شهدای ایران: 1- اوراق تئوریهای رایج «انقلاب» را که در آکادمیهای علوم سیاسی تدریس میشود، باید در «جاری انقلاب اسلامی» به محک کشید و شُست. انقلاب اسلامی یک «امر واقع» است که در بسیاری از حوزهها قالبشکنی کرد و یکی از همان حوزهها اتفاقاً «تئوریهای انقلاب» است. نوع انقلابها درگیر مادیت محض بودهاند اما این انقلاب هر چند درباره امور مادی جاری در حاکمیت پهلوی حرف و اعتراض داشت، در عین حال در قالب انقلابهای دوره مدرنیته (اعم از انقلاب فرانسه و روسیه و...) متوقف نماند و طرحی نو درافکند که عزت و کرامت انسانی و سرنسپردن به بندگی طاغوتهای داخلی و بینالمللی، سرلوحه آن بود. انقلاب 1979 ایران همچنان که در وقوع قالبشکن بود، در پویایی و مانایی نیز تئوریهای رایج انقلاب را به چالش کشیده است.
2- اغلب انقلابها به تدریج از شور و هیجان میافتند و تبدیل به بوروکراسی میشوند و به پایان میرسند. مردم در این میان تنها نقش شورشیانی را دارند که با سرنگونی رژیم، کارشان تمام میشود و به خانه برمیگردند. بنابراین وقتی یکی دو دهه از انقلابهای بزرگ سپری شد، تنها از آن نوستالژی و خاطراتش باقی میماند. یعنی وقتی از انقلاب روسیه، فرانسه یا الجزایر سخن میگوییم، در واقع از تاریخ سپری شده حرف میزنیم. اما درباره انقلاب اسلامی، ماجرا فرق میکند. در حالی که نسل سوم و چهارم پا به عرصه میگذارند، انقلاب اسلامی به عنوان یک وجود زنده و جاری و «فیصله بخش» به حیات خود ادامه میدهد و به زیست سیاسی و اجتماعی و فرهنگی در ایران معنا میبخشد؛ هر چند که «ضد» این انقلاب نیز به مثابه معارض- از جهات گوناگون- در خارج و داخل کشور مدام باز تولید میشوند. یکی از وجوه معارضه پنهان و زیرپوستی با انقلاب، همین منحصرسازی انقلاب به یک اتفاق تاریخی پایان یافته است. آنها که انقلابیگری را تندروی و افراطیگری، و مخالف عقلانیت و تدبیر و مصلحت جلوه میدهند، در حقیقت با جوهره و روح انقلاب بیگانهاند، اگر نگوییم که به جبهه «ضد» یاری میرسانند. مگر میشود در نیمه راه رسیدن به قله آرمانهای انقلاب باشیم و کسانی بگویند «انقلاب در سال 1357 تمام شد؛ برگردیم به عقب!»؟ تا موضوعات مورد اعتراض انقلاب (از استکبار تا روحیات طاغوتی و اشرافیگری و تبعیضطلبانه و فقر و تبعیض و فساد) ما به ازای خارجی دارد، انقلاب و مبارزه هم هست.
3- دلیلی ندارد با معارضان نظریه «پویایی و دامنهداری انقلاب» وارد مجادله شویم چرا که با دو نظریه هم وزن روبرو نیستیم. انقلاب بدون «رهبری، آرمانها و مردم» مفهوم پیدا نمیکند؛ انقلاب همان جاست که این 3 شاخصه هویتی آن ایستاده باشند. انقلاب اسلامی در 38 سالگی خود، جاری و فیصله بخش است، چون ملت با نشاط و طراوت تمام در جشن 38 سالگی آن -برخلاف همه انقلابهای تمام شده- پای کار آمدهاند. چگونه میتوان مدعی شد انقلاب تمام شده و دم از ختم انقلاب زد- چنان که برخی رسانههای زنجیرهای و شبهروشنفکران ادعا کردند- حال آن که اقیانوس جاری ملت در برابر دشمنان انقلاب سینه سپر میکند؟ اگر مقتدای انقلاب در اوج عملیات فریب دشمن در حوزه جنگ نرم و مذاکره میگوید «من دیپلمات نیستم، انقلابیام» و «انقلابی بمانید و انقلابی عمل کنید»، موعد 22 بهمن که میشود، مردم میجوشند و میخروشند و با زبان اقدام و عمل، یکصدا میگویند «ما همه انقلابی هستیم». این تشخیص و اقدام بهنگام در پیچیدهترین شرایط جنگ نرم بیتردید، عمل به آیه شریفه «و اعدوا لهم مااستطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدوالله و عدوکم» است. هیبتی میسازد که دوستان را پر از انرژی و دشمنان را منفعل و هراسان میکند.
4- جوهره انقلاب که در جان یک ملت جاری باشد، حریفان و رقیبان را به خضوع و اعتراف میکشاند؛ حتی اگر مایل نباشند. میشود همین اتفاق خیره کننده 22 بهمن 1395 تا گزارشگر شبکه تلویزیونی CNN از تهران گزارش دهد «جمعیتی که امسال برای راهپیمایی سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران آمدهاند، عظیمتر از هر سال دیگر است. مردم به دعوت رهبر عالی ایران و در پاسخ به تهدیدات به خیابان آمدند». هفتهنامه انگلیسی اکونومیست هم در این باره نوشت «راهپیمایی امسال در بزرگداشت پیروزی انقلاب اسلامی، یکی از بزرگترین تظاهرات در نوع خود بود. تندروها میگویند اکنون ثابت شده که آمریکا، مردم ایران را هدف گرفته و نه رژیم را، و دیگر نباید به آمریکا اعتماد کرد. حتی اصلاحطلبان هم که برنامه هستهای ایران را اوراق کردند و مواد هستهای غنیسازی شده را تحویل دادند، احساس میکنند به آنها خیانت شده است. ظریف وزیر خارجهای که برای توافق هستهای مذاکره کرد، اکنون لبخند گذشته را ندارد. او زیر لب غر میزند که روزهای سختی در پیش است. حتی محمد خاتمی رئیس جمهور اسبق هم که در پی بازسازی روابط بود، از اصلاحطلبان خواست همصدا با تندروها آمریکا را محکوم کنند». کار به جایی میرسد که آقای «ص-ز» - کسی که 3 سال پیش در حال بزک آمریکا بود و میگفت نظام سی و چند سال درباره مذاکره دروغ گفته، چون میترسد با مذاکره پایههایش فرو بریزد(!)- بعد از آن راهپیمایی خیرهکننده مجبور میشود بنویسد «شکوه این راهپیمایی به منزله طرفداری و تأیید نظام، و حمایت و بیعت مردم با انقلاب است».
5- گویا اتفاقی بزرگ رخ داده است. ما البته در متن این رویداد بزرگ قرار داریم و شاید «حجاب معاصرت» مجال ندهد اهمیت این رویداد را بفهمیم و از عهده شکر آن برآییم. جبهه استکبار ظرف 6-7 سال گذشته، دو عملیات پیچیده را برای تغییر ساختار جمهوری اسلامی یا تهی کردن آن از محتوا و سیرت انقلابی ترتیب داد و اکنون بخش عمدهای از این عملیات به هزیمت کشیده شده است. فاز اول، با فتنه و آشوب نیابتی «افراطیون مدعی اصلاحطلبی» در سال 88 کلید خورد و فاز دوم آن، از ویرانههای همین پروژه اطلاعاتی 20 ساله سر برآورد؛ آنجا که پیاده نظام منهزم، آدرس تحریمهای فلجکننده را به دشمن دادند و براساس آن، تسلیمطلبی در پوشش مذاکره و سپس توسعه این رونده به حوزههای غیرهستهای را تبدیل به «اضطرار ملی»! کردند. کوبندهتر و فراگیرتر شدن شعار «مرگ بر آمریکا» در راهپیمایی حماسی 22 بهمن، زدن یک تیر دقیق به دو هدف (تهدیدهای آمریکا و عملیات فریب فتنهگران و بزککاران در داخل) بود.
6- مایکل لدین مشاور پیشین امنیت ملی آمریکا، همان کسی است که در اوج فتنه سبز تصریح کرد «ریشه این حرکت به اواسط دهه 1980 میلادی برمیگردد، زمانی که ما با افرادی از دفتر میرحسین موسوی نخستوزیر و اطرافیانش وارد مذاکره شدیم.» او سه شنبه 19 بهمن 95 در گفتوگو با رادیو فردا و در پاسخ این سؤال که «آینده توافق هستهای ]برجام[ را چگونه میبینید، گفت «این سؤال غلطی است، برای اینکه مشکل آمریکا، خود ایران است و نه برنامه هستهای. آنچه اهمیت دارد این است که ایران بزرگترین حامی تروریسم نباشد و دست از تولید سلاح اتمی و موشکهای بالستیک بردارد. صادقانه بگویم بهترین کار این است که دست از شعار مرگ بر آمریکا بردارد... تصور نمیکنم سیاست ایران که همان سیاست برآمده از انقلاب اسلامی است، تغییر کند... رژیم ایران باید عوض شود، ما خواستار تغییر رژیم هستیم.» یک سؤال مهم این است: کسانی چگونه میتوانند آن قدر دقیق در نقشه مثلث صهیونیسم مسیحی ایفای نقش کنند که پیاده نظام و سرمایه بزرگ اسرائیل لقب گیرند و علنا مورد حمایت دولتهای بوش و اوباما باشند (چنان که از بوش تا اوباما و کاندولیزا رایس و کالین پاول تا جان کری و رابرت گیتس و جان برنان بارها گفتند) و در عین حال به بهانه دعوت به حضور در راهپیمایی 22 بهمن که خود جرئت آفتابی شدن میان مردم را پیدا نکردند، مدعی «آشتی ملی» شوند؟! چگونه میتوانند شیطان بزرگ را به ویژه ظرف چند سال اخیر بزک کرده باشند و حالا ناگهان دعوت به تظاهراتی کنند که جان مایه آن شعار «مرگ بر آمریکا» است؟! آیا اگر ملت ایران مثلا برجام را برد- برد تلقی میکردند، با آن انزجار کمسابقه در روز 22 بهمن «مرگ بر آمریکا» میگفتند؟! عنایت دارید که مرگ بر آمریکا میگفتند و نه مثلا مرگ بر ترامپ؛ چرا که ترامپ هنوز تازه از راه رسیده و عمده این اعلام انزجارها نسبت به دغلبازی و خباثتهای دولت اوباما به ویژه در یک ساله پس از اجرای برجام است.
7- میگویند اگر برجام نبود، با چه مصائبی مواجه میشدیم اما صداقت ندارند که بگویند چه کسانی گرای تحریمها را پس از سرشکستگی در فتنه سبز به دشمن دادند تا بعداً بتوانند ضرورت مذاکره و امتیاز دادن را توجیه کنند. میگویند «آشتی ملی» اما نمیگویند مگر چه اتفاقی افتاده که باعث جدایی آنها با «جمهوری اسلامی» (آمیزه حاکمیت و مردم)- و نه شکاف میان ملت- شده است؟ نمیگویند که اگر از خاتمی تا تاجزاده و دیگرانشان در پستوها اقرار کردند تقلب آن هم در حد 11 میلیون رای نه واقعیت و نه امکان دارد، پس بر مبنای کدام توجیه در دروغ تقلب دمیدند و همین را مبنای تهییج به آشوب و بیثباتی قرار دادند؟ نمیگویند انواع خسارتهای بزرگی را که به واسطه این فتنهانگیزی به ملت و نظام تحمیل کردند، چگونه باید جبران شود؟
طیف ائتلافی همین طایفه نگونبخت نیز که مدعی وحدت ملی میشوند، همزمان توقع دارند کسی گریبانشان را در زمینه مفاسد نجومی و اشرافیگری و امتیازطلبیهای نامشروع نگیرد.
8- امیر مومنان علی علیهالسلام درباره تکلیف انقلابیون در این عرصهها چند رهنمود راهبردی دارند. ایشان درباره فتنهانگیزی اصحاب جمل و توصیه برخی یاران به عدم تعقیب آنها فرمود «به خدا سوگند چون کفتار نباشم که با آهنگ خوابش کنند و فریبش دهند و شکارش کنند. من پیوسته به وسیله یاریکننده حق، با آنان که از حق روی برگرداندند، میجنگم تا مرگم فرا رسد» (خطبه 6 نهجالبلاغه). و درباره مصلحتاندیشی برخی یاران و دعوت به مفاهمه و آشتی با امتیازطلبان مفسد فرمود «آیا مرا فرمان میدهید پیروزی را با ستم بر کسانی که بر آنان حکومت یافتهام به دست آورم؟ به خدا سوگند... چنین نخواهم کرد» (خطبه 126) و نیز با تاکید بر اینکه «حق قدیمی را هیچ چیز (از جمله گذشت زمان) باطل نمیکند»، از بازپسگیری بیتالمال به غارت رفته خبر دادند، حتی اگر مهریه زنان و بهای کنیزان شده باشد؛ چرا که «در حق، گشایش است و هر کس که عدالت بر او مضیق آید، ستم پرمضیقهتر است» (خطبه 15 نهجالبلاغه). این، مفهوم جامع انقلابیگری است.
9- اگر اعتماد به پروردگار و اقدام و عمل مجاهدانه بر مبنای آن موجب رزق لایحتسب میشود (چنانکه در انقلاب و دفاع مقدس و خودکفاییهای چشمگیر علمی و فنی دیدیم)، اعتماد به شیاطین منحصرا ما را به سراب مایوسکننده وعدهها میکشاند. هر جا نارسایی و ناکامی میبینیم، همان موقعیتی است که بر سر این دو راهی، مسیر را به اشتباه رفتهایم. رهبر حکیم انقلاب 12 آبان امسال در دیدار دانشجویان و دانشآموزان فرمودند «عزیزان من! خودمان را برای آینده و اداره امور کشور آماده کنید. علاج مشکلات کشور در گرو جوشیدن اراده و استقامت از درون ملت است... آنچه من بر آن تکیه میکنم، روحیه انقلابیگری است. معنای روحیه انقلابی چیست؟ یک انسان انقلابی شجاعت دارد، اهل اقدام و عمل است، ابتکار میورزد، بنبستشکنی میکند، گرهگشایی میکند، از چیزی نمیترسد، به آینده امیدوار است... بعضیها عکس این عمل میکنند و حرف میزنند. بعضیها عکس این مدیریت میکنند، جوان را به آینده و به انقلاب بیاعتماد میکنند، از نفس گرم امام(ره) دور میکنند؛ خب این خراب میشود دیگر. آن وقت از زمانه هم مینالند!... زمانه را من و شما میسازیم. ما وقتی گامهایمان را محکم برنداشتیم، وقتی توصیه امام را ندیده گرفتیم، وقتی مردم و جوانها را از اینها دور میکنیم، جوان را به لاابالیگری سوق میدهیم، خب معلوم میشود نتیجه بد خواهد شد. زمانه خراب خواهد شد... امیرالمومنین میگوید بعضیها یک روزی درست حرکت میکردند اما دلهایشان واژگونه شد. حالا چرا واژگونه میشود؟... آلوده محبتهای بیجا میشویم، آلوده جاهطلبی میشویم، آلوده رفیقبازی میشویم، آلوده جناحبازی و حزببازی میشویم، دلمان واژگونه میشود و از آن راه درست، از آن استقامت اولی برمیگردیم. آفت اینهاست، جلوی اینها را بایستی گرفت و از اینها به خدا پناه برد».
*محمد ایمانی
2- اغلب انقلابها به تدریج از شور و هیجان میافتند و تبدیل به بوروکراسی میشوند و به پایان میرسند. مردم در این میان تنها نقش شورشیانی را دارند که با سرنگونی رژیم، کارشان تمام میشود و به خانه برمیگردند. بنابراین وقتی یکی دو دهه از انقلابهای بزرگ سپری شد، تنها از آن نوستالژی و خاطراتش باقی میماند. یعنی وقتی از انقلاب روسیه، فرانسه یا الجزایر سخن میگوییم، در واقع از تاریخ سپری شده حرف میزنیم. اما درباره انقلاب اسلامی، ماجرا فرق میکند. در حالی که نسل سوم و چهارم پا به عرصه میگذارند، انقلاب اسلامی به عنوان یک وجود زنده و جاری و «فیصله بخش» به حیات خود ادامه میدهد و به زیست سیاسی و اجتماعی و فرهنگی در ایران معنا میبخشد؛ هر چند که «ضد» این انقلاب نیز به مثابه معارض- از جهات گوناگون- در خارج و داخل کشور مدام باز تولید میشوند. یکی از وجوه معارضه پنهان و زیرپوستی با انقلاب، همین منحصرسازی انقلاب به یک اتفاق تاریخی پایان یافته است. آنها که انقلابیگری را تندروی و افراطیگری، و مخالف عقلانیت و تدبیر و مصلحت جلوه میدهند، در حقیقت با جوهره و روح انقلاب بیگانهاند، اگر نگوییم که به جبهه «ضد» یاری میرسانند. مگر میشود در نیمه راه رسیدن به قله آرمانهای انقلاب باشیم و کسانی بگویند «انقلاب در سال 1357 تمام شد؛ برگردیم به عقب!»؟ تا موضوعات مورد اعتراض انقلاب (از استکبار تا روحیات طاغوتی و اشرافیگری و تبعیضطلبانه و فقر و تبعیض و فساد) ما به ازای خارجی دارد، انقلاب و مبارزه هم هست.
3- دلیلی ندارد با معارضان نظریه «پویایی و دامنهداری انقلاب» وارد مجادله شویم چرا که با دو نظریه هم وزن روبرو نیستیم. انقلاب بدون «رهبری، آرمانها و مردم» مفهوم پیدا نمیکند؛ انقلاب همان جاست که این 3 شاخصه هویتی آن ایستاده باشند. انقلاب اسلامی در 38 سالگی خود، جاری و فیصله بخش است، چون ملت با نشاط و طراوت تمام در جشن 38 سالگی آن -برخلاف همه انقلابهای تمام شده- پای کار آمدهاند. چگونه میتوان مدعی شد انقلاب تمام شده و دم از ختم انقلاب زد- چنان که برخی رسانههای زنجیرهای و شبهروشنفکران ادعا کردند- حال آن که اقیانوس جاری ملت در برابر دشمنان انقلاب سینه سپر میکند؟ اگر مقتدای انقلاب در اوج عملیات فریب دشمن در حوزه جنگ نرم و مذاکره میگوید «من دیپلمات نیستم، انقلابیام» و «انقلابی بمانید و انقلابی عمل کنید»، موعد 22 بهمن که میشود، مردم میجوشند و میخروشند و با زبان اقدام و عمل، یکصدا میگویند «ما همه انقلابی هستیم». این تشخیص و اقدام بهنگام در پیچیدهترین شرایط جنگ نرم بیتردید، عمل به آیه شریفه «و اعدوا لهم مااستطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدوالله و عدوکم» است. هیبتی میسازد که دوستان را پر از انرژی و دشمنان را منفعل و هراسان میکند.
4- جوهره انقلاب که در جان یک ملت جاری باشد، حریفان و رقیبان را به خضوع و اعتراف میکشاند؛ حتی اگر مایل نباشند. میشود همین اتفاق خیره کننده 22 بهمن 1395 تا گزارشگر شبکه تلویزیونی CNN از تهران گزارش دهد «جمعیتی که امسال برای راهپیمایی سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران آمدهاند، عظیمتر از هر سال دیگر است. مردم به دعوت رهبر عالی ایران و در پاسخ به تهدیدات به خیابان آمدند». هفتهنامه انگلیسی اکونومیست هم در این باره نوشت «راهپیمایی امسال در بزرگداشت پیروزی انقلاب اسلامی، یکی از بزرگترین تظاهرات در نوع خود بود. تندروها میگویند اکنون ثابت شده که آمریکا، مردم ایران را هدف گرفته و نه رژیم را، و دیگر نباید به آمریکا اعتماد کرد. حتی اصلاحطلبان هم که برنامه هستهای ایران را اوراق کردند و مواد هستهای غنیسازی شده را تحویل دادند، احساس میکنند به آنها خیانت شده است. ظریف وزیر خارجهای که برای توافق هستهای مذاکره کرد، اکنون لبخند گذشته را ندارد. او زیر لب غر میزند که روزهای سختی در پیش است. حتی محمد خاتمی رئیس جمهور اسبق هم که در پی بازسازی روابط بود، از اصلاحطلبان خواست همصدا با تندروها آمریکا را محکوم کنند». کار به جایی میرسد که آقای «ص-ز» - کسی که 3 سال پیش در حال بزک آمریکا بود و میگفت نظام سی و چند سال درباره مذاکره دروغ گفته، چون میترسد با مذاکره پایههایش فرو بریزد(!)- بعد از آن راهپیمایی خیرهکننده مجبور میشود بنویسد «شکوه این راهپیمایی به منزله طرفداری و تأیید نظام، و حمایت و بیعت مردم با انقلاب است».
5- گویا اتفاقی بزرگ رخ داده است. ما البته در متن این رویداد بزرگ قرار داریم و شاید «حجاب معاصرت» مجال ندهد اهمیت این رویداد را بفهمیم و از عهده شکر آن برآییم. جبهه استکبار ظرف 6-7 سال گذشته، دو عملیات پیچیده را برای تغییر ساختار جمهوری اسلامی یا تهی کردن آن از محتوا و سیرت انقلابی ترتیب داد و اکنون بخش عمدهای از این عملیات به هزیمت کشیده شده است. فاز اول، با فتنه و آشوب نیابتی «افراطیون مدعی اصلاحطلبی» در سال 88 کلید خورد و فاز دوم آن، از ویرانههای همین پروژه اطلاعاتی 20 ساله سر برآورد؛ آنجا که پیاده نظام منهزم، آدرس تحریمهای فلجکننده را به دشمن دادند و براساس آن، تسلیمطلبی در پوشش مذاکره و سپس توسعه این رونده به حوزههای غیرهستهای را تبدیل به «اضطرار ملی»! کردند. کوبندهتر و فراگیرتر شدن شعار «مرگ بر آمریکا» در راهپیمایی حماسی 22 بهمن، زدن یک تیر دقیق به دو هدف (تهدیدهای آمریکا و عملیات فریب فتنهگران و بزککاران در داخل) بود.
6- مایکل لدین مشاور پیشین امنیت ملی آمریکا، همان کسی است که در اوج فتنه سبز تصریح کرد «ریشه این حرکت به اواسط دهه 1980 میلادی برمیگردد، زمانی که ما با افرادی از دفتر میرحسین موسوی نخستوزیر و اطرافیانش وارد مذاکره شدیم.» او سه شنبه 19 بهمن 95 در گفتوگو با رادیو فردا و در پاسخ این سؤال که «آینده توافق هستهای ]برجام[ را چگونه میبینید، گفت «این سؤال غلطی است، برای اینکه مشکل آمریکا، خود ایران است و نه برنامه هستهای. آنچه اهمیت دارد این است که ایران بزرگترین حامی تروریسم نباشد و دست از تولید سلاح اتمی و موشکهای بالستیک بردارد. صادقانه بگویم بهترین کار این است که دست از شعار مرگ بر آمریکا بردارد... تصور نمیکنم سیاست ایران که همان سیاست برآمده از انقلاب اسلامی است، تغییر کند... رژیم ایران باید عوض شود، ما خواستار تغییر رژیم هستیم.» یک سؤال مهم این است: کسانی چگونه میتوانند آن قدر دقیق در نقشه مثلث صهیونیسم مسیحی ایفای نقش کنند که پیاده نظام و سرمایه بزرگ اسرائیل لقب گیرند و علنا مورد حمایت دولتهای بوش و اوباما باشند (چنان که از بوش تا اوباما و کاندولیزا رایس و کالین پاول تا جان کری و رابرت گیتس و جان برنان بارها گفتند) و در عین حال به بهانه دعوت به حضور در راهپیمایی 22 بهمن که خود جرئت آفتابی شدن میان مردم را پیدا نکردند، مدعی «آشتی ملی» شوند؟! چگونه میتوانند شیطان بزرگ را به ویژه ظرف چند سال اخیر بزک کرده باشند و حالا ناگهان دعوت به تظاهراتی کنند که جان مایه آن شعار «مرگ بر آمریکا» است؟! آیا اگر ملت ایران مثلا برجام را برد- برد تلقی میکردند، با آن انزجار کمسابقه در روز 22 بهمن «مرگ بر آمریکا» میگفتند؟! عنایت دارید که مرگ بر آمریکا میگفتند و نه مثلا مرگ بر ترامپ؛ چرا که ترامپ هنوز تازه از راه رسیده و عمده این اعلام انزجارها نسبت به دغلبازی و خباثتهای دولت اوباما به ویژه در یک ساله پس از اجرای برجام است.
7- میگویند اگر برجام نبود، با چه مصائبی مواجه میشدیم اما صداقت ندارند که بگویند چه کسانی گرای تحریمها را پس از سرشکستگی در فتنه سبز به دشمن دادند تا بعداً بتوانند ضرورت مذاکره و امتیاز دادن را توجیه کنند. میگویند «آشتی ملی» اما نمیگویند مگر چه اتفاقی افتاده که باعث جدایی آنها با «جمهوری اسلامی» (آمیزه حاکمیت و مردم)- و نه شکاف میان ملت- شده است؟ نمیگویند که اگر از خاتمی تا تاجزاده و دیگرانشان در پستوها اقرار کردند تقلب آن هم در حد 11 میلیون رای نه واقعیت و نه امکان دارد، پس بر مبنای کدام توجیه در دروغ تقلب دمیدند و همین را مبنای تهییج به آشوب و بیثباتی قرار دادند؟ نمیگویند انواع خسارتهای بزرگی را که به واسطه این فتنهانگیزی به ملت و نظام تحمیل کردند، چگونه باید جبران شود؟
طیف ائتلافی همین طایفه نگونبخت نیز که مدعی وحدت ملی میشوند، همزمان توقع دارند کسی گریبانشان را در زمینه مفاسد نجومی و اشرافیگری و امتیازطلبیهای نامشروع نگیرد.
8- امیر مومنان علی علیهالسلام درباره تکلیف انقلابیون در این عرصهها چند رهنمود راهبردی دارند. ایشان درباره فتنهانگیزی اصحاب جمل و توصیه برخی یاران به عدم تعقیب آنها فرمود «به خدا سوگند چون کفتار نباشم که با آهنگ خوابش کنند و فریبش دهند و شکارش کنند. من پیوسته به وسیله یاریکننده حق، با آنان که از حق روی برگرداندند، میجنگم تا مرگم فرا رسد» (خطبه 6 نهجالبلاغه). و درباره مصلحتاندیشی برخی یاران و دعوت به مفاهمه و آشتی با امتیازطلبان مفسد فرمود «آیا مرا فرمان میدهید پیروزی را با ستم بر کسانی که بر آنان حکومت یافتهام به دست آورم؟ به خدا سوگند... چنین نخواهم کرد» (خطبه 126) و نیز با تاکید بر اینکه «حق قدیمی را هیچ چیز (از جمله گذشت زمان) باطل نمیکند»، از بازپسگیری بیتالمال به غارت رفته خبر دادند، حتی اگر مهریه زنان و بهای کنیزان شده باشد؛ چرا که «در حق، گشایش است و هر کس که عدالت بر او مضیق آید، ستم پرمضیقهتر است» (خطبه 15 نهجالبلاغه). این، مفهوم جامع انقلابیگری است.
9- اگر اعتماد به پروردگار و اقدام و عمل مجاهدانه بر مبنای آن موجب رزق لایحتسب میشود (چنانکه در انقلاب و دفاع مقدس و خودکفاییهای چشمگیر علمی و فنی دیدیم)، اعتماد به شیاطین منحصرا ما را به سراب مایوسکننده وعدهها میکشاند. هر جا نارسایی و ناکامی میبینیم، همان موقعیتی است که بر سر این دو راهی، مسیر را به اشتباه رفتهایم. رهبر حکیم انقلاب 12 آبان امسال در دیدار دانشجویان و دانشآموزان فرمودند «عزیزان من! خودمان را برای آینده و اداره امور کشور آماده کنید. علاج مشکلات کشور در گرو جوشیدن اراده و استقامت از درون ملت است... آنچه من بر آن تکیه میکنم، روحیه انقلابیگری است. معنای روحیه انقلابی چیست؟ یک انسان انقلابی شجاعت دارد، اهل اقدام و عمل است، ابتکار میورزد، بنبستشکنی میکند، گرهگشایی میکند، از چیزی نمیترسد، به آینده امیدوار است... بعضیها عکس این عمل میکنند و حرف میزنند. بعضیها عکس این مدیریت میکنند، جوان را به آینده و به انقلاب بیاعتماد میکنند، از نفس گرم امام(ره) دور میکنند؛ خب این خراب میشود دیگر. آن وقت از زمانه هم مینالند!... زمانه را من و شما میسازیم. ما وقتی گامهایمان را محکم برنداشتیم، وقتی توصیه امام را ندیده گرفتیم، وقتی مردم و جوانها را از اینها دور میکنیم، جوان را به لاابالیگری سوق میدهیم، خب معلوم میشود نتیجه بد خواهد شد. زمانه خراب خواهد شد... امیرالمومنین میگوید بعضیها یک روزی درست حرکت میکردند اما دلهایشان واژگونه شد. حالا چرا واژگونه میشود؟... آلوده محبتهای بیجا میشویم، آلوده جاهطلبی میشویم، آلوده رفیقبازی میشویم، آلوده جناحبازی و حزببازی میشویم، دلمان واژگونه میشود و از آن راه درست، از آن استقامت اولی برمیگردیم. آفت اینهاست، جلوی اینها را بایستی گرفت و از اینها به خدا پناه برد».
*محمد ایمانی