به گمانم اگر احمدینژاد کاندیدا میشد میتوانست نقدهای جدی را علیه دولت روحانی مطرح سازد، زیرا در زمان احمدینژاد گردش مالی راحتتر از آن صورت میگرفت و اگر تورم بود رکود اینچنینی در این حد نبود.ضعف شدید ارتباطی دولت روحانی در ارتباطگیری با تودههای پایین جامعه الان کاملا خود را نشان داده است.
به گزارش شهدای ایران، روزنامه آرمان امروز در مصاحبه با امیر محبیان به بررسی وضعیت اصولگرایان در انتخابات ریاست جمهوری پرداخت:
با توجه به اینکه بیشتر گروهها و شخصیتهای جریان اصولگرا به جبهه مردمی نیروهای انقلاب پیوستهاند، پیشبینی میکنید این جبهه قابلیت خلق اتحاد و اجماع در بین اصولگرایان را داشته باشد؟
در اینکه جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی (جمنا) دارای ظرفیتهای سیاسی برای ایجاد نوعی تحرک سیاسی در میان اصولگرایان است، تردیدی وجود ندارد اما در اینکه این تحرک به سمت رسیدن اصولگرایان به یک کاندیدا یا اتحاد عملیاتی باشد، تردید دارم. دلیل این تردید هم ۲ موضوع است؛ نخست بازیگران صحنه ولو اینکه در درون طیف اصولگرا محسوب شوند، اما مشخص است که تابعی از تصمیمات آن نیستند، مانند هواداران احمدینژاد. دومین موضوع هم اینکه، ظرفیت بازیسازی جمنا هنوز خود را نشان نداده است. حرکتهای تشکیلاتی حتما ارزشمند است و نشستهای جمنا برای نیل به سامان سیاسی از سوی بدنه نمره مثبتی میگیرد اما مشکل اینجاست که قطار سیاست بهسرعت در حال نزدیک شدن به ایستگاه انتخابات است و نمیتوان بدون در نظر گرفتن پیچیدگیهای روزافزون صحنه رقابت که هر لحظه با حضور بازیگران جدید در حال تبدیل شدن به کلاف سردرگم است، بازی انفرادی خود را داشت. شاید بعضیها در جمنا گمان کنند مثلا احمدینژاد و تیمش که بقایی را به صحنه وارد کردهاند، با یک کیش شورای نگهبان به بقایی مات خواهند شد که این برداشت، ساده نگری است. بازی احمدینژاد چند لایه است، هر لایه اهداف خود را دنبال میکند و هدف نهاییاش هم این است که حتی یک رای علاقهمندان احمدینژاد به جیب جمنا نرود.
با توجه به عدم حضور جبهه پایداری و طیف آقای لاریجانی در جبهه مردمی نیروهای انقلاب، آیا اصولگرایان باز هم در انتخابات پیشرو با تشتت مواجه خواهند بود؟
جبهه پایداری بازی دوسویهای را ادامه میدهد. از یک سو با عدم پیوستن به جمنا میکوشد موقعیت تاثیرگذاری خود را به عنوان رقیب درون اصولگرایان حفظ کند، زیرا میداند با پیوستن به جمنا با تنها رای خود عملا درون این جمع هضم خواهد شد و از سوی دیگر، با نوسان میان جمنا و هواداران احمدینژاد از هر دو طرف امتیار بگیرد که حتما در قسمت امتیاز گرفتن از احمدینژاد نتیجه مطلوب را نخواهد گرفت. ستاره اقبال پایداری همانگونه که پیشبینی میشد سریع افول کرد و اکنون یا باید به یکی از طرفهای اصلی بازی بپیوندد و یا در نقش «بازی خراب کن» به امتیاز گیری مشغول شود، زیرا موتور محرکه حامی پایداری اکنون بهسوی حمایت از جمنا تغییر سیاست داده است و به پایداری به عنوان بازیگر حاشیهای و نه اصلی مینگرد. در مورد آقای لاریجانی هم با نگاهی به عوامل تشکیل دهنده جمنا به روشنی میتوان به نقش تاثیرگذار ولی پنهان لاریجانی در جمنا پی برد.
گذار اصولگرایان از کنش سیاسی با محوریت جامعتین به جمنا را چگونه ارزیابی میکنید؟
تلاش زیادی برای احیای محوریت جامعتین در میان اصولگرایان صورت گرفت اما به دو دلیل به نتیجه نرسید. نخست، تغییر شرایط و زمین بازی بود که سرعت و ریسکپذیری بالا را میطلبید و این موضوع جزو خصلتهای جامعتین نبود، چرا که آنها معمولا سنگین و در محیط قابل پیشبینی از لحاظ محاسبه ریسک عمل میکنند. مولفه بعدی هم چنین است که تکثر میان اصولگرایان به حدی رسیده که برای رساندن آنها به وحدت ۲ عنصر کاریزمای جامعتین (یعنی پذیرش بیچند و چون اصولگرایان) و نیز توان گرهگشایی بسیار قدرتمندی لازم بود. متاسفانه کاریزمای جامعتین از درون اصولگرایان توسط گروههای نوپدید و از بیرون توسط اصلاح طلبان و شکستهای پی در پی سیاسی، صدمه دید و توان گرهگشایی هم با فوت مرحومان آیتا... مهدوی و عسگراولادی صدمه خورد و هنوز احیا نشده است. از این رو تلاشها برای سپردن محوریت به جامعتین نتیجه نداد و جمنا بهجای جامعتین فرمان را در دست گرفت و جامعتین به حمایت معنوی اکتفا کرد، البته این فرایند قابل تحلیل است. من این انتقال محوریت را از جهتی پیشرفت و از جهاتی پسرفت تلقی میکنم.
آیا افرادی که در این چند وقت اخیر از سوی گروههای مختلف اصولگرا معرفی شدهاند، قابلیت رقابت و رایآوری را در انتخابات پیشرو دارند؟ و مصداق رجل سیاسی هستند؟
در میان کاندیداهای مطرح شده ازسوی جمنا از لحاظ عمل سیاسی، واقعیت این است که فقط قالیباف به رغم حملاتی که به او شده است، هنوز پتانسیل رقابت جدی دارد، البته قالیباف میان دو فک پرفشار سنگین قرار گرفته است. از یک سو، تیم احمدینژاد و حتی جبهه پایداری و از سوی دیگر، تیم دولتیها و اصلاح طلبان! دولتیها و رسانههای همسو حتی رسانههای اپوزیسیون با درک این ظرفیت رای عملا رقیب اصلی خود را قالیباف میدانند و نوک تیز حمله خود را در داخل و خارج متوجه او کرده و یک جبهه گسترده رسانهای را علیه او سامان دادهاند. جمنا نیز وقت خود را در مسیر رسیدن به کاندیدای نهایی مصروف کسانی میکند که هر کدام به تنهایی قدرت جذب رای قابل اعتنایی را ندارند و در این میان فقط وقت را میکشد. از سوی دیگر، احمدینژاد هم اساسا به توان مدیریتی اصولگرایان مشکوک است و بر این ضعف تصمیم گیری و کند بودن در بازیهای سیاسی سرمایهگذاری کرده است. او همیشه با سرعت تصمیمگیری خود و نیز اقدامات پیشبینی نشدهاش، آنها را پشت سر گذاشته است. پایداری هم با شرطگذاریهای خود نقش ترمز را برای جمنا بازی میکند و هدف نهاییاش بیش از معرفی کاندیدای مطلوب خود آن است که جمنا مسیرش به سمت قالیباف نرود. بنابراین شنیده میشود که در میان بعضی از اصولگرایان این نگرانی وجود دارد که جمنا گرفتار حاشیهها شده و اینکه آنها وقت را در معرفی کاندیدای نهایی مطلوب از دست بدهند.
تئوری تعدد کاندیداها برای شکستن رای آقای روحانی تا چه حد میتواند برای اصولگرایان موثر باشد؟
روشن است که تعدد و تکثر کاندیدا میان اصولگرایان به سود روحانی و به ضرر اصولگرایان است. اما تعدد کاندیداها در میان طیف دولتیها و اصلاحطلبان «در صورت نبود چهره شاخص» هر چند ممکن است ضربه جدی به روحانی نزند ولی بخشی از آرا را کم خواهد کرد و روحانی را که به اندازه کافی در دفاع از عملکرد خود ضعیف است، زیر فشار دوگانه رویکرد نقادی اصلاحطلبانه و اصولگرایانه قرار داده و موجب ریزش رایهای مردد خواهد شد.
طرح نام افرادی چون آیتا... رئیسی برای کاندیداتوری با علم به عدم کاندیداتوری ایشان نوعی فرار به جلو از سوی اصولگرایان محسوب نمیشود؟
به گمانم طرح نام حجت الاسلام رئیسی برای کاندیداتوری در راستای دو سناریو صورت گرفت، نخست آنان که میخواستند با طرح نام او از بیرون از جمنا، عملا جمنا را به انفعال کشانده و کاندیداهای مطرح شده درون جمنا بهویژه قالیباف را به حاشیه ببرند. دوم کسانی که فکر کردند حالا که موج تخریب روی قالیباف زیاد است. با طرح رئیسی، قالیباف را درمقام معاون اول یا معاون اجرایی مطرح ساخته و ضعف اجرایی رئیسی را بدین وسیله رفع نماییم. سناریوی اول احتمالا از سوی بخشی از پایداری ارائه شده است، هر چند معرفی کاندیداهای متفاوت نظیر فتاح جلیلی و رئیسی از سوی پایداری دال بر حرکت بر محور آزمون و خطا و نرسیدن به تصمیم قطعی در این مرحله است. سناریوی دوم از سوی خطی مطرح شد که فکر میکند اساسا رئیسی نیاز به رزومه ای در حد ریاستجمهوری داشته و قالیباف و رئیسی میتوانند ضعفهای هم را پوشش دهند، اما فکر میکنم ریسک کاندیداتوری برای رئیسی بالاست و هزینههای شکست در حدی است که ممکن است او را در ورود به صحنه شدیدا مردد کند.
برخی اعلام کاندیداتوری آقای بقایی در انتخابات پیش رو را طرح آقای احمدینژاد دانستهاند و با وجود عدم حضور و حمایت احمدینژاد از افراد، برخی بقایی را احمدینژاد ثانی میدانند.اساسا آقای بقایی قابلیت رای آوری در بین اصولگرایان چندپاره را خواهد داشت؟
تحلیل سناریوهایی که احمدینژاد محور آن است، مستلزم تحلیل شخصیت احمدینژاد است. نخست آنکه احمدینژاد با ذهنیت یک مهندس به انتخابات نگاه میکند پس انتخابات برای او یک پروژه است نه یک پروسه! دوم آنکه نگاه او به انتخابات مکانیکی است و نه دینامیکی بنابراین با گرایشهای درونی و تمایلات کار نمیکند، بلکه با مهرهها و مولفههای عینی و ملموس کار میکند. سوم اینکه دو عامل سرعت عمل و فشار وارده درمعادلات او نقش کلیدی دارد.چهارم آنکه میزان واگذاری اختیارات و حتی رای هوادارانش به هرکسی با میزان عدم هویت مستقل آن فرد و استحاله او در اراده احمدینژاد رابطه مستقیم دارد.در این میان بر حسب مقایسه گزینه، نخست احمدینژاد خودش، دوم مشایی و سوم بقایی بود که شرایط او را به سوی بقایی سوق داد ولی رسما حمایتی نخواهد کرد و حمایت مشایی از بقایی هم تعهد احمدینژاد به عدم حضور را حفظ خواهد کرد هم دست او را برای گریز از هزینههای ممکن باز خواهد گذاشت و ضمنا پیام لازم را از طریق مشایی به هواداران خواهد داد. ضمن آنکه حمایت مشایی که نقطه اختلاف پایداری با احمدینژاد است، باعث خواهد شد به گمان او احمدینژادیهای محض به میدان آمده و هواداران با ناخالصی چون پایداری و یکتا از میدان بیرون میروند.در مورد میزان رای آوری بقایی این امر ابتدا مشروط به تایید صلاحیت او از سوی شورای نگهبان است.ثانیا به گمانم هدف اولیه از معرفی بقایی رایآوری اونیست بلکه حفظ موقعیت بازیسازی احمدینژاد در صحنه ولو با عدم حضور او و صف بندی روشن با سایر اصولگرایان و جلوگیری از مصادره رای احمدینژاد توسط آنها و مهمتر از همه ذکر مستمر نام احمدینژاد است.البته تحلیل سناریوهای محتمل تیم احمدینژاد از معرفی بقایی خود بحث مفصلی است که در زمان مناسب به آن میپردازم.
استراتژی اصلی اصولگرایان از قبل از ثبت نام، بعد از ثبت نام و خاصه در مناظرات انتخاباتی در رقابت با آقای روحانی چه خواهد بود؟
بهدلیل تکثر موجود ما رویکرد واحدی بهنام رویکرد اصولگرایان در قبال آقای روحانی و دولت او نخواهیم داشت. هر جریان ممکن است سیاست ویژه خود را در برابر دولت داشته باشد و روی نکاتی خاص فشار تبلیغاتی خود را قرار دهد. در اینکه همه موضع انتقادی داشته باشند شکی نیست. دولت روحانی هم نقاط قابل نقد کم ندارد و معمولا بهانه لازم را فراهم آورده است، بهویژه وضعیت رکود سنگین اقتصادی توام با تورم در بعضی حوزهها فضا را برای نقد آماده کرده است. به گمانم اگر احمدینژاد کاندیدا میشد میتوانست نقدهای جدی را علیه دولت روحانی مطرح سازد، زیرا در زمان احمدینژاد گردش مالی راحتتر از آن صورت میگرفت و اگر تورم بود رکود اینچنینی در این حد نبود.ضعف شدید ارتباطی دولت روحانی در ارتباطگیری با تودههای پایین جامعه الان کاملا خود را نشان داده است.در ذهن مردم درست یا غلط جا افتاده است که دولت روحانی از بالا به مردم مینگرد، درحالی که در مورد احمدینژاد پاشنه آشیل ارتباط با نخبگان بود. الان نخبگان از ناکارآمدی دولت روحانی در حل مسائل گلهمندند، طبقات بالا و متوسط از گردش مالی ضعیف صدمه خوردهاند و طبقات پایین هم احساس میکنند بیپناه هستند. این ذهنیت بخشی از جامعه است، حتی اگر دولت نپذیرد، همین افراد ناراضی باید رای دهند. من تردیدی ندارم که دولت کارهای مهمی در حوزه سیاست خارجی و بهداشت و حتی نفت انجام داده است ولی ناتوانی در حد فلج در دفاع از کارکرد خود باعث ایجاد این ذهنیت شده و دولت را شدیدا آسیبپذیر کرده است، بنابراین دولت با موج شدید انتقادی علیه خود مواجه خواهد شد ولی شدت و کانون فشار هر گروه متفاوت خواهد بود.
تا چه اندازه برای اصولگرایان در انتخابات پیش رو شانس پیروزی قائلید؟
به شکل طبیعی ما با توجه به مدل انتخابهای ریاستجمهوری سی و چند سال گذشته باید حکم کنیم که این دولت هم به شکل طبیعی در دور دوم رای بیاورد و احتمال آن هم دور از ذهن نیست، ولی با توجه به اینکه شخصا تاکنون دولتی را تا این حد ضعیف در ایجاد ارتباط با افکار عمومی و توجیه و اقناع جامعه در باب مسائل پیش آمده ندیدهام، اگر این دولت به رغم مدل ثابت دهههای اخیر شکست بخورد، تعجب نخواهم کرد. به عبارت روشنتر نتیجه طبیعی بر پایه مدل دهههای اخیر پیروزی دولت است اما ضعف دولت در ارتباط با بدنه جامعه و بیاعتنایی تعجبآور برای اقناع جامعه (تا حد بیاعتنایی و بعضی موارد بیاحترامی) هر نتیجهای را محتمل میکند.
با توجه به اینکه بیشتر گروهها و شخصیتهای جریان اصولگرا به جبهه مردمی نیروهای انقلاب پیوستهاند، پیشبینی میکنید این جبهه قابلیت خلق اتحاد و اجماع در بین اصولگرایان را داشته باشد؟
در اینکه جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی (جمنا) دارای ظرفیتهای سیاسی برای ایجاد نوعی تحرک سیاسی در میان اصولگرایان است، تردیدی وجود ندارد اما در اینکه این تحرک به سمت رسیدن اصولگرایان به یک کاندیدا یا اتحاد عملیاتی باشد، تردید دارم. دلیل این تردید هم ۲ موضوع است؛ نخست بازیگران صحنه ولو اینکه در درون طیف اصولگرا محسوب شوند، اما مشخص است که تابعی از تصمیمات آن نیستند، مانند هواداران احمدینژاد. دومین موضوع هم اینکه، ظرفیت بازیسازی جمنا هنوز خود را نشان نداده است. حرکتهای تشکیلاتی حتما ارزشمند است و نشستهای جمنا برای نیل به سامان سیاسی از سوی بدنه نمره مثبتی میگیرد اما مشکل اینجاست که قطار سیاست بهسرعت در حال نزدیک شدن به ایستگاه انتخابات است و نمیتوان بدون در نظر گرفتن پیچیدگیهای روزافزون صحنه رقابت که هر لحظه با حضور بازیگران جدید در حال تبدیل شدن به کلاف سردرگم است، بازی انفرادی خود را داشت. شاید بعضیها در جمنا گمان کنند مثلا احمدینژاد و تیمش که بقایی را به صحنه وارد کردهاند، با یک کیش شورای نگهبان به بقایی مات خواهند شد که این برداشت، ساده نگری است. بازی احمدینژاد چند لایه است، هر لایه اهداف خود را دنبال میکند و هدف نهاییاش هم این است که حتی یک رای علاقهمندان احمدینژاد به جیب جمنا نرود.
با توجه به عدم حضور جبهه پایداری و طیف آقای لاریجانی در جبهه مردمی نیروهای انقلاب، آیا اصولگرایان باز هم در انتخابات پیشرو با تشتت مواجه خواهند بود؟
جبهه پایداری بازی دوسویهای را ادامه میدهد. از یک سو با عدم پیوستن به جمنا میکوشد موقعیت تاثیرگذاری خود را به عنوان رقیب درون اصولگرایان حفظ کند، زیرا میداند با پیوستن به جمنا با تنها رای خود عملا درون این جمع هضم خواهد شد و از سوی دیگر، با نوسان میان جمنا و هواداران احمدینژاد از هر دو طرف امتیار بگیرد که حتما در قسمت امتیاز گرفتن از احمدینژاد نتیجه مطلوب را نخواهد گرفت. ستاره اقبال پایداری همانگونه که پیشبینی میشد سریع افول کرد و اکنون یا باید به یکی از طرفهای اصلی بازی بپیوندد و یا در نقش «بازی خراب کن» به امتیاز گیری مشغول شود، زیرا موتور محرکه حامی پایداری اکنون بهسوی حمایت از جمنا تغییر سیاست داده است و به پایداری به عنوان بازیگر حاشیهای و نه اصلی مینگرد. در مورد آقای لاریجانی هم با نگاهی به عوامل تشکیل دهنده جمنا به روشنی میتوان به نقش تاثیرگذار ولی پنهان لاریجانی در جمنا پی برد.
گذار اصولگرایان از کنش سیاسی با محوریت جامعتین به جمنا را چگونه ارزیابی میکنید؟
تلاش زیادی برای احیای محوریت جامعتین در میان اصولگرایان صورت گرفت اما به دو دلیل به نتیجه نرسید. نخست، تغییر شرایط و زمین بازی بود که سرعت و ریسکپذیری بالا را میطلبید و این موضوع جزو خصلتهای جامعتین نبود، چرا که آنها معمولا سنگین و در محیط قابل پیشبینی از لحاظ محاسبه ریسک عمل میکنند. مولفه بعدی هم چنین است که تکثر میان اصولگرایان به حدی رسیده که برای رساندن آنها به وحدت ۲ عنصر کاریزمای جامعتین (یعنی پذیرش بیچند و چون اصولگرایان) و نیز توان گرهگشایی بسیار قدرتمندی لازم بود. متاسفانه کاریزمای جامعتین از درون اصولگرایان توسط گروههای نوپدید و از بیرون توسط اصلاح طلبان و شکستهای پی در پی سیاسی، صدمه دید و توان گرهگشایی هم با فوت مرحومان آیتا... مهدوی و عسگراولادی صدمه خورد و هنوز احیا نشده است. از این رو تلاشها برای سپردن محوریت به جامعتین نتیجه نداد و جمنا بهجای جامعتین فرمان را در دست گرفت و جامعتین به حمایت معنوی اکتفا کرد، البته این فرایند قابل تحلیل است. من این انتقال محوریت را از جهتی پیشرفت و از جهاتی پسرفت تلقی میکنم.
آیا افرادی که در این چند وقت اخیر از سوی گروههای مختلف اصولگرا معرفی شدهاند، قابلیت رقابت و رایآوری را در انتخابات پیشرو دارند؟ و مصداق رجل سیاسی هستند؟
در میان کاندیداهای مطرح شده ازسوی جمنا از لحاظ عمل سیاسی، واقعیت این است که فقط قالیباف به رغم حملاتی که به او شده است، هنوز پتانسیل رقابت جدی دارد، البته قالیباف میان دو فک پرفشار سنگین قرار گرفته است. از یک سو، تیم احمدینژاد و حتی جبهه پایداری و از سوی دیگر، تیم دولتیها و اصلاح طلبان! دولتیها و رسانههای همسو حتی رسانههای اپوزیسیون با درک این ظرفیت رای عملا رقیب اصلی خود را قالیباف میدانند و نوک تیز حمله خود را در داخل و خارج متوجه او کرده و یک جبهه گسترده رسانهای را علیه او سامان دادهاند. جمنا نیز وقت خود را در مسیر رسیدن به کاندیدای نهایی مصروف کسانی میکند که هر کدام به تنهایی قدرت جذب رای قابل اعتنایی را ندارند و در این میان فقط وقت را میکشد. از سوی دیگر، احمدینژاد هم اساسا به توان مدیریتی اصولگرایان مشکوک است و بر این ضعف تصمیم گیری و کند بودن در بازیهای سیاسی سرمایهگذاری کرده است. او همیشه با سرعت تصمیمگیری خود و نیز اقدامات پیشبینی نشدهاش، آنها را پشت سر گذاشته است. پایداری هم با شرطگذاریهای خود نقش ترمز را برای جمنا بازی میکند و هدف نهاییاش بیش از معرفی کاندیدای مطلوب خود آن است که جمنا مسیرش به سمت قالیباف نرود. بنابراین شنیده میشود که در میان بعضی از اصولگرایان این نگرانی وجود دارد که جمنا گرفتار حاشیهها شده و اینکه آنها وقت را در معرفی کاندیدای نهایی مطلوب از دست بدهند.
تئوری تعدد کاندیداها برای شکستن رای آقای روحانی تا چه حد میتواند برای اصولگرایان موثر باشد؟
روشن است که تعدد و تکثر کاندیدا میان اصولگرایان به سود روحانی و به ضرر اصولگرایان است. اما تعدد کاندیداها در میان طیف دولتیها و اصلاحطلبان «در صورت نبود چهره شاخص» هر چند ممکن است ضربه جدی به روحانی نزند ولی بخشی از آرا را کم خواهد کرد و روحانی را که به اندازه کافی در دفاع از عملکرد خود ضعیف است، زیر فشار دوگانه رویکرد نقادی اصلاحطلبانه و اصولگرایانه قرار داده و موجب ریزش رایهای مردد خواهد شد.
طرح نام افرادی چون آیتا... رئیسی برای کاندیداتوری با علم به عدم کاندیداتوری ایشان نوعی فرار به جلو از سوی اصولگرایان محسوب نمیشود؟
به گمانم طرح نام حجت الاسلام رئیسی برای کاندیداتوری در راستای دو سناریو صورت گرفت، نخست آنان که میخواستند با طرح نام او از بیرون از جمنا، عملا جمنا را به انفعال کشانده و کاندیداهای مطرح شده درون جمنا بهویژه قالیباف را به حاشیه ببرند. دوم کسانی که فکر کردند حالا که موج تخریب روی قالیباف زیاد است. با طرح رئیسی، قالیباف را درمقام معاون اول یا معاون اجرایی مطرح ساخته و ضعف اجرایی رئیسی را بدین وسیله رفع نماییم. سناریوی اول احتمالا از سوی بخشی از پایداری ارائه شده است، هر چند معرفی کاندیداهای متفاوت نظیر فتاح جلیلی و رئیسی از سوی پایداری دال بر حرکت بر محور آزمون و خطا و نرسیدن به تصمیم قطعی در این مرحله است. سناریوی دوم از سوی خطی مطرح شد که فکر میکند اساسا رئیسی نیاز به رزومه ای در حد ریاستجمهوری داشته و قالیباف و رئیسی میتوانند ضعفهای هم را پوشش دهند، اما فکر میکنم ریسک کاندیداتوری برای رئیسی بالاست و هزینههای شکست در حدی است که ممکن است او را در ورود به صحنه شدیدا مردد کند.
برخی اعلام کاندیداتوری آقای بقایی در انتخابات پیش رو را طرح آقای احمدینژاد دانستهاند و با وجود عدم حضور و حمایت احمدینژاد از افراد، برخی بقایی را احمدینژاد ثانی میدانند.اساسا آقای بقایی قابلیت رای آوری در بین اصولگرایان چندپاره را خواهد داشت؟
تحلیل سناریوهایی که احمدینژاد محور آن است، مستلزم تحلیل شخصیت احمدینژاد است. نخست آنکه احمدینژاد با ذهنیت یک مهندس به انتخابات نگاه میکند پس انتخابات برای او یک پروژه است نه یک پروسه! دوم آنکه نگاه او به انتخابات مکانیکی است و نه دینامیکی بنابراین با گرایشهای درونی و تمایلات کار نمیکند، بلکه با مهرهها و مولفههای عینی و ملموس کار میکند. سوم اینکه دو عامل سرعت عمل و فشار وارده درمعادلات او نقش کلیدی دارد.چهارم آنکه میزان واگذاری اختیارات و حتی رای هوادارانش به هرکسی با میزان عدم هویت مستقل آن فرد و استحاله او در اراده احمدینژاد رابطه مستقیم دارد.در این میان بر حسب مقایسه گزینه، نخست احمدینژاد خودش، دوم مشایی و سوم بقایی بود که شرایط او را به سوی بقایی سوق داد ولی رسما حمایتی نخواهد کرد و حمایت مشایی از بقایی هم تعهد احمدینژاد به عدم حضور را حفظ خواهد کرد هم دست او را برای گریز از هزینههای ممکن باز خواهد گذاشت و ضمنا پیام لازم را از طریق مشایی به هواداران خواهد داد. ضمن آنکه حمایت مشایی که نقطه اختلاف پایداری با احمدینژاد است، باعث خواهد شد به گمان او احمدینژادیهای محض به میدان آمده و هواداران با ناخالصی چون پایداری و یکتا از میدان بیرون میروند.در مورد میزان رای آوری بقایی این امر ابتدا مشروط به تایید صلاحیت او از سوی شورای نگهبان است.ثانیا به گمانم هدف اولیه از معرفی بقایی رایآوری اونیست بلکه حفظ موقعیت بازیسازی احمدینژاد در صحنه ولو با عدم حضور او و صف بندی روشن با سایر اصولگرایان و جلوگیری از مصادره رای احمدینژاد توسط آنها و مهمتر از همه ذکر مستمر نام احمدینژاد است.البته تحلیل سناریوهای محتمل تیم احمدینژاد از معرفی بقایی خود بحث مفصلی است که در زمان مناسب به آن میپردازم.
استراتژی اصلی اصولگرایان از قبل از ثبت نام، بعد از ثبت نام و خاصه در مناظرات انتخاباتی در رقابت با آقای روحانی چه خواهد بود؟
بهدلیل تکثر موجود ما رویکرد واحدی بهنام رویکرد اصولگرایان در قبال آقای روحانی و دولت او نخواهیم داشت. هر جریان ممکن است سیاست ویژه خود را در برابر دولت داشته باشد و روی نکاتی خاص فشار تبلیغاتی خود را قرار دهد. در اینکه همه موضع انتقادی داشته باشند شکی نیست. دولت روحانی هم نقاط قابل نقد کم ندارد و معمولا بهانه لازم را فراهم آورده است، بهویژه وضعیت رکود سنگین اقتصادی توام با تورم در بعضی حوزهها فضا را برای نقد آماده کرده است. به گمانم اگر احمدینژاد کاندیدا میشد میتوانست نقدهای جدی را علیه دولت روحانی مطرح سازد، زیرا در زمان احمدینژاد گردش مالی راحتتر از آن صورت میگرفت و اگر تورم بود رکود اینچنینی در این حد نبود.ضعف شدید ارتباطی دولت روحانی در ارتباطگیری با تودههای پایین جامعه الان کاملا خود را نشان داده است.در ذهن مردم درست یا غلط جا افتاده است که دولت روحانی از بالا به مردم مینگرد، درحالی که در مورد احمدینژاد پاشنه آشیل ارتباط با نخبگان بود. الان نخبگان از ناکارآمدی دولت روحانی در حل مسائل گلهمندند، طبقات بالا و متوسط از گردش مالی ضعیف صدمه خوردهاند و طبقات پایین هم احساس میکنند بیپناه هستند. این ذهنیت بخشی از جامعه است، حتی اگر دولت نپذیرد، همین افراد ناراضی باید رای دهند. من تردیدی ندارم که دولت کارهای مهمی در حوزه سیاست خارجی و بهداشت و حتی نفت انجام داده است ولی ناتوانی در حد فلج در دفاع از کارکرد خود باعث ایجاد این ذهنیت شده و دولت را شدیدا آسیبپذیر کرده است، بنابراین دولت با موج شدید انتقادی علیه خود مواجه خواهد شد ولی شدت و کانون فشار هر گروه متفاوت خواهد بود.
تا چه اندازه برای اصولگرایان در انتخابات پیش رو شانس پیروزی قائلید؟
به شکل طبیعی ما با توجه به مدل انتخابهای ریاستجمهوری سی و چند سال گذشته باید حکم کنیم که این دولت هم به شکل طبیعی در دور دوم رای بیاورد و احتمال آن هم دور از ذهن نیست، ولی با توجه به اینکه شخصا تاکنون دولتی را تا این حد ضعیف در ایجاد ارتباط با افکار عمومی و توجیه و اقناع جامعه در باب مسائل پیش آمده ندیدهام، اگر این دولت به رغم مدل ثابت دهههای اخیر شکست بخورد، تعجب نخواهم کرد. به عبارت روشنتر نتیجه طبیعی بر پایه مدل دهههای اخیر پیروزی دولت است اما ضعف دولت در ارتباط با بدنه جامعه و بیاعتنایی تعجبآور برای اقناع جامعه (تا حد بیاعتنایی و بعضی موارد بیاحترامی) هر نتیجهای را محتمل میکند.