فردای آن روز که علی دوباره به اتاق آقا رفت، گفت: امروز من آقا و شما علی که آقا قبول کرد. گفت پس از جایتان بلند شوید و روی زمین بنشینید تا من آنجا بنشینم. رفت روی صندلی آقا نشست و ساعت را دست کرد و عینک را هم به چشمش زد که آقا با این کار او زدند زیر خنده.
شهدای ایران:خاطرهای به نقل از فاطمه طباطبایی، عروس امام خمینی درباره سیدعلی خمینی و امام راحل منتشر شده است.

یک روز که سیدعلی در اتاق آقا مشغول بازی بود، اول، ساعت و بعد هم عصایشان را برداشت و آقا طوری که او ناراحت نشود آن را از علی گرفته و گفتند این مال پیرهاست و ساعت را هم ببین و به من بده، چون می شکند و دیگر ساعت نداریم.

فردای آن روز که علی دوباره به اتاق آقا رفت، گفت: امروز من آقا و شما علی که آقا قبول کرد. گفت پس از جایتان بلند شوید و روی زمین بنشینید تا من آنجا بنشینم. رفت روی صندلی آقا نشست و ساعت را دست کرد و عینک را هم به چشمش زد که آقا با این کار او زدند زیر خنده.
*جماران

یک روز که سیدعلی در اتاق آقا مشغول بازی بود، اول، ساعت و بعد هم عصایشان را برداشت و آقا طوری که او ناراحت نشود آن را از علی گرفته و گفتند این مال پیرهاست و ساعت را هم ببین و به من بده، چون می شکند و دیگر ساعت نداریم.

فردای آن روز که علی دوباره به اتاق آقا رفت، گفت: امروز من آقا و شما علی که آقا قبول کرد. گفت پس از جایتان بلند شوید و روی زمین بنشینید تا من آنجا بنشینم. رفت روی صندلی آقا نشست و ساعت را دست کرد و عینک را هم به چشمش زد که آقا با این کار او زدند زیر خنده.
*جماران