سردار شهید یوسف شریف دوست داشت در حالت سجده به شهادت برسد.
به گزارش شهدای ایران، سردار یوسف شریف در اردیبهشت ماه 1342 در روستای درب مزار از توابع جیرفت و خانواده ای متدین و مذهبی دیده به جهان گشود.
در سنین نوجوانی با وجود سن و سال کمی که داشت، علاقه به انجام فرایض دینی از او چهره ای متفاوت ساخته بود. وی از سال 1355 به مبارزات سیاسی انقلاب پرداخت و با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه نبرد با دشمن شد. اخلاق نیکو، شجاعت و مدیریت از ویژگی های شخصیتی ایشان بود که خیلی زود در جبهه های مختلف خود را نشان داد و از او چهره ای ساخت که نمایانگر یک رزمنده حقیقی اسلام است.
لازم نبود که فریاد بزند بچه ها، نماز را به جماعت بخوانید یا در نماز اخلاص داشته باشید. زیرا وقتی نیروها می دیدند این بزرگوار با آن اخلاص غیر قابل توصیف سر به سجده می گذارد و در رکوع میگوید «انا لله و انا الیه راجعون»، با شوق و رغبت خاصی برای مخلص شدن تلاش می کردند. آنها به خوبی می دانستند کلام بنده ای را می شنوند که ذره ای به دنیا وابسته نیست. این شهید بزرگوار در عملیات هایی چون رمضان، خیبر و بدر شرکت داشت و سرانجام در آخرین عملیات خود والفجر 8 در منطقه فاو (21 بهمن 1364) در حالی که سجده بر پیشانی خاک نهاده بود؛ به فیض شهادت نائل شد.
خاطراتی از شهید شریف
هر وقت یوسف به مرخصی می آمد، پدرم خواسته اش را تکرار می کرد. یک بار یوسف کارتی را که تصویر حضرت امام (ره) بود و نوشته ای روی آن داشت، به پدرم نشان داد و گفت: ببین پدر، شما می گویید برو دانشگاه؛ امام هم در اینجا گفت جبهه دانشگاه است. پس چه جایی بهتر از آن جا که حضرت امام آن را توصیه می کند، با یک تفاوت که دانشگاهش هم دانشجوی چهارده - پانزده ساله دارد و هم حبیب ابن مظاهر 72 ساله. آخرین مدرکش هم شهادت است. چه مکانی بهتر از دانشگاه جبهه؟ پدر که می دانست او هدفش را انتخاب کرده فقط گوش می کرد، هر چند که به یاد دارم او عاقبت با حرف های شوخی و جدی رضایت پدر را جلب کرد.
(راوی خواهر شهید یوسف شریف)
در ماموریتی بین راه پیاده شدیم تا نمازمان را در مسجد و به جماعت بخوانیم. رفتیم، اما به نماز مغرب نرسیدیم. ایشان (شهید یوسف شریف) مجبور بود نماز مغرب را به نماز عشای امام جماعت اقتدا کند که همین باعث می شد نتواند نماز مستحبی غفیله را بخواند؛ چون بلافاصله که مغرب تمام می شد می بایست نماز عشا را شروع می کرد. قبل از اینکه امام جماعت نماز عشا را بخواند، به طرفش رفت. برادر ابراهیمی که با حالات و روحیات او خوب آشنا بود گفت: من می دانم چه سوالی می خواهد بپرسد. گفتم :چه سوالی؟ گفت: حتما سوال می کند که اولویت با نماز غفیله است یا بهتر است بعد از نماز مغرب بلافاصله نماز عشا را به رکعت چهارم اقتدا کند. امام جماعت پاسخ داده بود که نماز جماعت اولویت دارد. این روح بلند و عبادی شهید یوسف شریف بود، آنقدر نماز و عبادت برایش مهم و ارزشمند بود که نمی خواست حتی یکی از دو نمازهای غفیله اش را هم از دست بدهد. آن شب می توانستیم آثار ناراحتی را در صورت مبارکش ببینیم.
صبح كه بچهها براي فيلمبرداري و گرفتن عكس قبل از عمليات رفته بودند، شهيد شريف را شناخته بودند. يوسف خود را پنهان ميكرد تا كسي نتواند از او تصويربرداری كند، ميخواست گمن باماشد. بارها به حاج قاسم گفته بود كه: «دوست دارم شهادتم در حالی باشد كه در سجده هستم.» يكی از دوستان میگفت: «در حال عكس گرفتن بودم كه ديدم يك نفر به حالت سجده پيشانی به خاك گذاشته است فكر كردم نماز ميخواند، اما ديدم هوا كاملاً روشن است و وقت نماز گذشته، همه تجهيزات نظامي را هم با خودش داشت. جلو رفتم تا عكسي در همين حالت از او بگيرم دستم را روي كتف او گذاشتم، به پهلو افتاد. ديدم گلولهاي از پشت به او اصابت كرده و به قلبش رسيده، آرام بود انگار ديگر در اين دنيا كاری نداشت. صورتش را كه ديدم زانوهايم سست شد. به زمين نشستم، با خود گفتم اين كه يوسف شريف است.»
(راوی دوست شهید)
بخشی از وصیتنامه شهید یوسف شریف
«بازماندگانم: گریه اگر برای خدا باشد خیلی ارزش دارد و باعث می شود که زنگار قلب کنده شود و قلب را روشن نماید. گریه بر شهید هیچ منبعی ندارد و شما اگر به توصیه هایم جامه عمل میپوشید، از شما می خواهم که به هیچ عنوان بر سر نعش و قبرم اشک نریزید؛ زیرا امام عزیزم برای فرزند گرامیاش گریه نکرد؛ ولی چون آن فطرت انسانی و مادری توان اجازه را به شما نمیدهد از تو می خواهم که اگر نتوانستی خودت را کنترل کنی، به یاد علی اکبر (ع) و علی اصغر (ع)گریه شوق بکن و بگویید اگر گریه می کنم به خاطر این است که گریه گنه کاران نزد تو بی نهایت ارزش دارد. برای شکرگزاری از نعمت های خدا خاضعانه در مقابل خالق خود زانو زده و گریه کن.
خداوندا من در مقابل آن گلگون کفنانی که اثری از اجساد مطهرشان نیست خجلت زده هستم و از بازماندگان میخواهم، از اینکه پیکر پاک آنها را ندیده اند هیچگونه نگرانی نداشته باشند و با قامتی راست و گامی استوار صورت دشمن را به خاک بمالند. این را بدانند که حقیقتا شهیدان زنده هستند ولی انسان های معمولی کوچکتر از آن هستند که آن ارواح بزرگ را ببینند. خداوندا روحشان را با روح شهدای کربلا محشور گردان که حقیقتا اینچنین هستند و من هیچگونه اصرار و پافشاری ندارم که محل دفنم کدام منطقه و مکان نابود شدنی باشد؛ چون معتقدم برای این هستم که هرکجا باشم با خدایم هستم و با خدا بودن برای من مهم است. هرکجا که صلاح میدانند مورد قبول خدا و من ان شاءالله خواهد بود. خدایا تو را به عزت و جلالت منِ عاصی را رو سیاه وارد محشر مگردان.»
روحش شاد و یادش گرامی
*باشگاه خبرنگاران در سنین نوجوانی با وجود سن و سال کمی که داشت، علاقه به انجام فرایض دینی از او چهره ای متفاوت ساخته بود. وی از سال 1355 به مبارزات سیاسی انقلاب پرداخت و با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه نبرد با دشمن شد. اخلاق نیکو، شجاعت و مدیریت از ویژگی های شخصیتی ایشان بود که خیلی زود در جبهه های مختلف خود را نشان داد و از او چهره ای ساخت که نمایانگر یک رزمنده حقیقی اسلام است.
لازم نبود که فریاد بزند بچه ها، نماز را به جماعت بخوانید یا در نماز اخلاص داشته باشید. زیرا وقتی نیروها می دیدند این بزرگوار با آن اخلاص غیر قابل توصیف سر به سجده می گذارد و در رکوع میگوید «انا لله و انا الیه راجعون»، با شوق و رغبت خاصی برای مخلص شدن تلاش می کردند. آنها به خوبی می دانستند کلام بنده ای را می شنوند که ذره ای به دنیا وابسته نیست. این شهید بزرگوار در عملیات هایی چون رمضان، خیبر و بدر شرکت داشت و سرانجام در آخرین عملیات خود والفجر 8 در منطقه فاو (21 بهمن 1364) در حالی که سجده بر پیشانی خاک نهاده بود؛ به فیض شهادت نائل شد.
خاطراتی از شهید شریف
هر وقت یوسف به مرخصی می آمد، پدرم خواسته اش را تکرار می کرد. یک بار یوسف کارتی را که تصویر حضرت امام (ره) بود و نوشته ای روی آن داشت، به پدرم نشان داد و گفت: ببین پدر، شما می گویید برو دانشگاه؛ امام هم در اینجا گفت جبهه دانشگاه است. پس چه جایی بهتر از آن جا که حضرت امام آن را توصیه می کند، با یک تفاوت که دانشگاهش هم دانشجوی چهارده - پانزده ساله دارد و هم حبیب ابن مظاهر 72 ساله. آخرین مدرکش هم شهادت است. چه مکانی بهتر از دانشگاه جبهه؟ پدر که می دانست او هدفش را انتخاب کرده فقط گوش می کرد، هر چند که به یاد دارم او عاقبت با حرف های شوخی و جدی رضایت پدر را جلب کرد.
(راوی خواهر شهید یوسف شریف)
در ماموریتی بین راه پیاده شدیم تا نمازمان را در مسجد و به جماعت بخوانیم. رفتیم، اما به نماز مغرب نرسیدیم. ایشان (شهید یوسف شریف) مجبور بود نماز مغرب را به نماز عشای امام جماعت اقتدا کند که همین باعث می شد نتواند نماز مستحبی غفیله را بخواند؛ چون بلافاصله که مغرب تمام می شد می بایست نماز عشا را شروع می کرد. قبل از اینکه امام جماعت نماز عشا را بخواند، به طرفش رفت. برادر ابراهیمی که با حالات و روحیات او خوب آشنا بود گفت: من می دانم چه سوالی می خواهد بپرسد. گفتم :چه سوالی؟ گفت: حتما سوال می کند که اولویت با نماز غفیله است یا بهتر است بعد از نماز مغرب بلافاصله نماز عشا را به رکعت چهارم اقتدا کند. امام جماعت پاسخ داده بود که نماز جماعت اولویت دارد. این روح بلند و عبادی شهید یوسف شریف بود، آنقدر نماز و عبادت برایش مهم و ارزشمند بود که نمی خواست حتی یکی از دو نمازهای غفیله اش را هم از دست بدهد. آن شب می توانستیم آثار ناراحتی را در صورت مبارکش ببینیم.
صبح كه بچهها براي فيلمبرداري و گرفتن عكس قبل از عمليات رفته بودند، شهيد شريف را شناخته بودند. يوسف خود را پنهان ميكرد تا كسي نتواند از او تصويربرداری كند، ميخواست گمن باماشد. بارها به حاج قاسم گفته بود كه: «دوست دارم شهادتم در حالی باشد كه در سجده هستم.» يكی از دوستان میگفت: «در حال عكس گرفتن بودم كه ديدم يك نفر به حالت سجده پيشانی به خاك گذاشته است فكر كردم نماز ميخواند، اما ديدم هوا كاملاً روشن است و وقت نماز گذشته، همه تجهيزات نظامي را هم با خودش داشت. جلو رفتم تا عكسي در همين حالت از او بگيرم دستم را روي كتف او گذاشتم، به پهلو افتاد. ديدم گلولهاي از پشت به او اصابت كرده و به قلبش رسيده، آرام بود انگار ديگر در اين دنيا كاری نداشت. صورتش را كه ديدم زانوهايم سست شد. به زمين نشستم، با خود گفتم اين كه يوسف شريف است.»
(راوی دوست شهید)
بخشی از وصیتنامه شهید یوسف شریف
«بازماندگانم: گریه اگر برای خدا باشد خیلی ارزش دارد و باعث می شود که زنگار قلب کنده شود و قلب را روشن نماید. گریه بر شهید هیچ منبعی ندارد و شما اگر به توصیه هایم جامه عمل میپوشید، از شما می خواهم که به هیچ عنوان بر سر نعش و قبرم اشک نریزید؛ زیرا امام عزیزم برای فرزند گرامیاش گریه نکرد؛ ولی چون آن فطرت انسانی و مادری توان اجازه را به شما نمیدهد از تو می خواهم که اگر نتوانستی خودت را کنترل کنی، به یاد علی اکبر (ع) و علی اصغر (ع)گریه شوق بکن و بگویید اگر گریه می کنم به خاطر این است که گریه گنه کاران نزد تو بی نهایت ارزش دارد. برای شکرگزاری از نعمت های خدا خاضعانه در مقابل خالق خود زانو زده و گریه کن.
خداوندا من در مقابل آن گلگون کفنانی که اثری از اجساد مطهرشان نیست خجلت زده هستم و از بازماندگان میخواهم، از اینکه پیکر پاک آنها را ندیده اند هیچگونه نگرانی نداشته باشند و با قامتی راست و گامی استوار صورت دشمن را به خاک بمالند. این را بدانند که حقیقتا شهیدان زنده هستند ولی انسان های معمولی کوچکتر از آن هستند که آن ارواح بزرگ را ببینند. خداوندا روحشان را با روح شهدای کربلا محشور گردان که حقیقتا اینچنین هستند و من هیچگونه اصرار و پافشاری ندارم که محل دفنم کدام منطقه و مکان نابود شدنی باشد؛ چون معتقدم برای این هستم که هرکجا باشم با خدایم هستم و با خدا بودن برای من مهم است. هرکجا که صلاح میدانند مورد قبول خدا و من ان شاءالله خواهد بود. خدایا تو را به عزت و جلالت منِ عاصی را رو سیاه وارد محشر مگردان.»
روحش شاد و یادش گرامی