صادق کرمیار در صحفه مجازیاش نوشت مات مانده بودم که چطور رهبر انقلاب، روحانی فقیهی که با فقه و اصول و کلام رجال و حدیث و سیاست سر و کار دارد، درباره رئالیسم جادویی و ادبیات پست مدرن صحبت میکند.
شهدای ایران:صادق کرمیار در صفحه مجازیاش نوشت مات مانده بودم که چطور رهبر انقلاب، روحانی فقیهی که با فقه و اصول و کلام رجال و حدیث و سیاست سر و کار دارد، درباره رئالیسم جادویی و ادبیات پست مدرن صحبت میکند.
به گزارش جهان نيوز در دیدار خوصی شب شهادت امام رضا(ع) توفیقی دست داد و به همراه چند تن از نویسندگان به دیدار رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت الله خامنه ای رفتم. می کوشم دریافتهای خود را از این دیدار مکتوب کنم. نمی خواهم خاطره بنویسم، شاید در میان مباحث به خاطره هم بپردازم.
و حرفهای دیگری که ترجیح می دهم در جای خودش بنویسم. از اینجا شروع می کنم که:
یک: مدتها بود که درباره امام علی(ع) مطالعه میکردم تا اگر جایی تلنگری خورد، بر همان اساس طرحی داستانی بنویسم و این طرح را مبنای پژوهش و مطالعه و مشورت با اندیشمندان قرار دهم تا وقتی احساس غنا کردم، شروع به نوشتن کنم.
ناگفته نماند که ریشه فکر نوشتن درباره امام علی(ع) به توصیه سید مهدی شجاعی برمی گردد. از عادتهای سید مهدی در نوشتن همین است که وقتی درباره موضوعی مشغول نوشتن می شود، به هر نویسنده ای که برمی خورد، توصیه می کند در مورد همان موضوع بنویسند.
نویسندگان معمولا عادت دارند، سوژه خود را پنهان کنند و تا وقتی رمان کامل نشده درباره اش با کسی حرف نمی زنند تا هم خواننده را غافلگیر کنند و هم سوژه آنها بکر و دست نخورده بماند که مبادا نویسنده دیگری به آن بپردازد و بازار رمان او را کساد کند.
سید مهدی به خلاف این رسم قدیم رفتار می کند و من این نکته را در زمان نگارش رمان سقای آب و ادب دریافتم. شجاعی درست در میانه نگارش رمان بود که به ابوالفضل زروئی توصیه کرد رمانی درباره حضرت ابوالفضل بنویسد. زروئی به این توصیه عمل کرد و حاصل آن کتاب ماه به روایت آه بود. این عادت شجاعی نیز از آموزه های دینی سرچشمه می گیرد که در اینجا مجال پرداختن به آن نیست. فقط همین اندازه اشاره می کنم که دهش موجب کاستی نمی شود که بر انسان می افزاید.
وقتی سید مهدی توصیه کرد درباره امام علی(ع) رمان بنویسم، دریافتم که خودش به همین کار مشغول است.
چند کتاب جدی درباره امام و دوره تاریخی معاصر ایشان مطالعه کردم؛ اما هیچ سوژه داستانی پیدا نکردم. مگر می شود؟ نویسنده اگر نویسنده باشد، با عبور از یک خیابان می تواند چندین سوژه داستانی پیدا کند یا مطالعه درباره هریک از شخصیت های عادی تاریخ می تواند چندین سوژه برای نویسنده ردیف کند، چطور با این همه مطالعه و تفکر درباره امام علی(ع) هیچ سوژه داستانی برای رمانی تاریخی یا حتی امروزی پیدا نکردم؟
کاملا از خودم ناامید شده بودم که یکباره دریافتم، من وسط اقیانوس به دنبال آب می گردم، در اعماق جنگل به دنبال درخت می گردم و همین باعث سردرگمی شده بود.
مطالعه را متوقف کردم که هرچه پیشتر می رفتم بیشتر گم میشدم. به این نتیجه رسیدم که برای نوشتن درباره امام علی(ع) نباید به دنبال موضوع های تاریخی بگردم، بلکه باید از مضمون به موضوع برسم، و امام جلوه گاه همه مضامین الهی و انسانی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و... هستند و من چاره ای ندارم جز این که جرعه ای از این اقیانوس را به مشت وجودی خودم برگیرم که در غیر این صورت غرق شدنم حتمی است.
در این مرحله تصمیم گرفتم با هر یک از اندیشمندان و فضلای دینی روبرو میشوم، بپرسم کدام جرعه از ابعاد وجودی امام علی(ع) را برای نوشتن رمانی بدون تاریخ مصرف می شناسند و توصیه می کنند؟
در طول یک سال گذشته با چند نفر از فضلای دینی دیدار داشتم که هر کدام پاسخی به این پرسش دادند.
همه پاسخ ها برایم تازگی داشت و هر یک توانست چند روز ذهن مرا درگیر کند، اما نتوانست سیرابم کند تا این که شب مبعث حضرت رسول(ص) توفیقی دست داد و به دیدار ولی و فرزند خلف امام علی(ع) رفتم. جمع اندک بود و فضا کاملا فرهنگی و ادبی، گرم و صمیمی. در میان بحث ها و گفتگوها درباره رمان و روایت و سبک و ساختار، من به دنبال فرصت و مجالی بودم تا پرسش اصلی خود را درباره امام علی(ع) مطرح کنم، درعین حال که مات مانده بودم که چطور حضرت آیت الله خامنه ای، روحانی فقیهی که با فقه و اصول و کلام رجال و حدیث سر و کار دارد، رهبری که با موافق و مخالف مواجه است، سیاستمداری که با سیاست داخلی و خارجی درگیر است، الان کنار من نشسته و درباره رئالیسم جادویی و ادبیات پست مدرن صحبت می کند و با نویسندگان حرفه ای درباره تفاوت شیوه روایت در خاطره نویسی و رمان بحث می کند.
دیار دوست داشتم سکوت کنم و تنها شنونده باشم، اما اگر چنین می کردم، مجال این دیدار هم به پایان می رسید و من باید بدون گرفتن پاسخ در حسرت دیداری دیگر می ماندم که آیا دست بدهد یا ندهد.
این بود که از فرصت سکوت چند ثانیه ای پیش آمده برای تغییر بحث بهره بردم و پرسش خود را مطرح کردم....
به گزارش جهان نيوز در دیدار خوصی شب شهادت امام رضا(ع) توفیقی دست داد و به همراه چند تن از نویسندگان به دیدار رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت الله خامنه ای رفتم. می کوشم دریافتهای خود را از این دیدار مکتوب کنم. نمی خواهم خاطره بنویسم، شاید در میان مباحث به خاطره هم بپردازم.
و حرفهای دیگری که ترجیح می دهم در جای خودش بنویسم. از اینجا شروع می کنم که:
یک: مدتها بود که درباره امام علی(ع) مطالعه میکردم تا اگر جایی تلنگری خورد، بر همان اساس طرحی داستانی بنویسم و این طرح را مبنای پژوهش و مطالعه و مشورت با اندیشمندان قرار دهم تا وقتی احساس غنا کردم، شروع به نوشتن کنم.
ناگفته نماند که ریشه فکر نوشتن درباره امام علی(ع) به توصیه سید مهدی شجاعی برمی گردد. از عادتهای سید مهدی در نوشتن همین است که وقتی درباره موضوعی مشغول نوشتن می شود، به هر نویسنده ای که برمی خورد، توصیه می کند در مورد همان موضوع بنویسند.
نویسندگان معمولا عادت دارند، سوژه خود را پنهان کنند و تا وقتی رمان کامل نشده درباره اش با کسی حرف نمی زنند تا هم خواننده را غافلگیر کنند و هم سوژه آنها بکر و دست نخورده بماند که مبادا نویسنده دیگری به آن بپردازد و بازار رمان او را کساد کند.
سید مهدی به خلاف این رسم قدیم رفتار می کند و من این نکته را در زمان نگارش رمان سقای آب و ادب دریافتم. شجاعی درست در میانه نگارش رمان بود که به ابوالفضل زروئی توصیه کرد رمانی درباره حضرت ابوالفضل بنویسد. زروئی به این توصیه عمل کرد و حاصل آن کتاب ماه به روایت آه بود. این عادت شجاعی نیز از آموزه های دینی سرچشمه می گیرد که در اینجا مجال پرداختن به آن نیست. فقط همین اندازه اشاره می کنم که دهش موجب کاستی نمی شود که بر انسان می افزاید.
وقتی سید مهدی توصیه کرد درباره امام علی(ع) رمان بنویسم، دریافتم که خودش به همین کار مشغول است.
چند کتاب جدی درباره امام و دوره تاریخی معاصر ایشان مطالعه کردم؛ اما هیچ سوژه داستانی پیدا نکردم. مگر می شود؟ نویسنده اگر نویسنده باشد، با عبور از یک خیابان می تواند چندین سوژه داستانی پیدا کند یا مطالعه درباره هریک از شخصیت های عادی تاریخ می تواند چندین سوژه برای نویسنده ردیف کند، چطور با این همه مطالعه و تفکر درباره امام علی(ع) هیچ سوژه داستانی برای رمانی تاریخی یا حتی امروزی پیدا نکردم؟
کاملا از خودم ناامید شده بودم که یکباره دریافتم، من وسط اقیانوس به دنبال آب می گردم، در اعماق جنگل به دنبال درخت می گردم و همین باعث سردرگمی شده بود.
مطالعه را متوقف کردم که هرچه پیشتر می رفتم بیشتر گم میشدم. به این نتیجه رسیدم که برای نوشتن درباره امام علی(ع) نباید به دنبال موضوع های تاریخی بگردم، بلکه باید از مضمون به موضوع برسم، و امام جلوه گاه همه مضامین الهی و انسانی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و... هستند و من چاره ای ندارم جز این که جرعه ای از این اقیانوس را به مشت وجودی خودم برگیرم که در غیر این صورت غرق شدنم حتمی است.
در این مرحله تصمیم گرفتم با هر یک از اندیشمندان و فضلای دینی روبرو میشوم، بپرسم کدام جرعه از ابعاد وجودی امام علی(ع) را برای نوشتن رمانی بدون تاریخ مصرف می شناسند و توصیه می کنند؟
در طول یک سال گذشته با چند نفر از فضلای دینی دیدار داشتم که هر کدام پاسخی به این پرسش دادند.
همه پاسخ ها برایم تازگی داشت و هر یک توانست چند روز ذهن مرا درگیر کند، اما نتوانست سیرابم کند تا این که شب مبعث حضرت رسول(ص) توفیقی دست داد و به دیدار ولی و فرزند خلف امام علی(ع) رفتم. جمع اندک بود و فضا کاملا فرهنگی و ادبی، گرم و صمیمی. در میان بحث ها و گفتگوها درباره رمان و روایت و سبک و ساختار، من به دنبال فرصت و مجالی بودم تا پرسش اصلی خود را درباره امام علی(ع) مطرح کنم، درعین حال که مات مانده بودم که چطور حضرت آیت الله خامنه ای، روحانی فقیهی که با فقه و اصول و کلام رجال و حدیث سر و کار دارد، رهبری که با موافق و مخالف مواجه است، سیاستمداری که با سیاست داخلی و خارجی درگیر است، الان کنار من نشسته و درباره رئالیسم جادویی و ادبیات پست مدرن صحبت می کند و با نویسندگان حرفه ای درباره تفاوت شیوه روایت در خاطره نویسی و رمان بحث می کند.
دیار دوست داشتم سکوت کنم و تنها شنونده باشم، اما اگر چنین می کردم، مجال این دیدار هم به پایان می رسید و من باید بدون گرفتن پاسخ در حسرت دیداری دیگر می ماندم که آیا دست بدهد یا ندهد.
این بود که از فرصت سکوت چند ثانیه ای پیش آمده برای تغییر بحث بهره بردم و پرسش خود را مطرح کردم....