شبکه دولتی انگلیس با یادآوری ماجرای «اسب تروا» در بهمن سال 88، خطاب به فتنهگران تاکید کرد چنین اقداماتی نه استراتژی است و نه حتی تاکتیک و به سرخوردگی منتهی میشود.
شهدای ایران:شبکه دولتی انگلیس با یادآوری ماجرای «اسب تروا» در بهمن سال 88، خطاب به فتنهگران تاکید کرد چنین اقداماتی نه استراتژی است و نه حتی تاکتیک و به سرخوردگی منتهی میشود.
بیبیسی که 7 سال پیش از حامیان اصلی آشوب خیابانی بود، اکنون مینویسد: اعتراضهای خیابانی، نه استراتژی است و نه تاکتیک. 7 سال پیش، مخالفان در ایران بعد از تحمل یک دوره سرخوردگی، در 25 بهمن 89 خواستند بخت خود را دیگر بار بیازمایند؛ آزمونی که به حصر سران جنبش سبز و بنبست سیاسی انجامید... به خیابان رفتن و شعار دادن مخالفان، تنها به عنوان نوعی تسلی خاطر معنا مییابد. حضور خیابانی از این منظر نه تنها یک استراتژی سیاسی نیست بلکه حتی به سختی میتوان آن را یک تاکتیک هم تلقی کرد چرا که هیچ هدف ثانوی را دنبال نمیکند.
بیبیسی با اشاره به پروژه اسب تروا در سال 88 نوشت: ترس از حل شدن در گفتمان رقیب همیشه وجود داشته است. 22 بهمن سال 1388 برای بسیاری از معترضان از این جهت درس عبرتی بود. آنها میخواستند برای جلب توجه نکردن با کنار گذاشتن نمادهای سبز خود به خیابان بیایند و سپس با تکیه به عنصر غافلگیری به ایجاد هستههای شعاردهنده دست بزنند و کل مراسم را به سود خود مصادره کنند. تجربه چنین تاکتیکی یک تجربه سراسر شکست بود.
مراسم تشییع پیکر قربانیان پلاسکو فرصت بعدی بود تا معترضان فریادهای خشم خود از آنچه سوء مدیریت شهرداری میدانستند را بلند کنند. علیرغم برنامهریزیها و هماهنگیهای نسبتا وسیعی که حول چنین هدفی در شبکههای اجتماعی شکل گرفت، این بار معترضان در همهمه کرکننده بلندگوهای رسمی به محاصره درآمدند و حضورشان مصادره شد. راویان بعد از بازگشت از مراسم با سرخوردگی از جو سنگین امنیتی نوشتند حالا شاید زمان مناسبی باشد که معتقدان به این شیوه اعتراض از خود بپرسند چه انتظاری از تجمعهای هرازگاهی دارند. آیا صرف اعلام حضور و سردادن شعار راهی برای تغییر است و آیا این شعارها اساسا پس از شنیده شدن جدی گرفته شدهاند؟ احتمالا مدافعان اعتراضهای خیابانی خواهند گفت که همین اعلام حضور از بیعملی بهتر است و تلنگری به حکومت محسوب میشود که خیال نکنند همه چیز آرام است. منتهی باز باید پرسید که حضور خیابانی با این چشمداشتهای حداقلی، گذشته از ارزش نمادین آن چه تاثیری دارد؟
درافتادن در دام نمادها برای یک جنبشی که دنبال تغییرات واقعی است میتواند آسیبزا باشد. برای مثال معترضان تاکنون چندینبار در برنامه پیامکی برنامه نود تلویزیون ایران شرکت کردهاند تا به این ترتیب حمایت خود را از مجری برنامه نشان دهند که به زعم آنان مدافع مطالبات مردم است. اینجا هم دقیقا موضوع ارزش نمادین و حس همبستگی برجسته میشود ولی خروجی آن نامعلوم است.
ماههای پیش رو فرصتهای تازهای از این دست پیش روی معترضان قرار خواهد داد. انتخابات ریاست جمهوری نزدیک است و حامیان حسن روحانی یا دیگر کاندیداهای طرفدار تغییر که ممکن است به صحنه بیایند برای جلب رای به این بدنه اجتماعی نیاز دارند. فرصتی که باز هم موقتی و لحظهای خواهد بود و از ارزش نمادین فراتر نمیرود. شاهد مدعا این که نزدیک به چهار سال پیش در نزدیکیهای انتخابات شعار رفع حصر از میرحسین موسوی و مهدی کروبی سر داده میشد.
*کیهان
بیبیسی که 7 سال پیش از حامیان اصلی آشوب خیابانی بود، اکنون مینویسد: اعتراضهای خیابانی، نه استراتژی است و نه تاکتیک. 7 سال پیش، مخالفان در ایران بعد از تحمل یک دوره سرخوردگی، در 25 بهمن 89 خواستند بخت خود را دیگر بار بیازمایند؛ آزمونی که به حصر سران جنبش سبز و بنبست سیاسی انجامید... به خیابان رفتن و شعار دادن مخالفان، تنها به عنوان نوعی تسلی خاطر معنا مییابد. حضور خیابانی از این منظر نه تنها یک استراتژی سیاسی نیست بلکه حتی به سختی میتوان آن را یک تاکتیک هم تلقی کرد چرا که هیچ هدف ثانوی را دنبال نمیکند.
بیبیسی با اشاره به پروژه اسب تروا در سال 88 نوشت: ترس از حل شدن در گفتمان رقیب همیشه وجود داشته است. 22 بهمن سال 1388 برای بسیاری از معترضان از این جهت درس عبرتی بود. آنها میخواستند برای جلب توجه نکردن با کنار گذاشتن نمادهای سبز خود به خیابان بیایند و سپس با تکیه به عنصر غافلگیری به ایجاد هستههای شعاردهنده دست بزنند و کل مراسم را به سود خود مصادره کنند. تجربه چنین تاکتیکی یک تجربه سراسر شکست بود.
مراسم تشییع پیکر قربانیان پلاسکو فرصت بعدی بود تا معترضان فریادهای خشم خود از آنچه سوء مدیریت شهرداری میدانستند را بلند کنند. علیرغم برنامهریزیها و هماهنگیهای نسبتا وسیعی که حول چنین هدفی در شبکههای اجتماعی شکل گرفت، این بار معترضان در همهمه کرکننده بلندگوهای رسمی به محاصره درآمدند و حضورشان مصادره شد. راویان بعد از بازگشت از مراسم با سرخوردگی از جو سنگین امنیتی نوشتند حالا شاید زمان مناسبی باشد که معتقدان به این شیوه اعتراض از خود بپرسند چه انتظاری از تجمعهای هرازگاهی دارند. آیا صرف اعلام حضور و سردادن شعار راهی برای تغییر است و آیا این شعارها اساسا پس از شنیده شدن جدی گرفته شدهاند؟ احتمالا مدافعان اعتراضهای خیابانی خواهند گفت که همین اعلام حضور از بیعملی بهتر است و تلنگری به حکومت محسوب میشود که خیال نکنند همه چیز آرام است. منتهی باز باید پرسید که حضور خیابانی با این چشمداشتهای حداقلی، گذشته از ارزش نمادین آن چه تاثیری دارد؟
درافتادن در دام نمادها برای یک جنبشی که دنبال تغییرات واقعی است میتواند آسیبزا باشد. برای مثال معترضان تاکنون چندینبار در برنامه پیامکی برنامه نود تلویزیون ایران شرکت کردهاند تا به این ترتیب حمایت خود را از مجری برنامه نشان دهند که به زعم آنان مدافع مطالبات مردم است. اینجا هم دقیقا موضوع ارزش نمادین و حس همبستگی برجسته میشود ولی خروجی آن نامعلوم است.
ماههای پیش رو فرصتهای تازهای از این دست پیش روی معترضان قرار خواهد داد. انتخابات ریاست جمهوری نزدیک است و حامیان حسن روحانی یا دیگر کاندیداهای طرفدار تغییر که ممکن است به صحنه بیایند برای جلب رای به این بدنه اجتماعی نیاز دارند. فرصتی که باز هم موقتی و لحظهای خواهد بود و از ارزش نمادین فراتر نمیرود. شاهد مدعا این که نزدیک به چهار سال پیش در نزدیکیهای انتخابات شعار رفع حصر از میرحسین موسوی و مهدی کروبی سر داده میشد.
*کیهان