فیلم سینمایی "خانه دیگری" از جمله آثاری است که در بخش مسابقه سینمای ایران جشنواره امسال شرکت کرده است.
آنچه در پی می آید نقدی بر این فیلم است:
* مشخصات فیلم خانه دیگری
کارگردان: بهنوش صادقی ـ تهیهکننده: عباس اکبری ـ نویسنده: مهنوش صادقی ـ مدیر فیلمبرداری: امیر کریمی ـ طراح صحنه و لباس: مجید میرفخرایی ـ صدابردار: محمد شیوندی ـ طراح گریم: آرمین اسماعیلی ـ فیلمبردار: سعید براتی ـ مدیر تولید: فرحناز حسینی ـ دستیار اول کارگردان و برنامه ریز: پیام حنفی ـ دستیار اول فیلمبردار: محمد کریمی ـ گروه فیلمبرداری: حسن لشگری، سیدمیلاد حسینی، سجاد براتی، علی جعفری ــ مجریان گریم: پریسا نیک خصلت، سعید چمنی، کامیار عاشورنیا ـ مشاور رسانهای: امین اعتمادی ـ منشی صحنه: ساناز هرندی ـ عکاس: مهدی دلخواسته ـ مدیر تدارکات: شهرام صمدی ـ دستیار صدا: حامد شیوندی ـ بازیگران: گوهر خيرانديش، ليلا زارع، پژمان بازغی، ناصر هاشمی، مهنوش صادقی، عليرضا جعفری، متين ستوده، روشنک گرامی، رابعه مدنی، پيمان يونسی، اميرجمشيد صادقی و...
* داستان فیلم خانه دیگری
پیرمردی به نام «حبیب» که اواخر عمرش را با خواهر و خواهرزادههایش زندگی میکند، برای بیرون آوردن «تیمور» یکی از خواهرزادههایش از زندان، و راه انداختن عروسی «هرمز» خواهرزادهی دیگرش، از دختر خود «مرجان» مقداری پول طلب میکند. دختر او می بايست ظرف ۱۰ روز، این پول را تهيه کند. مرجان در طی اين مسير با موانعی روبرو می شود که زندگی زناشويی اش را نيز تحت الشعاع قرار می دهد...
* نقد فیلم خانه دیگری
"خانه دیگری" فیلمی است که بودنش در جشنواره جای تعجب دارد! ایدهای ضعیف دارد و روایتی پریشان، که با گرههای وارفتهای روی هم سوار شدهاند. اما مشکل اصلی خانهی دیگری در جای دیگر است: این فیلم، اصلاً سینمایی نیست!
پیرنگ اصلی داستان، گیرایی ندارد؛ دیر شروع میشود؛ بد جلو میرود؛ و با سرهمبندی پایان میگیرد. هیچ کدام از شخصیتهایش قوی نیستند و انگار همانطور که خود فیلم هم میگوید، مشکلات روانی، بیشتر در تصمیمگیریشان تاثیر دارد، تا انگیزههای درست و تعریف شدهی انسانی!
«حبیب»، قهرمان داستان، پدری است که خانه و زندگیاش را به خواهر و خواهرزادههایش تقدیم کرده و تا سقف صد ملیون تومان به این و آن قرض داده و همهی اهل محل او را معتمد خود میدانند، اما حالا از آن مال و منال، هیچ برای خود ندارد و مجبور است تا دست پیش دخترش دراز کند. «سهیلِ» ضد قهرمان ــ با بازی تیپیکال و همیشگی «پژمان بازغی» ــ داماد اوست؛ مردی پولدار که هیچگاه پولش را خرج نمیکند؛ و در جواب این سؤال از چرایی این خساست، میشنویم که: مشکلات روانی دارد! با دیدن این دو شخصیت، طبیعی است که «مرجان» دختر حبیب، برای جور کردن مبلغی که برای شوهرش ناچیز است به این در و آن در بزند!
کارگردان کار خود را بلد نیست و حتی در قاببندیها و رنگبندیهای ساده اثر خود هم مانده است. دوربین را هرجا که میشده گذاشته و سادهترین نماهای ممکن را بدون این که زحمتی به خود بدهد، گرفته و صرفاً به یکدیگر کات زده است، تا کار را نه تنها به فیلمی تلویزیونی، که در برخی موارد به تله تئاتر تبدیل کند. این مسئله با استفاده از بازیگران ناوارد و تئاتری، و عملاً نابازیگرها، تشدید شده است.
در این میان، دیالوگهای شعاری که ربطی به خود فیلم نیز ندارند و حتی قصه را جلو نمیبرند، مانند تابلو اعلاناتی خندهدار در وسط فیلم، از احساس قصه کم میکنند.
فیلم، به جای قصه و تصویر نداشتهاش ــ که اساس سینماست و باید مخاطب را حتی یک لحظه به حال خود راحت نگذارد ــ جذابیتهای مبتذل را پیش روی بیننده میگذارد؛
در "خانه دیگری" با دو قشر سنتی و مدرن روبهرو هستیم:
ــ خانواده «اکرم خانم» که چادر به سر است و در محلههای پایین شهر زندگی میکنند، نماینده سنتیهای جامعهاند؛ اما هیچ بویی از واقعیت این سنت نبردهاند! در اولین معرفی، از آنها رقص میبینیم و آوازهای غیرمجاز قبل از انقلابی! همه قیافههایی زشت دارند و اخلاقی بیموالات. در "خانه دیگری" زندگی میکنند و دنبال پول دیگری هستند. پولهای خود را در جیب خود ذخیره میکنند و چشمم به کیف دیگران میدوزند و به پولهای زیاد آنها حسرت میخورند و پیششان دست دراز میکنند؛ آنهم نه به درخواست، که با قباحتی باورنکردنی! زنهایشان غرق آرایشاند تا عقدهای بودن این قشر را تصویرگر باشند. با اینکه چادر و روسری همیشه به عنوان عناصری در صحنه، دست و پاگیرشان است، گویا چیزی به اسم حجاب و حیا برایشان ــ و در واقع برای کارگردان فیلم ــ مطرح نیست! یکی از پسرهایشان در زندان است و دیگری با آرزوی خواننده شدن، رقص و آوازش همیشه به راه است و از آهنگهای بدون مجوز حرف میزند تا مخاطب را قلقلک دهد. رابطهی زن و شوهری، بین هرمز و تازه عروسش، بیپرده به نمایش درمیآید و شبانههای آنها میان حیاط شکل میگیرد! نکته اینجاست که حبیب هم که شخصیتی مذهبی و معتمد اهل محل معرفی میشود، همه جوره پشت این خانواده در میآید و قصهی فیلم بر پایهی همین ماجرا میگذرد.
ــ نماینده قشر دیگر، «مرجان» و شوهرش «سهیل»اند که سر به تن ارزشهای خانواده باقی نمیگذارند! مرجان خود را نه همسر، که "همخانهای خوب" برای سهیل میداند! سهیل را مردی بیعار میبینیم که چیزی از خانواده نمیفهمد. برای او خانواده یعنی پول، که دارد. در خانه به کوچکترین بهانهای با یکدیگر دعوا سر میدهند و ظرف میشکنند. این دو بلد نیستند با یکدیگر حرف بزنند و ادامه زندگیشان، از اصل جای سؤال دارد.
اما میبینیم که همین دو نفر (مرجان و سهیل) در قبال خانواده اکرم، به مراتب بالاتر قرار میگیرند. زیباترند و از کلاسی خدادادی بهره میبرند. با برخوردی از بالا، لباسهای بهدردنخورشان را به آنها میدهند و با منت برای آنها پول جور میکنند.
پیش از این در فیلمهای ایرانی بسیار دیدهایم کسی را که به دنبال مقداری پول، به ایندر و آندر بزند؛ اما اینکه کسی با ماشین چندصد میلیونی زیر پایش، کمد پر از کفش و لباسش، و خانهی بالاشهرش، نتواند مقداری صدقه به دیگران بدهد و این امر به عنوان "معضل" در تمام فیلم با آن رو به رو باشیم، دیگر نوبر است! جالبتر اینکه در انتهای داستان، کسی که مظلوم واقع میشود، همین مرجان است و قشر بالانشین، که از جور فقرا، نمیداند باید چه کند... تا "نامه کریمانه" پدر چارهاش میشود!
نمای پایانی فیلم هم نگاه بالادستی و حقیرنگر کارگردان به قشر سطح پایین جامعه را بیش از پیش مشخص میکند.
ساخته شدن "خانه دیگری" در سینمای ایران چیز عجیبی نیست؛ سینمایی که فاصلهاش با جامعهی حقیقی ایرانی، روز به روز بیشتر میشود؛ اما معما این است که جشنواره فجر، چگونه فیلمی چون این را به عنوان اثری قابل قبول، پخش میکند؟! فیلمی اینچنین ضعیف به لحاظ فرم و محتوا، که مخاطبانش در سالن سینما را از سر بی حوصلگی به گشت و گذار در تلفن همراه هدایت میکند.
از نگاه هیأت انتخاب جشنواره سی و پنجم، این فیلم چه ویژگیای دارد؟ و چه تجربهای به اندوختهی مخاطبش اضافه میکند؟ جز دامن زدن به شکاف طبقاتی!
*ابنا