مادر شهید دل پری از بنیاد شهید داشت ، او می گفت اصلا از عملکرد بنیاد راضی نیست و آنها را نخواهد بخشید ، می گفت من دو تا پسر داشتم که یکی از آنها شهید شد ، پدر خانواده سال 59 فوت کرد و بهرام هم سال 63 شهید شد ، من یکه و تنها 6 پسر و دختر را با کارگری بزرگ کردم .
شهدای ایران: اجلاسیه چهار هزار شهید استان گلستان باعث شد تا پای درد و دل های مادران شهدا بنشینیم و پای ثابت گلایه ها کم کاری های بنیاد شهید و نهادهای متولی بود .
به گزارش گلستان ما، اولین اجلاسیه ملی چهار هزار شهید استان گلستان باعث شد تا یاد شهدا و عیادت از خانواده های آنها بار دیگر در مقیاس وسیع و استانی انجام شود ، کاری که سالها در غفلت مدیران خاک می خورد و امروز با رفتن در منازل شهدا یک پای صحبت اکثر آنها گله هایی است که از مسئولین متولی دارند .
اجلاسیه چهار هزار شهید استان گلستان فرصت و برکتی شد تا این غفلت های نهادینه شده شخم بخورد و درد و دل های مادران شهدا از طریق رسانه ها به گوش مسئولان ذیربط برسد .
طی چند بازدیدی که از چند خانواده شهید توسط اهالی رسانه داشتم متوجه شدم که واقعا طی این سالها در حق خانواده های شهدا و توجه به این دلسوختگان و فرزنددادگان در راه انقلاب خیلی کم است و یک غفلت عجیب صورت گرفته است .
یکی از اداراتی که بیشترین گلایه از آن در بین خانواده های شهدای گلستانی وجود دارد بنیاد شهید و امور ایثار گران است ، در دیدار عصر شنبه مادر شهید علی بیارجمندی که یکه و تنها در منزلش در خیابان ایرانمهر گرگان زندگی می کند، گله های فراوانی داشت از وعده هایی که هیچوقت محقق نشده ، از نحوه تمدید دفترچه بیمه بصورت 5 ماه به 5 ماه تا وام و سفر مشهد و ....
اما عصر امروز هم توفیقی شد تا به روستای هاشم آباد گرگان منزل شهید بهرام غریب آزادی برویم ، مادر شهید دل پری از بنیاد شهید داشت ، او می گفت اصلا از عملکرد بنیاد راضی نیست و آنها را نخواهد بخشید ، می گفت من دو تا پسر داشتم که یکی از آنها شهید شد ، پدر خانواده سال 59 فوت کرد و بهرام هم سال 63 شهید شد ، من یکه و تنها 6 پسر و دختر را با کارگری بزرگ کردم .
تنها انتظارم این بود که تنها پسر باقی مانده از خانواده ما جایی مشغول کار باشد تا بتواند به این خانواده پرجمعیت نان برساند چون من دیگر توان ندارم و یک چشمم نابینا شده است ، تنها کاری که کردند یک مجوز نانوایی دادند که آن هم روزی سه تا کیسه پخت می کند و خوراک دامها می شود چون روستایی به این کوچکی دو تا نانوایی دارد و اکثرا هم از گرگان وقتی به منزل بر می گردند نان خود را تهیه می کنند .
مادر شهید ناراحت بود از اینکه وعده سفر زیارتی مشهد داده شد اما به آنها گفتند 100 هزار تومان واریز کنید تا شما را به مشهد ببریم و گلایه هایی دیگر که جای مطرح کردن نیست .
با نگاهی به زندگی خانواده های شهدا به این نتیجه می رسیم که اکثر آنها از طبقه مستضعف و روستایی جامعه هستند که توان ایجاد رابطه با ادارات و گرفتن حق خود را نداشته و صفا و خلوص نیت آنها و اینکه فرزندشان را در راه خدا داده اند سبب می شود که به این نهادها مراجعه نکنند .
اما آیا برای بنیاد شهید کار سختی است که بتواند با یک برنامه ریزی سالانه به این خانواده های شهدا سرکشی کند ؟ مگر ما چند خانواده شهید در گلستان داریم ؟ مگر چند تا پدر و مادر شهد زنده هستند که اینگونه آنها را فراموش کرده ایم ؟
به گزارش گلستان ما، اولین اجلاسیه ملی چهار هزار شهید استان گلستان باعث شد تا یاد شهدا و عیادت از خانواده های آنها بار دیگر در مقیاس وسیع و استانی انجام شود ، کاری که سالها در غفلت مدیران خاک می خورد و امروز با رفتن در منازل شهدا یک پای صحبت اکثر آنها گله هایی است که از مسئولین متولی دارند .
اجلاسیه چهار هزار شهید استان گلستان فرصت و برکتی شد تا این غفلت های نهادینه شده شخم بخورد و درد و دل های مادران شهدا از طریق رسانه ها به گوش مسئولان ذیربط برسد .
طی چند بازدیدی که از چند خانواده شهید توسط اهالی رسانه داشتم متوجه شدم که واقعا طی این سالها در حق خانواده های شهدا و توجه به این دلسوختگان و فرزنددادگان در راه انقلاب خیلی کم است و یک غفلت عجیب صورت گرفته است .
یکی از اداراتی که بیشترین گلایه از آن در بین خانواده های شهدای گلستانی وجود دارد بنیاد شهید و امور ایثار گران است ، در دیدار عصر شنبه مادر شهید علی بیارجمندی که یکه و تنها در منزلش در خیابان ایرانمهر گرگان زندگی می کند، گله های فراوانی داشت از وعده هایی که هیچوقت محقق نشده ، از نحوه تمدید دفترچه بیمه بصورت 5 ماه به 5 ماه تا وام و سفر مشهد و ....
اما عصر امروز هم توفیقی شد تا به روستای هاشم آباد گرگان منزل شهید بهرام غریب آزادی برویم ، مادر شهید دل پری از بنیاد شهید داشت ، او می گفت اصلا از عملکرد بنیاد راضی نیست و آنها را نخواهد بخشید ، می گفت من دو تا پسر داشتم که یکی از آنها شهید شد ، پدر خانواده سال 59 فوت کرد و بهرام هم سال 63 شهید شد ، من یکه و تنها 6 پسر و دختر را با کارگری بزرگ کردم .
تنها انتظارم این بود که تنها پسر باقی مانده از خانواده ما جایی مشغول کار باشد تا بتواند به این خانواده پرجمعیت نان برساند چون من دیگر توان ندارم و یک چشمم نابینا شده است ، تنها کاری که کردند یک مجوز نانوایی دادند که آن هم روزی سه تا کیسه پخت می کند و خوراک دامها می شود چون روستایی به این کوچکی دو تا نانوایی دارد و اکثرا هم از گرگان وقتی به منزل بر می گردند نان خود را تهیه می کنند .
مادر شهید ناراحت بود از اینکه وعده سفر زیارتی مشهد داده شد اما به آنها گفتند 100 هزار تومان واریز کنید تا شما را به مشهد ببریم و گلایه هایی دیگر که جای مطرح کردن نیست .
با نگاهی به زندگی خانواده های شهدا به این نتیجه می رسیم که اکثر آنها از طبقه مستضعف و روستایی جامعه هستند که توان ایجاد رابطه با ادارات و گرفتن حق خود را نداشته و صفا و خلوص نیت آنها و اینکه فرزندشان را در راه خدا داده اند سبب می شود که به این نهادها مراجعه نکنند .
اما آیا برای بنیاد شهید کار سختی است که بتواند با یک برنامه ریزی سالانه به این خانواده های شهدا سرکشی کند ؟ مگر ما چند خانواده شهید در گلستان داریم ؟ مگر چند تا پدر و مادر شهد زنده هستند که اینگونه آنها را فراموش کرده ایم ؟