همیشه زمان آبستن وقایع و حوادث بوده، وقایعی که یا کام ما را شیرین کرده یا تلخ، یا با ما بوده و یا بر ما؛ اما آنچه که باعث میشود تا این وقایع و حوادث به عنوان آزمون الهی قلمداد شود، واکنش ما در برخورد با این وقایع است.
شهدای ایران:آتشسوزی و فروریختن ساختمان پلاسکو در روز پنجشنبه گذشته، یکی از همان حوادثی بود که به دلیل خسارات جانی به چندین تن از نیروهای فداکار آتشنشانی، توجه بسیاری را به خود جلب کرد. انتشار تصاویر هولناک فروریختن برج 53 ساله و دفن شدن تعداد زیادی از هموطنانمان در زیر آوارهای تل شده، قلب همه را به درد آورد.
اما آنچه که در این میان به جنازههای برجامانده از این حادثه طعنه میزد، بیاخلاقی برخی از افراد بود که در حاشیه این حادثه حضور داشتند و به جای آنکه التیام بخش بازماندگان باشند، مانعی برسر راه مصیبت زدگان بودند. افرادی که هم در عرصه اجتماعی و هم در عرصه سیاسی به موج سواری بر روی خرابههای برجایمانده از برج پرداختند.
بیاخلاقی اجتماعی
در عرصه اجتماعی از همان ساعات اولیه آتشسوزی میشد دید که عدهای (همیشه در صحنه!) ترجیح دادند تا مانعی بر سر راه امدادگران و آتشنشانان باشند و از مصیبت دیگران فیلمبرداری کنند تا شاید در صفحات اجتماعی خود، بیشتر دیده شوند.
چنین افرادی یا مسلمان و دیندار هستند و نمیدانند(!) که این تجمعات باعث تأخیر در امر امدادرسانی میشود و این خود به نوعی حقالناس است و خدا از حق مردم به هیچ وجه نمیگذرد؛ و یا در قید و بند دین نبوده و احتمالاً به فرهنگ 2500 ساله خود افتخار میکنند و نمیدانند(!) که این «غنای فرهنگی» که ایشان از آن دم میزنند، با رفتارهایی چون فیلمبرداری از مصیبت انسانها، به تکلفی پوچ تبدیل میشود که در اثر جهل به گردن خود میآویزند.
البته بی انصافی است اگر مغالطه کنیم و این رفتار را به کل جامعه بسط بدهیم؛ زیرا در همان ساعات اولیه حادثه، بودند هموطنانی که برای اهدای خون خود، صفوف طولانی را تشکیل دادند و به دیگران فهماندند که در برخورد با چنین حادثهای، چه رفتارهایی میتوان داشت.
بیاخلاقی سیاسی
اما گروهی دیگر که نتواستند خود را به جرگه فیلمبرداران از رنج مصیبت دیدگان برسانند، در پشت سایتها، شبکههای اجتماعی و کانالهای تلگرامی پنهان شده و خرابههای باقیمانده از پلاسکو را آوردگاه سیاستبازیهای خود کردند.
درست زمانی که تعدادی از آتشنشانان فداکار از زیر آوارها درخواست کمک میکردند و دوستانشان در بیرون از مهلکه در پی آنها ضجه میزدند، جیغ بنفش عدهای سیاستباز، نالههای مصدومان و بازماندگان حادثه را وسیلهای برای طمعورزیهای سیاسی و انتخاباتی خود کرد. قبل از آنکه ابعاد وقوع چنین حادثهای توسط کارشناسان بررسی شده باشد، پشت فضای مجازی پنهان شده و با تحلیلهای اتوبوسی در ساعات اولیه، برای مسئولان و مقصران حادثه، نسخه پیچیده و بیاخلاقی را به اوج رسانند.
این افراد هم با پافشاری بر جهل خود، بیاخلاقیشان را به رخ دیگران میکشند؛ اما آیا بین کسانی که در مصیبت دیگران تماشاچی و مخل امدادرسانی بودند و افرادی که اجساد مجروحان را ابزار سیاسیکاری خود قرار دادند، تفاوتی هست؟ آیا بیاخلاقی در چنین عرصه و زمان و مکانی توجیهپذیر است؟
با این حال امید است که جامعه ایران، افرادی را که با تأثیر از فرهنگ ایرانی اسلامی، صفوف طولانی اهدای خون تشکیل داده و برای ابراز همدردی به ایستگاههای آتشنشانی رفتند، الگوی اخلاقی خود قرار دهند تا بیاخلاقی در این وقایع به محاق رود و کشور در راستای احیای تمدن فاخر ایرانی اسلامی قدم بردارد.
«من قطاری دیدم که سیاست میبرد و چه خالی میرفت ...
و هواپیمایی
که در آن اوج هزاران پایی
خاک از شیشه آن پیدا بود»
*الف
اما آنچه که در این میان به جنازههای برجامانده از این حادثه طعنه میزد، بیاخلاقی برخی از افراد بود که در حاشیه این حادثه حضور داشتند و به جای آنکه التیام بخش بازماندگان باشند، مانعی برسر راه مصیبت زدگان بودند. افرادی که هم در عرصه اجتماعی و هم در عرصه سیاسی به موج سواری بر روی خرابههای برجایمانده از برج پرداختند.
بیاخلاقی اجتماعی
در عرصه اجتماعی از همان ساعات اولیه آتشسوزی میشد دید که عدهای (همیشه در صحنه!) ترجیح دادند تا مانعی بر سر راه امدادگران و آتشنشانان باشند و از مصیبت دیگران فیلمبرداری کنند تا شاید در صفحات اجتماعی خود، بیشتر دیده شوند.
چنین افرادی یا مسلمان و دیندار هستند و نمیدانند(!) که این تجمعات باعث تأخیر در امر امدادرسانی میشود و این خود به نوعی حقالناس است و خدا از حق مردم به هیچ وجه نمیگذرد؛ و یا در قید و بند دین نبوده و احتمالاً به فرهنگ 2500 ساله خود افتخار میکنند و نمیدانند(!) که این «غنای فرهنگی» که ایشان از آن دم میزنند، با رفتارهایی چون فیلمبرداری از مصیبت انسانها، به تکلفی پوچ تبدیل میشود که در اثر جهل به گردن خود میآویزند.
البته بی انصافی است اگر مغالطه کنیم و این رفتار را به کل جامعه بسط بدهیم؛ زیرا در همان ساعات اولیه حادثه، بودند هموطنانی که برای اهدای خون خود، صفوف طولانی را تشکیل دادند و به دیگران فهماندند که در برخورد با چنین حادثهای، چه رفتارهایی میتوان داشت.
بیاخلاقی سیاسی
اما گروهی دیگر که نتواستند خود را به جرگه فیلمبرداران از رنج مصیبت دیدگان برسانند، در پشت سایتها، شبکههای اجتماعی و کانالهای تلگرامی پنهان شده و خرابههای باقیمانده از پلاسکو را آوردگاه سیاستبازیهای خود کردند.
درست زمانی که تعدادی از آتشنشانان فداکار از زیر آوارها درخواست کمک میکردند و دوستانشان در بیرون از مهلکه در پی آنها ضجه میزدند، جیغ بنفش عدهای سیاستباز، نالههای مصدومان و بازماندگان حادثه را وسیلهای برای طمعورزیهای سیاسی و انتخاباتی خود کرد. قبل از آنکه ابعاد وقوع چنین حادثهای توسط کارشناسان بررسی شده باشد، پشت فضای مجازی پنهان شده و با تحلیلهای اتوبوسی در ساعات اولیه، برای مسئولان و مقصران حادثه، نسخه پیچیده و بیاخلاقی را به اوج رسانند.
این افراد هم با پافشاری بر جهل خود، بیاخلاقیشان را به رخ دیگران میکشند؛ اما آیا بین کسانی که در مصیبت دیگران تماشاچی و مخل امدادرسانی بودند و افرادی که اجساد مجروحان را ابزار سیاسیکاری خود قرار دادند، تفاوتی هست؟ آیا بیاخلاقی در چنین عرصه و زمان و مکانی توجیهپذیر است؟
با این حال امید است که جامعه ایران، افرادی را که با تأثیر از فرهنگ ایرانی اسلامی، صفوف طولانی اهدای خون تشکیل داده و برای ابراز همدردی به ایستگاههای آتشنشانی رفتند، الگوی اخلاقی خود قرار دهند تا بیاخلاقی در این وقایع به محاق رود و کشور در راستای احیای تمدن فاخر ایرانی اسلامی قدم بردارد.
«من قطاری دیدم که سیاست میبرد و چه خالی میرفت ...
و هواپیمایی
که در آن اوج هزاران پایی
خاک از شیشه آن پیدا بود»
*الف