حزب الله قطعا منتقدِ شخص هاشمی رفسنجانی بوده و هست. اما همه می دانیم که بیش و پیش از آن منتقد تفکری هستیم که او در لایه های مختلف جامعه ی ایرانی گسترش داد. منتقد جریان اجتماعی که او ساخت و بالنده اش کرد. منتقد گفتمان هایی که سپهر فرهنگ، اقتصاد و سیاست جامعه انقلابی مان را آلود.
شهدای ایران:پیام تسلیت رهبر انقلاب برای درگذشت حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی، سرشار از عدالت، انصاف و رفاقت
تمنای عفو الهی برای مبارز کهنسال و کم نظیر و رفیق دیرین
بسم الله الرحمن الرحیم؛ انّا لله و انّا الیه راجعون
با دریغ و تأسف خبر درگذشت ناگهانی رفیق دیرین، و همسنگر و همگام دوران مبارزات نهضت اسلامی، و همکار نزدیک سالهای متمادی در عهد جمهوری اسلامی جناب حجتالاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ اکبر هاشمی رفسنجانی را دریافت کردم. فقدان همرزم و همگامی که سابقهی همکاری و آغاز همدلی و همکاری با وی به پنجاه و نه سال تمام میرسد، سخت و جانکاه است. چه دشواریها و تنگناها که در این دهها سال بر ما گذشت و چه همفکریها و همدلیها که در برهههای زیادی ما را با یکدیگر در راهی مشترک به تلاش و تحمل و خطرپذیری کشانید.
هوش وافر و صمیمیت کمنظیر او در آن سالها، تکیهگاه مطمئنی برای همهی کسانی که با وی همکار بودند به ویژه برای اینجانب به شمار میآمد. اختلاف نظرها و اجتهادهای متفاوت در برهههائی از این دوران طولانی هرگز نتوانست پیوند رفاقتی را که سرآغاز آن در بینالحرمین کربلای معلّی بود به کلی بگسلد و وسوسهی خناسانی که در سالهای اخیر با شدّت و جدیت در پی بهرهبرداری از این تفاوتهای نظری بودند، نتوانست در محبت شخصی عمیق او نسبت به این حقیر خلل وارد آورد.
او نمونهی کمنظیری از نسل اوّل مبارزان ضد ستمشاهی و از رنجدیدگان این راه پرخطر و پرافتخار بود.
سالها زندان و تحمل شکنجههای ساواک و مقاومت در برابر این همه و آنگاه مسئولیتهای خطیر در دفاع مقدس و ریاست مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان و غیره، برگهای درخشان زندگی پر فراز و نشیب این مبارز قدیمی است.
با فقدان هاشمی اینجانب هیچ شخصیت دیگری را نمیشناسم که تجربهای مشترک و چنین درازمدت را با او در نشیب و فرازهای این دوران تاریخساز به یاد داشته باشم.
اکنون این مبارز کهنسال در محضر محاسبهی الهی با پروندهئی مشحون از تلاش و فعالیت گوناگون قرار دارد، و این سرنوشت همهی ما مسئولان جمهوری اسلامی است.
غفران و رحمت و عفو الهی را برای وی از صمیم قلب تمنا میکنم و به همسر گرامی و فرزندان و برادران و دیگر بازماندگان ایشان تسلیت عرض میکنم.
غفرالله لنا و له
سید علی خامنهای
۱۹ دیماه ۱۳۹۵
آغوش باز ضد انقلاب برای مواضع ساختارشکنانه حتی از سوی انقلابیون اصیل
نفاق منافقین در بازی دوگانه و انتقام از هاشمی
محمد ایمانی
بازی دوگانه ؛ از ترورشخصیت تا حمایت
یکم؛ حزب مشارکت نقش اصلی را در ترور شخصیت هاشمی در دوره اصلاحات و متهم کردن او به داشتن نقش اول در قتل چند نفر از روشنفکران در سال 77 ایفا کرد و روزنامههای وابسته به این حزب - از جمله روزنامه صبح امروز وابسته به حجاریان عضو مرکزیت مشارکت- نقش مهمی در این زمینه برعهده داشت. پس از آن نیز به تصریح محسن هاشمی، اصلاحطلبان مرتکب تقلب شده و به خاطر جایگاه سی ام او در انتخابات هاشمی را «آغاسی» خواندند. آنها همچنین حامی اصلی جریانی بودند که در رسانههای زنجیرهای مدعی شدند انقلاب خاتمه یافته و خمینی به موزه تاریخ خواهد رفت. با این اوصاف دم زدن این جریان از امام و انقلاب و یاران آن، نهایت نفاق را میرساند و در وقاحت تنه به تنه سنگ پا میزند.
دوم؛ صادق زیباکلام 12 خرداد 92 در مصاحبه با روزنامه زنجیرهای بهار گفته بود: «حاکمیت اپوزیسیون نمیخواهد اما ما نمیتوانیم اپوزیسیون را از دید حاکمیت تعریف کنیم. همان گونه که ما میبینیم هاشمی به اپوزیسیون تبدیل میشود، حاکمیت هم این را میبیند و به هاشمی میگوید آشیخ اکبر باید تکلیفت را معلوم کنی؛ از شما بهرهبرداری میکنند و هل میدهند تاچهرهای بسازند که در مقابل نظام قرار بگیری. ضرورت دموکراسیخواهی، اینها (نهضت آزادی، سازمان مجاهدین انقلاب، دفتر تحکیم) را پشت سر کسی سوق خواهد داد که شنل اپوزیسیون را به تن کند. هاشمی که عمر نوح ندارد. 5 یا 10 سال دیگر با ما نخواهد بود اما جنبش ادامه پیدا میکند. اگر هاشمی، خاتمی و هر کسی نتواند حداقل خواستههای این جنبش را لبیک بگوید، جنبش آنها را پس میزند. نگران نباشید که آقای رفسنجانی میتواند پا به پای ما بدود یا نه، اگر نتواند همپا با جبهه اپوزیسیون بدود، حذف میشود... مهم نیست هاشمی چه میکند. او یا میتواند پا به پای این قطار باشد یا نه. اگر حذف شد هیچ اتفاقی نمیافتد، اپوزیسیون یک شخصیت دیگر را درون نظام پیدا میکند». زیباکلام همچنین در مصاحبه با روزنامه آرمان گفته بود ایدهآل ما روحانی و حتی عارف و خاتمی هم نیست بلکه واسلاو هاول و آنگ سانسوچی و بازرگان است.
سوم؛ ارگان گروهک ملی- مذهبی 19 آبان 91 به بررسی موضع متناقض و فریبکارانه محافل اپوزیسیون در قبال هاشمی رفسنجانی پرداخت و سود و زیان نزدیکی به وی را بررسی کرد.
پایگاه اینترنتی «ملی- مذهبی» که از پاریس مدیریت می شود، در تحلیل خود با عنوان «هاشمی؛ مهره ای سوخته، سوزاننده» نوشت: رفتار هاشمی و آنچه که بر فرزندان او رفته، اپوزیسیون (از جمله جریان ملی- مذهبی) را بر سر تصمیم گیری می نشاند. پرسش اساسی این است که با هاشمی چگونه باید رفتار کرد؛ او که در کارنامه اش قلع و قمع «دیگران» را به طور پررنگ دارد و در تصمیم های بزرگ از جنگ تا اتفاقات سال 67، قتل های زنجیره ای [!؟] و... جزو تصمیم سازان بوده و اکنون با دموکراسی خواهان افق مشترک پیدا کرده است... تکلیف چیست؟ آیا باید تاریخ هاشمی را به فراموشی سپرد یا این که به طور تاکتیکی فعلا در مورد او سکوت کرد تا اگر زوری دارد ضربه اش را به حکومت بزند و بعد که نوبت خود او رسید به حسابش رسید، یا این که اصولا تاریخ او را فاش گویانه بر سر کوی و برزن فریاد زد و از هر سازش و حمایتی از او تن زد؟ جایی از مهندس سحابی دیدم که گفته بود بزرگترین ایثار آن است که یک مبارز از شرفش [!] هم برای آرمانش بگذرد و این پارادوکسی سخت و ویرانگر است.
ارگان گروهک ملی- مذهبی ادامه می دهد: تکلیف با هاشمی چیست، اگر بر این باشیم که باید پراگماتیستی عمل کرد و به فراخور وضعیت، وزن قدرت را سنجید و موضع خود را تعیین کرد؛ خیلی زود می توان به این رسید که پس حمایت از هاشمی به صلاح است و اگر آرمانخواهانه عمل کنیم هرگز به زیر علم کسی چون هاشمی نخواهیم رفت چرا که عملکرد او با آب کوثر هم پاک نخواهد شد و همدستی با او دامن آدمی را آلوده می کند!
این سایت وابسته به تقی رحمانی و رضا علیجانی (دو عنصر فراری فعال در فتنه سبز) در ادامه تحلیل خود می نویسد: در ساحت سیاست پرسش این است که آیا حمایت از هاشمی و نادیده گرفتن تاریخ و رفتار گذشته او می تواند کمکی به پیشرفت در پروژه ما بکند؟ در عرصه اخلاق نگارنده معتقد است هرگز نباید از گناه اینان گذشت اما باید با ایشان تاکتیکی برخورد کرد یعنی در برابر گناهان شان سکوت کرد تا وقت آن برسد. بنابراین چونان که کنشگری با این فرض در برابر امثال هاشمی سکوت کند اما یا هاشمی موفق نگردد تا وضعیت را تغییر دهد و یا سوژه در این میان وقتش به اتمام برسد و از بین برود، ایده در بیضه می میرد و سوژه نیز هرگز نمی تواند خود را و رفتارش را توجیه نماید. چرا که به کاری دست زده و آبرویی از خود به باد فنا داده که بازگشت ناپذیر است. بنابراین این میدان سخت خطرناک است.
چهارم؛ یکی از عناصر آشوبگر بازداشتی نکات جالبی درباره مواضع متناقض محافل ضد انقلاب و از جمله خودش نسبت به هاشمیرفسنجانی بازگو کرد.
«فواد-ش» 27 اردیبهشت 1392 در نوشته ای که از سوی پایگاه گویانیوز منتشر شد، ضمن مرور خاطرات خود تصریح میکند که در سال 72 هاشمی را عامل فقر و بدبختی مردم قلمداد میکرد و در سال 76 خوشحال شده از اینکه دوران ریاست هاشمی تمام شده است. او ادامه میدهد: زمستان سال 78 هاشمی کاندیدای مجلس شده بود. با «سلطان علی پروین» عکس یادگاری میانداخت. من هم پرسپولیسی دو آتیشه کلی فحش به علی پروین دادم که چرا با «عالیجناب سرخپوش» عکس انداخته. هر روز روزنامهها را در راه برگشت از مدرسه به خانه در اتوبوس میخواندم. به حرفای بچههای دبیرستانی گوش میدادیم. همه اکبر گنجی میخواندند. میگفتند باید هاشمی رای نیاورد. عاقبت همه هم بهش گفتند«آغاسی». 18 تیر سال 1380 در سالگرد کوی دانشگاه تهران روبروی درب اصلی کوی شعار میدادیم:«عالیجناب سرخپوش ما همه گنجی شدیم.» و هنوز هاشمی منفور بود. من این صحنهها را هیجانزده ثبت میکردم در ذهنم. وی آنگاه به خطبههای هاشمی در نمازجمعه 26 تیر 1388 اشاره میکند و مینویسد: آن روز شعار میدادیم هاشمی هاشمی سکوت کنی خائنی! من در عمرم نماز نخوانده بودم. آن روز هم نمازی نمادین خواندم با کفش و بدون وضو. آخر نماز هم با یک خانم جوان کنار دستم که نمیشناختم، دست دادم با خنده قبول باشید گفتیم. تا میدان ولیعصر رفتیم و آنجا صف ما را درهم شکستند، چشممان از گاز اشکآور خیس بود. اما در قلبمان خوشحال که هاشمی با ماست.
«فواد - ش »در ادامه با بیان اینکه در جریان اغتشاشات بازداشت شد، خبر میدهد که چند روز پیش از ثبتنام هاشمی جزو شماری از روزنامهنگاران (و برخی افراد بازداشت شده) بوده که در محل مجمع تشخیص مصلحت نظام به ملاقات هاشمی رفته و با او ملاقات کرده است! چه کسانی مجرای این قبیل نفوذ ها بودند؟
انتقام سخت از هاشمی در جنگ نرم
یکم؛ مرحوم هاشمی محترم است و حقیقت انقلاب ، محترم تر. حرمت همه ما به این است که چقدر پای حق ایستاده باشیم. هاشمی از ماست با همه فراز و نشیب بسیاری که در مسیر 60 ساله انقلاب پیمود. یک بار در زندان طاغوت خواستند او را بکشند و بار دیگر، مدعیان دروغین عنوان«مجاهدین خلق» در سازمان منافقین از در ترور او وارد شدند؛ چون هاشمی انقلابی و با امام بود. منافقین تهی از شرافت، حتی آن روز که لقب عالیجناب سرخپوش به وی دادند قصد ترور شخصیت او را داشتند، هرچند که به فاصله ای کوتاه نقاب، ارادت بر چهره زدند و پشت او سنگر گرفتند.
دوم؛ منافقین و عقبه خارجی آنها انتقام واقعی را هنگامی از هاشمی گرفتند که توانستند برخی فرزندان و اطرافیان او را جذب کنند. تا آنجا که فرزندی به تمام معنا سفیه، به تعبیر خودش به دیدار «مزار» (!) شاه در قاهره رفت و در روزنامه خود (زن) از بیوه محمد رضا پهلوی تمجید کرد. او سپس از یافتن دوستان خوب و جدید خود در بهائیت و «سازمان مجاهدین خلق» خبر داد و گفت بابا می گوید بگو «منافقین» اما من می گویم «مجاهد خلق»! (همان ها که می خواستند اول انقلاب هاشمی را بکشند، رجایی و باهنر و بهشتی را کشتند، سید علی خامنه ای را ترور کردند و دست در خون 17 هزار شهروند بی گناه شستند) و فرزندی دیگر که پیگیر تشدید تحریم ها و درگیر کردن بیشتر پدر در فتنه سبز بود.
سوم؛ برخی اطرافیان و هم نشینان مرحوم هاشمی ، مصداق قرین سوء و خناسانی بودند که تمام سعی خود را کردند تا او را از انقلابی که جزو پیش قراولان آن بود، باز دارند و به جای خدمتگزاری، تبدیل به مسئله ای برای انقلاب کنند. هاشمی در این کشش دوگانه ، آزمونی بس دشوار را تا هنگام اجابت دعوت حق سپری کرد. یک سو محبت نظام و رهبری بود و یک طرف دیگر ،وسوسه فتنه گرانی که همچون امویان صحنه گردان در اردوگاه جمل ، می خواستند چند انتقام از امام خمینی و امام خامنه ای و حجت الاسلام و المسلمین هاشمی را یک جا بگیرند. خداوند آن چنان که مقتدای انقلاب ، حق ولایت و رفاقت را به جای آوردند و دعا کردند، مرحوم هاشمی را مشمول مغفرت خود قرار دهد.
انصاف و تقوای امام خامنه ای در گفته ها و نگفته های نماز و پیام درگذشت هاشمی رفسنجانی
عَفوک عَفوک عَفوک
حجت الاسلام جعفری
آیت الله خامنه ای چرا بخشی از اذکار مستحب نماز میّت هاشمی را قرائت نکردند؟
خیلی ها منتظر بودند ببینند که حضرت آقا این فراز از اذکار نماز میّت را که «اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا (خدایا ما غیر از خوبی از این میّت نمی دانیم)» در نماز بر جنازۀ هاشمی قرائت می کنند یا خیر؟
حضرت آقا در عین حال که به پاس سابقۀ انقلابی هاشمی و رفاقت دیرین با او حرمت نگه داشتند و خود شخصا نماز اقامه فرمودند و برای او از خداوند متعال عفو و غفران طلب فرمودند اما کلمه ای هم دروغ نگفتند که «خدایا ما جز خوبی از او نمی دانیم» و از قرائت این بخش از ذکر صرفنظر فرمودند؛ در حالیکه در نماز مرحوم آیت الله خوشوقت و آیت الله مهدوی کنی و حتی همسر حضرت امام خمینی سه بار این عبارت رو تکرار کردند.
تربیت و موضع گیری سیاسی و اعتقادی از طریق دعا یکی از سبکهای تربیتی اهلبیت علیهم السلام است که بیش از همه در سیرۀ امام سجاد علیه السلام و کتاب صحیفۀ سجادیّه نمود دارد اما صدا و سیما و نخبگان سیاسی که اینقدر بصیرت و مهارت ندارند تا تکریم و نکوداشت هاشمی را با تحریف و دروغ گویی و قدّیس سازی از او اشتباه نگیرند، اقلا از الان به خود بیایند و رویه شان را اصلاح کنند. اگر دروغگویی در مورد سوابق هاشمی و بازنمایی فرشته وار از او با هر توجیه و دلیل امنیّتی یا رفاقتی جایز بود رهبری انقلاب با توجه به حساسیّت جایگاه و نیز رفاقت دیرین اولی بود.
تاریخ انقلاب اسلامی چه زیباییها و چه زشتیهای آن میراث فرهنگی ملّت ایران است؛ تحریف تاریخ به پاس رفاقت یا امنیّت، خیانت به ملّت است زیرا راه عبرت از گذشته و کسب تجربه برای ساختن بهتر ایران فردا را سدّ می کند.
قبل از اقامۀ نماز میّت هاشمی، آیت الله خامنه ای بر رعایت کدام قاعدۀ فقهی تأکید کردند؟
بسیاری از مردم تصور می کنند که در نماز جماعت میّت مثل نمازهای جماعت روزانه، هنگام قرائت امام باید سکوت کنند. آیت الله خامنه ای امروز قبل از اقامۀ نماز آقای هاشمی از مجری مراسم خواستند به مردم یادآوری کند که این نماز جماعت با جماعتهایی که روزانه اقامه می کنند فرق دارد. بنابراین مأمومین هم مثل امام جماعت باید اذکار را قرائت کنندتا نمازشان درست باشد.
دقّت و جدیّت رهبری در صحّت عبادت مردمی که به صف نماز ایستاده اند گویای این است که او خود را در درجه اوّل یک عالم دین و مبلّغ احکام شریعت می داند. برای همین است که هیبت سیاست و مسؤولیّت سیاسی مانع از این نمی شود که به وظیفۀ آخوندیش بی وقعی کند یا از ادای آن طفره رود و از بیان احکام شرعی خجالت بکشد.
رفتار رهبری نشانۀ آشکاری از صداقت و خیرخواهی او نسبت به دوست قدیمی و صمیمیش بود. ایشان اقامۀ نماز برای آقای هاشمی را یک آیین سیاسی و ملّی صرف که برای اداء احترام به یک شخصیّت جمهوری اسلامی به پا شده نمی بیند. برای او آثار عبادی و معنوی این نماز بر مأمومین، امام جماعت و خصوصا خود میّت بسیار مهمتر است. رهبری خواست تا بهره های مغفرتی و آمرزشی و گشایش های معنوی نماز میّت برای روح دوست دیرینش هاشمی رفسنجانی از بالاترین کیفیّت برخوردار باشد.
دقیقا همزمان با این خیرخواهی و دلسوزی فوق العاده که ممکن است کسی در حق دوست صمیمی و قدیمی خود که دستش از دار دنیا کوتاه شده و لحظاتی دیگر در قعر قبر قرار می گیرد انجام دهد، عدّه ای خنّاس در در صف های انتهایی جماعت و در خیابانهای اطراف دانشگاه تهران، در حالی که تابلو دوستی میّت را روی دست گرفته بودند و به نفع او شعار می دادند، نه فقط وقعی به نماز نداشتند بلکه زحمت زیادی کشیدند که آیین نماز میّت به هم بخورد.
به نظرم آقای هاشمی اگر تا امروز هم در صداقت و خیرخواهی رهبری نسبت به خود و انقلاب قدری مردد بود با باز شدن چشم برزخی، دیگر به حقیقت دوستان و دشمنان خود پی برده است؛ هرچند که شاید کمی دیر شده باشد.
انبوه تناقضات اصلاح طلبان درباره هاشمی رفسنجانی که نمی توانند از آن فرار کنند
کاسبان ترحیم!
گزارش ویژه 9دی- اصلاحطلبانی که زمانی علمداران تخریب سابقه و شخصیت هاشمی بودند و کتابهای تخریبی علیه وی در تیراژهای گسترده چاپ و به کتابخانه های کشور ارسال می کردند، حالا پس از فوت مرحوم هاشمی، باز هم مانند چرخش اصلاح طلبان به سمت هاشمی در ایام قبل از انتخابات 84، اشک تمساح بر سر پیکر او و در مراسم تشییعش ریختند تا شاید بتوانند به زعم خود بازی قدرت خود را همچنان ادامه دهند. از سوی دیگر بخشی از بدنه همین جریان فتنه گر، تشییع هاشمی را بهانه و اصل نظام رانشانه گرفتند و به دفاع از سران فتنه گرشان پرداختندو همچون نماز جمعه آن مرحوم در 26 تیر، این بار نیز حرمت مراسم معنوی نماز میت و تشییع را شکستند؛ هر چند در سیل جمعیت حزب اللهی دلسوز واقعی هاشمی، گم و گور بودند! در این یادداشت گوشهای از دیدگاههای برخی از همین فتنه گران درباره هاشمی در دوره های گذشته آورده شده است. اقتضاء قدرت، در آن دوره، توهین و تهمت اصلاح طلبان به هاشمی بود و اکنون تمجید و ثناگوییِ هاشمی و ابراز اندوه در غم فراقش!
هتاکان دیروز؛ ثناگویان و مویه کنان امروز
هاشمی باید پاسخگوی فسادهای شدید دوره اش باشد: عباس عبدی، عضو شورای مرکزی حزب مشارکت با پنهان کردن سهم هم حزبیهای خود در دوران دولت سازندگی تمام مشکلات فرهنگی، اقتصادی کشور را به عهده هاشمی گذاشته و چنین مینویسد:«هاشمی باید نسبت به شرایط فرهنگی، آموزش عالی، فساد اداری، فسادهای مالی شدید، خصوصاً وضعیت فراوان اطلاعات و دیگر مسائل در دوره ریاست جمهوری خویش پاسخگو باشد». (پیام آزادی، 30 آذر 78)
فساد دوره هاشمی صدر و ذیل سیستم را پاره کرده : در جای دیگر، یکی از اعضای حزب مشارکت همچون دیگر مدعیان اصلاح طلبی بدون اشاره به نقش و مسئولیت دوستان و هم حزبیهایش در دولت سازندگی و مسئولیتشان در دوران دولت توسعه سیاسی (دولت خاتمی)، درباره عملکرد وزارت اطلاعات و نقش آن در مفاسد اقتصادی، آقای هاشمی را مورد انتقاد قرار میدهد و در روزنامه بیان می نویسد: «هاشمی در دوران ریاست جمهوریاش، سیاستی پیش گرفت که هرکس هرکاری میتواند بکند، انجام دهد. به تمام وزارتخانهها و ادارات گفتند که خودتان تولید درآمد کنید و این یکی از مهمترین ضربههایی بود که در این سالها به نظام مملکتی وارد شد. هیچ جای دنیا اجازه نمیدهند که وزارت اطلاعات آن وارد روابط اقتصادی بشود؛ به خاطر این که بنیاد اطلاعات را هم به هم میریزد. کسی که در موضع وزارت اطلاعات است و منبع اطلاعاتی دارد، نمیتواند وارد کارها و معادلات اقتصادی خرید و فروش کارخانه بشود. تقریباً تمام جاهای دیگر که بودجه لازم داشتند، مثل وزارت اطلاعات و نیروهای انتظامی، آقای هاشمی یک راهی باز گذاشتند که همه اینها وارد شوند و اسم آن را گذاشته بودند خودکفایی و افتخار هم میکردند. مثلاً وزیر سابق اطلاعات میگفت که ما اصلاً از دولت بودجهای نمیخواهیم. خوب بودجه نخواستید، نتیجهاش این وضعی است که فساد صدر و ذیل یک سیستم را ممکن است پاره پاره کند». (روزنامه بیان، 1 دی 78)
در دوره هاشمی مخالفانش تحت پیگرد بودند: عباس عبدی در جای دیگر در باره فضای سیاسی حاکم در دوره هاشمی مینویسد: «در دوران هاشمی، کسانی تحت پیگرد قانونی قرار گرفتند. حال چه از نظر سیاسی، چه از نظر اقتصادی که مخالف ایشان بودند و هیچ کس از منسوبین ایشان مورد پیگرد قرار نگرفتند و اگر هم گرفتند، بعد از دوران ریاست جمهوری ایشان بود».
هاشمی یک فاجعه بود : مجتبی بدیعی، دیگر عضو شورای مرکزی حزب مشارکت، آقای هاشمی را عامل تمام گرفتاریها معرفی کرده و چنین اظهار میدارد: «هاشمی کسی نیست که به این سادگی حیات سیاسیاش را از دست بدهد. هاشمی عامل تمامی گرفتاریهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور است. هاشمی یک فاجعه است». (روزنامه بیان، 15 دی 78)
نمونه این رفتارها با هاشمی در آستانه انتخابات مجلس ششم از یک طرف و فعالیت اکبر گنجی، عضو غیر رسمی اما فعال جبهه منحله مشارکت که از مدتها قبل در پی حمایت این حزب با انتشار کتاب «عالیجناب سرخپوش» خود به تخریب چهره هاشمی میپرداخت، از طرف دیگر قابل بررسی و دقت نظر است.
هاشمی پشت یارانش را خالی می کرد: گنجی که همواره مورد حمایت حزب مشارکت بود، در خصوص مدیریت آقای هاشمی مینویسد:«در دیداری که اخیراً در قم با برخی از مراجع داشتیم، یکی از آن بزرگان میفرمود: وقتی هاشمی یکی از آقایان را برای عضویت در کابینهاش در تهران دعوت کردند، گفتم با طناب هاشمی به درون چاه نرو که عاقبت خوشی به دنبال ندارد. اتفاقاً پیش بینی ایشان درست از آب درآمد و پس از آن که فشارهای جناح راست افزایش پیدا کرد، هاشمی پشت آن وزیر را خالی کرد و او کابینه را ترک کرد». (شریف نیوز، 16 بهمن 83)
هاشمی عامل رانت خواری و ثروت اندوزی: این عضو مورد حمایت جبهه منحله مشارکت در جای دیگر با پنهان کردن نقش هم حزبیها و همکیشان خود در سیاستهای اقتصادی دوران آقای هاشمی، محور تمام نقصانهای سیاست تعدیل دوران سازندگی را به عهده دخالتهای بیجای هاشمی گذاشته و او را فرد اصلی شکلگیری رانت خواری و ثروت اندوزی معرفی میکند و چنین مینویسد: «کارشناسان اقتصادی، دو کارکرد مهم برای سیاست تعدیل اقتصادی در نظر میگیرند. اول تخصیص بهینه منابع، دوم حذف رانت. این دو کارکرد مهم سیاست تعدیل به دلیل شخصیت هاشمی در ایران به وقوع نپیوست. آقای هاشمی به طور جدی در تخصیص منابع دخالت میکرد و منابع را آن طور که خود میپسندید و تشخیص میداد توزیع میکرد. در دو دهه گذشته بر اثر رانت جویی، طبقه جدیدی در جمهوری اسلامی شکل گرفته است. این طبقه نوکیسه در فرآیند خصوصی سازی با خرید تقریباً بسیاری از منابع ملی به ثروتهای بادآورده دست یافت. در دوران سازندگی حتی به دستگاههای غیراقتصادی و امنیتی اجازه داده شد با فعالیتهای اقتصادی نیازهای مالی خود را تأمین نمایند. در پرتو چنان مجوزی، فسادهای کلان به وجود آمد و خط ترانزیت مواد مخدر با هدف ثروت اندوزی و تخریب غربیان فعال شد». (اکبر گنجی، عالیجناب سرخپوش و عالیجناب خاکستری: ص 189)
هاشمی عامل قتل های زنجیره ای است (!): گنجی که بلندگوی جبهه اصلاح طلبان برای معرفی هاشمی به مردم بود، در کتاب «عالیجناب سرخپوش» که با حمایتهای بی دریغ وزیر ارشاد وقت دولتِ توسعه سیاسی (عطاء الله مهاجرانی) روانه بازار و کتابخانههای سراسر کشور شده، هتاکی را به آنجا رساند که هاشمی را به عنوان چهرهای که ده ها قتل در دوران مدیریتش اتفاق افتاد، معرفی کرد. او در این خصوص مینویسد: «هاشمی که انتقادات برخی از مطبوعات را بر نمیتافت، چگونه اقدامات مهمترین وزارتخانه خود را نادیده میگرفت... ولی همین امر کار دستش داد و منجر به دهها قتل شد». (اکبر گنجی، عالیجناب سرخپوش و عالیجناب خاکستری: ص 55) گنجی در این باره مینویسد: «خشونت ورزان و جنایت کاران عرصه سیاست در دوره هاشمی، بدون دغدغه خاطر و ترس از مکافات دست به جنایات میزدند». (تاریکخانه اشباح، ص 17)
هاشمی مشکلی با خشونت های دوره اش نداشت: از عجایب روزگار این بود که فعالان دولت سازندگی که تمام تلاش خود را به کار گرفته بودند تا به افکار عمومی بقبولانند که هاشمی «سردار سازندگی» است، در انتخابات مجلس ششم نیازمند آن بودند که از چهره او در افکار عمومی «سردار خشونت» بسازند. با همین توجیه اکبر گنجی که بیشتر در نقش پیاده نظام حزب مشارکت فعالیت میکرد، در راستای این مأموریت مینویسد: «هدف اصلی خشونت در دوران جناب هاشمی، حذف دگراندیشان و روشنفکران از طریق ایجاد رعب و وحشت بود. هاشمی سردار سازندگی ایران بود. مسأله هاشمی بازسازی اقتصادی ایران بود. خشونت و جنایت ضربه چندانی به برنامه هاشمی نمیزد، لذا بسط خشونت به هاشمی ربط نداشت و مشکل او نبود». (تاریکخانه اشباح، ص 16)
هاشمی با دوپینگ جناح راست نماینده شد: گنجی که در نشست مقدماتی کنگره جبهه دوم خرداد به دلیل همین نوشتههایش از او به عنوان «روزنامه نگار متعهد»، «شکننده تابوها» یاد میشد، در یادداشتهای خود از آقای هاشمی چهرهای دیکتاتورمآب و متقلب میساخت و در این باره نوشت:«مردان بزرگ در پی آن نیستند تا با هر روشی به قدرت دست یابند. آنان اگر بزرگ و دموکرات باشند، به آرای مردم احترام میگذارند. تنها دیکتاتورها در پی آنند تا به روشهای غیرقانونی و تقلب قدرت را در دست نگاه دارند. شاید حاج آقا با دوپینگ تقلب جناح راست بالا بیاید، اما چه سود از بالا آمدنی که با پایمال کردن حق شهروندان به دست آید. مگر نمیشنود همه شهروندان میگویند ما به حاج آقا رأی ندادهایم اما میخواهند به هر نحو ممکن او را به مجلس بفرستند». (اکبر گنجی، عالیجناب سرخپوش و عالیجناب خاکستری: ص 219 و 220) جریان اصلاح طلب در حالی امروز ، هاشمی رفسنجانی را تنها عامل وحدت خود می داند که در سال های گذشته وی را نه تنها متقلب، جنایتکار، منبع تمام مفاسد و... میدانست که علاوه بر تمام این موارد، از آنجا که حضور هاشمی در انتخابات مجلس ششم را مخل به اتحادشان با کارگزاران سازندگی و بالطبع باعث کاهش آرایشان میدید، وی را عامل از هم پاشیدگی اتحاد جبهه اصلاحات نیز برمیشمردند. به طور مثال، علی شکوری راد، عضو برجسته شورای مرکزی حزب مشارکت در این خصوص میگوید: «به نظر ما هاشمی عامل اختلاف بین مجموعه نیروهای دوم خرداد بود و آنچه امروز به عنوان جدا شدن نسبی کارگزاران از مجموعه نیروهای جبهه دوم خرداد مطرح است، حاصل حضور آقای هاشمی رفسنجانی است». (روزنامه انتخاب، 8 بهمن 78)
هاشمی و ناطق یکی هستند، هر دو مخالف اصلاحاتند: آقای علی اکبر محتشمی از شخصیتهای اصلاح طلب و عضو شورای مرکزی مجمع روحانیون درباره خصوصیات آقای هاشمی چنین اظهار میدارد: «از نظر ما هاشمی رفسنجانی با ناطق نوری تفاوتی ندارد؛ زیرا اتخاذ مواضع غیرشفاف در قبال اصلاحات فرقی با مخالفت ندارد».
مردم به هاشمی خوشبین نیستند: آقای محمد باقر ذاکری، عضو شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز همزمان با ایام تبلیغات انتخابات مجلس ششم به طور تلویحی انتقادات به آقای هاشمی را وارد دانسته و اظهار میدارد: «آقای هاشمی رفسنجانی در برابر انتقادات مطرح شده در خصوص عملکرد هشت ساله ایشان، چندان با سعه صدر برخورد نکرد و تمامی این عوامل در مجموع باعث شد که مردم نسبت به ایشان چندان خوشبین نباشند».
هاشمی به دنبال مرتد سازی سیاسی بود: در بیانیههای دفتر تحکیم وحدت نیز در آن دوران، اوج حملات به آقای هاشمی را میتوان ملاحظه کرد که البته این حملات از سوی برخی احزاب و مطبوعات اصلاحطلب مورد تشویق قرار میگرفت و از جانب برخی دیگر، سیاست سکوت پیش گرفته شد. در یکی از بیانیههای این دفتر، آقای هاشمی چنین معرفی میشود: «سعی بلیغ شما در مرتدسازی سیاسی، همه را متعجب ساخته است. موج اتهامات زیر سؤال بردن امام، خدمت به انگستان و آمریکا، تغافل و فریب مردم و معاند بودن منتقدان، چنان شباهت با مواضع خشونت طلبان و افراطیون جناح راست دارد که برخی از مواضع منطقی شما در سالها پیش در مقابله با جریان بحران طلب را نیز با تردید روبرو کرده است. آیا سخنان شما نوعی دمیدن در تنور خشونت و تشدید فضای بحران در آستانه انتخابات نیست؟». (هفته نامه آبان، 16 بهمن 78)
هاشمی موج سوار خوبی است: سازمان نامشروع مجاهدین انقلاب نیز که در حال حاضر نجات خود را در حمایت از هاشمی می بیند، همچون دیگر گروههای اصلاح طلب در آن دوره به تخریب چهره آقای هاشمی می پرداخت و صد البته حاضر نبود از ارتباط مسئولین این سازمان در گذشته با آقای هاشمی و مسئولیتهایشان در دولت سازندگی او سخنی به میان آورد. به عنوان نمونه محسن آرمین، سخنگوی این سازمان منحله در خصوص به میدان آمدن آقای هاشمی در انتخابات مجلس ششم از او به عنوان کسی که حذف کننده جناح اصلاح طلب از عرصه حکومت بوده نام میبرد و چنین اظهار میکند: «در مورد ورود آقای هاشمی به صحنه انتخابات، از شاخصههای آقای هاشمی این است که خیلی خوب میتواند سوار موج شود و طبعاً از موج دوم خرداد هم استفاده میکند. آقای هاشمی در ده سال گذشته در امتحانات متعددی وارد شده است و به نظرم میتوانسته نمره قابل قبول بگیرد. او از شاگردانی است که در تمام امتحانات بهخصوص دوره چهارم مجلس مردود شده است. در مجلس چهارم حمله به جناح اصلاح طلب و قلع و قمع نیروهای این جناح که توسط هاشمی رفسنجانی صورت گرفته است، بزرگترین اشتباه سیاسی هاشمی رفسنجانی در دوره چهارم بود؛ چرا که با حذف نیروهای اصلاح طلب و خط امام، یک مجلس تقریباً یک دست راست، توسط آقای هاشمی به وجود آمد که بلافاصله در مقابل خودِ هاشمی ایستاد و افکار و برنامههایش را به او دیکته کرد. اگر ایشان بخواهد مثل گذشته عمل کند و به جناح راست تکیه زند، در اقیانوسی که خودش کشتی نجات جناح راست است، غرق خواهد شد و هم خودش و هم کشتی را از بین میبرد». (روزنامه آفتاب امروز، 18 بهمن 78)
هاشمی از قتل های روشن فکران خبر داشته: هفته نامه عصر ما، ارگان نشریهای سازمان مجاهدین نیز در آن ایام سهم بسزایی در تخریب چهره آقای هاشمی داشت. تا آنجا که از وی به عنوان مدیری که نمیتواند از برخی قتلها بیخبر باشد یاد میکند. در یکی از شمارههای عصر ما در این باره آمده است: «رفتارهای غیرقانونی وزارت اطلاعات فساد و نابسامانی در وزارت اطلاعات به ایجاد قتلها محدود نمیشود. فعالیتهای اقتصادی غیرقانونی این وزارت در سطح کلان که لطمات جدی به اقتصاد کشور وارد کرده است، یکی دیگر از اَعلام و نشانههای مناسبات و رفتارهای غیرقانونی در وزارت اطلاعات بوده است که حداقل با توجه به حساسیت آقای هاشمی به سازندگی و مسائل اقتصادی، علی القاعده میبایست با واکنش جدی ایشان مواجه میشد که نشد.
مسلماً بی اطلاعی آقای هاشمی از این مناسبات غیرقانونی و فساد انگیز، از مسئولیت ایشان نخواهد کاست. چگونه است که وقتی بحث از توسعه سیاسی میشود، آقای هاشمی آن را نتیجه عملکرد دوران ریاست جمهوری خود میداند و قایل به هیچ گسستی نمیشوند. اما زمانی که بحث از قتلها به میان میآید، ایشان پرانتزی را در دو طرف ریاست خود ترسیم میکنند و قائل به انقطاع کامل این مقطع از دوران ما قبل و مابعد شده و میفرمایند: افراد دستگیر شده پیش از دوران ایشان گزینش شده و قتلها پس از دوره ایشان اتفاق افتاده است». (هفته نامه عصر ما، شمار ه 44)
اگر بخواهیم در این نوشتار صرفاً از هریک از شخصیتهای به اصطلاح اصلاح طلب فقط یک جمله که در تخریب چهره آقای هاشمی در دوران اوج طلبی اصلاحات عنوان کرده، ذکر کنیم مثنوی هفتاد من میشود.
ورود هاشمی به انتخابات، لطمه به قواعد دموکراتیک مسابقه است: عبدالکریم سروش: «کسی که (هاشمی رفسنجانی) قدرت خود را از طریق غیر دموکراتیک به دست آورده، ورود او به مسابقه (انتخابات دوره ششم مجلس) تشویش ایجاد میکند. لذا بهتر است چنین کسی از حق خود استفاده نکند و به دموکراتیک بودن مسابقه لطمه نزند».
هاشمی فقط به فکر خودش است : قاسم شعله سعدی: «هاشمی رفسنجانی نشان داده است که حاضر نیست زمان گرفتاری کسانی که به او خدمت کرده اند، قدمی بردارد. نمونه آن را میتوان از کرباسچی، عبدالله نوری و حتی فائزه هاشمی نام برد. هاشمی رفسنجانی حتی از دختر خود دفاع نکرد. ایشان یا نمیخواهد یا نمیتواند. اگر نمیخواهد که فرد قابل اعتمادی نیست و اگر هم بخواهد و نتواند کمک کند که در این صورت، بسیار ناتوان است».
در دوره هاشمی هر 40 روز یک قتل مشکوک سیاسی داشته ایم (!) : روزنامه صبح امروز: متعلق به سعید حجاریان در سرمقاله خود در تخریب چهره آقای هاشمی چنین مینویسد: «ایشان اظهار می دارد متهمان قتلها، پیش از دولت ایشان به وزارت اطلاعات آمده و قتلها بعد از دولت ایشان رخ داده است. اما واقعیتها و اطلاعات منعکس شده در جامعه از وضعیت دیگری حکایت می کند. تاکنون بسیار اعلام شده است که به جز قتلهای پاییز سال 77، حدود 80 قتل دیگر طی دوران ریاست جمهوری آقای هاشمی روی داده است. به عبارت دیگر، به طور متوسط هر 40 روز، یک قتل مشکوک روی داده است که اسامی برخی از این افراد کم و بیش به گوش ایشان نیز رسیده است. در مورد این نکته، ایشان سربسته و مبهم سخن گفت. در مورد پیگیری این قتلها ـ که آقای هاشمی نیز به وقوع آن اشاره کرد ـ در دوره ریاست جمهوری ایشان چه اقدام مشخصی صورت گرفته است؟ نتیجه آن اقدامات چه بود؟ چرا با عاملان آن قتلها هیچ برخوردی نشد و آنان همچنان با خیال راحت و بدون نگرانی از مجازات به اقدامات خود ادامه دادند؟» (روزنامه صبح امروز، 2 دی 78)
عمر سیاسی هاشمی تمام شده: محمد قوچانی:«تئوریسینهای چپ ـ که معمولاً به لایههای جوانتر و نوگرای آن تعلق دارند ـ طی یک ساله اخیر، بسیار تلاش کردهاند که به لایههای ارتودکس خود بقبولانند که عمر سیاسی هاشمی رفسنجانی به پایان رسیده است. آنها میگفتند هاشمی این استاد برجسته چانهزنی در سطوح فوقانی قدرت، دیگر نمیتواند از هنر دیپلماسی پنهان خود استفاده کند. چون نه تنها محافظه کاران در عمق قدرت نفوذ کرده و رایزنیهای او را برنمیتابند، بلکه در گذر جامعه ایران از ساختهای خویشاوندی در قدرت (الیگارشی) و جایگزین سنتهای مردم سالارانه (دموکراتیک) تاریخ مصرف شیوههای ریش سفیدانه به پایان رسیده است»
هاشمی به توسعه سیاسی اعتقادی ندارد: تقی رحمانی از چهرههای ملی ـ مذهبی: «آقای هاشمی از اساس توسعه سیاسی را قبول ندارد. نمیتواند مرد دیپلماسی شفاف شود. دیپلماسی پنهان را کسانی میتوانند کنار بزنند که به دیپلماسی شفاف اعتماد داشته باشند».
ای کاش ....
هتاکان دیروز، ثناگویان و مویه کنان امروز شده اند. ای کاش مرحوم هاشمی رفسنجانی در دوران حیاتش به این نکته توجه می کرد خناسانی که حیثیت و شخصیت او را به تاراج تهمت بردند با چه انگیزههایی دور او جمع شده بودند. همانها که به پیکر او هم رحم نکردند و از تشییع هاشمی هم برای خود کیسه دوختند و با ترحیم هم کاسبی کردند.
منطق امام علی(ع) در نهج البلاغه در توصیف اصحاب جمل
سیف الاسلام هم ممکن است تغییر کند
9دی - علی علیه السلام: چون رعد خروشیدند و چون برق درخشیدند اما کاری از پیش نبردند و سر انجام سُست گردیدند. ولی ما این گونه نیستیم تا عمل نکنیم، رعد و برقی نداریم و تا نباریم، سیل جاری نمی سازیم. (نهج البلاغه، خطبه 9)
یا علی علیه السلام طلحه و زبیر را بخشید؟
طلحه و زبیر، بیعت با علی(ع) را شکستند و جنگ جمل را به راه انداختند و هر دو در این جنگ کشته شدند و حضرت این دو را نبخشید. علی(ع) وقتی چشمش به صورت بی جان زبیر افتاد، خطاب به جسد او فرمود: تو مدتی با پیامبر خدا مصاحب بودی و با او پیوند خویشاوندی داشتی (زبیر پسر عمه پیامبر بود) ولی شیطان بر عقل تو مسلط شد و کار تو به این جا انجامید.
حضرت چون جسد طلحه را دید فرمود: برای تو سابقه ای در اسلام بود که می توانست تو را سود بخشد، ولی شیطان تو را گمراه کرد و لغزانید و به سوی آتش شتافتی. در این سخنان امام (ع) تسلط شیطان بر طلحه و زبیر را تصریح می فرماید، ولی از توبه یا بخشش آنان حرفی نمی زند.
درباره طلحه و زبیر بیشتر بدانید
ناکثین که آنها را «اصحاب جمل» نیز می نامند، افرادی بودند نظیر طلحه و زیبر که از اصحاب خاص پیامبر به شمار می رفتند و خدمات بسیار ارزنده ای برای اسلام و پیامبر(ص) انجام داده بودند، بطوریکه رسول اعظم(ص) در فضیلت آنان جملات متعددی به زبان آورده بودند.
طلحه ابن عبیدالله از بستگان (پسرعمه) و یاران نزدیک پیامبر اکرم بود. قبل از بعثت پیامبر، از معدود کسانی بود که توانایی خواندن و نوشتن داشتند و از اولین کسانی بود که به پیامبر ایمان آوردند.
در بسیاری از غزوات شرکت کرد. در جنگ احد نیز هنگامی که ورق برگشت و کفار به مسلمین حمله کردند، طلحه فداکاری و شجاعت بسیاری به خرج داد و از جمله ی کسانی بود که فرار نکردند و به دفاع از پیامبر پرداختند. در غزوه تبوک و حجه الوداع نیز همراه پیامبر بود.
او عضو شورای شش نفره ای بود که عمر برای تعیین خلیفه پس از خود ترتیب داده بود. در این شورا به همراه زبیر به امیرالمومنین علی علیه السلام رأی داد؛ ولی سرانجام عثمان به خلافت برگزیده شد.
در اواخر خلافت عثمان، بسیاری از صحابه پیامبر و جمع کثیری از مردم از کارهای عثمان ناراضی بودند. طلحه نیز به همراه عایشه جزو این دسته بود و دشمنی سرسختانه ای با او پیدا کرد.
پس از قتل عثمان، طلحه و زبیر از اولین کسانی بودند که با امیرالمومنین علی بیعت کردند؛ ولی پس از مدتی از امام خواستند حکومت قسمتی از سرزمین های اسلامی را به آنها بسپارد؛ اما چون امام درخواست آنها را رد کرد، به عایشه و بنی امیه و مخالفان امیرالمؤمنین علیه السلام در مکه پیوستند؛ مقدمات جنگ جمل را فراهم نمودند و به سوی بصره رهسپار شدند. طلحه در جنگ جمل کشته شد. قاتل او مروان بن حکم، داماد عثمان بود. مروان با وجود این که خودش جزو سپاه طلحه بود، به انتقام خون عثمان به طور ناشناس طلحه را هدف تیر قرار داد و او را به قتل رساند.
زبیر به هنگام اسلام آوردن، سنش دوازده یا پانزده بود و پس از وفات پیامبر(ص)، زبیر از جمله افرادی بود که به علی(ع) وفادار ماند بطوریکه در دفاع از امیرالمومنین مورد ضرب و شتم شدید طرفداران ابوبکر قرار گرفت.
پس از قتل عثمان، طلحه اولین کسی بود که با حضرت علی(ع) بیعت کرد و زبیر دومین نفر بود. واقدی، تاریخ نگار بزرگ اسلام می نویسد: روز جنگ احد تنها 3 تن از مهاجرین یعنی علی(ع)، طلحه و زبیر و 8 تن از انصار تا سر حد جان در رکاب پیامبر جنگیدند و بقیه بی استثنا پا به فرار گذاشتند.
بعد از کشته شدن زبیر وقتی چشمان امام علی(ع) به شمشیر زبیر افتاد فرمود: «این شمشیر، کرارا غبار غم از چهره پیامبر خدا زدوده است. امیرالمومنین(ع) بر سر جنازه طلحه نیز فرمود: ای ابومحمد! بر من سخت گران است که تو را در زیرستارگان آسمان کشته ببینم ، و ای کاش خداوند بیست سال قبل از این روز، جان مرا گرفته بود!»
علت تغییر طلحه و زبیر چه بود؟!
چه می شود که طلحه و زبیر با این همه صفات ارزشمند، تبدیل به طلحه و زبیر نقش بسته در ذهن های ما می گردند؟ حضرت علی(ع) در خطبه ۱۵۱ نهج البلاغه می فرمایند: «همانا از مستی های نعمت بترسید» و در ادامه در خطبه ۱۸۵ می فرمایند: «و آن در هنگامی است که شما مست می گردید، اما نه از باده بلکه از نعمت و رفاه»
سرازیر شدن نعمتهای بی حساب در زمان عمر و عثمان بسوی جهان اسلام و تقسیم غیرعادلانه ثروت و تبعیضهای ناروا، جامعه اسلامی را دچار بیماری مزمن «دنیازدگی» و «رفاه طلبی» کرد.
افرادی که تا چند سال پیش فاقد هرگونه ثروت و سرمایه ای بودند، دارای ثروت بی حساب شدند. این جا بود که دنیا کار خود را کرد و اخلاق امت اسلام به انحطاط گرائید. طلحه و زبیر هم از این قاعده مستثنی نبودند.
مسعودی، صاحب «مروج الذهب» می نویسد: «زبیر بن العوام خانه ای در بصره بنا کرد که اکنون در سال 332 (زمان خود مسعودی است) هنوز باقی است و معروف است خانه هایی در مصر، کوفه و اسکندریه بنا کرد. ثروت زبیر بعد از وفات پنجاه هزار دینار پول نقد و هزار اسب و هزارها چیز دیگر بود.
خانه ای که طلحه بن عبدالله در کوفه با گچ و آجر و ساج ساخت هنوز (در زمان مسعودی) باقی است و به دار الطلحتین معروف است. عایدات روزانه طلحه از املاکش در عراق هزار دینار بود. در سر طویله او هزار اسب بسته بود. پس از مردنش یک سی و دوم ثروتش هشتاد و چهار هزار دینار برآورد شد.»
طلحه و زبیر از نزدیکترین افراد به رسول الله بودند، لکن سکرات نعمت و رفاه آنها را به سوی طمع ورزی و اشرافی گری سوق داد و باعث شد که در مقابل امیرالمومنین(ع) بایستند.
البته نباید گمان ببریم که با مرگ طلحه و زبیر توسط مروان بن حکم و ابن جرموز، خلق و منش طلحه و زبیر هم رخت بر بست، بلکه تاریخ اسلام در ادوار مختلف، طلحه و زبیرهای متعددی به خود دیده است. کسانی که اتفاقا چون طلحه و زبیر، روزگاری نقش بی بدیلی در دفاع از اسلام داشتند، لکن پس از گذشت مدتی، وقتی که اصطکاک آنان با تنعمات دنیایی زیاد شد، در مقابل همان اسلام و نماینده خدا، شمشیر کشیدند.
درباره مراسم تشییع مرحوم هاشمی رفسنجانی
هاشمی رفسنجانی در سه اپیزود
زینب رشیدی
پیرامون مرحوم حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی میتوان سه برهه را تعیین کرد و در قالب آن نظر را ارائه داد.
هاشمی از قبل از انقلاب تا ١٩ دی ٩٥
حیات هاشمی در این چند دهه که از اثر گذاری ایشان در شکل گیری انقلاب و تاییدات امام از ایشان شروع میشود و تا ریاست مجلس خبرگان و دوره ی هشت ساله ریاست جمهوری و دوره ی ریاست مجمع تشخیص و ... میباشد، شکل گرفته. هاشمی از صدر انقلاب تا دی 95 در حوزه های متعدد سیاسی از قبیل ریاست قوه ی اجرایی تا شکل دهی به ساختار تحزب در نظام و موضع گیری های حمایتی و مخالفتی از جریان ها و شخصیت های اثر گذار انقلاب یک زیست سیاسی تمام عیار و اثر گذار داشته. در همین دوره بخاطر اقبال و ادبارش به بعضی جریان ها که بعضا این رویکردها با اصول و مصالح نظام همخوان نبود و از تشریحش اجتناب میشود، قهرا باعث شکل گیری گروه های مخالف و موافق نسبت به او شد.
هاشمی در گرماگرم ارتحال
1- یک حقیقت مکشوف که به صورت عریان قد علم کرده، واکنش حسی بدنه ی اجتماع نسبت به هاشمی است که بنظر میرسد نوعی پردازش تشعشع هویت انقلابی مردم ایران می باشد. با وجود آنکه هاشمی از بعد از فتنه ٨٨ نه منبر خطبه نماز جمعه (بزرگترین و مردمی ترین تیریبون دینی-سیاسی کشور) را داراست و نه قدرت اجرایی او به گونه ای است که مردم با شخصیت او مواجه روزانه داشته باشند و نه صدا و سیما بدلیل رعایت مصالح در این ٨ ساله به او پرداخته است (شاید عمر حضور او در صدا و سیما به ١ ساعت نرسد)، باز این واکنش حسی هویدا شده است.
همه ی این ها گویای این نکته است که با وجود آنکه نزدیک به یک دهه است هاشمی و مردم آنطور که باید و شاید تا رابطه ای پویا و فعال داشته باشند، باهم مواجه نبودند؛ اما باز مردم واکنش حسی و عاطفی نسبت به او نشان میدهند.
با این ادله میشود ادعا کرد از آنجا که هاشمی با انقلاب اسلامی هاشمی شد، و حافظه تاریخی مردم ایران یادآور خدمات و جان نثاری های او ازقبل از انقلاب تا پرفایده ترین دوران حیات سیاسی و انقلابی او می باشد، نوعا واکنش مردم به این قضیه از هویت انقلابی آنها برآمده است. یعنی چه بخواهند و چه نخواهند و چه بدانیم و چه ندانیم هویت این مردم با انقلاب اسلامی عجین و آمیخته گشته است. بنظر حقیر این یک دست آورد شگفت برای انقلاب اسلامی است.
2- بگیر و ببندی که بین قوا روی مسائل بعضا کوچک و نه کلان بوجود آمده بود از بین میرود.
3- بعد از شرکت میلیونی و تاریخی مردم در مراسم تشییع و تدفین مرحوم هاشمی رفسنجانی در حالی که هیچ مارک و برچسب سیاسی بر شرکت کنندگان از قبیل اصلاح طلب، اصولگرا و... خورده نمی شود بلکه یک حضور بی برچسب و مردمی در کنار حضور همه ی نخبگان و گروه های مختلف سیاسی به ظهور میرسد، این پیام فراحکومتی بلکه در سطح انقلاب اسلامی و بین المللی را میدهد که مردم ایران اولا انقلابی و دوست دار حکومت اسلامی اند- این از دوست داشتن و محترم شمردن اسطوره ی انقلابی اشان بر می آید-، ثانیا با وجود تضارب آراء سیاسی، انقلاب فرزندان خود را تکریم می کند و ثالثا اختلاف دیدگاه ها موجب تفرقه و چند دستگی نمی شود.
4- احتمالا با وجود تکریم و بزرگداشت جناب رفسنجانی ازسوی همه ی گروه ها و اشخاص سیاسی از سردار باقری گرفته تا آیت الله مصباح و احمدی نژاد، یک حجیت برای خانواده ی هاشمی و دیگران بوجود بیاید که بعضا اختلاف دیدگاه وجود داشت و نه دشمنی با هاشمی. و فرق هست بین قانون به ماهوقانون و فرزندان هاشمی به ماهو فرزندان هاشمی.
5- در فضای معنوی و ایمانی مراسم تشییع که ذاتا باعث تلطیف و تطهیر قلوب میشود بعضی از حب و بغض های افراد سیاسی تحت شعاع قرار میگیرد و یک حالت تذکری و عبرتی پرثمر بوجود می آید.
6- با وجود پیام پرمعنای رهبری بعد از رحلت هاشمی، آثاری که از دفتر نشر ایشان نسبت به این واقعه صادر میشود و برگزاری مراسم ترحیم هاشمی از سوی رهبری، دوباره ولایت فقیه با اخلاق مداری، فتوت و جوانمردی همچون یک پدر همه ی فرزندان انقلاب را در زیر سایه ی زعامت خود می گیرد و به بسیاری از تنش ها و تضاد ها پایان می دهد. در عین حال به پویندگان راه سبز ولایت این پیام را می دهد که نسبت به الگوهای انقلابی شان با وجود اختلاف چگونه باید برخورد نمود. تکریم هاشمی توسط حضرت ایشان یک پیام مثبت دیگر برای دیگر بزرگان انقلاب که احیانا در بعضی مواقع و مواضع باهاشان مخلفت شد یک حالت دلگرم کننده دارد. چون برهمه محرز شد که خدمات افراداثرگذار به انقلاب باوجود تنش های حزبی و مخالفت های گروه های سیاسی خاص به آن ها، نه از سوی رهبری و نه از سوی پیروان رهبری و نه آحاد مردم مغفول نمی ماند.
هاشمی تا قبل از انتخابات ٩٦
یکی از مهمترین و حساس ترین دوره ی حیات هاشمی شاید همین دوره باشد.
1- خانواده نازپروده هاشمی با وجود همه ی فساد ها و انحراف هایی که داشتند که از برگزاری و جهت دهی به اغتشاشات ٨٨ تا جلسات با بهائی ها در کارنامه شان یافت میشود، همواره در زیر سایه ی وجاهت، سیاست،زعامت و ذکاوت پدر خود را می یافتند و وجود پدر به نوعی جبران نداشتن های آن ها از نظر مقبولیت سیاسی و اجتماعی و حتی حاکمیتی بود. به تعبیری با وجود آنکه بدنه ی جامعه آن ها را طرد و لعن کرد، دستگاه قضا آن ها را محاکمه و توبیخ کرد، و اساسا در حاکمیت پست قابل قبولی که ارضا کننده ی شیفتگی آن ها به قدرت باشد، نداشتند وجود پر هیمنه و قدرت پدر با آن همه طمطراق برایشان اقناع کننده بود. به تعبیر خلاصه ای هاشمی آنگونه بود که آن ها نداشته هایشان را داشتند.
اکنون هاشمی از سپهر سیاسی رخت بر بست و خانواده هاشمی در این حاکمیت که از هر طرف آن مورد هجمه اند مواجه میشوند. در این وضع در کنار احساس بی هویتی و بی تکیه گاهی امکان دارد عقده های سر به مهرشان را از مخالفت ها یی که با ایشان شده و از غربت وتنهایی که درش گرفتار شدند به نحو تکانشی، هیجانی و لجام گسیخته بروز دهند. این بار در جبران نداشتن پدر که برایشان جبران همه چیز بود دست به هرکاری میزنند.
از طرف دیگر احتمالا وجود باوجاهت پدر برای ایشان، از ارتکاب بعضی از تحرکات، موضع گیری ها، و اقدامات اعتراضی به نظام حالت بازدارندگی داشت که اکنون بدون تعارف امکان آزادی عمل برایشان بوجود آمده.
یکی دیگر از موضوعات مربوط به خانواده هاشمی به این نکته راجع است که احتمالا از فضای عاطفی ای که بعد از رحلت پدر بر مردم ایران مستولی شده، مصادره به مطلوب نمایند. به این نحو که با نشستن بر کرسی مظلومیت و مهجوریت قدرت نوعی چانه زنی برای تخفیف اعمالشان را بیابند و از طرف دیگر با برآورده نشدن آن در کنار مردم و روبروی نظام قرار بگیرند.
2- رسانه وابسته به هاشمی با ملاطفت رهبری، واکنش تکریمی و عاطفی مردم و همه گروه ها و شخصیت های سیاسی و نهایتا مطلوبیت و مساعدتی که برای طرفداری از هاشمی و سکوت مخالفین پیش آمده با یکه تازی در عرصه سیاسی هرکه را با هاشمی مخالفت نموده مورد تخریب قرار دهد.
3- احتمالا دستگاه قضا به صورت خاص و نظام به صورت عام در مواجه با تخلفات خانواده هاشمی بدون رودربایستی از هاشمی صریحتر و محکمتر با آن ها برخورد میکند.
4- فضای دردناک و جانکاهی که برای دولت در عرصه ی رقابت انتخابات آتی پیش می آید موفقیت او را در پیچیدگی و ابهام مضاعف قرار داده است. او در کنار همه ی مسائلی که با آن درگیر هست و در منجلاب بی اعتمادی و نارضایتی مردمی و هجمه، نقد و اعراض برحق گروه های نخبه فرو رفته، حالا دیگر هاشمی را به عنوان یک وزنه ی سنگین برای انجام سیاسی کاری نیز از دست داده است.
تحریف تاریخ، انحراف است
جمله «از اموات به نیکی یاد کنید» فلسفه معاویه است!
حجت الاسلام حمید رسایی
عده ای با استناد به روایت اذکروا موتاکم بالخیر، تلاش می کنند تا پس از مرگ چهره ها و شخصیت هایی که محبوب دلشان است، باب هرگونه نقدی نسبت به اقدامات آنها را ببندند، در حالی که از نگاه مرحوم آیت الله مجتبی تهرانی و علامه شهید مرتضی مطهری، این روایت جعلی و این نحوه برخورد با اموات بویژه کسانی که در امور جامعه اسلامی تأثیرگذار بوده اند، غلط و برنامه ریزی شده است. بدیهی است که این سخن به معنای آن نیست که بدی اموات را جار بزنیم بلکه منظور این است که اگر رفتار غلط فردی موجب انحرافی شده، باید آن را بیان کرد و به نقدش پرداخت و البته در نقد هم نباید از جاده انصاف و عدالت خارج شد. طبعا رعایت این نکته، مرده و زنده ندارد.
آیت الله مجتبی تهرانی می فرماید: «من دنبال مطلبی بودم و فکر می کنم این قضیه (اذکروا موتاکم بالخیر) برای بعد از معاویه است، وقتی که او مُرد، یک سری مسائل رو شد، یک سری رو بود، روتر شد. کارهایی که کرده بود، جنایاتی که کرده بود، رو شد و ظاهراً بعد از این مسائل بود که این مطلب مطرح شد: «اذکروا موتاکم بالخیر» من این را از کلک های بنی امیه می دانم. حالا که مرده است خوبی هایش را بگو، بدی هایش را نگو. می خواهم بگویم چه طور اینها برنامه ریزی شده در جامعه پیش می رفتند. (درس اخلاق آیتالله مجتبی تهرانی 6 بهمن 90 ) و علامه شهید مرتضی مطهری بیان می کردند: «در میان ما معروف است، میگوییم: اذکروا موتاکم بالخیر (همان جمله "به آرامش گذشته تعلق دارند")،... اسم این حرف را باید بگذاریم فلسفه معاویهای که هر ... که رفت، بگوییم پروندهاش بسته شد. چرا بسته شد؟! اتفاقا باید پرونده آنها باز باشد، یعنی افرادی که در سرنوشت آینده مؤثرند، باید جامعه پرونده آنها را باز نگهدارد.» (کتاب فلسفه تاریخ، ج1، ص205)
هاشمی، صدا و سیما و تربیت «دوگانه» مردم!
جو زدگی رئیس تازه کار صدا و سیما
امیرحسین ثابتی
فوت هاشمی رفسنجانی اتفاق کمی نبود، لذا طبیعی است که صدا و سیما با تمام قوت ابعاد مختلف بعد از این اتفاق را پوشش خبری بدهد ولی وقتی کار به «تحریف» تاریخ برسد و به یکباره هاشمی به یک «قدیس» بی اشتباه در تاریخ انقلاب تبدیل شود، باید نگران شد.
امروز اگر مردم از خود بپرسند بر اساس روایت 24 ساعت اخیر صدا و سیما از هاشمی رفسنجانی، پس چرا او 7 سال بود که حتی امام جمعه تهران هم نبود و در صدا و سیما هم عملا «ممنوع التصویر» بود؟ حق دارند.
جالب اینجاست که صبح امروز در یکی از برنامه های زنده تلوزیونی از هاشمی رفسنجانی به عنوان کسی یاد شد که نقش مهمی در خاموش کردن فتنه 88 داشت! در حالی که این حجم از تحریف تاریخ نه کمکی به هاشمی می کند و نه انقلاب، بلکه اعتبار و آبروی یک رسانه را از بیخ نابود می کند!
همانطور که در پیام تسلیت رهبر معظم انقلاب نیز آمد، هاشمی در زندگی اش فراز و نشیب های مختلفی داشت و امروز نیازی نیست تا نشیب های زندگی او در چشم مردم یادآوری شود، فرازهایش کافی است! از زندان قبل از انقلابش تا ترورش توسط فرقان تا درگیری هاش در دهه 60 با ملی مذهبی ها و ... به اندازه کافی افتخار آمیز است و کفایت می کند و نیازی نیست تا با تحریف تاریخ، هاشمی «پر اشتباه» و مملو از «خطاهای نابخشودنی» به یک موجود بی عیب و نقص تبدیل شود که عامه مردم با شنیدن این روایت از او دچار «دوگانگی» شوند! که اگر غیر از این بود رهبر معظم انقلاب نیز در انتهای پیام خود برای وی همانند خیلی های دیگر همچون مرحوم آیت الله مهدوی کنی درخواست «علو درجات» می کردند نه «عفو الهی».
پیش از این نیز در چند برهه دیگر رسانه ملی این خطا را به خاطر «جوگیری» انجام داده بود. مثلا در دولت قبل زمانی که توسط رییس جمهور سابق به درستی به خاطر پیشرفتهای هسته ای کشور «جشن هسته ای» اعلام می شد، تلوزیون هم به درستی اعلام جشن می کرد اما چند سال بعد که دولتی دیگر سر کار آمد و در راکتور اراک بتن ریخته شد و همان سانتریفیوژهای قبلی برچیده شدند، باز هم اعلام جشن هسته ای شد! یعنی برای دو اتفاق متضاد در دو برهه دو بار جشن هسته ای گرفته شد! چرا؟ چون صدا و سیما به جای حرکت بر اساس «حقیقت» و «روشنگری برای افکار عمومی» اسیر جوگیری و بی تحلیلی است.
لذا وقتی اصلی ترین رسانه کشور در حساس ترین برهه ها در دام زیگزاگی عمل کردن می افتد و رفتارهای عمیقا دوگانه نشان می دهد، اولین اثرش اعتبار زدایی از آن رسانه و دومین اثرش دوگانه تربیت کردن افکار عمومی و مردم است و فقط مردمی که دوگانه تربیت می شوند هر 8 سال یکبار انتخابهایی متناقض با انتخاب قبلی خود انجام می دهند؛ از انتخاب روحانی تا احمدی نژاد تا خاتمی و ...
کاش صدا و سیما صداقت را از رهبری یاد می گرفت
حاشیه های مهمتر از متن
ملا احمدی
پیام تسلیت رهبری دربارۀ رحلت مرحوم هاشمی رفسنجانی، حاشیههایی را بهدنبال داشت. دوستان و غیردوستان رهبری با دقت در تعابیر این پیام سعی کردند به نکتههایی پی ببرند. مثل اینکه چرا رهبری از تعبیر«آیت الله» استفاده نکرد؟ چرا گفته است که «در آن سالها» تکیهگاه مطمئنی بود؟ چرا رهبری گفته است که اختلافات نتوانست محبت عمیق «او» را کم کند و برعکسش را تصریح نکرده؟ چرا از تعبیر «تلاشهای» گوناگون بهجای خدمات گوناگون استفاده کرده است؟ چرا از خداوند طلب «غفران و رحمت و عفو الهی» کرده است؛ و نه علوّ درجات؟!
امروز هم طبیعتاً پس از اقامۀ نماز میت توسط رهبری بر پیکر ایشان، باز این پرسش مطرح شد که چرا رهبری عبارت «اللهمّ إنّا لانَعلَمُ مِنهُ إلا خیراً» را در نماز قرائت نکرده است؟! و در عوض با عبارات متعدد و گوناگون برای ایشان از خداوند طلب «رحمت و عفو و مغفرت» کرده است؟!
اینکه رهبری دقیقاً به دلیل کدامین اختلافنظرها و تلاشهایی که در پیام تسلیت بدانها اشاره کرده، اینچنین موضع گرفته است، نمیتوان ادعای قطعی کرد. اما آنچه در این میان مهمتر است، اینست که همۀ این حاشیهها و جنجالها و برداشتها دلالت بر این واقعیت میکند که:
امروز رهبر ایران در میان دوست و دشمن اینگونه شناخته شده که کلمهبهکلمهٔ اظهاراتش با حسابوکتاب است و بر اساس دلیل و منطق سخن میگوید و برخلاف بزرگسیاستمدارانِ تاریخ و جهان، میتوان روی حرف او حساب باز کرد.
امروز دیگر همه میدانند که رهبری، با وجود آنکه همواره بهعنوان یک سیاستمدارِ کهنهکار شناخته شده، اما برخلاف آنچه که در عالَم سیاست رایج است، هیچگاه بنا نداشته و ندارد که دوپهلو و مبهم سخن بگوید تا در مواقع لزوم بتواند از گفته اش فرار کند!
حالا دیگر همه میدانند که او «صداقت» دارد و در این صداقت، حتی رفاقت شصتساله هم خللی وارد نمیکند که در نمازش جملهای را بگوید که با عقیدۀ شخصیاش مطابق نیست و دروغ گفته باشد! در نظرهایش تزلزل ندارد که یک روز در مقابل کسی موضع بگیرد و روزی دیگر (پس از مرگش) او را بیش از حدّ تمجید کند.
حالا با این حاشیهها بیشتر مشخص میشود که او برخلاف روالِ معمولِ سیاستمدارانِ بزرگ، نان را بهنرخروز نمیخورد که بخواهد از مرگ یک نفر برای خودش بهرهبرداری کند و او را بهنفع خویش تصاحب کند. شخصیتی دوچهره نیست که در خفا یکجور نسبت به دیگران موضع بگیرد و در جَلا گونهای دیگر. با مردم کشورش همانگونه صادق است که در اندرونیِ بیتش با نزدیکان.
وقتی در پیام مکتوب «دعا» میکند و برای میت «نماز» میخواند، واقعاً دارد با خدا سخن میگوید، نه اینکه بخواهد ریاکارانه ملاحظۀ رسانهها و بازتابها و... را بکند.
خلاصه اینکه باید دلیل همۀ این نکتهها را در همان عبارتِ پایانیِ مستندِ چندسال پیشِ بیبیسی که دربارۀ رهبری ساخته بود (که از معدود عباراتِ واقعبینانۀ آن مستند هم بود) جستجو کرد:
«آیتالله خامنهای خودش را نه در قبال مردمِ کشورش و نه در قبال تاریخ، بلکه فقط در مقابل خدا پاسخگو میداند...»
تشییع کنندگان دلسوز و تشییع کنندگانی از جنس نمازگزاران با کفش در 26 تیر
رقص منافقان با نقاب تأثر
فرشید جعفری
بی احترامی نکردن به مرحوم هاشمی رفسنجانی، یک تاکتیک و ملاحظه ی سیاسی نیست. اخلاق سیاسی و منش انقلابی حکم میکند که احترام آن مرحوم را نگه داریم و از هرگونه بی اخلاقی بپرهیزیم. اگر ملاحظه ای هم لازم باشد، ملاحظه ای از جنس وحدت و عدالت لازم است. وحدت در مقابل کینه توزان و معاندان و رعایت عدالت در برابر فردی که سوابق و عملکردهای مثبت و منفی فراوانی داشته است.
«و لایجرمنّکم شنئان قوم علی الّا تعدلوا». قرآن به ما دستور میدهد و میگوید: مخالفت شما با یک قومی، موجب نشود که عدالت را فرو بگذارید و فراموش کنید. «اعدلوا»؛ حتّی در مورد مخالف هم عدالت به خرج دهید. «هو اقرب للتّقوی»؛ این عدالت، نزدیکتر به تقواست. مبادا خیال کنید تقوا این است که انسان مخالف خودش را زیر پا له کند؛ نه، عدالت ورزیدن با تقوا موافق است. همه هوشیار باشیم، همه بیدار باشیم.» بیانات رهبر انقلاب اسلامی در بیست و دومین سالگرد امام خمینی(ره)
مراسم تشییع آقای هاشمی همچون سایر حاشیه های فوتش عبرت آموز بود. کسانی که در طول سه دهه تندترین نقدها را به آقای هاشمی داشتند، امروز با احترام زیر تابوتش را گرفتند و تشییعش کردند. در مقابل کسانی که تنها از وی استفاده ابزاری کرده بودند، با بی احترامی مراسم ختمش را به میتینگ سیاسی تبدیل کردند، تا شاید بتوانند از این آخرین لحظات حضورش در بین مردم، به نفع منافع خودشان بهره برداری کنند.
آنهایی که در عرصه ی سیاست و مدیریت دنباله رو مشی مرحوم هاشمی هستند، با دقت تصاویر و فیلم های مراسم تشییع ایشان را مرور کنند و دوست و دشمن خود را بشناسند. اگر حزب اللهی ها نبودند، مراسم تشییع آقای هاشمی همچون نماز جمعه ی 26 تیر 88، موجب ضایع شدن حسنات و خدماتش می شد.
تازه بعد از سال ها معلوم شد
راز اشرافیت این کاخ چیست؟
علیرضا قزوه
با خودم همیشه می گفتم چرا بنای مرقد امام شبیه کاخ های اشرافی شده؟
امام ساده زیستی که آن همه سال در اوج قدرت در دو اتاق استیجاری زیست و دیوارهای حسینیه اش کاهگلی بود چه سنخیتی با این اشرافیت دارد؟
امسال که به مرقد امام رفتم و مزار همسر حضرت امام را در بیرون ضریح امام! دیدم کمی یکه خوردم و سوال دیگری برایم ایجاد شد. امروز هم که آقای هاشمی را در داخل ضریح امام دفن کردند دیگر یقین پیدا کردم که راز اشرافیت این کاخ چه بود و از کجا آب می خورد.
خدا همه را بیامرزد. بیش از همه امام را و خدا همه ما را هدایت کند؛بیش از همه خود مرا.
حالا هم نشسته ام و شش ساعت متوالی از شبکه یک دارم فیلم از تولد تا فوت هاشمی را نگاه می کنم. مرا باش که فکر می کردم همیشه شاعران احساساتی اند، نگو که تولیت آستان حضرت دوست و تولیت آستان صدا و سیما از شاعران هم احساسی ترند.
این هم بداهه ای که همین حالا آمد:
باید از دست سیاست خون گریست
با امام این ظلم ها انصاف نیست
تازه بعد از سال ها معلوم شد
راز اشرافیت این کاخ چیست
حسینیه جماران در محاصره الیگارشی
علی نادری
شاید بتوان حسینیه جماران را آیینهای قابل تامل از انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی دانست. این روزها حسینه جماران به روی مردم گشوده شده است، شلوغ است و پر از رفت و آمد. اما هر چه که در تصاویر و عکسهای بیشتر دقت می کنی، تصاویر آشنای بیشتری را میبینی تصاویری که این سالها خیلی زیاد در رسانهها و تریبونها و مناصب مختلف جمهوری اسلامی به چشمت آمده است. روزگاری حسینیه جماران روزی محل رفت و آمد «مردم» بود. حسینیه مردمی بود، می رفتند و می آمدند و به پای سخنان مرادشان دل می سپردند و می گریستند. تدریجا درهای این حسینه بر روی همان مردم بسته شد، یعنی آن مردم دیگر آنچا چیزی نمیدیدند که بخواهند بخاطرش به حسینیه بیایند. حسینیه بسته بود جز برای معدود میتینگهای انتخاباتی خاتمی و روحانی تا همین چند روز اخیر. تابوت هاشمی رفسنجانی را کنار صندلی خالی امام گذاشته اند و جمعیت وارد حسینه میشود و از طرف دیگر خارج!
چهره های آشنا؛ حلقههای یک و دو و سه الیگارشی شکل گرفته در طول این سالها؛
واقعا گریه میکنند و از ته دل ناراحت
چه استعاره زیبایی شکل گرفته
حسینیه انقلاب اسلامی، که سالها بسته بود، امروز بازگشایی شده است. الیگارشی شکل گرفته در دامان انقلاب در سوگ معمار اصلی این الیگارشی، در حسینیه ای که به نام انقلاب بود و برای انقلاب و سال ها تعطیل، گرد هم جمع شده اند.
تمثیل و استعاره این روزهای انقلاب ..
انقلاب، هاشمی و خناسان
رهبری در پیامشان برای فوت هاشمی از «وسوسههای خناسانی که در سالهای اخیر با شدت و جدیت» در پی بهرهبرداری از اختلافات هاشمی و ایشان بودند سخن گفتند.
هاشمی مبارز بود وقتی خیلی ها مبارز نبودند. زندان کشیده و رنج دیده بود،یار امام و انقلاب بود.
اما تعارف نکنیم! هاشمی در سالهای اخیر «کنار رهبری می نشست» اما «در برابر رهبری ایستاده بود»، شعار امام را می داد اما خلاف امام عمل میکرد! از فتنه 88 گرفته تا مذاکره با آمریکا و تحریف امام و افراطی خواندن حزب اللهی ها و تضعیف شورای نگهبان... . مهدی خزعلیِ ضدانقلاب و عیسی سحرخیز و هر آنکسی که با انقلاب و رهبری بد بود؛ زیر عبای هاشمی بود و مورد لطفش.
هر سخنرانیاش پر بود از نیش و کنایه و طعنه به جمهوری اسلامی و انقلاب و ارزش ها. بی بی سی و رادیو فردا و آمریکایی ها «رهبری را تندرو» و «هاشمی را میانهرو» می دانستند. او بود که وقتی رهبری میگفت به مذاکرات بدبین است، با صدای رسا اعلام میکرد به مذاکرات خوشبین است. او بود که حزب اللهی های که رهبری مدافعشان بود را «افراطی و تندرو» لقب داد و جرات تکرارش را به دیگران داد. او بود که سال 88 نامه بی سلام و والسلام به رهبری نوشت و کمتر از یک ماه پس از خطبه های رهبری باز هم از تریبون نمازجمعه از تقلب سخن گفت.
چه اتفاقی افتاد که «یارِ امامِ دهه شصت»، در سالهای گذشته یک تنه به پدر «تحریفِ امام» تبدیل شد؟
چرا «عالیجناب سرخپوش» اصلاح طلبان و «دشمن دوم خرداد»، آنقدر تغییر کرد که در دهه هشتاد و نود شد «پدر معنوی اصلاح طلبان»؟
چه چیز باعث شد امام جمعه انقلابی و ضدآمریکایی تهران، به جاده صاف کن رابطه با آمریکا و تابوشکن مذاکره با آن تبدیل شود؟ و چرا هاشمی که اینقدر مورد تکریم امام و رهبری بود، مردود آزمون فرزندانش شد؟ فائزه یکجور، ماجرای رسیدگی به پرونده مهدی یکجور و... .
وقتی تعبیر «خناسان» در پیام رهبری را شنیدم، ناخودآگاه یاد چاپلوسی های مشاوران و دوستداران مرحوم هاشمی در سالهای اخیر رسانه ها افتادم. یاد یادداشتهای امثال تیمورعلی عسگری ها، غلامعلی رجاییها؛ عبدالرحیم اباذریها،مسیح مهاجریها و محمد هاشمیها، البته مهم تر از آنها یاد سیاسیون پشیمان از انقلاب که بغض رهبری را در دل داشتند و توانستند هاشمی را از رهبری و انقلاب جدا کنند.
در سوگ بازنده همیشگی
وحید اشتری
مراسم تمام شد. هر گروهی، اقلیت یا اکثریت، شعارهایش را داد، فیلمهایش را گرفت، چهرههایش را آورد، کانالها و صفحههایش در شبکههای اجتماعی را پر کرد و رفت. هرکس خواست به نوعی خودش را پیروز واقعه جلوه دهد. بِکِش بِکِش تمام شد. و بازنده بزرگ مثل همیشه یکی است.
آنچه ماند طبق معمول بی حیثیتی مجدد صدا و سیماست.
تمام طرف های ماجرا از امشب دوباره دارند در نقد رویکردهای حالی به حالی سیاستگذارانش مینویسند.
چنین مدیریت توانمندی که نتواند نظر هیچیک از طرفهای درگیر را جلب کند و بین تمام طرفها منفور باشد را واقعا باید قدر دانست!
بر خلاف رسانههای دنیا که هر واقعه مهم، یک سکوی دیگر برای پرتاب و کسب محبوبیت بیشتر بین مخاطبانشان است برای رسانه ملی ما هر رویداد مهم خبری جدید، یک سیاهچال برای بی اعتبارشدن بیشتر و از چشم مردم افتادن مضاعف است.
مهمتر از مرحوم تازه گذشته باید به حال چنین رسانه و چنین مدیرانی به سوگ نشست.
خسته نباشی دلاور؛ خداقوت پهلوان
کاش خجالت را با «ت» دسته دار می نوشتند!
جماعتِ وقیحِ پر ادعایی که در مسخره کردن و جوک ساختن، تا همین چند روز پیش، مُرده و زنده و کوچک تر و بزرگ تر سرش نمیشد و هر چیزی را در عالم به استهزاء می گرفت، حالا معلم اخلاق شده و مدام به همه می پَرَد که چرا می خندید؟! چرا جوک می سازید؟! حرمتِ بزرگان پس چی؟! حرمتِ مرحوم پس چی؟! جماعتِ عقده ایِ لوسی که برایش کمترین اهمیتی نداشت که چه کسی برای چه کسی پیام تسلیت می دهد یا نمی دهد، اگر نمی دهد چرا نمی دهد و اگر باید پیام بدهد و نمی دهد، تذکری چیزی بدهند، امروز ذره بین دست گرفتند که چه کسی برای وفاتِ آقای هاشمی پیام نداده، تا با خاک مساوی اش کنند و از میان کسانی هم که پیام دادند، چه کسانی پیامِ جان دار و سرشار از خاک ساری و فروتنی ندادند تا ایضا آن ها را هم مورد حمله قرار دهند! وقتی همه ی عمر دنبالِ دلقک بازی و دَدَر بودی و لای کتابِ "حسنی نگو بلا بگو" را هم باز نکردی، می خواهی بفهمی که معنایِ "حجت الاسلام" چیست؟! "غزالی" چه می شناسی تو که به تو بفهمانم "غزالی" را با همه ی عظمتش "حجت الاسلام" می خواندند و می خوانند! "کلینی" را تو کجا می شناسی که متوجه ات کنم، "کلینی" با همه شهرت و شکوه علمی اش، تا آخر عمر و تا همین امروز، "ثقة الاسلام" نامیده شد و می شود! همیشه بهترین امکانات و فرصت ها را به شما جماعتِ همیشه مدعی و همیشه طلب کارِ بی سواد دادند و همیشه هم فریاد و جیغ تان تا آسمان بلند بود!
نمی شود آن حرفِ آب داری که دلم می خواهد بگویم؛ کاش خجالت با ت دسته دار بود که وقتی بِهِتان می گفتم خجالت بکشید، آن حرفِ آب دار هم درش مستتر بود!
از صداوسیمای برادر هاشمی تا صداوسیمای فوت هاشمی
علیرضا خدابخشی
سال ها پیش در دهه هفتاد برای هماهنگی برنامه ای تلویزیونی جلسه ای داشتم با سید علی اکبر محتشمی پور از مبارزان قدیمی انقلاب و وزیر کشور در دهه شصت. برنامه درباره روزشمار انقلاب اسلامی بود و پس از کمی مشورت از ایشان خواستم تا خاطرات خودشان هم ضبط شود. سفره دلش را باز کرد و شروع به انتقاد از وضعیت تلویزیون تحت اداره اقای محمد هاشمی رفسنجانی. می گفت که ممنوع التصویر است و اگر هم فیلمی ضبط شود بعدا سانسور می شود و من (نگارنده) به زحمت می افتم. برای مستند کردن سخنانش که نشان بدهد ممنوع التصویر است استناد کرد به حضورش در دیدارهای رهبر انقلاب با کارگزاران نظام و گفت در این دیدارها هم وقتی برحسب اتفاق بین دو عضو دولت اقای هاشمی رفسنجانی می نشسته و دوربین هم از یک کنار فیلم می گرفته ولی باز در پخش، تصویر او در تلویزیون حذف می شده است. سالها بعد در اواخر دهه هفتاد، پس از انتقال دولت از آقای هاشمی رفسنجانی و پس از روی کارامدن دوم خردادیها بحث جدیدی در جامعه بر ضد تلویزیون به راه افتاد درباره نحوه انعکاس اخبار هاشمی رفسنجانی و مجمع تشخیص مصلحت. موضوع از این قرار بود که دوم خردادیها به پخش تصاویر هاشمی رفسنجانی در اخبار تلویزیون و کاربرد ضمیر جمع برای او معترض بودند و ان را در تقابل با رییس جمهور جدید می دانستند. حتی کار به بحث های جدی درباره جایگاه مجمع تشخیص مصلحت نظام رسید و از جمله آقای مجید انصاری که آن موقع نماینده مجلس بود به نمایندگان توصیه های جدی داشت بگونه ای رای بدهند که کار به مجمع تشخیص نکشد! اخیرا شنیدم که همین موضوع یکی از شوخی های اقای هاشمی رفسنجانی با مجید انصاری در سال های اخیری بوده که مجید انصاری عضو مجمع تشخیص شده است! دوشنبه شب هنگامی که عده ای در جماران بر سر جنازه هاشمی به سوگ نشسته بودند و عده ای هم در تلاش بودند تا تشییع او بدون حرمت شکنی برگزار شود اقای ناطق نوری در برنامه ای تلویزیونی و زنده، از تلویزیون انتقاد کرد که قدر هاشمی را در زمان حیات او ندانسته: "هاشمی تا بود این همه صحبتها کردند، حالا تجلیل میکنیم. صدا و سیما در شش شبکه هم از هاشمی بگوید بسیار خوب است اما او رفت. تا هستیم قدر هم را بدانیم." هرچه فکر کردم که در این سالهای اخیر موردی بیابم که هاشمی در تلویزیون سانسور شده باشد یا اخبار مجمع تشخیص و تصاویر آن پخش نشده باشد چیزی به خاطر نیاوردم. ظاهرا مشکل به اختلاف مبنایی میان برخی از پیشکسوتان انقلاب با طرفداران جمهوریت بر می گردد که اولی نظام را در مالکیت چهره ها و دومی آن را بر مبنای آرای مردم می خواهد.
حزب الله منتقد جریان است نه شخص
محمد دادمان
خبر کوتاه بود و غافلگیرکننده! هاشمی درگذشت...رفتنِ هاشمی حتما تکانه هایی جدی در دنیای سیاست ورزی جامعه ایرانی خواهد گذشت. اما این، مهم ترین نکته ای نیست که باید به آن توجه کرد!
حزب الله قطعا منتقدِ شخص هاشمی رفسنجانی بوده و هست. اما همه می دانیم که بیش و پیش از آن منتقد تفکری هستیم که او در لایه های مختلف جامعه ی ایرانی گسترش داد. منتقد جریان اجتماعی که او ساخت و بالنده اش کرد. منتقد گفتمان هایی که سپهر فرهنگ، اقتصاد و سیاست جامعه انقلابی مان را آلود.
ما منتقدِ چیزهایی هستیم که با رفتنِ هاشمی تمام نشده است! شخصِ هاشمی موضوعیت ندارد؛ بلکه او تا آخرین لحظه ولو در کلام خود را دنبال روی انقلاب می دانست و رهبری هم در پیام تسلیت شان به این نکته تاکید کردند.
آن چه مهم است اثرات اوست. حرفم از آن انحراف هایی ست که از ۶۸ و به دست او در مسیر جمهوری اسلامی ایجاد شد...
لیبرالیسم افسارگسیخته کارگزارنی ها، اشرافیت قجری اعتدال گراها و غرب باوری لیبرالهای وطنی هنوز هست و خواهد بود. چرا که از یک فرد خارج شده و خود را در یک اندیشه ی عمیق، گفتمان فراگیر، فرهنگ هایی در گستره ملی، جریان گسترده اجتماعی ، گروه های قدرت مند سیاسی و حتی ساختارهای مستحکم حاکمیتی بازتولید کرده است.
بیایید به مبارزه با اینها فکر کنیم...
*9 دی
تمنای عفو الهی برای مبارز کهنسال و کم نظیر و رفیق دیرین
بسم الله الرحمن الرحیم؛ انّا لله و انّا الیه راجعون
با دریغ و تأسف خبر درگذشت ناگهانی رفیق دیرین، و همسنگر و همگام دوران مبارزات نهضت اسلامی، و همکار نزدیک سالهای متمادی در عهد جمهوری اسلامی جناب حجتالاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ اکبر هاشمی رفسنجانی را دریافت کردم. فقدان همرزم و همگامی که سابقهی همکاری و آغاز همدلی و همکاری با وی به پنجاه و نه سال تمام میرسد، سخت و جانکاه است. چه دشواریها و تنگناها که در این دهها سال بر ما گذشت و چه همفکریها و همدلیها که در برهههای زیادی ما را با یکدیگر در راهی مشترک به تلاش و تحمل و خطرپذیری کشانید.
هوش وافر و صمیمیت کمنظیر او در آن سالها، تکیهگاه مطمئنی برای همهی کسانی که با وی همکار بودند به ویژه برای اینجانب به شمار میآمد. اختلاف نظرها و اجتهادهای متفاوت در برهههائی از این دوران طولانی هرگز نتوانست پیوند رفاقتی را که سرآغاز آن در بینالحرمین کربلای معلّی بود به کلی بگسلد و وسوسهی خناسانی که در سالهای اخیر با شدّت و جدیت در پی بهرهبرداری از این تفاوتهای نظری بودند، نتوانست در محبت شخصی عمیق او نسبت به این حقیر خلل وارد آورد.
او نمونهی کمنظیری از نسل اوّل مبارزان ضد ستمشاهی و از رنجدیدگان این راه پرخطر و پرافتخار بود.
سالها زندان و تحمل شکنجههای ساواک و مقاومت در برابر این همه و آنگاه مسئولیتهای خطیر در دفاع مقدس و ریاست مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان و غیره، برگهای درخشان زندگی پر فراز و نشیب این مبارز قدیمی است.
با فقدان هاشمی اینجانب هیچ شخصیت دیگری را نمیشناسم که تجربهای مشترک و چنین درازمدت را با او در نشیب و فرازهای این دوران تاریخساز به یاد داشته باشم.
اکنون این مبارز کهنسال در محضر محاسبهی الهی با پروندهئی مشحون از تلاش و فعالیت گوناگون قرار دارد، و این سرنوشت همهی ما مسئولان جمهوری اسلامی است.
غفران و رحمت و عفو الهی را برای وی از صمیم قلب تمنا میکنم و به همسر گرامی و فرزندان و برادران و دیگر بازماندگان ایشان تسلیت عرض میکنم.
غفرالله لنا و له
سید علی خامنهای
۱۹ دیماه ۱۳۹۵
آغوش باز ضد انقلاب برای مواضع ساختارشکنانه حتی از سوی انقلابیون اصیل
نفاق منافقین در بازی دوگانه و انتقام از هاشمی
محمد ایمانی
بازی دوگانه ؛ از ترورشخصیت تا حمایت
یکم؛ حزب مشارکت نقش اصلی را در ترور شخصیت هاشمی در دوره اصلاحات و متهم کردن او به داشتن نقش اول در قتل چند نفر از روشنفکران در سال 77 ایفا کرد و روزنامههای وابسته به این حزب - از جمله روزنامه صبح امروز وابسته به حجاریان عضو مرکزیت مشارکت- نقش مهمی در این زمینه برعهده داشت. پس از آن نیز به تصریح محسن هاشمی، اصلاحطلبان مرتکب تقلب شده و به خاطر جایگاه سی ام او در انتخابات هاشمی را «آغاسی» خواندند. آنها همچنین حامی اصلی جریانی بودند که در رسانههای زنجیرهای مدعی شدند انقلاب خاتمه یافته و خمینی به موزه تاریخ خواهد رفت. با این اوصاف دم زدن این جریان از امام و انقلاب و یاران آن، نهایت نفاق را میرساند و در وقاحت تنه به تنه سنگ پا میزند.
دوم؛ صادق زیباکلام 12 خرداد 92 در مصاحبه با روزنامه زنجیرهای بهار گفته بود: «حاکمیت اپوزیسیون نمیخواهد اما ما نمیتوانیم اپوزیسیون را از دید حاکمیت تعریف کنیم. همان گونه که ما میبینیم هاشمی به اپوزیسیون تبدیل میشود، حاکمیت هم این را میبیند و به هاشمی میگوید آشیخ اکبر باید تکلیفت را معلوم کنی؛ از شما بهرهبرداری میکنند و هل میدهند تاچهرهای بسازند که در مقابل نظام قرار بگیری. ضرورت دموکراسیخواهی، اینها (نهضت آزادی، سازمان مجاهدین انقلاب، دفتر تحکیم) را پشت سر کسی سوق خواهد داد که شنل اپوزیسیون را به تن کند. هاشمی که عمر نوح ندارد. 5 یا 10 سال دیگر با ما نخواهد بود اما جنبش ادامه پیدا میکند. اگر هاشمی، خاتمی و هر کسی نتواند حداقل خواستههای این جنبش را لبیک بگوید، جنبش آنها را پس میزند. نگران نباشید که آقای رفسنجانی میتواند پا به پای ما بدود یا نه، اگر نتواند همپا با جبهه اپوزیسیون بدود، حذف میشود... مهم نیست هاشمی چه میکند. او یا میتواند پا به پای این قطار باشد یا نه. اگر حذف شد هیچ اتفاقی نمیافتد، اپوزیسیون یک شخصیت دیگر را درون نظام پیدا میکند». زیباکلام همچنین در مصاحبه با روزنامه آرمان گفته بود ایدهآل ما روحانی و حتی عارف و خاتمی هم نیست بلکه واسلاو هاول و آنگ سانسوچی و بازرگان است.
سوم؛ ارگان گروهک ملی- مذهبی 19 آبان 91 به بررسی موضع متناقض و فریبکارانه محافل اپوزیسیون در قبال هاشمی رفسنجانی پرداخت و سود و زیان نزدیکی به وی را بررسی کرد.
پایگاه اینترنتی «ملی- مذهبی» که از پاریس مدیریت می شود، در تحلیل خود با عنوان «هاشمی؛ مهره ای سوخته، سوزاننده» نوشت: رفتار هاشمی و آنچه که بر فرزندان او رفته، اپوزیسیون (از جمله جریان ملی- مذهبی) را بر سر تصمیم گیری می نشاند. پرسش اساسی این است که با هاشمی چگونه باید رفتار کرد؛ او که در کارنامه اش قلع و قمع «دیگران» را به طور پررنگ دارد و در تصمیم های بزرگ از جنگ تا اتفاقات سال 67، قتل های زنجیره ای [!؟] و... جزو تصمیم سازان بوده و اکنون با دموکراسی خواهان افق مشترک پیدا کرده است... تکلیف چیست؟ آیا باید تاریخ هاشمی را به فراموشی سپرد یا این که به طور تاکتیکی فعلا در مورد او سکوت کرد تا اگر زوری دارد ضربه اش را به حکومت بزند و بعد که نوبت خود او رسید به حسابش رسید، یا این که اصولا تاریخ او را فاش گویانه بر سر کوی و برزن فریاد زد و از هر سازش و حمایتی از او تن زد؟ جایی از مهندس سحابی دیدم که گفته بود بزرگترین ایثار آن است که یک مبارز از شرفش [!] هم برای آرمانش بگذرد و این پارادوکسی سخت و ویرانگر است.
ارگان گروهک ملی- مذهبی ادامه می دهد: تکلیف با هاشمی چیست، اگر بر این باشیم که باید پراگماتیستی عمل کرد و به فراخور وضعیت، وزن قدرت را سنجید و موضع خود را تعیین کرد؛ خیلی زود می توان به این رسید که پس حمایت از هاشمی به صلاح است و اگر آرمانخواهانه عمل کنیم هرگز به زیر علم کسی چون هاشمی نخواهیم رفت چرا که عملکرد او با آب کوثر هم پاک نخواهد شد و همدستی با او دامن آدمی را آلوده می کند!
این سایت وابسته به تقی رحمانی و رضا علیجانی (دو عنصر فراری فعال در فتنه سبز) در ادامه تحلیل خود می نویسد: در ساحت سیاست پرسش این است که آیا حمایت از هاشمی و نادیده گرفتن تاریخ و رفتار گذشته او می تواند کمکی به پیشرفت در پروژه ما بکند؟ در عرصه اخلاق نگارنده معتقد است هرگز نباید از گناه اینان گذشت اما باید با ایشان تاکتیکی برخورد کرد یعنی در برابر گناهان شان سکوت کرد تا وقت آن برسد. بنابراین چونان که کنشگری با این فرض در برابر امثال هاشمی سکوت کند اما یا هاشمی موفق نگردد تا وضعیت را تغییر دهد و یا سوژه در این میان وقتش به اتمام برسد و از بین برود، ایده در بیضه می میرد و سوژه نیز هرگز نمی تواند خود را و رفتارش را توجیه نماید. چرا که به کاری دست زده و آبرویی از خود به باد فنا داده که بازگشت ناپذیر است. بنابراین این میدان سخت خطرناک است.
چهارم؛ یکی از عناصر آشوبگر بازداشتی نکات جالبی درباره مواضع متناقض محافل ضد انقلاب و از جمله خودش نسبت به هاشمیرفسنجانی بازگو کرد.
«فواد-ش» 27 اردیبهشت 1392 در نوشته ای که از سوی پایگاه گویانیوز منتشر شد، ضمن مرور خاطرات خود تصریح میکند که در سال 72 هاشمی را عامل فقر و بدبختی مردم قلمداد میکرد و در سال 76 خوشحال شده از اینکه دوران ریاست هاشمی تمام شده است. او ادامه میدهد: زمستان سال 78 هاشمی کاندیدای مجلس شده بود. با «سلطان علی پروین» عکس یادگاری میانداخت. من هم پرسپولیسی دو آتیشه کلی فحش به علی پروین دادم که چرا با «عالیجناب سرخپوش» عکس انداخته. هر روز روزنامهها را در راه برگشت از مدرسه به خانه در اتوبوس میخواندم. به حرفای بچههای دبیرستانی گوش میدادیم. همه اکبر گنجی میخواندند. میگفتند باید هاشمی رای نیاورد. عاقبت همه هم بهش گفتند«آغاسی». 18 تیر سال 1380 در سالگرد کوی دانشگاه تهران روبروی درب اصلی کوی شعار میدادیم:«عالیجناب سرخپوش ما همه گنجی شدیم.» و هنوز هاشمی منفور بود. من این صحنهها را هیجانزده ثبت میکردم در ذهنم. وی آنگاه به خطبههای هاشمی در نمازجمعه 26 تیر 1388 اشاره میکند و مینویسد: آن روز شعار میدادیم هاشمی هاشمی سکوت کنی خائنی! من در عمرم نماز نخوانده بودم. آن روز هم نمازی نمادین خواندم با کفش و بدون وضو. آخر نماز هم با یک خانم جوان کنار دستم که نمیشناختم، دست دادم با خنده قبول باشید گفتیم. تا میدان ولیعصر رفتیم و آنجا صف ما را درهم شکستند، چشممان از گاز اشکآور خیس بود. اما در قلبمان خوشحال که هاشمی با ماست.
«فواد - ش »در ادامه با بیان اینکه در جریان اغتشاشات بازداشت شد، خبر میدهد که چند روز پیش از ثبتنام هاشمی جزو شماری از روزنامهنگاران (و برخی افراد بازداشت شده) بوده که در محل مجمع تشخیص مصلحت نظام به ملاقات هاشمی رفته و با او ملاقات کرده است! چه کسانی مجرای این قبیل نفوذ ها بودند؟
انتقام سخت از هاشمی در جنگ نرم
یکم؛ مرحوم هاشمی محترم است و حقیقت انقلاب ، محترم تر. حرمت همه ما به این است که چقدر پای حق ایستاده باشیم. هاشمی از ماست با همه فراز و نشیب بسیاری که در مسیر 60 ساله انقلاب پیمود. یک بار در زندان طاغوت خواستند او را بکشند و بار دیگر، مدعیان دروغین عنوان«مجاهدین خلق» در سازمان منافقین از در ترور او وارد شدند؛ چون هاشمی انقلابی و با امام بود. منافقین تهی از شرافت، حتی آن روز که لقب عالیجناب سرخپوش به وی دادند قصد ترور شخصیت او را داشتند، هرچند که به فاصله ای کوتاه نقاب، ارادت بر چهره زدند و پشت او سنگر گرفتند.
دوم؛ منافقین و عقبه خارجی آنها انتقام واقعی را هنگامی از هاشمی گرفتند که توانستند برخی فرزندان و اطرافیان او را جذب کنند. تا آنجا که فرزندی به تمام معنا سفیه، به تعبیر خودش به دیدار «مزار» (!) شاه در قاهره رفت و در روزنامه خود (زن) از بیوه محمد رضا پهلوی تمجید کرد. او سپس از یافتن دوستان خوب و جدید خود در بهائیت و «سازمان مجاهدین خلق» خبر داد و گفت بابا می گوید بگو «منافقین» اما من می گویم «مجاهد خلق»! (همان ها که می خواستند اول انقلاب هاشمی را بکشند، رجایی و باهنر و بهشتی را کشتند، سید علی خامنه ای را ترور کردند و دست در خون 17 هزار شهروند بی گناه شستند) و فرزندی دیگر که پیگیر تشدید تحریم ها و درگیر کردن بیشتر پدر در فتنه سبز بود.
سوم؛ برخی اطرافیان و هم نشینان مرحوم هاشمی ، مصداق قرین سوء و خناسانی بودند که تمام سعی خود را کردند تا او را از انقلابی که جزو پیش قراولان آن بود، باز دارند و به جای خدمتگزاری، تبدیل به مسئله ای برای انقلاب کنند. هاشمی در این کشش دوگانه ، آزمونی بس دشوار را تا هنگام اجابت دعوت حق سپری کرد. یک سو محبت نظام و رهبری بود و یک طرف دیگر ،وسوسه فتنه گرانی که همچون امویان صحنه گردان در اردوگاه جمل ، می خواستند چند انتقام از امام خمینی و امام خامنه ای و حجت الاسلام و المسلمین هاشمی را یک جا بگیرند. خداوند آن چنان که مقتدای انقلاب ، حق ولایت و رفاقت را به جای آوردند و دعا کردند، مرحوم هاشمی را مشمول مغفرت خود قرار دهد.
انصاف و تقوای امام خامنه ای در گفته ها و نگفته های نماز و پیام درگذشت هاشمی رفسنجانی
عَفوک عَفوک عَفوک
حجت الاسلام جعفری
آیت الله خامنه ای چرا بخشی از اذکار مستحب نماز میّت هاشمی را قرائت نکردند؟
خیلی ها منتظر بودند ببینند که حضرت آقا این فراز از اذکار نماز میّت را که «اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا (خدایا ما غیر از خوبی از این میّت نمی دانیم)» در نماز بر جنازۀ هاشمی قرائت می کنند یا خیر؟
حضرت آقا در عین حال که به پاس سابقۀ انقلابی هاشمی و رفاقت دیرین با او حرمت نگه داشتند و خود شخصا نماز اقامه فرمودند و برای او از خداوند متعال عفو و غفران طلب فرمودند اما کلمه ای هم دروغ نگفتند که «خدایا ما جز خوبی از او نمی دانیم» و از قرائت این بخش از ذکر صرفنظر فرمودند؛ در حالیکه در نماز مرحوم آیت الله خوشوقت و آیت الله مهدوی کنی و حتی همسر حضرت امام خمینی سه بار این عبارت رو تکرار کردند.
تربیت و موضع گیری سیاسی و اعتقادی از طریق دعا یکی از سبکهای تربیتی اهلبیت علیهم السلام است که بیش از همه در سیرۀ امام سجاد علیه السلام و کتاب صحیفۀ سجادیّه نمود دارد اما صدا و سیما و نخبگان سیاسی که اینقدر بصیرت و مهارت ندارند تا تکریم و نکوداشت هاشمی را با تحریف و دروغ گویی و قدّیس سازی از او اشتباه نگیرند، اقلا از الان به خود بیایند و رویه شان را اصلاح کنند. اگر دروغگویی در مورد سوابق هاشمی و بازنمایی فرشته وار از او با هر توجیه و دلیل امنیّتی یا رفاقتی جایز بود رهبری انقلاب با توجه به حساسیّت جایگاه و نیز رفاقت دیرین اولی بود.
تاریخ انقلاب اسلامی چه زیباییها و چه زشتیهای آن میراث فرهنگی ملّت ایران است؛ تحریف تاریخ به پاس رفاقت یا امنیّت، خیانت به ملّت است زیرا راه عبرت از گذشته و کسب تجربه برای ساختن بهتر ایران فردا را سدّ می کند.
قبل از اقامۀ نماز میّت هاشمی، آیت الله خامنه ای بر رعایت کدام قاعدۀ فقهی تأکید کردند؟
بسیاری از مردم تصور می کنند که در نماز جماعت میّت مثل نمازهای جماعت روزانه، هنگام قرائت امام باید سکوت کنند. آیت الله خامنه ای امروز قبل از اقامۀ نماز آقای هاشمی از مجری مراسم خواستند به مردم یادآوری کند که این نماز جماعت با جماعتهایی که روزانه اقامه می کنند فرق دارد. بنابراین مأمومین هم مثل امام جماعت باید اذکار را قرائت کنندتا نمازشان درست باشد.
دقّت و جدیّت رهبری در صحّت عبادت مردمی که به صف نماز ایستاده اند گویای این است که او خود را در درجه اوّل یک عالم دین و مبلّغ احکام شریعت می داند. برای همین است که هیبت سیاست و مسؤولیّت سیاسی مانع از این نمی شود که به وظیفۀ آخوندیش بی وقعی کند یا از ادای آن طفره رود و از بیان احکام شرعی خجالت بکشد.
رفتار رهبری نشانۀ آشکاری از صداقت و خیرخواهی او نسبت به دوست قدیمی و صمیمیش بود. ایشان اقامۀ نماز برای آقای هاشمی را یک آیین سیاسی و ملّی صرف که برای اداء احترام به یک شخصیّت جمهوری اسلامی به پا شده نمی بیند. برای او آثار عبادی و معنوی این نماز بر مأمومین، امام جماعت و خصوصا خود میّت بسیار مهمتر است. رهبری خواست تا بهره های مغفرتی و آمرزشی و گشایش های معنوی نماز میّت برای روح دوست دیرینش هاشمی رفسنجانی از بالاترین کیفیّت برخوردار باشد.
دقیقا همزمان با این خیرخواهی و دلسوزی فوق العاده که ممکن است کسی در حق دوست صمیمی و قدیمی خود که دستش از دار دنیا کوتاه شده و لحظاتی دیگر در قعر قبر قرار می گیرد انجام دهد، عدّه ای خنّاس در در صف های انتهایی جماعت و در خیابانهای اطراف دانشگاه تهران، در حالی که تابلو دوستی میّت را روی دست گرفته بودند و به نفع او شعار می دادند، نه فقط وقعی به نماز نداشتند بلکه زحمت زیادی کشیدند که آیین نماز میّت به هم بخورد.
به نظرم آقای هاشمی اگر تا امروز هم در صداقت و خیرخواهی رهبری نسبت به خود و انقلاب قدری مردد بود با باز شدن چشم برزخی، دیگر به حقیقت دوستان و دشمنان خود پی برده است؛ هرچند که شاید کمی دیر شده باشد.
انبوه تناقضات اصلاح طلبان درباره هاشمی رفسنجانی که نمی توانند از آن فرار کنند
کاسبان ترحیم!
گزارش ویژه 9دی- اصلاحطلبانی که زمانی علمداران تخریب سابقه و شخصیت هاشمی بودند و کتابهای تخریبی علیه وی در تیراژهای گسترده چاپ و به کتابخانه های کشور ارسال می کردند، حالا پس از فوت مرحوم هاشمی، باز هم مانند چرخش اصلاح طلبان به سمت هاشمی در ایام قبل از انتخابات 84، اشک تمساح بر سر پیکر او و در مراسم تشییعش ریختند تا شاید بتوانند به زعم خود بازی قدرت خود را همچنان ادامه دهند. از سوی دیگر بخشی از بدنه همین جریان فتنه گر، تشییع هاشمی را بهانه و اصل نظام رانشانه گرفتند و به دفاع از سران فتنه گرشان پرداختندو همچون نماز جمعه آن مرحوم در 26 تیر، این بار نیز حرمت مراسم معنوی نماز میت و تشییع را شکستند؛ هر چند در سیل جمعیت حزب اللهی دلسوز واقعی هاشمی، گم و گور بودند! در این یادداشت گوشهای از دیدگاههای برخی از همین فتنه گران درباره هاشمی در دوره های گذشته آورده شده است. اقتضاء قدرت، در آن دوره، توهین و تهمت اصلاح طلبان به هاشمی بود و اکنون تمجید و ثناگوییِ هاشمی و ابراز اندوه در غم فراقش!
هتاکان دیروز؛ ثناگویان و مویه کنان امروز
هاشمی باید پاسخگوی فسادهای شدید دوره اش باشد: عباس عبدی، عضو شورای مرکزی حزب مشارکت با پنهان کردن سهم هم حزبیهای خود در دوران دولت سازندگی تمام مشکلات فرهنگی، اقتصادی کشور را به عهده هاشمی گذاشته و چنین مینویسد:«هاشمی باید نسبت به شرایط فرهنگی، آموزش عالی، فساد اداری، فسادهای مالی شدید، خصوصاً وضعیت فراوان اطلاعات و دیگر مسائل در دوره ریاست جمهوری خویش پاسخگو باشد». (پیام آزادی، 30 آذر 78)
فساد دوره هاشمی صدر و ذیل سیستم را پاره کرده : در جای دیگر، یکی از اعضای حزب مشارکت همچون دیگر مدعیان اصلاح طلبی بدون اشاره به نقش و مسئولیت دوستان و هم حزبیهایش در دولت سازندگی و مسئولیتشان در دوران دولت توسعه سیاسی (دولت خاتمی)، درباره عملکرد وزارت اطلاعات و نقش آن در مفاسد اقتصادی، آقای هاشمی را مورد انتقاد قرار میدهد و در روزنامه بیان می نویسد: «هاشمی در دوران ریاست جمهوریاش، سیاستی پیش گرفت که هرکس هرکاری میتواند بکند، انجام دهد. به تمام وزارتخانهها و ادارات گفتند که خودتان تولید درآمد کنید و این یکی از مهمترین ضربههایی بود که در این سالها به نظام مملکتی وارد شد. هیچ جای دنیا اجازه نمیدهند که وزارت اطلاعات آن وارد روابط اقتصادی بشود؛ به خاطر این که بنیاد اطلاعات را هم به هم میریزد. کسی که در موضع وزارت اطلاعات است و منبع اطلاعاتی دارد، نمیتواند وارد کارها و معادلات اقتصادی خرید و فروش کارخانه بشود. تقریباً تمام جاهای دیگر که بودجه لازم داشتند، مثل وزارت اطلاعات و نیروهای انتظامی، آقای هاشمی یک راهی باز گذاشتند که همه اینها وارد شوند و اسم آن را گذاشته بودند خودکفایی و افتخار هم میکردند. مثلاً وزیر سابق اطلاعات میگفت که ما اصلاً از دولت بودجهای نمیخواهیم. خوب بودجه نخواستید، نتیجهاش این وضعی است که فساد صدر و ذیل یک سیستم را ممکن است پاره پاره کند». (روزنامه بیان، 1 دی 78)
در دوره هاشمی مخالفانش تحت پیگرد بودند: عباس عبدی در جای دیگر در باره فضای سیاسی حاکم در دوره هاشمی مینویسد: «در دوران هاشمی، کسانی تحت پیگرد قانونی قرار گرفتند. حال چه از نظر سیاسی، چه از نظر اقتصادی که مخالف ایشان بودند و هیچ کس از منسوبین ایشان مورد پیگرد قرار نگرفتند و اگر هم گرفتند، بعد از دوران ریاست جمهوری ایشان بود».
هاشمی یک فاجعه بود : مجتبی بدیعی، دیگر عضو شورای مرکزی حزب مشارکت، آقای هاشمی را عامل تمام گرفتاریها معرفی کرده و چنین اظهار میدارد: «هاشمی کسی نیست که به این سادگی حیات سیاسیاش را از دست بدهد. هاشمی عامل تمامی گرفتاریهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور است. هاشمی یک فاجعه است». (روزنامه بیان، 15 دی 78)
نمونه این رفتارها با هاشمی در آستانه انتخابات مجلس ششم از یک طرف و فعالیت اکبر گنجی، عضو غیر رسمی اما فعال جبهه منحله مشارکت که از مدتها قبل در پی حمایت این حزب با انتشار کتاب «عالیجناب سرخپوش» خود به تخریب چهره هاشمی میپرداخت، از طرف دیگر قابل بررسی و دقت نظر است.
هاشمی پشت یارانش را خالی می کرد: گنجی که همواره مورد حمایت حزب مشارکت بود، در خصوص مدیریت آقای هاشمی مینویسد:«در دیداری که اخیراً در قم با برخی از مراجع داشتیم، یکی از آن بزرگان میفرمود: وقتی هاشمی یکی از آقایان را برای عضویت در کابینهاش در تهران دعوت کردند، گفتم با طناب هاشمی به درون چاه نرو که عاقبت خوشی به دنبال ندارد. اتفاقاً پیش بینی ایشان درست از آب درآمد و پس از آن که فشارهای جناح راست افزایش پیدا کرد، هاشمی پشت آن وزیر را خالی کرد و او کابینه را ترک کرد». (شریف نیوز، 16 بهمن 83)
هاشمی عامل رانت خواری و ثروت اندوزی: این عضو مورد حمایت جبهه منحله مشارکت در جای دیگر با پنهان کردن نقش هم حزبیها و همکیشان خود در سیاستهای اقتصادی دوران آقای هاشمی، محور تمام نقصانهای سیاست تعدیل دوران سازندگی را به عهده دخالتهای بیجای هاشمی گذاشته و او را فرد اصلی شکلگیری رانت خواری و ثروت اندوزی معرفی میکند و چنین مینویسد: «کارشناسان اقتصادی، دو کارکرد مهم برای سیاست تعدیل اقتصادی در نظر میگیرند. اول تخصیص بهینه منابع، دوم حذف رانت. این دو کارکرد مهم سیاست تعدیل به دلیل شخصیت هاشمی در ایران به وقوع نپیوست. آقای هاشمی به طور جدی در تخصیص منابع دخالت میکرد و منابع را آن طور که خود میپسندید و تشخیص میداد توزیع میکرد. در دو دهه گذشته بر اثر رانت جویی، طبقه جدیدی در جمهوری اسلامی شکل گرفته است. این طبقه نوکیسه در فرآیند خصوصی سازی با خرید تقریباً بسیاری از منابع ملی به ثروتهای بادآورده دست یافت. در دوران سازندگی حتی به دستگاههای غیراقتصادی و امنیتی اجازه داده شد با فعالیتهای اقتصادی نیازهای مالی خود را تأمین نمایند. در پرتو چنان مجوزی، فسادهای کلان به وجود آمد و خط ترانزیت مواد مخدر با هدف ثروت اندوزی و تخریب غربیان فعال شد». (اکبر گنجی، عالیجناب سرخپوش و عالیجناب خاکستری: ص 189)
هاشمی عامل قتل های زنجیره ای است (!): گنجی که بلندگوی جبهه اصلاح طلبان برای معرفی هاشمی به مردم بود، در کتاب «عالیجناب سرخپوش» که با حمایتهای بی دریغ وزیر ارشاد وقت دولتِ توسعه سیاسی (عطاء الله مهاجرانی) روانه بازار و کتابخانههای سراسر کشور شده، هتاکی را به آنجا رساند که هاشمی را به عنوان چهرهای که ده ها قتل در دوران مدیریتش اتفاق افتاد، معرفی کرد. او در این خصوص مینویسد: «هاشمی که انتقادات برخی از مطبوعات را بر نمیتافت، چگونه اقدامات مهمترین وزارتخانه خود را نادیده میگرفت... ولی همین امر کار دستش داد و منجر به دهها قتل شد». (اکبر گنجی، عالیجناب سرخپوش و عالیجناب خاکستری: ص 55) گنجی در این باره مینویسد: «خشونت ورزان و جنایت کاران عرصه سیاست در دوره هاشمی، بدون دغدغه خاطر و ترس از مکافات دست به جنایات میزدند». (تاریکخانه اشباح، ص 17)
هاشمی مشکلی با خشونت های دوره اش نداشت: از عجایب روزگار این بود که فعالان دولت سازندگی که تمام تلاش خود را به کار گرفته بودند تا به افکار عمومی بقبولانند که هاشمی «سردار سازندگی» است، در انتخابات مجلس ششم نیازمند آن بودند که از چهره او در افکار عمومی «سردار خشونت» بسازند. با همین توجیه اکبر گنجی که بیشتر در نقش پیاده نظام حزب مشارکت فعالیت میکرد، در راستای این مأموریت مینویسد: «هدف اصلی خشونت در دوران جناب هاشمی، حذف دگراندیشان و روشنفکران از طریق ایجاد رعب و وحشت بود. هاشمی سردار سازندگی ایران بود. مسأله هاشمی بازسازی اقتصادی ایران بود. خشونت و جنایت ضربه چندانی به برنامه هاشمی نمیزد، لذا بسط خشونت به هاشمی ربط نداشت و مشکل او نبود». (تاریکخانه اشباح، ص 16)
هاشمی با دوپینگ جناح راست نماینده شد: گنجی که در نشست مقدماتی کنگره جبهه دوم خرداد به دلیل همین نوشتههایش از او به عنوان «روزنامه نگار متعهد»، «شکننده تابوها» یاد میشد، در یادداشتهای خود از آقای هاشمی چهرهای دیکتاتورمآب و متقلب میساخت و در این باره نوشت:«مردان بزرگ در پی آن نیستند تا با هر روشی به قدرت دست یابند. آنان اگر بزرگ و دموکرات باشند، به آرای مردم احترام میگذارند. تنها دیکتاتورها در پی آنند تا به روشهای غیرقانونی و تقلب قدرت را در دست نگاه دارند. شاید حاج آقا با دوپینگ تقلب جناح راست بالا بیاید، اما چه سود از بالا آمدنی که با پایمال کردن حق شهروندان به دست آید. مگر نمیشنود همه شهروندان میگویند ما به حاج آقا رأی ندادهایم اما میخواهند به هر نحو ممکن او را به مجلس بفرستند». (اکبر گنجی، عالیجناب سرخپوش و عالیجناب خاکستری: ص 219 و 220) جریان اصلاح طلب در حالی امروز ، هاشمی رفسنجانی را تنها عامل وحدت خود می داند که در سال های گذشته وی را نه تنها متقلب، جنایتکار، منبع تمام مفاسد و... میدانست که علاوه بر تمام این موارد، از آنجا که حضور هاشمی در انتخابات مجلس ششم را مخل به اتحادشان با کارگزاران سازندگی و بالطبع باعث کاهش آرایشان میدید، وی را عامل از هم پاشیدگی اتحاد جبهه اصلاحات نیز برمیشمردند. به طور مثال، علی شکوری راد، عضو برجسته شورای مرکزی حزب مشارکت در این خصوص میگوید: «به نظر ما هاشمی عامل اختلاف بین مجموعه نیروهای دوم خرداد بود و آنچه امروز به عنوان جدا شدن نسبی کارگزاران از مجموعه نیروهای جبهه دوم خرداد مطرح است، حاصل حضور آقای هاشمی رفسنجانی است». (روزنامه انتخاب، 8 بهمن 78)
هاشمی و ناطق یکی هستند، هر دو مخالف اصلاحاتند: آقای علی اکبر محتشمی از شخصیتهای اصلاح طلب و عضو شورای مرکزی مجمع روحانیون درباره خصوصیات آقای هاشمی چنین اظهار میدارد: «از نظر ما هاشمی رفسنجانی با ناطق نوری تفاوتی ندارد؛ زیرا اتخاذ مواضع غیرشفاف در قبال اصلاحات فرقی با مخالفت ندارد».
مردم به هاشمی خوشبین نیستند: آقای محمد باقر ذاکری، عضو شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز همزمان با ایام تبلیغات انتخابات مجلس ششم به طور تلویحی انتقادات به آقای هاشمی را وارد دانسته و اظهار میدارد: «آقای هاشمی رفسنجانی در برابر انتقادات مطرح شده در خصوص عملکرد هشت ساله ایشان، چندان با سعه صدر برخورد نکرد و تمامی این عوامل در مجموع باعث شد که مردم نسبت به ایشان چندان خوشبین نباشند».
هاشمی به دنبال مرتد سازی سیاسی بود: در بیانیههای دفتر تحکیم وحدت نیز در آن دوران، اوج حملات به آقای هاشمی را میتوان ملاحظه کرد که البته این حملات از سوی برخی احزاب و مطبوعات اصلاحطلب مورد تشویق قرار میگرفت و از جانب برخی دیگر، سیاست سکوت پیش گرفته شد. در یکی از بیانیههای این دفتر، آقای هاشمی چنین معرفی میشود: «سعی بلیغ شما در مرتدسازی سیاسی، همه را متعجب ساخته است. موج اتهامات زیر سؤال بردن امام، خدمت به انگستان و آمریکا، تغافل و فریب مردم و معاند بودن منتقدان، چنان شباهت با مواضع خشونت طلبان و افراطیون جناح راست دارد که برخی از مواضع منطقی شما در سالها پیش در مقابله با جریان بحران طلب را نیز با تردید روبرو کرده است. آیا سخنان شما نوعی دمیدن در تنور خشونت و تشدید فضای بحران در آستانه انتخابات نیست؟». (هفته نامه آبان، 16 بهمن 78)
هاشمی موج سوار خوبی است: سازمان نامشروع مجاهدین انقلاب نیز که در حال حاضر نجات خود را در حمایت از هاشمی می بیند، همچون دیگر گروههای اصلاح طلب در آن دوره به تخریب چهره آقای هاشمی می پرداخت و صد البته حاضر نبود از ارتباط مسئولین این سازمان در گذشته با آقای هاشمی و مسئولیتهایشان در دولت سازندگی او سخنی به میان آورد. به عنوان نمونه محسن آرمین، سخنگوی این سازمان منحله در خصوص به میدان آمدن آقای هاشمی در انتخابات مجلس ششم از او به عنوان کسی که حذف کننده جناح اصلاح طلب از عرصه حکومت بوده نام میبرد و چنین اظهار میکند: «در مورد ورود آقای هاشمی به صحنه انتخابات، از شاخصههای آقای هاشمی این است که خیلی خوب میتواند سوار موج شود و طبعاً از موج دوم خرداد هم استفاده میکند. آقای هاشمی در ده سال گذشته در امتحانات متعددی وارد شده است و به نظرم میتوانسته نمره قابل قبول بگیرد. او از شاگردانی است که در تمام امتحانات بهخصوص دوره چهارم مجلس مردود شده است. در مجلس چهارم حمله به جناح اصلاح طلب و قلع و قمع نیروهای این جناح که توسط هاشمی رفسنجانی صورت گرفته است، بزرگترین اشتباه سیاسی هاشمی رفسنجانی در دوره چهارم بود؛ چرا که با حذف نیروهای اصلاح طلب و خط امام، یک مجلس تقریباً یک دست راست، توسط آقای هاشمی به وجود آمد که بلافاصله در مقابل خودِ هاشمی ایستاد و افکار و برنامههایش را به او دیکته کرد. اگر ایشان بخواهد مثل گذشته عمل کند و به جناح راست تکیه زند، در اقیانوسی که خودش کشتی نجات جناح راست است، غرق خواهد شد و هم خودش و هم کشتی را از بین میبرد». (روزنامه آفتاب امروز، 18 بهمن 78)
هاشمی از قتل های روشن فکران خبر داشته: هفته نامه عصر ما، ارگان نشریهای سازمان مجاهدین نیز در آن ایام سهم بسزایی در تخریب چهره آقای هاشمی داشت. تا آنجا که از وی به عنوان مدیری که نمیتواند از برخی قتلها بیخبر باشد یاد میکند. در یکی از شمارههای عصر ما در این باره آمده است: «رفتارهای غیرقانونی وزارت اطلاعات فساد و نابسامانی در وزارت اطلاعات به ایجاد قتلها محدود نمیشود. فعالیتهای اقتصادی غیرقانونی این وزارت در سطح کلان که لطمات جدی به اقتصاد کشور وارد کرده است، یکی دیگر از اَعلام و نشانههای مناسبات و رفتارهای غیرقانونی در وزارت اطلاعات بوده است که حداقل با توجه به حساسیت آقای هاشمی به سازندگی و مسائل اقتصادی، علی القاعده میبایست با واکنش جدی ایشان مواجه میشد که نشد.
مسلماً بی اطلاعی آقای هاشمی از این مناسبات غیرقانونی و فساد انگیز، از مسئولیت ایشان نخواهد کاست. چگونه است که وقتی بحث از توسعه سیاسی میشود، آقای هاشمی آن را نتیجه عملکرد دوران ریاست جمهوری خود میداند و قایل به هیچ گسستی نمیشوند. اما زمانی که بحث از قتلها به میان میآید، ایشان پرانتزی را در دو طرف ریاست خود ترسیم میکنند و قائل به انقطاع کامل این مقطع از دوران ما قبل و مابعد شده و میفرمایند: افراد دستگیر شده پیش از دوران ایشان گزینش شده و قتلها پس از دوره ایشان اتفاق افتاده است». (هفته نامه عصر ما، شمار ه 44)
اگر بخواهیم در این نوشتار صرفاً از هریک از شخصیتهای به اصطلاح اصلاح طلب فقط یک جمله که در تخریب چهره آقای هاشمی در دوران اوج طلبی اصلاحات عنوان کرده، ذکر کنیم مثنوی هفتاد من میشود.
ورود هاشمی به انتخابات، لطمه به قواعد دموکراتیک مسابقه است: عبدالکریم سروش: «کسی که (هاشمی رفسنجانی) قدرت خود را از طریق غیر دموکراتیک به دست آورده، ورود او به مسابقه (انتخابات دوره ششم مجلس) تشویش ایجاد میکند. لذا بهتر است چنین کسی از حق خود استفاده نکند و به دموکراتیک بودن مسابقه لطمه نزند».
هاشمی فقط به فکر خودش است : قاسم شعله سعدی: «هاشمی رفسنجانی نشان داده است که حاضر نیست زمان گرفتاری کسانی که به او خدمت کرده اند، قدمی بردارد. نمونه آن را میتوان از کرباسچی، عبدالله نوری و حتی فائزه هاشمی نام برد. هاشمی رفسنجانی حتی از دختر خود دفاع نکرد. ایشان یا نمیخواهد یا نمیتواند. اگر نمیخواهد که فرد قابل اعتمادی نیست و اگر هم بخواهد و نتواند کمک کند که در این صورت، بسیار ناتوان است».
در دوره هاشمی هر 40 روز یک قتل مشکوک سیاسی داشته ایم (!) : روزنامه صبح امروز: متعلق به سعید حجاریان در سرمقاله خود در تخریب چهره آقای هاشمی چنین مینویسد: «ایشان اظهار می دارد متهمان قتلها، پیش از دولت ایشان به وزارت اطلاعات آمده و قتلها بعد از دولت ایشان رخ داده است. اما واقعیتها و اطلاعات منعکس شده در جامعه از وضعیت دیگری حکایت می کند. تاکنون بسیار اعلام شده است که به جز قتلهای پاییز سال 77، حدود 80 قتل دیگر طی دوران ریاست جمهوری آقای هاشمی روی داده است. به عبارت دیگر، به طور متوسط هر 40 روز، یک قتل مشکوک روی داده است که اسامی برخی از این افراد کم و بیش به گوش ایشان نیز رسیده است. در مورد این نکته، ایشان سربسته و مبهم سخن گفت. در مورد پیگیری این قتلها ـ که آقای هاشمی نیز به وقوع آن اشاره کرد ـ در دوره ریاست جمهوری ایشان چه اقدام مشخصی صورت گرفته است؟ نتیجه آن اقدامات چه بود؟ چرا با عاملان آن قتلها هیچ برخوردی نشد و آنان همچنان با خیال راحت و بدون نگرانی از مجازات به اقدامات خود ادامه دادند؟» (روزنامه صبح امروز، 2 دی 78)
عمر سیاسی هاشمی تمام شده: محمد قوچانی:«تئوریسینهای چپ ـ که معمولاً به لایههای جوانتر و نوگرای آن تعلق دارند ـ طی یک ساله اخیر، بسیار تلاش کردهاند که به لایههای ارتودکس خود بقبولانند که عمر سیاسی هاشمی رفسنجانی به پایان رسیده است. آنها میگفتند هاشمی این استاد برجسته چانهزنی در سطوح فوقانی قدرت، دیگر نمیتواند از هنر دیپلماسی پنهان خود استفاده کند. چون نه تنها محافظه کاران در عمق قدرت نفوذ کرده و رایزنیهای او را برنمیتابند، بلکه در گذر جامعه ایران از ساختهای خویشاوندی در قدرت (الیگارشی) و جایگزین سنتهای مردم سالارانه (دموکراتیک) تاریخ مصرف شیوههای ریش سفیدانه به پایان رسیده است»
هاشمی به توسعه سیاسی اعتقادی ندارد: تقی رحمانی از چهرههای ملی ـ مذهبی: «آقای هاشمی از اساس توسعه سیاسی را قبول ندارد. نمیتواند مرد دیپلماسی شفاف شود. دیپلماسی پنهان را کسانی میتوانند کنار بزنند که به دیپلماسی شفاف اعتماد داشته باشند».
ای کاش ....
هتاکان دیروز، ثناگویان و مویه کنان امروز شده اند. ای کاش مرحوم هاشمی رفسنجانی در دوران حیاتش به این نکته توجه می کرد خناسانی که حیثیت و شخصیت او را به تاراج تهمت بردند با چه انگیزههایی دور او جمع شده بودند. همانها که به پیکر او هم رحم نکردند و از تشییع هاشمی هم برای خود کیسه دوختند و با ترحیم هم کاسبی کردند.
منطق امام علی(ع) در نهج البلاغه در توصیف اصحاب جمل
سیف الاسلام هم ممکن است تغییر کند
9دی - علی علیه السلام: چون رعد خروشیدند و چون برق درخشیدند اما کاری از پیش نبردند و سر انجام سُست گردیدند. ولی ما این گونه نیستیم تا عمل نکنیم، رعد و برقی نداریم و تا نباریم، سیل جاری نمی سازیم. (نهج البلاغه، خطبه 9)
یا علی علیه السلام طلحه و زبیر را بخشید؟
طلحه و زبیر، بیعت با علی(ع) را شکستند و جنگ جمل را به راه انداختند و هر دو در این جنگ کشته شدند و حضرت این دو را نبخشید. علی(ع) وقتی چشمش به صورت بی جان زبیر افتاد، خطاب به جسد او فرمود: تو مدتی با پیامبر خدا مصاحب بودی و با او پیوند خویشاوندی داشتی (زبیر پسر عمه پیامبر بود) ولی شیطان بر عقل تو مسلط شد و کار تو به این جا انجامید.
حضرت چون جسد طلحه را دید فرمود: برای تو سابقه ای در اسلام بود که می توانست تو را سود بخشد، ولی شیطان تو را گمراه کرد و لغزانید و به سوی آتش شتافتی. در این سخنان امام (ع) تسلط شیطان بر طلحه و زبیر را تصریح می فرماید، ولی از توبه یا بخشش آنان حرفی نمی زند.
درباره طلحه و زبیر بیشتر بدانید
ناکثین که آنها را «اصحاب جمل» نیز می نامند، افرادی بودند نظیر طلحه و زیبر که از اصحاب خاص پیامبر به شمار می رفتند و خدمات بسیار ارزنده ای برای اسلام و پیامبر(ص) انجام داده بودند، بطوریکه رسول اعظم(ص) در فضیلت آنان جملات متعددی به زبان آورده بودند.
طلحه ابن عبیدالله از بستگان (پسرعمه) و یاران نزدیک پیامبر اکرم بود. قبل از بعثت پیامبر، از معدود کسانی بود که توانایی خواندن و نوشتن داشتند و از اولین کسانی بود که به پیامبر ایمان آوردند.
در بسیاری از غزوات شرکت کرد. در جنگ احد نیز هنگامی که ورق برگشت و کفار به مسلمین حمله کردند، طلحه فداکاری و شجاعت بسیاری به خرج داد و از جمله ی کسانی بود که فرار نکردند و به دفاع از پیامبر پرداختند. در غزوه تبوک و حجه الوداع نیز همراه پیامبر بود.
او عضو شورای شش نفره ای بود که عمر برای تعیین خلیفه پس از خود ترتیب داده بود. در این شورا به همراه زبیر به امیرالمومنین علی علیه السلام رأی داد؛ ولی سرانجام عثمان به خلافت برگزیده شد.
در اواخر خلافت عثمان، بسیاری از صحابه پیامبر و جمع کثیری از مردم از کارهای عثمان ناراضی بودند. طلحه نیز به همراه عایشه جزو این دسته بود و دشمنی سرسختانه ای با او پیدا کرد.
پس از قتل عثمان، طلحه و زبیر از اولین کسانی بودند که با امیرالمومنین علی بیعت کردند؛ ولی پس از مدتی از امام خواستند حکومت قسمتی از سرزمین های اسلامی را به آنها بسپارد؛ اما چون امام درخواست آنها را رد کرد، به عایشه و بنی امیه و مخالفان امیرالمؤمنین علیه السلام در مکه پیوستند؛ مقدمات جنگ جمل را فراهم نمودند و به سوی بصره رهسپار شدند. طلحه در جنگ جمل کشته شد. قاتل او مروان بن حکم، داماد عثمان بود. مروان با وجود این که خودش جزو سپاه طلحه بود، به انتقام خون عثمان به طور ناشناس طلحه را هدف تیر قرار داد و او را به قتل رساند.
زبیر به هنگام اسلام آوردن، سنش دوازده یا پانزده بود و پس از وفات پیامبر(ص)، زبیر از جمله افرادی بود که به علی(ع) وفادار ماند بطوریکه در دفاع از امیرالمومنین مورد ضرب و شتم شدید طرفداران ابوبکر قرار گرفت.
پس از قتل عثمان، طلحه اولین کسی بود که با حضرت علی(ع) بیعت کرد و زبیر دومین نفر بود. واقدی، تاریخ نگار بزرگ اسلام می نویسد: روز جنگ احد تنها 3 تن از مهاجرین یعنی علی(ع)، طلحه و زبیر و 8 تن از انصار تا سر حد جان در رکاب پیامبر جنگیدند و بقیه بی استثنا پا به فرار گذاشتند.
بعد از کشته شدن زبیر وقتی چشمان امام علی(ع) به شمشیر زبیر افتاد فرمود: «این شمشیر، کرارا غبار غم از چهره پیامبر خدا زدوده است. امیرالمومنین(ع) بر سر جنازه طلحه نیز فرمود: ای ابومحمد! بر من سخت گران است که تو را در زیرستارگان آسمان کشته ببینم ، و ای کاش خداوند بیست سال قبل از این روز، جان مرا گرفته بود!»
علت تغییر طلحه و زبیر چه بود؟!
چه می شود که طلحه و زبیر با این همه صفات ارزشمند، تبدیل به طلحه و زبیر نقش بسته در ذهن های ما می گردند؟ حضرت علی(ع) در خطبه ۱۵۱ نهج البلاغه می فرمایند: «همانا از مستی های نعمت بترسید» و در ادامه در خطبه ۱۸۵ می فرمایند: «و آن در هنگامی است که شما مست می گردید، اما نه از باده بلکه از نعمت و رفاه»
سرازیر شدن نعمتهای بی حساب در زمان عمر و عثمان بسوی جهان اسلام و تقسیم غیرعادلانه ثروت و تبعیضهای ناروا، جامعه اسلامی را دچار بیماری مزمن «دنیازدگی» و «رفاه طلبی» کرد.
افرادی که تا چند سال پیش فاقد هرگونه ثروت و سرمایه ای بودند، دارای ثروت بی حساب شدند. این جا بود که دنیا کار خود را کرد و اخلاق امت اسلام به انحطاط گرائید. طلحه و زبیر هم از این قاعده مستثنی نبودند.
مسعودی، صاحب «مروج الذهب» می نویسد: «زبیر بن العوام خانه ای در بصره بنا کرد که اکنون در سال 332 (زمان خود مسعودی است) هنوز باقی است و معروف است خانه هایی در مصر، کوفه و اسکندریه بنا کرد. ثروت زبیر بعد از وفات پنجاه هزار دینار پول نقد و هزار اسب و هزارها چیز دیگر بود.
خانه ای که طلحه بن عبدالله در کوفه با گچ و آجر و ساج ساخت هنوز (در زمان مسعودی) باقی است و به دار الطلحتین معروف است. عایدات روزانه طلحه از املاکش در عراق هزار دینار بود. در سر طویله او هزار اسب بسته بود. پس از مردنش یک سی و دوم ثروتش هشتاد و چهار هزار دینار برآورد شد.»
طلحه و زبیر از نزدیکترین افراد به رسول الله بودند، لکن سکرات نعمت و رفاه آنها را به سوی طمع ورزی و اشرافی گری سوق داد و باعث شد که در مقابل امیرالمومنین(ع) بایستند.
البته نباید گمان ببریم که با مرگ طلحه و زبیر توسط مروان بن حکم و ابن جرموز، خلق و منش طلحه و زبیر هم رخت بر بست، بلکه تاریخ اسلام در ادوار مختلف، طلحه و زبیرهای متعددی به خود دیده است. کسانی که اتفاقا چون طلحه و زبیر، روزگاری نقش بی بدیلی در دفاع از اسلام داشتند، لکن پس از گذشت مدتی، وقتی که اصطکاک آنان با تنعمات دنیایی زیاد شد، در مقابل همان اسلام و نماینده خدا، شمشیر کشیدند.
درباره مراسم تشییع مرحوم هاشمی رفسنجانی
هاشمی رفسنجانی در سه اپیزود
زینب رشیدی
پیرامون مرحوم حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی میتوان سه برهه را تعیین کرد و در قالب آن نظر را ارائه داد.
هاشمی از قبل از انقلاب تا ١٩ دی ٩٥
حیات هاشمی در این چند دهه که از اثر گذاری ایشان در شکل گیری انقلاب و تاییدات امام از ایشان شروع میشود و تا ریاست مجلس خبرگان و دوره ی هشت ساله ریاست جمهوری و دوره ی ریاست مجمع تشخیص و ... میباشد، شکل گرفته. هاشمی از صدر انقلاب تا دی 95 در حوزه های متعدد سیاسی از قبیل ریاست قوه ی اجرایی تا شکل دهی به ساختار تحزب در نظام و موضع گیری های حمایتی و مخالفتی از جریان ها و شخصیت های اثر گذار انقلاب یک زیست سیاسی تمام عیار و اثر گذار داشته. در همین دوره بخاطر اقبال و ادبارش به بعضی جریان ها که بعضا این رویکردها با اصول و مصالح نظام همخوان نبود و از تشریحش اجتناب میشود، قهرا باعث شکل گیری گروه های مخالف و موافق نسبت به او شد.
هاشمی در گرماگرم ارتحال
1- یک حقیقت مکشوف که به صورت عریان قد علم کرده، واکنش حسی بدنه ی اجتماع نسبت به هاشمی است که بنظر میرسد نوعی پردازش تشعشع هویت انقلابی مردم ایران می باشد. با وجود آنکه هاشمی از بعد از فتنه ٨٨ نه منبر خطبه نماز جمعه (بزرگترین و مردمی ترین تیریبون دینی-سیاسی کشور) را داراست و نه قدرت اجرایی او به گونه ای است که مردم با شخصیت او مواجه روزانه داشته باشند و نه صدا و سیما بدلیل رعایت مصالح در این ٨ ساله به او پرداخته است (شاید عمر حضور او در صدا و سیما به ١ ساعت نرسد)، باز این واکنش حسی هویدا شده است.
همه ی این ها گویای این نکته است که با وجود آنکه نزدیک به یک دهه است هاشمی و مردم آنطور که باید و شاید تا رابطه ای پویا و فعال داشته باشند، باهم مواجه نبودند؛ اما باز مردم واکنش حسی و عاطفی نسبت به او نشان میدهند.
با این ادله میشود ادعا کرد از آنجا که هاشمی با انقلاب اسلامی هاشمی شد، و حافظه تاریخی مردم ایران یادآور خدمات و جان نثاری های او ازقبل از انقلاب تا پرفایده ترین دوران حیات سیاسی و انقلابی او می باشد، نوعا واکنش مردم به این قضیه از هویت انقلابی آنها برآمده است. یعنی چه بخواهند و چه نخواهند و چه بدانیم و چه ندانیم هویت این مردم با انقلاب اسلامی عجین و آمیخته گشته است. بنظر حقیر این یک دست آورد شگفت برای انقلاب اسلامی است.
2- بگیر و ببندی که بین قوا روی مسائل بعضا کوچک و نه کلان بوجود آمده بود از بین میرود.
3- بعد از شرکت میلیونی و تاریخی مردم در مراسم تشییع و تدفین مرحوم هاشمی رفسنجانی در حالی که هیچ مارک و برچسب سیاسی بر شرکت کنندگان از قبیل اصلاح طلب، اصولگرا و... خورده نمی شود بلکه یک حضور بی برچسب و مردمی در کنار حضور همه ی نخبگان و گروه های مختلف سیاسی به ظهور میرسد، این پیام فراحکومتی بلکه در سطح انقلاب اسلامی و بین المللی را میدهد که مردم ایران اولا انقلابی و دوست دار حکومت اسلامی اند- این از دوست داشتن و محترم شمردن اسطوره ی انقلابی اشان بر می آید-، ثانیا با وجود تضارب آراء سیاسی، انقلاب فرزندان خود را تکریم می کند و ثالثا اختلاف دیدگاه ها موجب تفرقه و چند دستگی نمی شود.
4- احتمالا با وجود تکریم و بزرگداشت جناب رفسنجانی ازسوی همه ی گروه ها و اشخاص سیاسی از سردار باقری گرفته تا آیت الله مصباح و احمدی نژاد، یک حجیت برای خانواده ی هاشمی و دیگران بوجود بیاید که بعضا اختلاف دیدگاه وجود داشت و نه دشمنی با هاشمی. و فرق هست بین قانون به ماهوقانون و فرزندان هاشمی به ماهو فرزندان هاشمی.
5- در فضای معنوی و ایمانی مراسم تشییع که ذاتا باعث تلطیف و تطهیر قلوب میشود بعضی از حب و بغض های افراد سیاسی تحت شعاع قرار میگیرد و یک حالت تذکری و عبرتی پرثمر بوجود می آید.
6- با وجود پیام پرمعنای رهبری بعد از رحلت هاشمی، آثاری که از دفتر نشر ایشان نسبت به این واقعه صادر میشود و برگزاری مراسم ترحیم هاشمی از سوی رهبری، دوباره ولایت فقیه با اخلاق مداری، فتوت و جوانمردی همچون یک پدر همه ی فرزندان انقلاب را در زیر سایه ی زعامت خود می گیرد و به بسیاری از تنش ها و تضاد ها پایان می دهد. در عین حال به پویندگان راه سبز ولایت این پیام را می دهد که نسبت به الگوهای انقلابی شان با وجود اختلاف چگونه باید برخورد نمود. تکریم هاشمی توسط حضرت ایشان یک پیام مثبت دیگر برای دیگر بزرگان انقلاب که احیانا در بعضی مواقع و مواضع باهاشان مخلفت شد یک حالت دلگرم کننده دارد. چون برهمه محرز شد که خدمات افراداثرگذار به انقلاب باوجود تنش های حزبی و مخالفت های گروه های سیاسی خاص به آن ها، نه از سوی رهبری و نه از سوی پیروان رهبری و نه آحاد مردم مغفول نمی ماند.
هاشمی تا قبل از انتخابات ٩٦
یکی از مهمترین و حساس ترین دوره ی حیات هاشمی شاید همین دوره باشد.
1- خانواده نازپروده هاشمی با وجود همه ی فساد ها و انحراف هایی که داشتند که از برگزاری و جهت دهی به اغتشاشات ٨٨ تا جلسات با بهائی ها در کارنامه شان یافت میشود، همواره در زیر سایه ی وجاهت، سیاست،زعامت و ذکاوت پدر خود را می یافتند و وجود پدر به نوعی جبران نداشتن های آن ها از نظر مقبولیت سیاسی و اجتماعی و حتی حاکمیتی بود. به تعبیری با وجود آنکه بدنه ی جامعه آن ها را طرد و لعن کرد، دستگاه قضا آن ها را محاکمه و توبیخ کرد، و اساسا در حاکمیت پست قابل قبولی که ارضا کننده ی شیفتگی آن ها به قدرت باشد، نداشتند وجود پر هیمنه و قدرت پدر با آن همه طمطراق برایشان اقناع کننده بود. به تعبیر خلاصه ای هاشمی آنگونه بود که آن ها نداشته هایشان را داشتند.
اکنون هاشمی از سپهر سیاسی رخت بر بست و خانواده هاشمی در این حاکمیت که از هر طرف آن مورد هجمه اند مواجه میشوند. در این وضع در کنار احساس بی هویتی و بی تکیه گاهی امکان دارد عقده های سر به مهرشان را از مخالفت ها یی که با ایشان شده و از غربت وتنهایی که درش گرفتار شدند به نحو تکانشی، هیجانی و لجام گسیخته بروز دهند. این بار در جبران نداشتن پدر که برایشان جبران همه چیز بود دست به هرکاری میزنند.
از طرف دیگر احتمالا وجود باوجاهت پدر برای ایشان، از ارتکاب بعضی از تحرکات، موضع گیری ها، و اقدامات اعتراضی به نظام حالت بازدارندگی داشت که اکنون بدون تعارف امکان آزادی عمل برایشان بوجود آمده.
یکی دیگر از موضوعات مربوط به خانواده هاشمی به این نکته راجع است که احتمالا از فضای عاطفی ای که بعد از رحلت پدر بر مردم ایران مستولی شده، مصادره به مطلوب نمایند. به این نحو که با نشستن بر کرسی مظلومیت و مهجوریت قدرت نوعی چانه زنی برای تخفیف اعمالشان را بیابند و از طرف دیگر با برآورده نشدن آن در کنار مردم و روبروی نظام قرار بگیرند.
2- رسانه وابسته به هاشمی با ملاطفت رهبری، واکنش تکریمی و عاطفی مردم و همه گروه ها و شخصیت های سیاسی و نهایتا مطلوبیت و مساعدتی که برای طرفداری از هاشمی و سکوت مخالفین پیش آمده با یکه تازی در عرصه سیاسی هرکه را با هاشمی مخالفت نموده مورد تخریب قرار دهد.
3- احتمالا دستگاه قضا به صورت خاص و نظام به صورت عام در مواجه با تخلفات خانواده هاشمی بدون رودربایستی از هاشمی صریحتر و محکمتر با آن ها برخورد میکند.
4- فضای دردناک و جانکاهی که برای دولت در عرصه ی رقابت انتخابات آتی پیش می آید موفقیت او را در پیچیدگی و ابهام مضاعف قرار داده است. او در کنار همه ی مسائلی که با آن درگیر هست و در منجلاب بی اعتمادی و نارضایتی مردمی و هجمه، نقد و اعراض برحق گروه های نخبه فرو رفته، حالا دیگر هاشمی را به عنوان یک وزنه ی سنگین برای انجام سیاسی کاری نیز از دست داده است.
تحریف تاریخ، انحراف است
جمله «از اموات به نیکی یاد کنید» فلسفه معاویه است!
حجت الاسلام حمید رسایی
عده ای با استناد به روایت اذکروا موتاکم بالخیر، تلاش می کنند تا پس از مرگ چهره ها و شخصیت هایی که محبوب دلشان است، باب هرگونه نقدی نسبت به اقدامات آنها را ببندند، در حالی که از نگاه مرحوم آیت الله مجتبی تهرانی و علامه شهید مرتضی مطهری، این روایت جعلی و این نحوه برخورد با اموات بویژه کسانی که در امور جامعه اسلامی تأثیرگذار بوده اند، غلط و برنامه ریزی شده است. بدیهی است که این سخن به معنای آن نیست که بدی اموات را جار بزنیم بلکه منظور این است که اگر رفتار غلط فردی موجب انحرافی شده، باید آن را بیان کرد و به نقدش پرداخت و البته در نقد هم نباید از جاده انصاف و عدالت خارج شد. طبعا رعایت این نکته، مرده و زنده ندارد.
آیت الله مجتبی تهرانی می فرماید: «من دنبال مطلبی بودم و فکر می کنم این قضیه (اذکروا موتاکم بالخیر) برای بعد از معاویه است، وقتی که او مُرد، یک سری مسائل رو شد، یک سری رو بود، روتر شد. کارهایی که کرده بود، جنایاتی که کرده بود، رو شد و ظاهراً بعد از این مسائل بود که این مطلب مطرح شد: «اذکروا موتاکم بالخیر» من این را از کلک های بنی امیه می دانم. حالا که مرده است خوبی هایش را بگو، بدی هایش را نگو. می خواهم بگویم چه طور اینها برنامه ریزی شده در جامعه پیش می رفتند. (درس اخلاق آیتالله مجتبی تهرانی 6 بهمن 90 ) و علامه شهید مرتضی مطهری بیان می کردند: «در میان ما معروف است، میگوییم: اذکروا موتاکم بالخیر (همان جمله "به آرامش گذشته تعلق دارند")،... اسم این حرف را باید بگذاریم فلسفه معاویهای که هر ... که رفت، بگوییم پروندهاش بسته شد. چرا بسته شد؟! اتفاقا باید پرونده آنها باز باشد، یعنی افرادی که در سرنوشت آینده مؤثرند، باید جامعه پرونده آنها را باز نگهدارد.» (کتاب فلسفه تاریخ، ج1، ص205)
هاشمی، صدا و سیما و تربیت «دوگانه» مردم!
جو زدگی رئیس تازه کار صدا و سیما
امیرحسین ثابتی
فوت هاشمی رفسنجانی اتفاق کمی نبود، لذا طبیعی است که صدا و سیما با تمام قوت ابعاد مختلف بعد از این اتفاق را پوشش خبری بدهد ولی وقتی کار به «تحریف» تاریخ برسد و به یکباره هاشمی به یک «قدیس» بی اشتباه در تاریخ انقلاب تبدیل شود، باید نگران شد.
امروز اگر مردم از خود بپرسند بر اساس روایت 24 ساعت اخیر صدا و سیما از هاشمی رفسنجانی، پس چرا او 7 سال بود که حتی امام جمعه تهران هم نبود و در صدا و سیما هم عملا «ممنوع التصویر» بود؟ حق دارند.
جالب اینجاست که صبح امروز در یکی از برنامه های زنده تلوزیونی از هاشمی رفسنجانی به عنوان کسی یاد شد که نقش مهمی در خاموش کردن فتنه 88 داشت! در حالی که این حجم از تحریف تاریخ نه کمکی به هاشمی می کند و نه انقلاب، بلکه اعتبار و آبروی یک رسانه را از بیخ نابود می کند!
همانطور که در پیام تسلیت رهبر معظم انقلاب نیز آمد، هاشمی در زندگی اش فراز و نشیب های مختلفی داشت و امروز نیازی نیست تا نشیب های زندگی او در چشم مردم یادآوری شود، فرازهایش کافی است! از زندان قبل از انقلابش تا ترورش توسط فرقان تا درگیری هاش در دهه 60 با ملی مذهبی ها و ... به اندازه کافی افتخار آمیز است و کفایت می کند و نیازی نیست تا با تحریف تاریخ، هاشمی «پر اشتباه» و مملو از «خطاهای نابخشودنی» به یک موجود بی عیب و نقص تبدیل شود که عامه مردم با شنیدن این روایت از او دچار «دوگانگی» شوند! که اگر غیر از این بود رهبر معظم انقلاب نیز در انتهای پیام خود برای وی همانند خیلی های دیگر همچون مرحوم آیت الله مهدوی کنی درخواست «علو درجات» می کردند نه «عفو الهی».
پیش از این نیز در چند برهه دیگر رسانه ملی این خطا را به خاطر «جوگیری» انجام داده بود. مثلا در دولت قبل زمانی که توسط رییس جمهور سابق به درستی به خاطر پیشرفتهای هسته ای کشور «جشن هسته ای» اعلام می شد، تلوزیون هم به درستی اعلام جشن می کرد اما چند سال بعد که دولتی دیگر سر کار آمد و در راکتور اراک بتن ریخته شد و همان سانتریفیوژهای قبلی برچیده شدند، باز هم اعلام جشن هسته ای شد! یعنی برای دو اتفاق متضاد در دو برهه دو بار جشن هسته ای گرفته شد! چرا؟ چون صدا و سیما به جای حرکت بر اساس «حقیقت» و «روشنگری برای افکار عمومی» اسیر جوگیری و بی تحلیلی است.
لذا وقتی اصلی ترین رسانه کشور در حساس ترین برهه ها در دام زیگزاگی عمل کردن می افتد و رفتارهای عمیقا دوگانه نشان می دهد، اولین اثرش اعتبار زدایی از آن رسانه و دومین اثرش دوگانه تربیت کردن افکار عمومی و مردم است و فقط مردمی که دوگانه تربیت می شوند هر 8 سال یکبار انتخابهایی متناقض با انتخاب قبلی خود انجام می دهند؛ از انتخاب روحانی تا احمدی نژاد تا خاتمی و ...
کاش صدا و سیما صداقت را از رهبری یاد می گرفت
حاشیه های مهمتر از متن
ملا احمدی
پیام تسلیت رهبری دربارۀ رحلت مرحوم هاشمی رفسنجانی، حاشیههایی را بهدنبال داشت. دوستان و غیردوستان رهبری با دقت در تعابیر این پیام سعی کردند به نکتههایی پی ببرند. مثل اینکه چرا رهبری از تعبیر«آیت الله» استفاده نکرد؟ چرا گفته است که «در آن سالها» تکیهگاه مطمئنی بود؟ چرا رهبری گفته است که اختلافات نتوانست محبت عمیق «او» را کم کند و برعکسش را تصریح نکرده؟ چرا از تعبیر «تلاشهای» گوناگون بهجای خدمات گوناگون استفاده کرده است؟ چرا از خداوند طلب «غفران و رحمت و عفو الهی» کرده است؛ و نه علوّ درجات؟!
امروز هم طبیعتاً پس از اقامۀ نماز میت توسط رهبری بر پیکر ایشان، باز این پرسش مطرح شد که چرا رهبری عبارت «اللهمّ إنّا لانَعلَمُ مِنهُ إلا خیراً» را در نماز قرائت نکرده است؟! و در عوض با عبارات متعدد و گوناگون برای ایشان از خداوند طلب «رحمت و عفو و مغفرت» کرده است؟!
اینکه رهبری دقیقاً به دلیل کدامین اختلافنظرها و تلاشهایی که در پیام تسلیت بدانها اشاره کرده، اینچنین موضع گرفته است، نمیتوان ادعای قطعی کرد. اما آنچه در این میان مهمتر است، اینست که همۀ این حاشیهها و جنجالها و برداشتها دلالت بر این واقعیت میکند که:
امروز رهبر ایران در میان دوست و دشمن اینگونه شناخته شده که کلمهبهکلمهٔ اظهاراتش با حسابوکتاب است و بر اساس دلیل و منطق سخن میگوید و برخلاف بزرگسیاستمدارانِ تاریخ و جهان، میتوان روی حرف او حساب باز کرد.
امروز دیگر همه میدانند که رهبری، با وجود آنکه همواره بهعنوان یک سیاستمدارِ کهنهکار شناخته شده، اما برخلاف آنچه که در عالَم سیاست رایج است، هیچگاه بنا نداشته و ندارد که دوپهلو و مبهم سخن بگوید تا در مواقع لزوم بتواند از گفته اش فرار کند!
حالا دیگر همه میدانند که او «صداقت» دارد و در این صداقت، حتی رفاقت شصتساله هم خللی وارد نمیکند که در نمازش جملهای را بگوید که با عقیدۀ شخصیاش مطابق نیست و دروغ گفته باشد! در نظرهایش تزلزل ندارد که یک روز در مقابل کسی موضع بگیرد و روزی دیگر (پس از مرگش) او را بیش از حدّ تمجید کند.
حالا با این حاشیهها بیشتر مشخص میشود که او برخلاف روالِ معمولِ سیاستمدارانِ بزرگ، نان را بهنرخروز نمیخورد که بخواهد از مرگ یک نفر برای خودش بهرهبرداری کند و او را بهنفع خویش تصاحب کند. شخصیتی دوچهره نیست که در خفا یکجور نسبت به دیگران موضع بگیرد و در جَلا گونهای دیگر. با مردم کشورش همانگونه صادق است که در اندرونیِ بیتش با نزدیکان.
وقتی در پیام مکتوب «دعا» میکند و برای میت «نماز» میخواند، واقعاً دارد با خدا سخن میگوید، نه اینکه بخواهد ریاکارانه ملاحظۀ رسانهها و بازتابها و... را بکند.
خلاصه اینکه باید دلیل همۀ این نکتهها را در همان عبارتِ پایانیِ مستندِ چندسال پیشِ بیبیسی که دربارۀ رهبری ساخته بود (که از معدود عباراتِ واقعبینانۀ آن مستند هم بود) جستجو کرد:
«آیتالله خامنهای خودش را نه در قبال مردمِ کشورش و نه در قبال تاریخ، بلکه فقط در مقابل خدا پاسخگو میداند...»
تشییع کنندگان دلسوز و تشییع کنندگانی از جنس نمازگزاران با کفش در 26 تیر
رقص منافقان با نقاب تأثر
فرشید جعفری
بی احترامی نکردن به مرحوم هاشمی رفسنجانی، یک تاکتیک و ملاحظه ی سیاسی نیست. اخلاق سیاسی و منش انقلابی حکم میکند که احترام آن مرحوم را نگه داریم و از هرگونه بی اخلاقی بپرهیزیم. اگر ملاحظه ای هم لازم باشد، ملاحظه ای از جنس وحدت و عدالت لازم است. وحدت در مقابل کینه توزان و معاندان و رعایت عدالت در برابر فردی که سوابق و عملکردهای مثبت و منفی فراوانی داشته است.
«و لایجرمنّکم شنئان قوم علی الّا تعدلوا». قرآن به ما دستور میدهد و میگوید: مخالفت شما با یک قومی، موجب نشود که عدالت را فرو بگذارید و فراموش کنید. «اعدلوا»؛ حتّی در مورد مخالف هم عدالت به خرج دهید. «هو اقرب للتّقوی»؛ این عدالت، نزدیکتر به تقواست. مبادا خیال کنید تقوا این است که انسان مخالف خودش را زیر پا له کند؛ نه، عدالت ورزیدن با تقوا موافق است. همه هوشیار باشیم، همه بیدار باشیم.» بیانات رهبر انقلاب اسلامی در بیست و دومین سالگرد امام خمینی(ره)
مراسم تشییع آقای هاشمی همچون سایر حاشیه های فوتش عبرت آموز بود. کسانی که در طول سه دهه تندترین نقدها را به آقای هاشمی داشتند، امروز با احترام زیر تابوتش را گرفتند و تشییعش کردند. در مقابل کسانی که تنها از وی استفاده ابزاری کرده بودند، با بی احترامی مراسم ختمش را به میتینگ سیاسی تبدیل کردند، تا شاید بتوانند از این آخرین لحظات حضورش در بین مردم، به نفع منافع خودشان بهره برداری کنند.
آنهایی که در عرصه ی سیاست و مدیریت دنباله رو مشی مرحوم هاشمی هستند، با دقت تصاویر و فیلم های مراسم تشییع ایشان را مرور کنند و دوست و دشمن خود را بشناسند. اگر حزب اللهی ها نبودند، مراسم تشییع آقای هاشمی همچون نماز جمعه ی 26 تیر 88، موجب ضایع شدن حسنات و خدماتش می شد.
تازه بعد از سال ها معلوم شد
راز اشرافیت این کاخ چیست؟
علیرضا قزوه
با خودم همیشه می گفتم چرا بنای مرقد امام شبیه کاخ های اشرافی شده؟
امام ساده زیستی که آن همه سال در اوج قدرت در دو اتاق استیجاری زیست و دیوارهای حسینیه اش کاهگلی بود چه سنخیتی با این اشرافیت دارد؟
امسال که به مرقد امام رفتم و مزار همسر حضرت امام را در بیرون ضریح امام! دیدم کمی یکه خوردم و سوال دیگری برایم ایجاد شد. امروز هم که آقای هاشمی را در داخل ضریح امام دفن کردند دیگر یقین پیدا کردم که راز اشرافیت این کاخ چه بود و از کجا آب می خورد.
خدا همه را بیامرزد. بیش از همه امام را و خدا همه ما را هدایت کند؛بیش از همه خود مرا.
حالا هم نشسته ام و شش ساعت متوالی از شبکه یک دارم فیلم از تولد تا فوت هاشمی را نگاه می کنم. مرا باش که فکر می کردم همیشه شاعران احساساتی اند، نگو که تولیت آستان حضرت دوست و تولیت آستان صدا و سیما از شاعران هم احساسی ترند.
این هم بداهه ای که همین حالا آمد:
باید از دست سیاست خون گریست
با امام این ظلم ها انصاف نیست
تازه بعد از سال ها معلوم شد
راز اشرافیت این کاخ چیست
حسینیه جماران در محاصره الیگارشی
علی نادری
شاید بتوان حسینیه جماران را آیینهای قابل تامل از انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی دانست. این روزها حسینه جماران به روی مردم گشوده شده است، شلوغ است و پر از رفت و آمد. اما هر چه که در تصاویر و عکسهای بیشتر دقت می کنی، تصاویر آشنای بیشتری را میبینی تصاویری که این سالها خیلی زیاد در رسانهها و تریبونها و مناصب مختلف جمهوری اسلامی به چشمت آمده است. روزگاری حسینیه جماران روزی محل رفت و آمد «مردم» بود. حسینیه مردمی بود، می رفتند و می آمدند و به پای سخنان مرادشان دل می سپردند و می گریستند. تدریجا درهای این حسینه بر روی همان مردم بسته شد، یعنی آن مردم دیگر آنچا چیزی نمیدیدند که بخواهند بخاطرش به حسینیه بیایند. حسینیه بسته بود جز برای معدود میتینگهای انتخاباتی خاتمی و روحانی تا همین چند روز اخیر. تابوت هاشمی رفسنجانی را کنار صندلی خالی امام گذاشته اند و جمعیت وارد حسینه میشود و از طرف دیگر خارج!
چهره های آشنا؛ حلقههای یک و دو و سه الیگارشی شکل گرفته در طول این سالها؛
واقعا گریه میکنند و از ته دل ناراحت
چه استعاره زیبایی شکل گرفته
حسینیه انقلاب اسلامی، که سالها بسته بود، امروز بازگشایی شده است. الیگارشی شکل گرفته در دامان انقلاب در سوگ معمار اصلی این الیگارشی، در حسینیه ای که به نام انقلاب بود و برای انقلاب و سال ها تعطیل، گرد هم جمع شده اند.
تمثیل و استعاره این روزهای انقلاب ..
انقلاب، هاشمی و خناسان
رهبری در پیامشان برای فوت هاشمی از «وسوسههای خناسانی که در سالهای اخیر با شدت و جدیت» در پی بهرهبرداری از اختلافات هاشمی و ایشان بودند سخن گفتند.
هاشمی مبارز بود وقتی خیلی ها مبارز نبودند. زندان کشیده و رنج دیده بود،یار امام و انقلاب بود.
اما تعارف نکنیم! هاشمی در سالهای اخیر «کنار رهبری می نشست» اما «در برابر رهبری ایستاده بود»، شعار امام را می داد اما خلاف امام عمل میکرد! از فتنه 88 گرفته تا مذاکره با آمریکا و تحریف امام و افراطی خواندن حزب اللهی ها و تضعیف شورای نگهبان... . مهدی خزعلیِ ضدانقلاب و عیسی سحرخیز و هر آنکسی که با انقلاب و رهبری بد بود؛ زیر عبای هاشمی بود و مورد لطفش.
هر سخنرانیاش پر بود از نیش و کنایه و طعنه به جمهوری اسلامی و انقلاب و ارزش ها. بی بی سی و رادیو فردا و آمریکایی ها «رهبری را تندرو» و «هاشمی را میانهرو» می دانستند. او بود که وقتی رهبری میگفت به مذاکرات بدبین است، با صدای رسا اعلام میکرد به مذاکرات خوشبین است. او بود که حزب اللهی های که رهبری مدافعشان بود را «افراطی و تندرو» لقب داد و جرات تکرارش را به دیگران داد. او بود که سال 88 نامه بی سلام و والسلام به رهبری نوشت و کمتر از یک ماه پس از خطبه های رهبری باز هم از تریبون نمازجمعه از تقلب سخن گفت.
چه اتفاقی افتاد که «یارِ امامِ دهه شصت»، در سالهای گذشته یک تنه به پدر «تحریفِ امام» تبدیل شد؟
چرا «عالیجناب سرخپوش» اصلاح طلبان و «دشمن دوم خرداد»، آنقدر تغییر کرد که در دهه هشتاد و نود شد «پدر معنوی اصلاح طلبان»؟
چه چیز باعث شد امام جمعه انقلابی و ضدآمریکایی تهران، به جاده صاف کن رابطه با آمریکا و تابوشکن مذاکره با آن تبدیل شود؟ و چرا هاشمی که اینقدر مورد تکریم امام و رهبری بود، مردود آزمون فرزندانش شد؟ فائزه یکجور، ماجرای رسیدگی به پرونده مهدی یکجور و... .
وقتی تعبیر «خناسان» در پیام رهبری را شنیدم، ناخودآگاه یاد چاپلوسی های مشاوران و دوستداران مرحوم هاشمی در سالهای اخیر رسانه ها افتادم. یاد یادداشتهای امثال تیمورعلی عسگری ها، غلامعلی رجاییها؛ عبدالرحیم اباذریها،مسیح مهاجریها و محمد هاشمیها، البته مهم تر از آنها یاد سیاسیون پشیمان از انقلاب که بغض رهبری را در دل داشتند و توانستند هاشمی را از رهبری و انقلاب جدا کنند.
در سوگ بازنده همیشگی
وحید اشتری
مراسم تمام شد. هر گروهی، اقلیت یا اکثریت، شعارهایش را داد، فیلمهایش را گرفت، چهرههایش را آورد، کانالها و صفحههایش در شبکههای اجتماعی را پر کرد و رفت. هرکس خواست به نوعی خودش را پیروز واقعه جلوه دهد. بِکِش بِکِش تمام شد. و بازنده بزرگ مثل همیشه یکی است.
آنچه ماند طبق معمول بی حیثیتی مجدد صدا و سیماست.
تمام طرف های ماجرا از امشب دوباره دارند در نقد رویکردهای حالی به حالی سیاستگذارانش مینویسند.
چنین مدیریت توانمندی که نتواند نظر هیچیک از طرفهای درگیر را جلب کند و بین تمام طرفها منفور باشد را واقعا باید قدر دانست!
بر خلاف رسانههای دنیا که هر واقعه مهم، یک سکوی دیگر برای پرتاب و کسب محبوبیت بیشتر بین مخاطبانشان است برای رسانه ملی ما هر رویداد مهم خبری جدید، یک سیاهچال برای بی اعتبارشدن بیشتر و از چشم مردم افتادن مضاعف است.
مهمتر از مرحوم تازه گذشته باید به حال چنین رسانه و چنین مدیرانی به سوگ نشست.
خسته نباشی دلاور؛ خداقوت پهلوان
کاش خجالت را با «ت» دسته دار می نوشتند!
جماعتِ وقیحِ پر ادعایی که در مسخره کردن و جوک ساختن، تا همین چند روز پیش، مُرده و زنده و کوچک تر و بزرگ تر سرش نمیشد و هر چیزی را در عالم به استهزاء می گرفت، حالا معلم اخلاق شده و مدام به همه می پَرَد که چرا می خندید؟! چرا جوک می سازید؟! حرمتِ بزرگان پس چی؟! حرمتِ مرحوم پس چی؟! جماعتِ عقده ایِ لوسی که برایش کمترین اهمیتی نداشت که چه کسی برای چه کسی پیام تسلیت می دهد یا نمی دهد، اگر نمی دهد چرا نمی دهد و اگر باید پیام بدهد و نمی دهد، تذکری چیزی بدهند، امروز ذره بین دست گرفتند که چه کسی برای وفاتِ آقای هاشمی پیام نداده، تا با خاک مساوی اش کنند و از میان کسانی هم که پیام دادند، چه کسانی پیامِ جان دار و سرشار از خاک ساری و فروتنی ندادند تا ایضا آن ها را هم مورد حمله قرار دهند! وقتی همه ی عمر دنبالِ دلقک بازی و دَدَر بودی و لای کتابِ "حسنی نگو بلا بگو" را هم باز نکردی، می خواهی بفهمی که معنایِ "حجت الاسلام" چیست؟! "غزالی" چه می شناسی تو که به تو بفهمانم "غزالی" را با همه ی عظمتش "حجت الاسلام" می خواندند و می خوانند! "کلینی" را تو کجا می شناسی که متوجه ات کنم، "کلینی" با همه شهرت و شکوه علمی اش، تا آخر عمر و تا همین امروز، "ثقة الاسلام" نامیده شد و می شود! همیشه بهترین امکانات و فرصت ها را به شما جماعتِ همیشه مدعی و همیشه طلب کارِ بی سواد دادند و همیشه هم فریاد و جیغ تان تا آسمان بلند بود!
نمی شود آن حرفِ آب داری که دلم می خواهد بگویم؛ کاش خجالت با ت دسته دار بود که وقتی بِهِتان می گفتم خجالت بکشید، آن حرفِ آب دار هم درش مستتر بود!
از صداوسیمای برادر هاشمی تا صداوسیمای فوت هاشمی
علیرضا خدابخشی
سال ها پیش در دهه هفتاد برای هماهنگی برنامه ای تلویزیونی جلسه ای داشتم با سید علی اکبر محتشمی پور از مبارزان قدیمی انقلاب و وزیر کشور در دهه شصت. برنامه درباره روزشمار انقلاب اسلامی بود و پس از کمی مشورت از ایشان خواستم تا خاطرات خودشان هم ضبط شود. سفره دلش را باز کرد و شروع به انتقاد از وضعیت تلویزیون تحت اداره اقای محمد هاشمی رفسنجانی. می گفت که ممنوع التصویر است و اگر هم فیلمی ضبط شود بعدا سانسور می شود و من (نگارنده) به زحمت می افتم. برای مستند کردن سخنانش که نشان بدهد ممنوع التصویر است استناد کرد به حضورش در دیدارهای رهبر انقلاب با کارگزاران نظام و گفت در این دیدارها هم وقتی برحسب اتفاق بین دو عضو دولت اقای هاشمی رفسنجانی می نشسته و دوربین هم از یک کنار فیلم می گرفته ولی باز در پخش، تصویر او در تلویزیون حذف می شده است. سالها بعد در اواخر دهه هفتاد، پس از انتقال دولت از آقای هاشمی رفسنجانی و پس از روی کارامدن دوم خردادیها بحث جدیدی در جامعه بر ضد تلویزیون به راه افتاد درباره نحوه انعکاس اخبار هاشمی رفسنجانی و مجمع تشخیص مصلحت. موضوع از این قرار بود که دوم خردادیها به پخش تصاویر هاشمی رفسنجانی در اخبار تلویزیون و کاربرد ضمیر جمع برای او معترض بودند و ان را در تقابل با رییس جمهور جدید می دانستند. حتی کار به بحث های جدی درباره جایگاه مجمع تشخیص مصلحت نظام رسید و از جمله آقای مجید انصاری که آن موقع نماینده مجلس بود به نمایندگان توصیه های جدی داشت بگونه ای رای بدهند که کار به مجمع تشخیص نکشد! اخیرا شنیدم که همین موضوع یکی از شوخی های اقای هاشمی رفسنجانی با مجید انصاری در سال های اخیری بوده که مجید انصاری عضو مجمع تشخیص شده است! دوشنبه شب هنگامی که عده ای در جماران بر سر جنازه هاشمی به سوگ نشسته بودند و عده ای هم در تلاش بودند تا تشییع او بدون حرمت شکنی برگزار شود اقای ناطق نوری در برنامه ای تلویزیونی و زنده، از تلویزیون انتقاد کرد که قدر هاشمی را در زمان حیات او ندانسته: "هاشمی تا بود این همه صحبتها کردند، حالا تجلیل میکنیم. صدا و سیما در شش شبکه هم از هاشمی بگوید بسیار خوب است اما او رفت. تا هستیم قدر هم را بدانیم." هرچه فکر کردم که در این سالهای اخیر موردی بیابم که هاشمی در تلویزیون سانسور شده باشد یا اخبار مجمع تشخیص و تصاویر آن پخش نشده باشد چیزی به خاطر نیاوردم. ظاهرا مشکل به اختلاف مبنایی میان برخی از پیشکسوتان انقلاب با طرفداران جمهوریت بر می گردد که اولی نظام را در مالکیت چهره ها و دومی آن را بر مبنای آرای مردم می خواهد.
حزب الله منتقد جریان است نه شخص
محمد دادمان
خبر کوتاه بود و غافلگیرکننده! هاشمی درگذشت...رفتنِ هاشمی حتما تکانه هایی جدی در دنیای سیاست ورزی جامعه ایرانی خواهد گذشت. اما این، مهم ترین نکته ای نیست که باید به آن توجه کرد!
حزب الله قطعا منتقدِ شخص هاشمی رفسنجانی بوده و هست. اما همه می دانیم که بیش و پیش از آن منتقد تفکری هستیم که او در لایه های مختلف جامعه ی ایرانی گسترش داد. منتقد جریان اجتماعی که او ساخت و بالنده اش کرد. منتقد گفتمان هایی که سپهر فرهنگ، اقتصاد و سیاست جامعه انقلابی مان را آلود.
ما منتقدِ چیزهایی هستیم که با رفتنِ هاشمی تمام نشده است! شخصِ هاشمی موضوعیت ندارد؛ بلکه او تا آخرین لحظه ولو در کلام خود را دنبال روی انقلاب می دانست و رهبری هم در پیام تسلیت شان به این نکته تاکید کردند.
آن چه مهم است اثرات اوست. حرفم از آن انحراف هایی ست که از ۶۸ و به دست او در مسیر جمهوری اسلامی ایجاد شد...
لیبرالیسم افسارگسیخته کارگزارنی ها، اشرافیت قجری اعتدال گراها و غرب باوری لیبرالهای وطنی هنوز هست و خواهد بود. چرا که از یک فرد خارج شده و خود را در یک اندیشه ی عمیق، گفتمان فراگیر، فرهنگ هایی در گستره ملی، جریان گسترده اجتماعی ، گروه های قدرت مند سیاسی و حتی ساختارهای مستحکم حاکمیتی بازتولید کرده است.
بیایید به مبارزه با اینها فکر کنیم...
*9 دی