به گزارش شهدای ایران، حجت الاسلام و المسلمین اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام روز یکشنبه نوزدهم دیماه در 82 سالگی دار فانی را وداع گفت.
وی تا 14 سالگی در روستای بهرمان (از توابع نوق در شهرستان رفسنجان) تحصیل کرد، سپس راهی قم شد.
سال 1327 دو سال بود که مرجعیت آیتالله العظمی بروجردی فراگیر شده بود اما حوزه به دلیل تضعیف در دوران رضاخانی هنوز آنقدر جان نگرفته بود که بتواند به تمام طلبههای جدید حجره بدهد.
به همین دلیل اکبر نوجوان به همراه پسرعمویش در خانه اخوان مرعشی (سید کاظم و سیدمهدی از روحانیون شناختهشده قم) ساکن شد، خانهای که روبهروی منزل حاجآقا روحالله خمینی (در محله یخچال قاضی) قرار داشت و این همسایگی، زندگی او را تحت تأثیر قرار داد.
او سه سال نخست را یکسره در قم ماند، بیآنکه به روستایش سری بزند. وی در این مدت سخت مشغول درس بود و از محضر اساتید مختلفی در حوزه بهره برد.
از آرزوهای نوجوانیاش حفظ قرآن بود که حافظهاش نیز توانایی آن را داشت؛ «آنچنان حافظه من قوی بود که در دوران تحصیل در همان نوق تقریباً همه اشعار شش کلاس را حفظ کرده بودم و از اول تا آخر را بدون درنگ میخواندم. وقتی آمدیم قم در سال دوم وارد ادبیات نسبتاً پیشرفتهتر حوزه شدیم. کتاب الفیه هزار بیت شعر دارد که حفظ بودم. آدم اگر آن کتاب را حفظ کند، بر ادبیات مسلط میشود. در منطق هم یک متن مختصری بود. کتاب «تهذیب» را هم حفظ کرده و علم منطق را با متن آن از بر بودم. حفظ کردن قرآن، جزء آرزوهایم بود. هر وقت میرفتیم جایی دعا میکردم و از خدا میخواستم بتوانم حافظ قرآن شوم.» [1]
«اولین بار که حج رفتم، خیلی جوان بودم. حدوداً سال 1329 بود که با پدر و مادرم رفتم. چون طلبه بودم، مرا برای ترجمه بردند. جوان بودم و آرزوهای زیادی داشتم. یکی از آرزوها خیلی برایم مهم بود. زیر ناودان طلای معروف، از خدا خواستم خادم قرآن باشم. آن موقع حفظ قرآن و تفسیر قرآن را از خدا خواستم و خدا دعای مرا مستجاب کرد.» [2]
شنیده بود آقای بروجردی به کسانی که قرآن و اشعار را حفظ کرده باشند جایزه میدهد. اواخر سال دوم تا اوایل سال سوم تحصیلی حوزه در یک جلسه روضه پیش آیتالله بروجردی رفت و نامهای به دست او داد: «ایشان همانجا نامه را خواندند و گفتند الان حاضری امتحان بدهی؟ گفتم بله. [3] دو زانو نشستند و شال کمرشان را تنظیم کردند و از من سوال کردند از هر سه موضوع هم سوال کردند از الفیه شعر سختی را پرسیدند و خواندم از قرآن هم بخشی از آیه «مَا نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْهَا» (سوره بقره آیه 106) را خواندند، و گفتند ادامه بده و من ادامه دادم. آیتالله بروجردی در همان جلسه از جیب خود پولی درآوردند و فکر میکنم 25 یا 20 تومان به من دادند. البته آن موقع 20 تومان برای ما طلبهها پول زیادی بود. دستور دادند برای من شهریه مقرر کنند. آن موقع شهریه را به طلبههایی میدادند که به لمعه رسیده باشند ولی به خاطر همین امتحان از سیوطی به من شهریه دادند؛ ماهی 9 تومان و آنجا یکی از اعضای دفترشان (آقای حاج محمد حسین اعلم) میخواستند محبت کنند که مرا به دفترشان بردند و یک دست لباس مستعمل به من دادند و به من برخورد و گریه کردم و عبا را انداختم و رفتم.» [4]
پینوشت:
1. گفتوگوی آیتالله هاشمی با جمعی از نوجوانان گروه کودک و نوجوان شبکه اول سیما (برنامه نیمرخ)، 3 تیر 1377
2. گفتوگوی آیتالله هاشمی با ویژهبرنامه تلویزیونی دین و خرافات، 20 بهمن 1387
3. گفتوگوی آیتالله هاشمی با جمعی از نوجوانان گروه کودک و نوجوان شبکه اول سیما (برنامه نیمرخ)، 3 تیر 1377
4. مصاحبه آیتالله هاشمی با روزنامه همشهری، 21 تیر 1383
* فارس