«معمای شاه» به دلیل نگاه مستندگونه خود، بسیاری از منتقدان مغرض و بی نام و نشان را به واکنش وادار کرده، تا علیه این سریال جبههگیری کنند و به بهانه نقد آن، نیات درونی خود را آشکار سازند.
شهدای ایران: تاریخ معاصر ایران یکی از موضوعات جذاب برای تبدیل شدن به فیلم و سریال است، که بارها مورد استفاده فیلمسازان متعددی قرار گرفته و فیلمهای بسیاری بر اساس این بازه زمانی ساخته شده است.
این مسئله بخصوص بعد از انقلاب و در صدا و سیما رشد بیشتری داشته است. آثاری چون «هزار دستان»، «میرزا کوچک خان جنگلی»، «امیرکبیر» و... بخشی کوچک از مجموعه آثاری است که در مورد تاریخ معاصر ساخته شده است.
نقدی مغرضانه بر بیانی صادقانه
سریال معمای شاه اولین سریال عظیم رسانه ملی است که علاوه بر تعداد بالای قسمتهای آن، به شخص «محمدرضا شاه پهلوی» می پردازد. این موضوع به خودی خود حساسیت برانگیز است؛ بخصوص این که با توجه به جایگاه این شخصیت با کاراکترهای فراوانی روبرو هستیم که هر کدام به تنهایی پتانسیل لازم برای تبدیل شدن به اثری مستقل را دارند.
این سریال همچنین با توجه به حجم اتفاقاتی که دربردارد حتما دارای نگاهی جانبدارانه خواهد بود و فیلمساز نمی تواند نسبت به موضوعی که انتخاب کرده است، بی طرف باشد؛ اما این بی طرفی نباید مانع از این باشد که در بیان تاریخی دچار لکنت و سویه ای باشد که حقیقت را فدای نگاهی کند که به قول بعضی از منتقدان، حکومتی و سفارشی است.
اما آنچه محل بحث این نوشتار است، این نیست که محمدرضا ورزی چقدر مسیر را درست طی کرده یا نه؛ بلکه موضوع این است که چرا نقدهای منتفی علیه این سریال بسیار بیشتر از نقدهای مثبت یا حتی نقدهای بی طرفانه است. این درست که معمای شاه در ساختار و روایت قصه دچار اشکالات جدی است، موردی که در نقدهای مغرضانه به آن توجهی نمی شود و به بهانه نقد این سریال قصد تطهیر شاهی را دارند که فساد و سرسپردگی او نسبت به قدرت های استعماری آمریکا و انگلیس و رژیم صهیونیستی چیز پنهانی نیست، اما در فضای مجازی نیز شاهد پیام هایی هستیم که مدام دست به دست می چرخد و موضوع اغلب آنها این است که معمای شاه یک دروغ تاریخی است و کمپین تحریم این سریال را به راه انداخته اند. در همه این پیام ها به خدمات پهلوی اول و دوم اشاره می شود.
مثلا بزرگترین و مقتدرترین ارتش دنیا توسط محمد رضا شاه ایجاد شده و اشاره ای به این گفته کارتر نمی شود که ایران را حیات خلوت آمریکا خوانده است، یا از برگزاری جشنواره های بین المللی تهران یاد می شود، اما اشاره ای به اعمال شدید سانسور نمی شود که کارگردانانی مثل «علی حاتمی»، «داریوش مهرجویی»، «مسعود کیمیایی» از فیلمسازانی بودند که که اغلب آثارشان زیر قیچی سانسور پهلوی پاره پاره شد.
حتی هنرمند رانده شده و قدر نادیده ای چون «سهراب شهیدثالث» به دلایل واهی رژیم پهلوی زیر نگاه ممیزی مدیران فرهنگی پهلوی بود و حتی از طرف ساواک نیز احضار شده بود، در حالی که نه فعال انقلابی بود و نه نگاهی مذهبی داشت. او در دو اثر خود «یک اتفاق ساده» و «طبیعت بی جان» داستانی را با نگاهی واقع گرا روایت می کرد که به مذاق رژیم خوش نمی آمد.
چرا منتقدان معمای شاه در کنار اشاره به هنرپروری شاه به هنرمند گریزی این دوره اشاره نمی کنند. هر چند که این انتقادات از سوی منتقدان صاحب نام نیست، اما همین انتقادات سطحی و مغرضانه نیز زنگ خطری است که باید جدی گرفته شود. این نقدها اگر متوجه سریال بود و چندان مهم نبود، اما جای تامل اینجاست که منتقدان بی نام معمای شاه قصد دارند به بهانه نقد سریال نظام را زیر سوال ببرند و زیر سایه نقد معمای شاه جمهوری اسلامی را نقد کنند.
مهمترین نقدی که به سریال وارد است همین نگاه تقریبا بی طرفانه ورزی به شاه است و اینکه معمای شاه یک سند تصویری از نیم قرن پادشاهی آمریکا و انگلیس و نه محمدرضا شاه در ایران است. ورزی باید به جای پرداختن به روایت تاریخی صرف، کمی به درام داستان نیز فکر می کرد.
اتفاقا منتقدان مغرض همین نگاه مستندوار ورزی به تاریخ را تحمل نمی کنند و برای فرار از آن شروع به روایت سازی می کنند تا به اصطلاح شاه را تطهیر کنند یا نماز خواندن تبلیغی شاه در حرم حضرت معصومه را بزرگ می کنند و یا بر محرم شدن او تکیه می کنند تا مثلا از شاه پهلوی چهره ای مذهبی بسازند.
معلوم هم نیست از نقدهای این چنینی و حمایت از رژیمی که آمریکاییها و انگلیسیها به بی کفایتی او اذعان دارند، چه نفعی می برند؟
جای تاسف این جاست که چرا از این سریال که بخشی مهم از چرایی انقلاب اسلامی را پاسخ می دهد، حمایت نمی کنند.
هنوز سریال به بخش مهم آن یعنی آغاز انقلاب امام خمینی نرسیده و لازم است برای شبهه افکنی مخالفان مغرض سریال معمای شاه که مخالفان انقلاب هم هستند، فکری شود که نقد این اثر توسط مدیران فرهنگی و کارشناسان تاریخی یکی از این راه هاست.
کاش در این سریال با نگاهی تحلیلی تر به وقایع تاریخی روبرو بودیم که در این صورت حجم انتقادات مغرضانه کمتر می شد، اما این انتقادات نباید گروه سازنده را نسبت به راهی که در پیش گرفته اند، دلسرد کند. قطعا ایراداتی به سریال معمای شاه وارد است که البته طبیعی است. هیچ اثر هنری وجود ندارد که خالی از اشتباه باشد، بخصوص این که این سریال برای مخاطبان عام ساخته شده و باید طیف وسیعی از مخاطبان با آن ارتباط بگیرند.
این فراوانی مخاطب مسلما کار را برای انتخاب زبانی که هم استاندارهای سینمایی را رعایت کند و هم اینکه با عموم مخاطب ارتباط برقرار کند، نمی تواند خالی از اشتباه باشد، اما این اشتباهات به معنای دروغ پردازی و تاریخ سازی نیست. معمای شاه در بیان خود صادق است؛ ولی ممکن است در این بیان صادقانه گاهی دچار لکنت شود.
*دفاع پرس
این مسئله بخصوص بعد از انقلاب و در صدا و سیما رشد بیشتری داشته است. آثاری چون «هزار دستان»، «میرزا کوچک خان جنگلی»، «امیرکبیر» و... بخشی کوچک از مجموعه آثاری است که در مورد تاریخ معاصر ساخته شده است.
نقدی مغرضانه بر بیانی صادقانه
سریال معمای شاه اولین سریال عظیم رسانه ملی است که علاوه بر تعداد بالای قسمتهای آن، به شخص «محمدرضا شاه پهلوی» می پردازد. این موضوع به خودی خود حساسیت برانگیز است؛ بخصوص این که با توجه به جایگاه این شخصیت با کاراکترهای فراوانی روبرو هستیم که هر کدام به تنهایی پتانسیل لازم برای تبدیل شدن به اثری مستقل را دارند.
این سریال همچنین با توجه به حجم اتفاقاتی که دربردارد حتما دارای نگاهی جانبدارانه خواهد بود و فیلمساز نمی تواند نسبت به موضوعی که انتخاب کرده است، بی طرف باشد؛ اما این بی طرفی نباید مانع از این باشد که در بیان تاریخی دچار لکنت و سویه ای باشد که حقیقت را فدای نگاهی کند که به قول بعضی از منتقدان، حکومتی و سفارشی است.
اما آنچه محل بحث این نوشتار است، این نیست که محمدرضا ورزی چقدر مسیر را درست طی کرده یا نه؛ بلکه موضوع این است که چرا نقدهای منتفی علیه این سریال بسیار بیشتر از نقدهای مثبت یا حتی نقدهای بی طرفانه است. این درست که معمای شاه در ساختار و روایت قصه دچار اشکالات جدی است، موردی که در نقدهای مغرضانه به آن توجهی نمی شود و به بهانه نقد این سریال قصد تطهیر شاهی را دارند که فساد و سرسپردگی او نسبت به قدرت های استعماری آمریکا و انگلیس و رژیم صهیونیستی چیز پنهانی نیست، اما در فضای مجازی نیز شاهد پیام هایی هستیم که مدام دست به دست می چرخد و موضوع اغلب آنها این است که معمای شاه یک دروغ تاریخی است و کمپین تحریم این سریال را به راه انداخته اند. در همه این پیام ها به خدمات پهلوی اول و دوم اشاره می شود.
مثلا بزرگترین و مقتدرترین ارتش دنیا توسط محمد رضا شاه ایجاد شده و اشاره ای به این گفته کارتر نمی شود که ایران را حیات خلوت آمریکا خوانده است، یا از برگزاری جشنواره های بین المللی تهران یاد می شود، اما اشاره ای به اعمال شدید سانسور نمی شود که کارگردانانی مثل «علی حاتمی»، «داریوش مهرجویی»، «مسعود کیمیایی» از فیلمسازانی بودند که که اغلب آثارشان زیر قیچی سانسور پهلوی پاره پاره شد.
حتی هنرمند رانده شده و قدر نادیده ای چون «سهراب شهیدثالث» به دلایل واهی رژیم پهلوی زیر نگاه ممیزی مدیران فرهنگی پهلوی بود و حتی از طرف ساواک نیز احضار شده بود، در حالی که نه فعال انقلابی بود و نه نگاهی مذهبی داشت. او در دو اثر خود «یک اتفاق ساده» و «طبیعت بی جان» داستانی را با نگاهی واقع گرا روایت می کرد که به مذاق رژیم خوش نمی آمد.
چرا منتقدان معمای شاه در کنار اشاره به هنرپروری شاه به هنرمند گریزی این دوره اشاره نمی کنند. هر چند که این انتقادات از سوی منتقدان صاحب نام نیست، اما همین انتقادات سطحی و مغرضانه نیز زنگ خطری است که باید جدی گرفته شود. این نقدها اگر متوجه سریال بود و چندان مهم نبود، اما جای تامل اینجاست که منتقدان بی نام معمای شاه قصد دارند به بهانه نقد سریال نظام را زیر سوال ببرند و زیر سایه نقد معمای شاه جمهوری اسلامی را نقد کنند.
مهمترین نقدی که به سریال وارد است همین نگاه تقریبا بی طرفانه ورزی به شاه است و اینکه معمای شاه یک سند تصویری از نیم قرن پادشاهی آمریکا و انگلیس و نه محمدرضا شاه در ایران است. ورزی باید به جای پرداختن به روایت تاریخی صرف، کمی به درام داستان نیز فکر می کرد.
اتفاقا منتقدان مغرض همین نگاه مستندوار ورزی به تاریخ را تحمل نمی کنند و برای فرار از آن شروع به روایت سازی می کنند تا به اصطلاح شاه را تطهیر کنند یا نماز خواندن تبلیغی شاه در حرم حضرت معصومه را بزرگ می کنند و یا بر محرم شدن او تکیه می کنند تا مثلا از شاه پهلوی چهره ای مذهبی بسازند.
معلوم هم نیست از نقدهای این چنینی و حمایت از رژیمی که آمریکاییها و انگلیسیها به بی کفایتی او اذعان دارند، چه نفعی می برند؟
جای تاسف این جاست که چرا از این سریال که بخشی مهم از چرایی انقلاب اسلامی را پاسخ می دهد، حمایت نمی کنند.
هنوز سریال به بخش مهم آن یعنی آغاز انقلاب امام خمینی نرسیده و لازم است برای شبهه افکنی مخالفان مغرض سریال معمای شاه که مخالفان انقلاب هم هستند، فکری شود که نقد این اثر توسط مدیران فرهنگی و کارشناسان تاریخی یکی از این راه هاست.
کاش در این سریال با نگاهی تحلیلی تر به وقایع تاریخی روبرو بودیم که در این صورت حجم انتقادات مغرضانه کمتر می شد، اما این انتقادات نباید گروه سازنده را نسبت به راهی که در پیش گرفته اند، دلسرد کند. قطعا ایراداتی به سریال معمای شاه وارد است که البته طبیعی است. هیچ اثر هنری وجود ندارد که خالی از اشتباه باشد، بخصوص این که این سریال برای مخاطبان عام ساخته شده و باید طیف وسیعی از مخاطبان با آن ارتباط بگیرند.
این فراوانی مخاطب مسلما کار را برای انتخاب زبانی که هم استاندارهای سینمایی را رعایت کند و هم اینکه با عموم مخاطب ارتباط برقرار کند، نمی تواند خالی از اشتباه باشد، اما این اشتباهات به معنای دروغ پردازی و تاریخ سازی نیست. معمای شاه در بیان خود صادق است؛ ولی ممکن است در این بیان صادقانه گاهی دچار لکنت شود.
*دفاع پرس