همراه با جشنواره فیلم فجر
«کمدی انسانی» فیلمی به کارگردانی و نویسندگی محمدهادی کریمی است که سابقه ساخت فیلمهایی چون «برف روی شیروانی داغ» را در کارنامه خود دارد. کریمی در فیلم «ساکن طبقه وسط» به همراه شهاب حسینی از نویسندگان فیلم است و در این فیلم نشان داده است که میتواند کارگردان خاصی باشد و از شیوه قصهگویی کلاسیک فاصله بگیرد.
به گزارش سرویس فرهنگی پایگاه خبری شهدای ایران؛ «کمدی انسانی» فیلمی به کارگردانی و نویسندگی محمدهادی کریمی است که سابقه ساخت فیلمهایی چون «برف روی شیروانی داغ» را در کارنامه خود دارد. کریمی در فیلم «ساکن طبقه وسط» به همراه شهاب حسینی از نویسندگان فیلم است و در این فیلم نشان داده است که میتواند کارگردان خاصی باشد و از شیوه قصهگویی کلاسیک فاصله بگیرد.
«کمدی انسانی» هم فیلمی است که گرچه در حال تعریف قصهای است، اما این قصه چندان به مذاق طرفداران روایتهای کلاسیک خوش نخواهد آمد، چراکه ممکن است طولانی و خستهکننده به نظر برسد. کریمی در «کمدی انسانی» زندگی مردی را از اولین باری که چهار دست و پا از پلههای خانه مادریاش بالا میرود و زمین میخورد تعریف میکند تا روزی که به بهشت میرسد. محمدهادی کریمی از طریق این روایت به شیوهای نمادین، داستان زندگی ملتی را میگوید که بده بستانهای سیاسی روزگارش را رقم میزند و بالا و پایین شدن احوالات مردمی که اسیر هیچاند را بازگو می کند. کریمی برای این روایت سمبلیک به سراغ زندگی پسرکی میرود که در اواسط دهه ۲۰ متولد میشود و علیرغم تفاوتهایش با دیگر کودکان یاد میگیرد همرنگ جماعت شود و مثل دیگران رفتار کند. تفاوت این کودک از اولین روزهای زندگیاش شروع میشود که شیشه شیرش را بهجای دست راست با دست چپ میگیرد. چپدست بودن این کودک آغاز ناکامیهای وی در جامعه است، جامعهای کوچک مثل مدرسه یا حتی کوچکتر از آن در خانه. این کودک کمکم یاد میگیرد مثل بقیه رفتار کند و دست راستش را به کار گیرد. او بزرگ میشود و درست زمانی که در مسیر موفقیت قرار دارد در اثر اتفاقی دست راستش فلج میشود و حالا او باید دوباره یاد بگیرد چگونه چپدست زندگی کند.
کریمی هوشمندانه در روایتش از هیچ نامی برای کاراکترهایش استفاده نکرده است و این موضوع کمک بیشتری میکند تا باور کنیم روایتی که شاهدش هستیم، کلیت بیشتری از زندگی یک فرد ناشناس دارد. اشکال کار کریمی این است که علیرغم خاصیت نمادین کاراکترها نتوانسته شخصیتهایش را خوب بپروراند و این شخصیتها در حد کاراکترهایی سطحی و تیپهایی غیرقابلباور باقیماندهاند. مسلماً بازیهای بازیگران هم کمکی به این مهم نکرده است. بازی شخصیت اصلی آرمان درویش که قبلاً در «چهارشنبه» نقشآفرینی قابل قبولی داشت، بسیار ضعیف و نچسب است و این در مورد سایر بازیگران چون هستی مهدوی فر و لیلا زارع هم صدق میکند؛ اما ضعیفترین بازی بیشک متعلق به نیکی کریمی است که باوجود حضور کوتاهش در یک سکانس حساس بیننده را به خنده وامیدارد. فقط هومن سیدی است که توانسته تا حدی کاراکتر بیمنطقش را غیرقابلقبول کند.مطمئناً کریمی موضوع حساسی را انتخاب کرده است، مخصوصاً اینکه تحولات این شخصیت تا دوران انقلاب ادامه پیدا میکند؛ اما رویکرد محافظهکارانه وی در تمام فیلم چیزی است که «کمدی انسانی» را از هدف اصلیاش دور میکند و آن را به یک فیلم معمولی و بعضاً حوصله سر بر تبدیل میکند. طراحی صحنه و لباس هم مانند دیگر اجزای فیلم ضعیف است و کمکی به فضاسازی کریمی نمیکند. دیالوگهای کلیشهای، شخصیتهای غیرقابلباور در فضای داستانی که هیچ شباهتی به واقعیت ندارد، «کمدی انسانی»را به فیلمی بیهویت و سرگشته تبدیل کرده است. این محافظهکاری و در خط کلیشه حرکت کردن در سکانس پایانی فیلم به اوج خود میرسد. جایی که قهرمان اصلی فیلم بذر سعادت را در جام شراب میکارد و با جوانه زدن این بذرها، بعد از اسیر بودن در یک دوره موفقیت و شکست، نهایتاً به کمال میرسد؛ اما جالبترین مسئله این است که کریمی خود عنوان کرده «کمدی انسانی» قرار است یک کمدی موقعیت از زندگی تراژیک قهرمانش باشد.
مسلماً «کمدی انسانی» دارای رگههای از تراژدی است اما بههیچوجه کمدی نیست. «کمدی انسانی» علیرغم همه ضعفها و کاستیهایش تلخ است و این تلخی را به بیننده منتقل میکند و هیچچیز خندهداری در این موضوع وجود ندارد. کریمی علیرغم شکستش در پرورش موضوع، همانقدر که در انتخاب تم اصلی داستانش موفق عمل کرده در حفظ وحدت و انسجام فیلم هم خوب عمل کرده است. مخصوصاً اینکه فیلم با فضایی رئالیستی شروع میشود و تا اواسط فیلم رنگ و بوی یک فیلم زندگینامهای را دارد اما کمکم به فضای انتزاعی و نمادین خود بیشتر نزدیک میشود و درنهایت در همین فضا پایان مییابد. کریمی بهخوبی توانسته این انتقال را نامحسوس کند و درنهایت بیننده را با تصویر کلی روبرو کند و فقط از همین طریق است که محتوای فیلمش را به بیننده منتقل میکند. درنهایت باید گفت «کمدی انسانی» فیلمی است که در صورت پرداخت مناسب میتوانست یکی از بهترین آثار سینمای ایران باشد که متأسفانه قربانی مصلحتاندیشی و محافظهکاری فیلمسازش شده است.
اما نوع پوشش های نامناسب، دامن ها بالای زانو با جوراب و همچنین استفاده از کلاه گیس و دستمال سر برای بانوان ازانواع بی توجهی های بازیگر به سینمای اسلامی و ایرانی بود.
کمدی انسانی انقلابیون را نیروهای جنگ طلبی معرفی می کند که شخصیت اصلی داستان با روحیه صلح طلب اش با آن در تکاپو است.
«کمدی انسانی» هم فیلمی است که گرچه در حال تعریف قصهای است، اما این قصه چندان به مذاق طرفداران روایتهای کلاسیک خوش نخواهد آمد، چراکه ممکن است طولانی و خستهکننده به نظر برسد. کریمی در «کمدی انسانی» زندگی مردی را از اولین باری که چهار دست و پا از پلههای خانه مادریاش بالا میرود و زمین میخورد تعریف میکند تا روزی که به بهشت میرسد. محمدهادی کریمی از طریق این روایت به شیوهای نمادین، داستان زندگی ملتی را میگوید که بده بستانهای سیاسی روزگارش را رقم میزند و بالا و پایین شدن احوالات مردمی که اسیر هیچاند را بازگو می کند. کریمی برای این روایت سمبلیک به سراغ زندگی پسرکی میرود که در اواسط دهه ۲۰ متولد میشود و علیرغم تفاوتهایش با دیگر کودکان یاد میگیرد همرنگ جماعت شود و مثل دیگران رفتار کند. تفاوت این کودک از اولین روزهای زندگیاش شروع میشود که شیشه شیرش را بهجای دست راست با دست چپ میگیرد. چپدست بودن این کودک آغاز ناکامیهای وی در جامعه است، جامعهای کوچک مثل مدرسه یا حتی کوچکتر از آن در خانه. این کودک کمکم یاد میگیرد مثل بقیه رفتار کند و دست راستش را به کار گیرد. او بزرگ میشود و درست زمانی که در مسیر موفقیت قرار دارد در اثر اتفاقی دست راستش فلج میشود و حالا او باید دوباره یاد بگیرد چگونه چپدست زندگی کند.
کریمی هوشمندانه در روایتش از هیچ نامی برای کاراکترهایش استفاده نکرده است و این موضوع کمک بیشتری میکند تا باور کنیم روایتی که شاهدش هستیم، کلیت بیشتری از زندگی یک فرد ناشناس دارد. اشکال کار کریمی این است که علیرغم خاصیت نمادین کاراکترها نتوانسته شخصیتهایش را خوب بپروراند و این شخصیتها در حد کاراکترهایی سطحی و تیپهایی غیرقابلباور باقیماندهاند. مسلماً بازیهای بازیگران هم کمکی به این مهم نکرده است. بازی شخصیت اصلی آرمان درویش که قبلاً در «چهارشنبه» نقشآفرینی قابل قبولی داشت، بسیار ضعیف و نچسب است و این در مورد سایر بازیگران چون هستی مهدوی فر و لیلا زارع هم صدق میکند؛ اما ضعیفترین بازی بیشک متعلق به نیکی کریمی است که باوجود حضور کوتاهش در یک سکانس حساس بیننده را به خنده وامیدارد. فقط هومن سیدی است که توانسته تا حدی کاراکتر بیمنطقش را غیرقابلقبول کند.مطمئناً کریمی موضوع حساسی را انتخاب کرده است، مخصوصاً اینکه تحولات این شخصیت تا دوران انقلاب ادامه پیدا میکند؛ اما رویکرد محافظهکارانه وی در تمام فیلم چیزی است که «کمدی انسانی» را از هدف اصلیاش دور میکند و آن را به یک فیلم معمولی و بعضاً حوصله سر بر تبدیل میکند. طراحی صحنه و لباس هم مانند دیگر اجزای فیلم ضعیف است و کمکی به فضاسازی کریمی نمیکند. دیالوگهای کلیشهای، شخصیتهای غیرقابلباور در فضای داستانی که هیچ شباهتی به واقعیت ندارد، «کمدی انسانی»را به فیلمی بیهویت و سرگشته تبدیل کرده است. این محافظهکاری و در خط کلیشه حرکت کردن در سکانس پایانی فیلم به اوج خود میرسد. جایی که قهرمان اصلی فیلم بذر سعادت را در جام شراب میکارد و با جوانه زدن این بذرها، بعد از اسیر بودن در یک دوره موفقیت و شکست، نهایتاً به کمال میرسد؛ اما جالبترین مسئله این است که کریمی خود عنوان کرده «کمدی انسانی» قرار است یک کمدی موقعیت از زندگی تراژیک قهرمانش باشد.
اما نوع پوشش های نامناسب، دامن ها بالای زانو با جوراب و همچنین استفاده از کلاه گیس و دستمال سر برای بانوان ازانواع بی توجهی های بازیگر به سینمای اسلامی و ایرانی بود.
کمدی انسانی انقلابیون را نیروهای جنگ طلبی معرفی می کند که شخصیت اصلی داستان با روحیه صلح طلب اش با آن در تکاپو است.