من معمولاً در حال راه رفتن میخوابیدم.ساعت اول راهپیمایی بیدار بودم،ولی بعد از آن دیگر نمیتوانستم مقاومت کنم و خوابم میبرد.در اینجور خوابیدن مهارت داشتم.
به گزارش شهدای ایران،«ابراهیم اژدر رستمی» از جمله رزمندگان لشکر 17 علیابن ابیطالب(ع) است. او در خاطرهای به بیان مهارت در خوابیدنش در حین راه رفتن بیان میکند:قبل از عملیات رمضان،در سالن «سپنتا» مستقر شدیم.این سالن سولههای بزرگی داشت و به بخشهای مختلف تقسیم شده بود. به لشکر «17علیابنابیطالب (ع)» هم دو سوله دادند،ما هم آنجا مستقر بودیم. برای اینکه آمادگی جسمانی بچهها بالا برود، هر روز دو بار به آنها آموزش میدادیم.
آموزشها آبی- خاکی بود.اگرچه بیشتر تمرینها خاکی بود،اما برای عملیات آبی هم تمرین میکردیم.نزدیکیهای اهواز،جایی را به شکل استخر درست کرده بودند تا تمرین شنا و عبور شبانه از رودخانه را در آنجا آموزش ببینیم. شبها در مسیر جاده اهواز به خرمشهر راهپیمایی میکردیم.تمرینها از سه کیلومتر شروع شده و کم کم تا 40 و 50 کیلومتر هم رسیده بود.بچهها باید آمادگی پیادهروی را تا حدود 35 کیلومتر کسب میکردند. به همین خاطر،بلافاصله بعد از خوردن شام،راه میافتادیم و ساعت یک دو نصف شب برمیگشتیم.
هر گردان در یک مسیر مشخص تمرین میکرد. مسیر پیاده روی گردان ما هم بیشتر در مسیر اهواز به خرمشهر بود. رفت و برگشت حدود پنج ساعت طول میکشید. من معمولاً در حال راه رفتن میخوابیدم. ساعت اول راهپیمایی بیدار بودم،ولی بعد از آن دیگر نمیتوانستم مقاومت کنم و خوابم میبرد. در اینجور خوابیدن مهارت داشتم. این مهارت را از دوران بچگیام در روستا یاد گرفته بودم.
موقع تمرین،یک ستون از نیروها سمت راست جاده و ستون دیگر از سمت چپ حرکت میکردند. فقط مسئولین گروهانها،دستهها و من از وسط دو ستون و از روی آسفالت راه میرفتیم.مسیر مستقیم بود و فقط زمانی که سنگی به پایم میخورد،یا به چالهای میافتادم، سریع بیدار میشدم. «سیدحسین صادقی» و بقیه مسئولین دستهها،قضیه خواب من را فهمیده بودند. حسین به یکی از بچهها میسپرد که موقع راهپیمایی حواسش به من باشد. میگفت:«وقتی دیدید رستمی فقط در یک خط مستقیم راه میره، بدونید خوابش برده و مواظب باشید ماشینها بهش نزنن.»
خاطرات این رزمنده دفاعمقدس را لیلا مرتضیپور جمعآوری کرده است.
آموزشها آبی- خاکی بود.اگرچه بیشتر تمرینها خاکی بود،اما برای عملیات آبی هم تمرین میکردیم.نزدیکیهای اهواز،جایی را به شکل استخر درست کرده بودند تا تمرین شنا و عبور شبانه از رودخانه را در آنجا آموزش ببینیم. شبها در مسیر جاده اهواز به خرمشهر راهپیمایی میکردیم.تمرینها از سه کیلومتر شروع شده و کم کم تا 40 و 50 کیلومتر هم رسیده بود.بچهها باید آمادگی پیادهروی را تا حدود 35 کیلومتر کسب میکردند. به همین خاطر،بلافاصله بعد از خوردن شام،راه میافتادیم و ساعت یک دو نصف شب برمیگشتیم.
هر گردان در یک مسیر مشخص تمرین میکرد. مسیر پیاده روی گردان ما هم بیشتر در مسیر اهواز به خرمشهر بود. رفت و برگشت حدود پنج ساعت طول میکشید. من معمولاً در حال راه رفتن میخوابیدم. ساعت اول راهپیمایی بیدار بودم،ولی بعد از آن دیگر نمیتوانستم مقاومت کنم و خوابم میبرد. در اینجور خوابیدن مهارت داشتم. این مهارت را از دوران بچگیام در روستا یاد گرفته بودم.
موقع تمرین،یک ستون از نیروها سمت راست جاده و ستون دیگر از سمت چپ حرکت میکردند. فقط مسئولین گروهانها،دستهها و من از وسط دو ستون و از روی آسفالت راه میرفتیم.مسیر مستقیم بود و فقط زمانی که سنگی به پایم میخورد،یا به چالهای میافتادم، سریع بیدار میشدم. «سیدحسین صادقی» و بقیه مسئولین دستهها،قضیه خواب من را فهمیده بودند. حسین به یکی از بچهها میسپرد که موقع راهپیمایی حواسش به من باشد. میگفت:«وقتی دیدید رستمی فقط در یک خط مستقیم راه میره، بدونید خوابش برده و مواظب باشید ماشینها بهش نزنن.»
خاطرات این رزمنده دفاعمقدس را لیلا مرتضیپور جمعآوری کرده است.