیدهند. یک چیزی
بگویید که ما آرام بشویم؛ ما همچنان فدایی شما هستیم. دوست داریم شما بیشتر
از این درد نکشید و آزار نبینید...».
بیراه نمیگوید. اما پاسخ مقتدای انقلاب شنیدنی است. «آرام باشید. این چیزهایی که شما میبینید، اینها حوادث طبیعی یک راه دشوار به سمت قله است؛ هیچ انتظار نباید داشت که اگر ما میخواهیم برویم به قله توچال یا قله دماوند، در راه چاله نباشد، سنگ نباشد، باد نباشد، دود نباشد، گاز نباشد؛ مگر میشود؟ اما داریم میرویم، عمده این است. اصلاً نگران نباشید؛ این حوادث وجود دارد؛ اگر این حوادث نبود باید تعجب میکردید. یک لشکر فرهنگی، یک جبهه فرهنگی، حمله کرده به انقلاب و به نظام جمهوری اسلامی؛ یک عده هم جانانه دارند از آن دفاع میکنند؛ همین کتابها، همین نوشتهها... اینها همه سینه سپر کردن است. تقریباً چهل سال از انقلاب گذشته، توقع بوده که دیگر اینها نباشند، اما شما میبینید دارد رویش پشت سر رویش جلو میآید. اینها شوخی است؟ (خوشلفظ: با نفس شما است آقا). نه نَفَس [ما نیست]، اراده الهی است؛ ما همه وسیلهایم؛ ما کسی [نیستیم]؛ بخصوص حالا بنده که هیچ ولی شماها چرا. ما کسی و چیزی نیستیم. اما میخواهم بگویم اینکه شما میگویید «آرامش، آرامش»، من آرامش دارم. من هیچ ناراحت [نیستم]. بعضیها میآیند میگویند «ما دلمان به حالتان خون است»؛ میگویم بیخود! من راحتم، من دارم حرکت میکنم، من دارم حرکت را میبینم، برای من روشن است که دارد چه اتفاقی در کشور میافتد؛ بله البته، دشمنی هست، مخالفت هست، اگر نبود باید تعجب میکردیم، گروههایی هستند «سازمان یافته»، برای ضربه زدن از روزنه فرهنگ... نگذارند این انقلاب حرکت بکند؛ انقلاب هم دارد حرکت میکند، سینهاش را سپر کرده؛ آمریکاییها اقرار میکنند به شکست، صهیونیستها اقرار میکنند به شکست...».
بیتردید سال 1395 سال پرفراز و نشیبی بود. یکی از حسرتهای بزرگ این سال رو به پایان آن است که برخی مسئولان ما به امید رونق و گشایش اقتصادی ناشی از توافق با آمریکا و غرب، دست روی دست گذاشتند و یک سال از عمر مفید مسئولیت را به کمکاری و بیعملی یا بدعملی گذراندند. 14 ماه از شروع زمان اجرای تعهدات آمریکا و اروپا گذشت اما تعهدات اصلی غرب درباره لغو تحریمهای بانکی و مالی روی کاغذ ماند. از لغو یکجای تحریمها و درآمد جدید روزانه 170 میلیون دلار و سرمایهگذاریهای انبوه خارجی و حل همه مشکلات (از رکود و بیکاری تا آلودگی هوا و آب خوردن) به واسطه لغو تحریمها در روز اجرای توافق و... خبری نشد و نزدیکترین حامیان و مشاوران دولت، سربسته میگویند از نظر اقتصادی سال سختتری در پیش است. دقیقاً در همین وضعیت که رکود و بیکاری و کمبود بودجه گریبان مردم و واحدهای تولیدی را میفشارد و دولت را در مضیقه قرار میدهد، متأسفانه ماجرای حقوقهای نجومی مدیران اشرافی، نمکی بر زخم مردم بود. و بدتر از اصل ماجرای فیشهای نجومی، دفاع شرمآوری است که برخی وکیلالدولهها و حتی برخی مدیران ارشد نسبت به مدیران متخلف و ضرورت تداوم پرداخت این حقوقها کردند. دفاع شرمآور برخی مدیران ارشد از مدیرانی که حقوقهای 57 تا 234 میلیونی میگرفتند- بلکه گماشته خود آنها بودند و بعضاً سالها حقوق و پاداش 734 میلیونی گرفتند- در حالی بود که در همین دوره، مردم تحت فشار انواع مشکلات اقتصادی قرار داشتند و تنها وعده و پشت هماندازی شنیدند و مدام به آینده حوالت داده شدند یا شاهد فرافکنی و شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت بودند.
بدین معنا سال 95 سال اوج تقابل دو فرهنگ و روحیه بود. یکی همان روحیه اشرافی که حقوق و پاداش نجومی را حق مسلم خود میداند، حتی اگر مثلاً در مدیریت بانک تجارت و ملت و صادرات و رفاه کارگران و... چند هزار میلیارد تومان خسارت را متوجه بیتالمال یا مردم سهامدار کرده باشد؛ و دیگری همان پرچم شرافت و ایثاری که از چهار راه اسلامبول تا حلب در اهتزاز است و دهها میلیون دلباخته را شوریده و شیدای خود کرده است. ققنوسهای آتشنشان که در ماجرای تلخ پلاسکو جانفشانی کردند و به دلآتش زدند، از همان سرچشمه معرفتی سیراب شده بودند که شهدای رشید مدافع حرم در سوریه و عراق. گفتوگویی کوتاه میان دو آتشنشان، در فوران آتش و آوار ساختمان در گرفت که از نهایت شرافت و امانتداری حکایت میکرد. اولی گفت «علی نرو! گیر میافتی» اما دومی یک پاسخ بیشتر نداشت قبل از زدن به دل آتش: «نه! مال مردم است.» آری سال 95 در کشوقوس میان دو منطق اشرافی- ایثارگر سپری شد. هر جا به منش تنآسانی و سهلاندیشی و عافیتطلبی و اشرافیت خو کردیم، خسارت دیدیم و هر جا با منطق ایثار و مجاهدت و ضرورت به جان خریدن سختیها و هموار کردن مسیر به میدان آمدیم، پیروزیهای بزرگ رقم خورد؛ چنان که با شکست جبهه آمریکایی در حلب، رسانههای غربی نوشتند کمر آمریکا و اسرائیل در حلب شکست. یا (قبیل امریکن اینترست) نوشتند «ایران در سال 1916 میلادی تبدیل به هفتمین قدرت بزرگ دنیا شد».
درست در روزگاری که برخی مدیران جفاکار و بدفهم میگفتند «نباید مقابل ابرقدرتهای ایستاد، آن هم با شعارهایی که بعضاً تو خالی است»، «آمریکا ظرف 5 دقیقه میتواند تمام توان دفاعی ما را نابود کند»، «بستن با کدخدا راحتتر است»، «اوباما را بسیار مودب یافتم»، «آمریکا قول داده و زیر قول خود نمیزند... نامههای آرامشبخش میگیریم»، «اگر توافق نکنیم جنگ میشود» و ...، در غرب خبر بزرگی بود؛ چنان بزرگ که جامعه آمریکا را به بهانه انتخابات دچار زلزله کرد. آتشی را که زمانی علیه ما بر میفروختند، حالا دامن خود آنها را گرفته بود. درست در زمانی که اوباما میگفت «بدون شلیک حتی یک گلوله توانستیم برنامه هستهای ایران را مهار کنیم، هر چند که 8 سال پیش کسی باور نمیکرد»، اوباما در سوریه تحقیر شد و جانشین او گفت «ما پول ساخت یک مدرسه را هم نداریم. پلهای ما ویران شدهاند. با پول جنگ در خاورمیانه میتوانستیم دوبار آمریکا را بازسازی کنیم». کسانی در این سو امید داشتند آمریکا هوای آنها را داشته باشد، حال آن که آمریکا گرفتار بیسابقهترین بحرانها از زمان جنگ جهانی دوم (70 سال گذشته) بود و با بدهی 21 هزار میلیارد دلاری و 48 میلیون گرسنه و کارتن خواب دست و پنجه نرم میکرد.
شاید اگر روزی از «پساغرب» سخن گفته میشد، برخی روشنفکران با تعجب و سرزنش مینگریستند و تئوری «پایان تاریخ» فرانسیس فوکوما مبنی بر آقایی آمریکا و غرب را به رخ ما میکشیدند. اما سیاستمداران درجه اول غرب در همین سال سپری شده رسماً از جهان «پساغرب» سخن گفتند. فدریکا موگرینی مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در گفتوگو با روزنامه آلمانی «ولت» تأکید کرد «قدرت رهبری آمریکا در حال زوال است. قدرت آمریکا در حال کاهش است. من هرگز آمریکا را تا این حد قطبی شده ندیده بودم. آمریکا در درون منسجم نیست. بزرگترین دموکراسی دنیا، بیثبات شده است». پس از او ولفکانگ ایشینگر رئیس کنفرانس امنیتی مونیخ در مصاحبه با روزنامه ایندیپندنت هشدار داد «جهان در حال عبور از غرب به عصر پساغرب است. کاهش نفوذ اروپا و آمریکا زمینه را برای کشورهای دیگر فراهم کرده است تا نظم جهانی جدیدی را شکل دهند. همهپرسی خروج انگلیس از اتحادیه اروپا و انتخاب ترامپ، نهادهای جهانی همچون اتحادیه اروپا، سازمان ملل و ناتو را در وضعیت متزلزلی قرار داده است... دولت جدید آمریکا ممکن است به منزله کاتالیزور ]سرعت دهنده فعل و انفعالات[ در این روند عمل کند. فضای امنیتی جهان مسلماً بیثباتتر از هر مقطع دیگر از زمان جنگ جهانی دوم تاکنون است. احتمالاً ما در آستانه دوره عبور از غرب هستیم؛ دورهای که در آن بازیگران غیر غربی، امور بینالملل را شکل میدهند. برخی از اساسیترین ارکان غرب و نظم جهان لیبرال، تضعیف شده است. ناکامی سران غرب برای پاسخگویی به درگیریها در سوریه و اوکراین، ضعف در مقابله با بحرانهای جهانی را آشکار کرد. این وضعیت، زمینه را برای پر کردن خلأ توسط کشورهایی مانند روسیه و ایران فراهم کرده است. متعاقب این سخنان بود که آقای ظریف برخلاف مشی برجام گفت «جهان وارد مرحله پساغربی شده است».
مقتدای انقلاب در اولین روز امسال و در حرم مطهر رضوی افق را میدیدند که فرمودند «شما وقتی در مقابل دشمن در حالی که میتوانید ایستادگی کنید، عقبنشینی کردید، دشمن جلو میآید، دشمن متوقف نمیشود... دشمن میگوید یا تسلیم شوید یا فشار و تحریم ادامه پیدا میکند. این غلط و دروغ است. ... اما یک دو راهی دیگری وجود دارد؛ یا بایستی مشکلات تحریم را تحمل کنیم، یا ایستادگی کنیم به وسیله اقتصاد مقاومتی». در همین یک سالی که گذشت بدعهدیهای دشمن حتی صدای مسئولان دولتی را درآورد تا آن جا که آقای روحانی همین اواخر، لغو تنها بخشی کوچک از تحریمها را مشروط به این کرد که «تازه اگر طرف مقابل منصفانه عمل کند، تازه اگر صادقانه عمل بکند، تازه اگر به عهدش پایبند باشد»! در همین دوره مقامات غربی که به ایران سفر کردند، پس از بازگشت، از خلیج عربی به جای خلیج فارس گفتند و قطعنامه حقوق بشری علیه کشورمان تدارک کردند و یا مانند وزیر خارجه فرانسه گستاخی کردند! این روند، عملی شدن همان پیشبینی مهرماه 1392 وبسایت رادیو فرانسه بود که نوشت«ارزیابی غرب از وضعیت کنونی دولت روحانی، تعامل با فروشنده بدهکار و مشتاقی است که خود را ناگزیر از فروش حقوق ملی میبیند. بر پایه این جمعبندی اگر خریدار صبور باشد، شرایط فروشنده را دشوارتر میکند و در همان حال قیمت فروش را کمتر خواهد کرد».
رهبر معظم انقلاب 16 اسفند امسال در دیدار دستاندرکاران راهیاننور با لحنی مشفقانه و درسآموز همان منطق تبیین شده در آغاز سال را بازگو کردند و گفتند «اشتباه بزرگ بعضی از ماها در چالش اقتصادی بزرگی که امروز کشور دچار آن است - که ما امروز دچار چالش اقتصادی هستیم- این بود که در زمینه اقتصادی اظهار ضعف شد؛ دشمن دید که اینجا جایی است که میشود فشار آورد، فشار را زیاد کردند؛ ]طوری که[ از یک نفر ]وزیر خارجه فرانسه[ در مصاحبه بپرسند که این رزمایشی که شما دارید فلان جا میکنید و در عین حال با ایرانیها مذاکره میکنید. ]یک وقت[ ایرانیها از این رزمایش ناراحت نشوند که به این مذاکرات اقتصادی ضربه بخورد، او رویش بشود و خجالت نکشد از اینکه بگوید «نه آقا، اینها تاثیری ندارد؛ ایرانیها این قدر احتیاج به این مذاکرات دارند که امثال این رزمایش ضرری به مذاکره اقتصادی ما نمیزند»! این اظهار ضعف در مقابل دشمن نباید بشود. خب ]در زمان جنگ[، دشمن احساس ضعف کرد در ما، لذا حمله کرد.»
راه کدام است؟ کمر همت بستن و راههای ناهموار را هموار کردن و به خط مشکلات و دشمنیها زدن. گرفتاریهای ما از محاصره و تحریمها و سیمخاردارهای دشمن نیست؛ به تعبیر شهید چیتسازیان (فرمانده اطلاعات عملیات لشکر انصارالحسین(ع) همدان) «اگر میخواهیم از سیمخاردار دشمن عبور کنیم، اول باید از سیم خاردار نفس عبور کنیم». زدن به خط مشکلات یا تهدیدها، به مسئولانی خطشکن و چابک نیاز دارد که از اسارت چرب و شیرین دنیا و سفرههای اشرافی گذشته باشند؛ «لاتجتمع عزیمهًْ و ولیمهًْ. عزم و اراده جهاد با روحیه سورچرانی جمع نمیشود». اگر کار را به دست خطشکنان سپردیم، بیتردید با پیروزیهای بزرگ روبرو خواهیم شد.
***
اکنون بهاری دیگر در راه است، برای روییدن و بالیدن دوباره. آنهایی در این مسیر به بار مینشینند و جان و روحشان بهاری میشود که بهار را تدارک کرده باشند و چشم انتظار راستین «بهار جانها و طراوت روزگاران» حضرت بقیهًْالله الاعظم(عج) باشند.
در برگرفته خلوت دل را غبارها ای علت شکفتن گل در بهارها
با چلچراغ و آینه و آب، سالهاست صف بستهاند در طلبت بیقرارها
... بگذار فصلالخطاب این نوشته، نجوای عاشقانه حضرت روحالله(ره) باشد که نوشت:
بهار آمد که غم از جان برد، غم در دل افزون شد
چه گویم کز غم آن سرو خندان، جان و دل خون شد
گروه عاشقان بستند محملها و وارستند
تو دانی حال ما واماندگان در این میان چون شد...
*محمد ایمانی
بیراه نمیگوید. اما پاسخ مقتدای انقلاب شنیدنی است. «آرام باشید. این چیزهایی که شما میبینید، اینها حوادث طبیعی یک راه دشوار به سمت قله است؛ هیچ انتظار نباید داشت که اگر ما میخواهیم برویم به قله توچال یا قله دماوند، در راه چاله نباشد، سنگ نباشد، باد نباشد، دود نباشد، گاز نباشد؛ مگر میشود؟ اما داریم میرویم، عمده این است. اصلاً نگران نباشید؛ این حوادث وجود دارد؛ اگر این حوادث نبود باید تعجب میکردید. یک لشکر فرهنگی، یک جبهه فرهنگی، حمله کرده به انقلاب و به نظام جمهوری اسلامی؛ یک عده هم جانانه دارند از آن دفاع میکنند؛ همین کتابها، همین نوشتهها... اینها همه سینه سپر کردن است. تقریباً چهل سال از انقلاب گذشته، توقع بوده که دیگر اینها نباشند، اما شما میبینید دارد رویش پشت سر رویش جلو میآید. اینها شوخی است؟ (خوشلفظ: با نفس شما است آقا). نه نَفَس [ما نیست]، اراده الهی است؛ ما همه وسیلهایم؛ ما کسی [نیستیم]؛ بخصوص حالا بنده که هیچ ولی شماها چرا. ما کسی و چیزی نیستیم. اما میخواهم بگویم اینکه شما میگویید «آرامش، آرامش»، من آرامش دارم. من هیچ ناراحت [نیستم]. بعضیها میآیند میگویند «ما دلمان به حالتان خون است»؛ میگویم بیخود! من راحتم، من دارم حرکت میکنم، من دارم حرکت را میبینم، برای من روشن است که دارد چه اتفاقی در کشور میافتد؛ بله البته، دشمنی هست، مخالفت هست، اگر نبود باید تعجب میکردیم، گروههایی هستند «سازمان یافته»، برای ضربه زدن از روزنه فرهنگ... نگذارند این انقلاب حرکت بکند؛ انقلاب هم دارد حرکت میکند، سینهاش را سپر کرده؛ آمریکاییها اقرار میکنند به شکست، صهیونیستها اقرار میکنند به شکست...».
بیتردید سال 1395 سال پرفراز و نشیبی بود. یکی از حسرتهای بزرگ این سال رو به پایان آن است که برخی مسئولان ما به امید رونق و گشایش اقتصادی ناشی از توافق با آمریکا و غرب، دست روی دست گذاشتند و یک سال از عمر مفید مسئولیت را به کمکاری و بیعملی یا بدعملی گذراندند. 14 ماه از شروع زمان اجرای تعهدات آمریکا و اروپا گذشت اما تعهدات اصلی غرب درباره لغو تحریمهای بانکی و مالی روی کاغذ ماند. از لغو یکجای تحریمها و درآمد جدید روزانه 170 میلیون دلار و سرمایهگذاریهای انبوه خارجی و حل همه مشکلات (از رکود و بیکاری تا آلودگی هوا و آب خوردن) به واسطه لغو تحریمها در روز اجرای توافق و... خبری نشد و نزدیکترین حامیان و مشاوران دولت، سربسته میگویند از نظر اقتصادی سال سختتری در پیش است. دقیقاً در همین وضعیت که رکود و بیکاری و کمبود بودجه گریبان مردم و واحدهای تولیدی را میفشارد و دولت را در مضیقه قرار میدهد، متأسفانه ماجرای حقوقهای نجومی مدیران اشرافی، نمکی بر زخم مردم بود. و بدتر از اصل ماجرای فیشهای نجومی، دفاع شرمآوری است که برخی وکیلالدولهها و حتی برخی مدیران ارشد نسبت به مدیران متخلف و ضرورت تداوم پرداخت این حقوقها کردند. دفاع شرمآور برخی مدیران ارشد از مدیرانی که حقوقهای 57 تا 234 میلیونی میگرفتند- بلکه گماشته خود آنها بودند و بعضاً سالها حقوق و پاداش 734 میلیونی گرفتند- در حالی بود که در همین دوره، مردم تحت فشار انواع مشکلات اقتصادی قرار داشتند و تنها وعده و پشت هماندازی شنیدند و مدام به آینده حوالت داده شدند یا شاهد فرافکنی و شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت بودند.
بدین معنا سال 95 سال اوج تقابل دو فرهنگ و روحیه بود. یکی همان روحیه اشرافی که حقوق و پاداش نجومی را حق مسلم خود میداند، حتی اگر مثلاً در مدیریت بانک تجارت و ملت و صادرات و رفاه کارگران و... چند هزار میلیارد تومان خسارت را متوجه بیتالمال یا مردم سهامدار کرده باشد؛ و دیگری همان پرچم شرافت و ایثاری که از چهار راه اسلامبول تا حلب در اهتزاز است و دهها میلیون دلباخته را شوریده و شیدای خود کرده است. ققنوسهای آتشنشان که در ماجرای تلخ پلاسکو جانفشانی کردند و به دلآتش زدند، از همان سرچشمه معرفتی سیراب شده بودند که شهدای رشید مدافع حرم در سوریه و عراق. گفتوگویی کوتاه میان دو آتشنشان، در فوران آتش و آوار ساختمان در گرفت که از نهایت شرافت و امانتداری حکایت میکرد. اولی گفت «علی نرو! گیر میافتی» اما دومی یک پاسخ بیشتر نداشت قبل از زدن به دل آتش: «نه! مال مردم است.» آری سال 95 در کشوقوس میان دو منطق اشرافی- ایثارگر سپری شد. هر جا به منش تنآسانی و سهلاندیشی و عافیتطلبی و اشرافیت خو کردیم، خسارت دیدیم و هر جا با منطق ایثار و مجاهدت و ضرورت به جان خریدن سختیها و هموار کردن مسیر به میدان آمدیم، پیروزیهای بزرگ رقم خورد؛ چنان که با شکست جبهه آمریکایی در حلب، رسانههای غربی نوشتند کمر آمریکا و اسرائیل در حلب شکست. یا (قبیل امریکن اینترست) نوشتند «ایران در سال 1916 میلادی تبدیل به هفتمین قدرت بزرگ دنیا شد».
درست در روزگاری که برخی مدیران جفاکار و بدفهم میگفتند «نباید مقابل ابرقدرتهای ایستاد، آن هم با شعارهایی که بعضاً تو خالی است»، «آمریکا ظرف 5 دقیقه میتواند تمام توان دفاعی ما را نابود کند»، «بستن با کدخدا راحتتر است»، «اوباما را بسیار مودب یافتم»، «آمریکا قول داده و زیر قول خود نمیزند... نامههای آرامشبخش میگیریم»، «اگر توافق نکنیم جنگ میشود» و ...، در غرب خبر بزرگی بود؛ چنان بزرگ که جامعه آمریکا را به بهانه انتخابات دچار زلزله کرد. آتشی را که زمانی علیه ما بر میفروختند، حالا دامن خود آنها را گرفته بود. درست در زمانی که اوباما میگفت «بدون شلیک حتی یک گلوله توانستیم برنامه هستهای ایران را مهار کنیم، هر چند که 8 سال پیش کسی باور نمیکرد»، اوباما در سوریه تحقیر شد و جانشین او گفت «ما پول ساخت یک مدرسه را هم نداریم. پلهای ما ویران شدهاند. با پول جنگ در خاورمیانه میتوانستیم دوبار آمریکا را بازسازی کنیم». کسانی در این سو امید داشتند آمریکا هوای آنها را داشته باشد، حال آن که آمریکا گرفتار بیسابقهترین بحرانها از زمان جنگ جهانی دوم (70 سال گذشته) بود و با بدهی 21 هزار میلیارد دلاری و 48 میلیون گرسنه و کارتن خواب دست و پنجه نرم میکرد.
شاید اگر روزی از «پساغرب» سخن گفته میشد، برخی روشنفکران با تعجب و سرزنش مینگریستند و تئوری «پایان تاریخ» فرانسیس فوکوما مبنی بر آقایی آمریکا و غرب را به رخ ما میکشیدند. اما سیاستمداران درجه اول غرب در همین سال سپری شده رسماً از جهان «پساغرب» سخن گفتند. فدریکا موگرینی مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در گفتوگو با روزنامه آلمانی «ولت» تأکید کرد «قدرت رهبری آمریکا در حال زوال است. قدرت آمریکا در حال کاهش است. من هرگز آمریکا را تا این حد قطبی شده ندیده بودم. آمریکا در درون منسجم نیست. بزرگترین دموکراسی دنیا، بیثبات شده است». پس از او ولفکانگ ایشینگر رئیس کنفرانس امنیتی مونیخ در مصاحبه با روزنامه ایندیپندنت هشدار داد «جهان در حال عبور از غرب به عصر پساغرب است. کاهش نفوذ اروپا و آمریکا زمینه را برای کشورهای دیگر فراهم کرده است تا نظم جهانی جدیدی را شکل دهند. همهپرسی خروج انگلیس از اتحادیه اروپا و انتخاب ترامپ، نهادهای جهانی همچون اتحادیه اروپا، سازمان ملل و ناتو را در وضعیت متزلزلی قرار داده است... دولت جدید آمریکا ممکن است به منزله کاتالیزور ]سرعت دهنده فعل و انفعالات[ در این روند عمل کند. فضای امنیتی جهان مسلماً بیثباتتر از هر مقطع دیگر از زمان جنگ جهانی دوم تاکنون است. احتمالاً ما در آستانه دوره عبور از غرب هستیم؛ دورهای که در آن بازیگران غیر غربی، امور بینالملل را شکل میدهند. برخی از اساسیترین ارکان غرب و نظم جهان لیبرال، تضعیف شده است. ناکامی سران غرب برای پاسخگویی به درگیریها در سوریه و اوکراین، ضعف در مقابله با بحرانهای جهانی را آشکار کرد. این وضعیت، زمینه را برای پر کردن خلأ توسط کشورهایی مانند روسیه و ایران فراهم کرده است. متعاقب این سخنان بود که آقای ظریف برخلاف مشی برجام گفت «جهان وارد مرحله پساغربی شده است».
مقتدای انقلاب در اولین روز امسال و در حرم مطهر رضوی افق را میدیدند که فرمودند «شما وقتی در مقابل دشمن در حالی که میتوانید ایستادگی کنید، عقبنشینی کردید، دشمن جلو میآید، دشمن متوقف نمیشود... دشمن میگوید یا تسلیم شوید یا فشار و تحریم ادامه پیدا میکند. این غلط و دروغ است. ... اما یک دو راهی دیگری وجود دارد؛ یا بایستی مشکلات تحریم را تحمل کنیم، یا ایستادگی کنیم به وسیله اقتصاد مقاومتی». در همین یک سالی که گذشت بدعهدیهای دشمن حتی صدای مسئولان دولتی را درآورد تا آن جا که آقای روحانی همین اواخر، لغو تنها بخشی کوچک از تحریمها را مشروط به این کرد که «تازه اگر طرف مقابل منصفانه عمل کند، تازه اگر صادقانه عمل بکند، تازه اگر به عهدش پایبند باشد»! در همین دوره مقامات غربی که به ایران سفر کردند، پس از بازگشت، از خلیج عربی به جای خلیج فارس گفتند و قطعنامه حقوق بشری علیه کشورمان تدارک کردند و یا مانند وزیر خارجه فرانسه گستاخی کردند! این روند، عملی شدن همان پیشبینی مهرماه 1392 وبسایت رادیو فرانسه بود که نوشت«ارزیابی غرب از وضعیت کنونی دولت روحانی، تعامل با فروشنده بدهکار و مشتاقی است که خود را ناگزیر از فروش حقوق ملی میبیند. بر پایه این جمعبندی اگر خریدار صبور باشد، شرایط فروشنده را دشوارتر میکند و در همان حال قیمت فروش را کمتر خواهد کرد».
رهبر معظم انقلاب 16 اسفند امسال در دیدار دستاندرکاران راهیاننور با لحنی مشفقانه و درسآموز همان منطق تبیین شده در آغاز سال را بازگو کردند و گفتند «اشتباه بزرگ بعضی از ماها در چالش اقتصادی بزرگی که امروز کشور دچار آن است - که ما امروز دچار چالش اقتصادی هستیم- این بود که در زمینه اقتصادی اظهار ضعف شد؛ دشمن دید که اینجا جایی است که میشود فشار آورد، فشار را زیاد کردند؛ ]طوری که[ از یک نفر ]وزیر خارجه فرانسه[ در مصاحبه بپرسند که این رزمایشی که شما دارید فلان جا میکنید و در عین حال با ایرانیها مذاکره میکنید. ]یک وقت[ ایرانیها از این رزمایش ناراحت نشوند که به این مذاکرات اقتصادی ضربه بخورد، او رویش بشود و خجالت نکشد از اینکه بگوید «نه آقا، اینها تاثیری ندارد؛ ایرانیها این قدر احتیاج به این مذاکرات دارند که امثال این رزمایش ضرری به مذاکره اقتصادی ما نمیزند»! این اظهار ضعف در مقابل دشمن نباید بشود. خب ]در زمان جنگ[، دشمن احساس ضعف کرد در ما، لذا حمله کرد.»
راه کدام است؟ کمر همت بستن و راههای ناهموار را هموار کردن و به خط مشکلات و دشمنیها زدن. گرفتاریهای ما از محاصره و تحریمها و سیمخاردارهای دشمن نیست؛ به تعبیر شهید چیتسازیان (فرمانده اطلاعات عملیات لشکر انصارالحسین(ع) همدان) «اگر میخواهیم از سیمخاردار دشمن عبور کنیم، اول باید از سیم خاردار نفس عبور کنیم». زدن به خط مشکلات یا تهدیدها، به مسئولانی خطشکن و چابک نیاز دارد که از اسارت چرب و شیرین دنیا و سفرههای اشرافی گذشته باشند؛ «لاتجتمع عزیمهًْ و ولیمهًْ. عزم و اراده جهاد با روحیه سورچرانی جمع نمیشود». اگر کار را به دست خطشکنان سپردیم، بیتردید با پیروزیهای بزرگ روبرو خواهیم شد.
***
اکنون بهاری دیگر در راه است، برای روییدن و بالیدن دوباره. آنهایی در این مسیر به بار مینشینند و جان و روحشان بهاری میشود که بهار را تدارک کرده باشند و چشم انتظار راستین «بهار جانها و طراوت روزگاران» حضرت بقیهًْالله الاعظم(عج) باشند.
در برگرفته خلوت دل را غبارها ای علت شکفتن گل در بهارها
با چلچراغ و آینه و آب، سالهاست صف بستهاند در طلبت بیقرارها
... بگذار فصلالخطاب این نوشته، نجوای عاشقانه حضرت روحالله(ره) باشد که نوشت:
بهار آمد که غم از جان برد، غم در دل افزون شد
چه گویم کز غم آن سرو خندان، جان و دل خون شد
گروه عاشقان بستند محملها و وارستند
تو دانی حال ما واماندگان در این میان چون شد...
*محمد ایمانی
من می گویم به رزمندگان و جانبازان بالاخص
۵% دفاع مقدس باید حقوق بدهید .
رزمنده ستیزان به من می گویند تو می دانی شیمیایی یعنی چی که
می گویی به جانباز ۵% حقوق بدهند ؟!
و به من ناسزا می گویند و توهین می کنند ؟!
اصلاً چه ربطی دارد .
من می گویم به همه باید حقوق بدهند .
و آن که می گیرد حقش است .
و رزمنده و جانبازی که حقوق نمی گیرد هم باید بگیرد ؟!
بی حیایی تا به کجا :
که با ریا و فریبکاری می خواهند مرا اذیت کنند ،
که از حقوق رزمندگان و جانبازان و خانواده
شهدای عزیز دفاع نکنم ؟!
یک ماجرا :
یک روز سپیده دم درب خانه ام را زدند .
پسری ۱۵ ساله بود که می شناختم ؛
( چون من بیکارم و همیشه سر کوچه و خیابان قدم می زنم مرا می شناخت . )
گفت کمکش کنم و اندکی پول بدهم که می
خواهد از خانه فرار کند .
و به تهران برود ؟!
نصیحتش کردم و از عواقب خیابان خوابی برایش کفتم ؛
و اینکه او را اذیت و آزار می کنند .
و او ضعیف است و طاقت کتک ندارد .
و اگر قرار است کتک بخورد و آذار ببیند ؛
چه بهتر است که از پدر و مادرش کتک بخورد .
برود خانه و به دست و پای پدر و مادر و
برادرش بیافتد و بگوید که
غلط کرده است و دیگر خطا نمی کند .
اگر هم کتک بخورد نمی میرد و چه بهتر که از
خانواده اش کتک بخورد .
خلاصه اینکه بدون اینکه پولی خرج کنم ؟!
او را به خانه فرستادم .
و یک نفر را از مرگ و نیستی نجات دادم .
این را گفتم که بدانی من امثال تو را زیاد ادب کردم ؟!
مسلمان شو .
و از رزمنده ستیزی دست بردار .
خدا همه ما را به راه راست هدایت کند .
و بیشتر ایثارگران قانون بدست را که دیگر بچه
های جبهه را از حقوق و معیشت محروم نکنند ؟!
آمین .
http://mkhakpour9.persianblog.ir
...