ولیالله کلامیزنجانی، از شاعران پیشکسوت آئینی، در پاسخ به مطروحه رهبر معظم انقلاب شعری را سرود.
به گزارش شهدای ایران ، رهبر انقلاب اسلامی در دیدار با شاعران آیینی، آنان را به «ضرورت احیای معارف اوصیه و صحیفهی سجادیه»، «متصل کردن حوادث صدر اسلام با حوادث امروز» و «پاسداشت فرهنگ شهادت و دفاع مقدس» دعوت کردند.
پس از اتمام این دیدار، جمعی از شاعران حاضر در جلسه از حضرت آیتالله خامنهای درخواست کردند تا مانند دیدار قبلی شعرای آیینی در سال 90، «مطروحهای» را طرح فرمایند تا شاعران در پی آن و در جهت ترویج فرهنگ و ادبیات دفاع مقدس شعر بسرایند و آن را کامل کنند.
رهبر انقلاب نیز در پاسخ به این درخواست، به دو بیت از اشعار خود درباره دوران دفاع مقدس که پیش از این در متن یادداشتشان بر کتاب «آب هرگز نمیمیرد» منتشر شده بود، اشاره کردند تا شعرا در ادامه آن اشعار خود را بسرایند. این ابیات به شرح ذیل است:
درنگی کرده بودم کاش در بزم جنون من هم
لبی تر کرده زان صهبای جام پرفسون من هم
هزاران کام در راه است و دل مشتاق و من حیران
که ره چون میتوانم یافتن سوی درون من هم ...
در همین رابطه ولیالله کلامی زنجانی، شاعر آئینی در پاسخ به این مطروحه شعری را سروده است که در ادامه میآید:
درون سینهام آشوب دارم، آرزومندم
برون آیم چو یاران سربلند از آزمون من هم
بگو نفس مجاهد را جهاد اکبری داریم
تو هم باید زنی دل را به دریای جنون من هم
ز مژگان تیشهها آماده کردم، همره فرهاد
کنم حک نام شیرین تو را در بیستون من هم
تو شورم دادهای، من شاعرم جانا شعورم بخش
نباشم بیخِرد، چون فرقهٔ لاتشعرون من هم
پرید از خواب شیرین دست و پا گم کرد، اقبالم
چو دیدم دست و پایی میزنم در بحر خون من هم
بگیر ای همسفر دستم که ما مستیم و همدردیم
تو هم زخم تغافل خوردی از دنیای دون من هم
«کلامی» گر چه بی بالم ولی یار ار دهد حالم
بگو پر میکشم تا آسمان نیلگون من هم
پس از اتمام این دیدار، جمعی از شاعران حاضر در جلسه از حضرت آیتالله خامنهای درخواست کردند تا مانند دیدار قبلی شعرای آیینی در سال 90، «مطروحهای» را طرح فرمایند تا شاعران در پی آن و در جهت ترویج فرهنگ و ادبیات دفاع مقدس شعر بسرایند و آن را کامل کنند.
رهبر انقلاب نیز در پاسخ به این درخواست، به دو بیت از اشعار خود درباره دوران دفاع مقدس که پیش از این در متن یادداشتشان بر کتاب «آب هرگز نمیمیرد» منتشر شده بود، اشاره کردند تا شعرا در ادامه آن اشعار خود را بسرایند. این ابیات به شرح ذیل است:
درنگی کرده بودم کاش در بزم جنون من هم
لبی تر کرده زان صهبای جام پرفسون من هم
هزاران کام در راه است و دل مشتاق و من حیران
که ره چون میتوانم یافتن سوی درون من هم ...
در همین رابطه ولیالله کلامی زنجانی، شاعر آئینی در پاسخ به این مطروحه شعری را سروده است که در ادامه میآید:
درون سینهام آشوب دارم، آرزومندم
برون آیم چو یاران سربلند از آزمون من هم
بگو نفس مجاهد را جهاد اکبری داریم
تو هم باید زنی دل را به دریای جنون من هم
ز مژگان تیشهها آماده کردم، همره فرهاد
کنم حک نام شیرین تو را در بیستون من هم
تو شورم دادهای، من شاعرم جانا شعورم بخش
نباشم بیخِرد، چون فرقهٔ لاتشعرون من هم
پرید از خواب شیرین دست و پا گم کرد، اقبالم
چو دیدم دست و پایی میزنم در بحر خون من هم
بگیر ای همسفر دستم که ما مستیم و همدردیم
تو هم زخم تغافل خوردی از دنیای دون من هم
«کلامی» گر چه بی بالم ولی یار ار دهد حالم
بگو پر میکشم تا آسمان نیلگون من هم
*تسنیم
تاریخ انتشار: جمعه 25 فروردين 1396 - 13:15کد خبر: 232455
نمی دانم چرا در وقت رفتن پای دل لرزید/ و جا ماندم بسان سنگ در رود عیون من هم
شبی در خلوتم آتش گرفتم نارگون من هم/ زخود پرسیدم از دریای سرخ نیلگون من هم
خبرنامه دانشجویان ایران:
درنگی کرده بودم کاش در بزم جنون من هم
لبی تر کرده زان صهبای جام پر فسون من هم
هزاران کام در راه است و دل مشتاق و من حیران
که ره چون می توانم یافتن سوی درون من هم
شبی در خلوتم آتش گرفتم نارگون من هم
زخود پرسیدم از دریای سرخ نیلگون من هم
زغوغایی که برپا بود در بحر بلاجویان
و می شد گام بگذارم در آن جمع فنون من هم
ز دور آوازه ی لولی و شان بشنیده ام و آنجا
دوای درد می جویم همی از رطل خون من هم
زجلوت تا به خلوت راه بردن کار هر کس نیست
حضوری خواهم از محضر فروشان قرون من هم
اگر امیدواران را ز لطف حق نصیبی هست
نصیبی یابم آخر باز از بند کنون من هم
دریغ و درد من وقتی فزون از فرط حسرت شد
که برجا ماندم آشفته ز آهنگ قشون من هم
به بزم کهنه آیا ره دهند آخر دل ما را
به صدها آه می گویم همین را در سکون من هم
به لب ْخواهان و دل خسته و سرگردان از بختم
مکرر آیه های وعده را خوانم فزون اندر فزون من هم
نمی دانم چرا در وقت رفتن پای دل لرزید
و جا ماندم بسان سنگ در رود عیون من هم
همه در جان سرود عشق می خواندند و می رفتند
سرود عشق می خواندم برون از اندرون من هم
یکی می گفت ما رفتیم و آن دیگر مهیا بود
نمی دانستم آنجا مانده ام بس بد شگون من هم
شفا را جمله جاویدان زتوحید تو می خواهم
خدا را راه بنمایان روم آلاله گون من هم
رابعه علی مهر
بعدازظهر دوشنبه 96/1/21
شب 13 رجب المرجب