از همان ابتدا این یک انتخاب معمولی نبود، باید همیشه جانش را بر کف دستش میگرفت و به مأموریت اعزام میشد اما اینها همه برای بهنام عشق و اعتقاد بود.
شهدای ایران : پنجشبنه هفته گذشته، تلخترین پنجشنبه سال بود و امروز تلخترین جمعه شد؛ دیروز تعدادی از مردم در حادثه آتشسوزی برج پلاسکو مصدوم شدند و تلختر اینکه حدود 25 آتشنشان زیر آوار این برج محبوس شدند و امروز یکی از آتشنشان مصدوم که به بیمارستان منتقل شده بود، به شهادت رسید.
باورش سخت بود؛ بهنام دیگر نیست. جوان 35 سالهای که در چشمانش عشق کمک به مردم موج میزد. مردی عاشق خانواده و کمک به همنوع.
حوالی ساعت 8 صبح پنجشنبه 30 دی ماه، زنگ آتشنشانیها به صدا در آمد؛ حادثه آتشسوزی در قدیمیترین مجتمع تجاری تهران در خیابان جمهوری، آتشنشانان را فرا خواند.
همه به سرعت آماده مأموریتی دیگر شدند؛ بهنام هم چون دیگر همکاران، مصمم و بااراده گام بر میداشت؛ چه کسی میدانست این آخرین گامهای او در ایستگاه آتشنشانی است.
آتشنشانان در محل حادثه به سرعت وارد عمل شدند اما عمق فاجعه گستردهتر از این حرفهاست؛ مردم با نردبانهای نجات از ساختمان بیرون آورده شده و عدهای که در طبقات پایینتر بودند، به بیرون هدایت میشدند.
3 ساعت و نیم از شعلهور شدن خشم آتش در این مجتمع گذشته بود که ناگهان ساختمان به لرزه درآمد و فرو ریخت و تعداد زیادی از آتشنشانان زیر آوار ماندند.
اما بهنام هنوز زنده بود؛ زیر آوار نمانده بود اما دچار سوختگی شدید شد و به سرعت به بیمارستان منتقل شد.
تلاشها و دعاها برای زندهماندن بهنام بینتیجه ماند و او به معبودش پیوست. اکنون نام اولین شهید حادثه تلخ آتشسوزی ساختمان پلاسکو نصیب بهنام میرزاخانی شده است.
روایت حمید مرواندی،تهیه کننده برنامه دوباره گوش کن از شهید جوان
یکی دو ماه قبل بود که برای ضبط تیتراژ یکی از برنامه های تلویزیونی، به دنبال لباس آتش نشانی بودیم و به خاطر گرانقیمت بودن آن کسی حاضر به امانت دادن آن نمی شد. بالاخره از طریق یکی از دوستان، آتش نشانی به من معرفی شد و در ایستگاه آتش نشانی امام حسین(ع) با او قراری گذاشتم تا چند ساعتی لباسش را به امانت بگیرم.
حین گپ و گفت کوتاهم ناگهان گفت: کسی را سراغ داری بدون تشریفات و دردسر مرا به سوریه بفرستد؟ دوست دارم مدافع حرم باشم و عاقبت بخیر..
امروز اولین نفری که شهادتش مشخص شده، همان کسی است که عاشق شهادت بود.
آتش نشانی شغل نیست، عشق است
از همان ابتدا این یک انتخاب معمولی نبود، باید همیشه جانش را بر کف دستش می گرفت و به ماموریت اعزام میشد؛ اما اینها همه برای بهنام عشق و اعتقاد بود.
پنچشنبه آخر دی ماه فرا میرسد، پنجشنبه ای سرد و سیاه. یک امتحان بزرگ دیگر برای تمام گروه آتش نشانها، همه به نزدیکی پلاسکو می رسند، دود غلیظ و شعله هایی که زبانه میکشد ترس به دل مردمی که جمع شده بودند انداخته بود.
بهنام به آرزویش می رسد
خبر شهادت بهنام اعلام می شود، بهنام به آرزویش می رسد و همه متعجب از نحوه فداکاری و شهامت جوانان آتش نشان این آخرین روز دی ماه 95 را به خاطر می سپارند...
*جام جم
باورش سخت بود؛ بهنام دیگر نیست. جوان 35 سالهای که در چشمانش عشق کمک به مردم موج میزد. مردی عاشق خانواده و کمک به همنوع.
اینستاگرام شهید بهنام میرزاخانی
حوالی ساعت 8 صبح پنجشنبه 30 دی ماه، زنگ آتشنشانیها به صدا در آمد؛ حادثه آتشسوزی در قدیمیترین مجتمع تجاری تهران در خیابان جمهوری، آتشنشانان را فرا خواند.
همه به سرعت آماده مأموریتی دیگر شدند؛ بهنام هم چون دیگر همکاران، مصمم و بااراده گام بر میداشت؛ چه کسی میدانست این آخرین گامهای او در ایستگاه آتشنشانی است.
آتشنشانان در محل حادثه به سرعت وارد عمل شدند اما عمق فاجعه گستردهتر از این حرفهاست؛ مردم با نردبانهای نجات از ساختمان بیرون آورده شده و عدهای که در طبقات پایینتر بودند، به بیرون هدایت میشدند.
3 ساعت و نیم از شعلهور شدن خشم آتش در این مجتمع گذشته بود که ناگهان ساختمان به لرزه درآمد و فرو ریخت و تعداد زیادی از آتشنشانان زیر آوار ماندند.
اما بهنام هنوز زنده بود؛ زیر آوار نمانده بود اما دچار سوختگی شدید شد و به سرعت به بیمارستان منتقل شد.
تلاشها و دعاها برای زندهماندن بهنام بینتیجه ماند و او به معبودش پیوست. اکنون نام اولین شهید حادثه تلخ آتشسوزی ساختمان پلاسکو نصیب بهنام میرزاخانی شده است.
روایت حمید مرواندی،تهیه کننده برنامه دوباره گوش کن از شهید جوان
یکی دو ماه قبل بود که برای ضبط تیتراژ یکی از برنامه های تلویزیونی، به دنبال لباس آتش نشانی بودیم و به خاطر گرانقیمت بودن آن کسی حاضر به امانت دادن آن نمی شد. بالاخره از طریق یکی از دوستان، آتش نشانی به من معرفی شد و در ایستگاه آتش نشانی امام حسین(ع) با او قراری گذاشتم تا چند ساعتی لباسش را به امانت بگیرم.
حین گپ و گفت کوتاهم ناگهان گفت: کسی را سراغ داری بدون تشریفات و دردسر مرا به سوریه بفرستد؟ دوست دارم مدافع حرم باشم و عاقبت بخیر..
امروز اولین نفری که شهادتش مشخص شده، همان کسی است که عاشق شهادت بود.
آتش نشانی شغل نیست، عشق است
از همان ابتدا این یک انتخاب معمولی نبود، باید همیشه جانش را بر کف دستش می گرفت و به ماموریت اعزام میشد؛ اما اینها همه برای بهنام عشق و اعتقاد بود.
پنچشنبه آخر دی ماه فرا میرسد، پنجشنبه ای سرد و سیاه. یک امتحان بزرگ دیگر برای تمام گروه آتش نشانها، همه به نزدیکی پلاسکو می رسند، دود غلیظ و شعله هایی که زبانه میکشد ترس به دل مردمی که جمع شده بودند انداخته بود.
بهنام به آرزویش می رسد
خبر شهادت بهنام اعلام می شود، بهنام به آرزویش می رسد و همه متعجب از نحوه فداکاری و شهامت جوانان آتش نشان این آخرین روز دی ماه 95 را به خاطر می سپارند...
*جام جم