شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۱۳۶۶۰۴
تاریخ انتشار: ۱۶ بهمن ۱۳۹۵ - ۲۲:۲۰
رئیس کمیته فرهنگ و تمدن اسلام و ایران شورای عالی انقلاب فرهنگی در برنامه مستند ایران که از شبکه سوم سیما به روی آنتن می رود، گفت: آریایی بودن فضل نیست، ولی ایرانی بودن فضل است چراکه آریایی‌بودن افتخار به خون و نژاد بوده و تفاوتی با فخر جهالت عربی پیش از اسلام ندارد، اما ایرانی‌بودن افتخار به فرهنگ و تمدن اسلام است.
به گزارش شهدای ایران، رئیس کمیته فرهنگ و تمدن اسلام و ایران شورای عالی انقلاب فرهنگی در برنامه مستند ایران که از شبکه سوم سیما به روی آنتن می رود، گفت: آریایی بودن فضل نیست، ولی ایرانی بودن فضل است چراکه آریایی‌بودن افتخار به خون و نژاد بوده و تفاوتی با فخر جهالت عربی پیش از اسلام ندارد، اما ایرانی‌بودن افتخار به فرهنگ و تمدن اسلام است.

ولایتی در این برنامه در خصوص اطلاق نام ایران به سرزمین قوم آریایی و این که آیا استعمال واژه‌های ساختگی‌ای چون «آریامهر» به معنی پادشاه آریایی‌ها درست است یا خیر و از کجا و چطور رایج شد؟ گفت : در کشور ما، ایران، هیچ‌کدام از این اقوام، در هیچ دوره‌ای، خود را از پیکرۀ اصلی سرزمین ایران جدا نمی‌دانستند. این یکی از الطاف الهی بی‌نظیر به مردم ایران است که تقریباً در هیچ‌جای عالم نظیر و مشابهی ندارد هر چند که در قرن بیستم، بالاخره تلقینات استعمارگران تاحدودی نتیجه داد و بی‌توجهی دولت پهلوی به چـندگانگی‌ قـومی‌ ایـران به تدریج به‌ نارضایتی‌های قومی و مذهبی افزود و آن را در مسیری‌ جدید قرارداد. در دوران جنگ جهانی دوم، رضاشاه برای نزدیک‌کردن ایرانیان به نازی‌ها که از دید او، برندگان جنگ جهانی محسوب می‌شدند، نظریۀ نادرست و بی‌پایۀ وحدت نژادی ایرانیان و ژرمن‌ها را مطرح کرد. وی در ازای جلب دوستی آلمان‌ها، وحدت قومی و نژادی ایرانیان را که از فارس‌ها، عرب‌ها، کردها، لرها، آذری‌ها، بلوچ‌ها و سیستانی‌ها، گیلک‌ها و ... تشکیل شده بودند از دست داد.

وی با اشاره به مواضع نظریه‌ پردازان نژادی در قرون 18 و 19م در اروپا افزود: در نوشته‌های همۀ مورخان دنیای قدیم از جمله هـردوت، به‌ هـیچ‌ وجه‌ اشاره‌ای‌ به‌ مقام‌ و منزلت خاص و انحصاری قوم آریایی در پیدایش علم و فرهنگ و هـنر در مـیان نـیست و سخنی نیز در این مورد گفته‌ نمی‌شود که این قوم احتمالاً از دیگر اقوام‌ قدیمی‌تر بوده است. نکته‌ای هم دربـارۀ مـشخّصات‌ جسمانی آنان ذکر نشده است تا بتوان به استناد آن، این قوم را چه به لحاظ جـسمانی و چـه از جـهت فرهنگی و فکری قوم «برتر» و «برگزیده» دانست.


رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع به دیدگاه اسلام در مردود دانستن نظریات نژادی اشاره کرد و افزود : از نظر دین مبین اسلام هم، نظریات نژادی مطرود است. آن دیدگاه نژادپرستانه را مقایسه کنید با دیدگاه اسلام که می‌گوید: «إنَّ اکرمکم عند الله اتقیکم». در نزد خداوند، بلال حبشی به سبب تقوایش، بر بسیاری دیگر امتیاز دارد.گاهی یک عده – به اصطلاح - روشنفکر چیزی را اختراع می‌کنند که بعدها حقیقت محض فرض می‌شود و نمی‌شود آن را از ذهن مردم زدود و اگر کسی هم بگوید این حرف از کجا آمده، مردم تعجب می‌کنند و حاضر به باور حقیقت مطلب نیستند؛ شبیه آنچه در آیات قرآن کریم به آن‌ها اشاره شده که مردم قدیم خود اصنامی را می‌ساختند و بعد شروع به پرستش آن‌ها می‌کردند. بدون آن‌که به واقعیت خارجی توجهی داشته باشند و کار خود را هم‌چون حضرت ابراهیم – علی نبینا و علیه‌السلام- مورد بررسی و بازبینی عقلی قرار دهند.

وی به روند تولید اندیشۀ نژاد آریایی ایرانی‌ها اشاره کرد و گفت : نخستین بار، دانشمندی به نام کِلوکِر واژۀ آریا را وارد مباحث نژادشناسی، مردم‌شناسی و زبان‌شناسی کرد و بعد از آن هم فردریش شْلِه‌گِل کوشید با این‌که هیچ دلیلی برای آریایی دانستن ژرمن‌ها در دست نبود، با دلایل بیهوده و بعضاً مسخره‌ای خویشاوندی ژرمن‌ها و ایرانیان را ثابت کنند. مهم‌ترین دلیل وی برای آریایی دانستن آلمانی‌ها این بود که کلمۀ Ehre به معنای شرافت در زبان آلمانی شبیه واژۀ Ari و Arie است. اگر شله‌گل به خود زحمت می‌داد یا اگر در پی اثبات اهداف ناسیونالیستی خود نبود می‌توانست در بسیاری از زبان‌های دیگر و در سرزمین‌های دیگر نیز برای کلمۀ َAri موارد مشابه یا نزدیک با معنای دیگر پیدا کند؛ چنان‌که ایرلند هم می‌تواند با دیدگاه کوته‌فکرانه به معنای سرزمین آریایی‌ها معنی شود !!!! در ایران، نخستین‌بار، میرزا فتحعلی آخوندزاده، جلال‌الدین میرزا پسر فتحعلی شاه، و میرزا آقاخان کرمانی نظریه‌های نژادپرستی ناسیونالیستی ایرانی را مطرح کردند. میرزا آقاخان در کتاب «نامۀ باستان» به وضوح شعر و ادب عرفانی اسلام را در می‌کند و آن را مایۀ شیوع فسق و فجور و رواج فحشا و منکر می‌شمارد.
 
رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع ادامه داد: فتحعلی آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانی و همۀ کسانی که مؤسس نژادگرایی در ایران بودند، کارشان این بود که نژادپرستی را با لامذهبی درآمیزند و با فکر احیای یک گذشتۀ موهوم دور (نه کل تاریخ فرهنگ و تمدنی ایرانیان) بی‌دینی صریح و نژادپرستی زمخت و نتراشیده را تبلیغ کنند.

اشاره به اقدامات دوران پهلوی به ویژه در دوران محمدرضا شاه، که دیگر این نظریۀ نژادی در سراسر جهان، نخ‌نما و پوسیده‌ای شده بود برای تاکید بر نژاد برتر بودن آریایی ها هم بخش دیگر مباحث ارائه شده ولایتی بود و او در ادامه افزود: محمد رضاشاه لقب آریامهر بر خود نهاد و بخش بزرگی از اقوام ایرانی و بخش بزرگی از تاریخ فرهنگ و تمدن ایران و اسلام نادیده گرفته شد. این در حالی بود که افتخار پادشاهان باستانی ایران نظیر داریوش در سطور نخست همۀ کتیبه‌هایشان این بود که پادشاه مردمانی با نژادهای مختلف‌اند که در مرزهای ایران زندگی می‌کنند: «منم خشایارشا شاهِ بزرگ ، شاه شاهان ، شاه سرزمینی مختلف‌القبایل، شاه در این سرزمین بزرگ و وسیع» نه شاه یا مهر آریایی‌ها.

رئیس کمیته فرهنگ و تمدن اسلام و ایران شورای عالی انقلاب فرهنگی سه شاخصۀ مهم نادیده‌گرفتن 1400 سال فرهنگ و تمدن اسلامی و تخطئۀ این تاریخ پربار و پرثمر ،گزینش فقط دو دورۀ هخامنشی و ساسانی از میان تاریخ ایرانیان پیش از اسلام و محدود ساختن مفهوم ایرانی به «نژاد آریایی» را سه شاخصه اصلی دیدگاه پهلوی دانست و خاطرنشان کرد : از لطائف روزگار است که همین سه مورد، پاشنۀ آشیل دولت پهلوی شد، چیزی که در کنار دیگر عوامل مهم و زمینه‌ساز، به واکنش به‌حق و جمعی ایرانیان در احیای فرهنگ و تمدن اصیل ایران اسلامی و سقوط دولت پهلوی انجامید.

 ولایتی ادامه داد : آریایی‌ها بر اساس همان نظریۀ نژادی، از حدود 3000 سال پیش به این سرزمین آمدند، اما سابقۀ تمدنی ایرانیان بیش از 10000سال است. آن اقوام باهوش و پیشرفته که خوزیان، مردمان شهر سوخته، مردمان تمدن آرِت در کُنارْصَندَل جیرفت، مردمان تمدن‌های سیَلک کاشان، و ... در زمرۀ آن بودند، حتماً و قطعاً بسیار دانا، بهره‌مند از فضایل انسانی و توانایی جسمی بودند که بخش اعظم مردمان ایران امروز، از نسل آنان هستند و باید به این تبار مستند و علمی خود افتخار کنند.

*ایسنا
انتشار یافته: ۱
غیر قابل انتشار: ۰
مهدی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۴۱ - ۱۳۹۵/۱۱/۲۲
0
0
آریایی هایی که آریایی نیستند!!!!!

درصد پایین هاپلوگروه R1a (مارکر R-M17) در غرب ایران، نشان میدهد که مدل دوم Colin Renfrew در این مورد اتفاق افتاده است.یعنی گویشوران مهاجم هندواروپایی که تعدادشان نسبت به ساکنان بومی این مناطق کمتر بوده است، زبان خود را به مردمان بومی غرب ایران تحمیل کرده اند که Renfrew به این فرآیند تسلط اقلیت نخبه میگوید.
در این مورد عواملی مانند قدرت نظامی، اقتصادی و توانایی سازماندهی به مهاجمان هندواروپایی از استپ های روسیه این امکان را داده است که فرهنگ خود را به تمدنهای باستانی غرب ایران تحمیل کنند.به عنوان مثال استفاده این صحرانشینان از اسب چه به صورت کشیدن ارابه و یا استفاده تحت عنوان سواره نظام می تواند عامل این تسلط باشد.
صفحه 168 کتاب سفر بشر نوشته اسپنسر ولز
The Journey of Man:
A Genetic Odyssey
Spencer Wells

The low frequency of M17 in western Iran suggests that, in this case, exactly the sort of scenario envisaged by Renfrew in his second model has occurred. It is likely that a few invading Indo-European speakers were able to impose their language on an indigenous Iranian population by a process Renfrew calls elite dominance. In this model, something - be it military power, economic might, or perhaps organizational ability - allowed the Indo-Europeans of the steppes to achieve cultural hegemony over the ancient, settled civilizations of western Iran. One candidate for this 'something' was their use of horses in warfare, either to pull chariots or as mounts.
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار