کارگردان فیلم سینمایی«سیانور» گفت: من به هیچ عنوان دستیار حاتمیکیا در فیلمهایش نبودم؛ اما از لحظههایی که در فیلم وی بازی میکردم استفاده کردم تا بتوانم از نحوه فیلمسازیاش درس بگیرم. حاتمیکیا استاد است و به قیاس خودم با او افتخار میکنم.
به گزارش شهدای ایران به نقل از تسنیم، «سیانور»، فیلمی که بهروز شعیبی آن را کارگردانی کرده است و محمود رضوی تهیهکنندگی. فیلمی که چند وقتی است روی پرده سینما آمده و با سهم اندک خود از سینماهای کشور توانسته است جمع کثیری از مخاطبان را به سمت سالنها گسیل دارد.
این فیلم در راه اکران با نامهربانیهای بسیاری رو به رو بوده است و به نظر میرسد که این نامهربانیها هنوز هم ادامه دارد؛ اما از نوع غیر ملموسش. نامهربانیهایی از نوع «اختصاص سینماهای اندک به یک فیلم ارزشی». البته این موضوع چیز عجیبی نیست کمی مطالعه در تاریخ سینما ایران میخواهد تا متوجه شوید که چه فیلمهای وجود داشتهاند که قربانی تنگ نظری برخی مدیران فرهنگی شدهاند. گذر کنیم.
«سیانور» داستان برههای از تاریخ سیاسی ایران است که در سینمای ایران کمتر مورد توجه قرار گرفته است؛ یعنی «مجاهدین خلق»، مجاهدانی که هنوز منافق نشده بودند. افرادی مثل مجید شریف واقفی.
این فیلم توانسته است با فیلمنامهای قوی چهرهای درست از وقایع سال 50-54 را به نمایش در بیاورد. شاید اگر اسم نیروهای ساواک را بیاوریم، فردی با هیکل بزرگ و سیبلهای بلند و بسیار زورگو به خاطرمان بیاید؛ تصویری که غالباً برای فرماندههای عراق به ذهن متبادر میکند و این سؤال را برای نسل جوان کشورمان به میان میآورد که اگر فرماندهان عراقی انقدر به اصطلاح بیفکر و بیدرایت بودند چرا جنگ تحمیلی هشت سال به طول انجامید؟«قبول کنیم که نسل جدید کشورمان کمی از نسل قبل خود باهوشتر هستند».
«سیانور» توانسته است تصوری درست از وقایع را به تصویر کشد، شاید هم این استقبال گسترده از«سیانور» به همین علت است. در این فیلم مهدی هاشمی یکی از ماموران ساواک است به نام بهمنش، ماموری که بسیار باهوش و فراست است.
میزگرد خبرگزاری تسنیم با عوامل فیلم «سیانور» با حضور بهروز شعیبی(کارگردان)، سید محمود رضوی(تهیهکننده) و مسعود احمدیان(نویسنده) برگزار شد. بخش اول این گفتوگو را (اینجا) و بخش دوم را (اینجا) میتوانید مشاهده کنید. در ادامه بخش سوم این گفتوگو با مشاهده میکنید:
یکی از نقطه قوتهای فیلم «سیانور» به نظر میرسد پربازیگر بودن آن است و بازیگران هر کدام شخصیت قائل به خودشان را دارند، یعنی شما هیچ دو بازیگری را نمیبینید که شخصیت شبیه به هم داشته باشند و رفتارشان راجع به یک ماجرا مشابه هم باشد و هر کدام موضع دقیق و شخصی خودشان را در فیلم دارند، این میتواند دقت فیلمنامه را برساند و هم دقت کارگردانی که حتی شخصیتها نسبت به همدیگر یک تفاوت جدی داشته باشند و کسی در این فیلم سیاه لشکر نیست یا نیامده است که صرفاً مکمل باشد. یعنی همسر آقای شریف واقفی یک موضع دارد و معلوم است با همسرش چگونه است و هر کدام از زاویه خودشان ورود میکنند این را راجع به ریز خصوصیات و شخصیتها مطالعه کرده بودید، یا توضیحی داده بودند که این شخصیت باید اینگونه باشد؟
شعیبی: سوال شما را در سه بخش میتوان توضیح داد؛ اول اینکه آن مقطع از تاریخ، مقطع متنوعی بوده یعنی آدمها در معرض انتخاب بودند و هر کدام با توجه به انتخابی که داشتند، تعریف جدیدی را در زندگی خود وارد میکردند، یعنی یک آیندهای را برای خودشان میساختند که آن آینده برای بسیار در حال حاضر هم وجود دارد. بخش دومش آن انتخاب درست آقای احمدیان برای پرسوناژهای خوب بود، یعنی ساختمان و چیدمانی که آقای احمدیان کرده بود این تنوع را به ما میداد و با جزئیات به آدمها پرداخته بود. مثلا وقتی لیلا را میگذاریم، هنگامهای که طراحی آقای احمدیان است، دیگر شبیه لیلا نیست، برای او یک مختصات دیگری چیدند، اگر وحید افراخته وجود دارد در قصه، مختصاتش قاعدتاً در تاریخ هم همینطور با تقی شهرام متفاوت است و به دقت آقای احمدیان اینها را کنار هم چیده است.
من برای شروع این کار دو منبع داشتیم، یک گپی که با آقای احمدیان داشتم و دوم مطالعهای بود که من مجبور بودم داشته باشم تا اطلاعات خودم راجع به این موضوع را افزایش دهم چرا که معتقدم باید کاری انجام میدهم برایم تعریفی داشته باشد. تمام سعیام را کردم تا جزئیات داخل فیلمنامه را از دست ندهم، یعنی وقتی ما راجع به شخصیتها کار میکنیم تا لباس آنها که با آیدین ظریف مینشینیم و کار میکنیم، تا نورپردازی لوکیشنهای مختلف را از هم متمایز کنیم. مثلاً رنگی که خانه امیر فخرا دارد در مقایسه با خانه تقی شهرام متفاوت است، یا چیدمان خانه مجید شریف واقفی با تقی شهرام کاملاً متفاوت است و همه این جزئیات باعث شده است شخصیت سازیها کامل شود.
بازی ساواکیها هم کاملاً با هم متفاوت است.
شعیبی: بله، ما سعی کردیم در این فیلم به تمام جزئیات دقت داشته باشیم.
آقای رضوی خودتان به جمعبندی رسیدید که نقش شریف واقفی را آقای شعیبی بازی کند؟
رضوی: نه، ما برای نقش شریف واقفی با بیش از 50 نفر صحبت کردیم که از بین این افراد 8 استار و سوپراستار سینما بودند؛ اما متأسفانه هیچ کدام قبول نکردند که در این فیلم ایفای نقش کنند.
بالاخره فیلم راجع به منافقین است و طبیعیای است که برخی از بازی در آن خوداری کنند. شاید هم میترسند که برچسب بخورند.
احمدیان: ما در «سیانور» درباره سازمان مجاهدینی صحبت میکنیم که هنوز لقب منافق نگرفتهاند، یک بخشی همین است که شما میفرمایید نگران هستند برچسب بخورند.
شعیبی: یک بخشی به برچسبهای بعدی برمیگردد بخش دیگرش به خاطره این است که اصلاً اطلاعاتی راجع به مجاهدین ندارند. به قول آقای احمدیان ما در فیلم «سیانور» راجع به سازمان مجاهدینی کار میکنیم که هنوز لقب منافق ندارد. ما به تاریخ سازمان مجاهدین بعد از انقلاب کاری نداریم ما راجع به دورهای کار میکنیم که اینها جزء بدنۀ انقلاب هستند، جزء گروههایی هستند که هنوز میخواهند به انقلاب متکی باشند، نیروهای علیه شاه هستند ولی نکته دومی که وجود داشت این است که فضای فیلمهایی که راجع به تاریخ معاصر مخصوصاً پهلوی ساخته میشود آدمها را هم میترساند یعنی من میگویم اگر آن بخش را فراموش کنیم، آن بخشی که نقش را قبول نمیکند، نگاه نمیکنند این نقش برای چه دورهای است.
نه همین که فیلم سیاسی را چه کسی دارد میسازد نه، چطوری میسازند نه، اصلا ما نرویم، تنمان را به آب نزنیم، نوعی عافیتطلبی است که همه نود و اندی بازیگران ما آن را دارند، چون سینما را با تعریف تفکریاش خیلی نمیخواهند با تعریف تبلیغاتی میخواهند ولی یک گروهی هم که اتفاقاً بازیگران فنی بودند، اعتمادی که میخواستند بکنند به یک کاری که راجع به دوره پهلوی دارد ساخته میشود همه تصوراتی که به ذهنشان میآمد کارهایی بود که در این چند سال دیده بودند.
رضوی: برای بازی در نقش شریف واقفی آقای شعیبی افرادی را پیشنهاد دادند که و همه آنها افرادی همه افراد خوبی بودند ولی به اندازه آقای شعیبی اسم و شهرت داشتند و من از ایشان خواهش کردم و گفتم شما که خودتان اینجا هستید و هم بازیگر خوبی هستید، هم از نظر شباهت ظاهری به عکسهایی که ما از آقای شریفواقفی داریم شبیه هستید، لطف کن و نقش شریف واقفی را خود ایفا کن. اما قبول نمیکرد، حتی تا روز آخر هم مقاومت کرد، یعنی آخرین بازیگری که ما بستیم بازیگر نقش شریفواقفی بود فکر کنم کلید هم زده بودیم.
شعیبی: حدود چهار روز به فیلمبرداری نقش مانده بود که قبول کردم تا در این نقش را ایفا کنم.
این فیلم در راه اکران با نامهربانیهای بسیاری رو به رو بوده است و به نظر میرسد که این نامهربانیها هنوز هم ادامه دارد؛ اما از نوع غیر ملموسش. نامهربانیهایی از نوع «اختصاص سینماهای اندک به یک فیلم ارزشی». البته این موضوع چیز عجیبی نیست کمی مطالعه در تاریخ سینما ایران میخواهد تا متوجه شوید که چه فیلمهای وجود داشتهاند که قربانی تنگ نظری برخی مدیران فرهنگی شدهاند. گذر کنیم.
«سیانور» داستان برههای از تاریخ سیاسی ایران است که در سینمای ایران کمتر مورد توجه قرار گرفته است؛ یعنی «مجاهدین خلق»، مجاهدانی که هنوز منافق نشده بودند. افرادی مثل مجید شریف واقفی.
این فیلم توانسته است با فیلمنامهای قوی چهرهای درست از وقایع سال 50-54 را به نمایش در بیاورد. شاید اگر اسم نیروهای ساواک را بیاوریم، فردی با هیکل بزرگ و سیبلهای بلند و بسیار زورگو به خاطرمان بیاید؛ تصویری که غالباً برای فرماندههای عراق به ذهن متبادر میکند و این سؤال را برای نسل جوان کشورمان به میان میآورد که اگر فرماندهان عراقی انقدر به اصطلاح بیفکر و بیدرایت بودند چرا جنگ تحمیلی هشت سال به طول انجامید؟«قبول کنیم که نسل جدید کشورمان کمی از نسل قبل خود باهوشتر هستند».
«سیانور» توانسته است تصوری درست از وقایع را به تصویر کشد، شاید هم این استقبال گسترده از«سیانور» به همین علت است. در این فیلم مهدی هاشمی یکی از ماموران ساواک است به نام بهمنش، ماموری که بسیار باهوش و فراست است.
میزگرد خبرگزاری تسنیم با عوامل فیلم «سیانور» با حضور بهروز شعیبی(کارگردان)، سید محمود رضوی(تهیهکننده) و مسعود احمدیان(نویسنده) برگزار شد. بخش اول این گفتوگو را (اینجا) و بخش دوم را (اینجا) میتوانید مشاهده کنید. در ادامه بخش سوم این گفتوگو با مشاهده میکنید:
یکی از نقطه قوتهای فیلم «سیانور» به نظر میرسد پربازیگر بودن آن است و بازیگران هر کدام شخصیت قائل به خودشان را دارند، یعنی شما هیچ دو بازیگری را نمیبینید که شخصیت شبیه به هم داشته باشند و رفتارشان راجع به یک ماجرا مشابه هم باشد و هر کدام موضع دقیق و شخصی خودشان را در فیلم دارند، این میتواند دقت فیلمنامه را برساند و هم دقت کارگردانی که حتی شخصیتها نسبت به همدیگر یک تفاوت جدی داشته باشند و کسی در این فیلم سیاه لشکر نیست یا نیامده است که صرفاً مکمل باشد. یعنی همسر آقای شریف واقفی یک موضع دارد و معلوم است با همسرش چگونه است و هر کدام از زاویه خودشان ورود میکنند این را راجع به ریز خصوصیات و شخصیتها مطالعه کرده بودید، یا توضیحی داده بودند که این شخصیت باید اینگونه باشد؟
شعیبی: سوال شما را در سه بخش میتوان توضیح داد؛ اول اینکه آن مقطع از تاریخ، مقطع متنوعی بوده یعنی آدمها در معرض انتخاب بودند و هر کدام با توجه به انتخابی که داشتند، تعریف جدیدی را در زندگی خود وارد میکردند، یعنی یک آیندهای را برای خودشان میساختند که آن آینده برای بسیار در حال حاضر هم وجود دارد. بخش دومش آن انتخاب درست آقای احمدیان برای پرسوناژهای خوب بود، یعنی ساختمان و چیدمانی که آقای احمدیان کرده بود این تنوع را به ما میداد و با جزئیات به آدمها پرداخته بود. مثلا وقتی لیلا را میگذاریم، هنگامهای که طراحی آقای احمدیان است، دیگر شبیه لیلا نیست، برای او یک مختصات دیگری چیدند، اگر وحید افراخته وجود دارد در قصه، مختصاتش قاعدتاً در تاریخ هم همینطور با تقی شهرام متفاوت است و به دقت آقای احمدیان اینها را کنار هم چیده است.
من برای شروع این کار دو منبع داشتیم، یک گپی که با آقای احمدیان داشتم و دوم مطالعهای بود که من مجبور بودم داشته باشم تا اطلاعات خودم راجع به این موضوع را افزایش دهم چرا که معتقدم باید کاری انجام میدهم برایم تعریفی داشته باشد. تمام سعیام را کردم تا جزئیات داخل فیلمنامه را از دست ندهم، یعنی وقتی ما راجع به شخصیتها کار میکنیم تا لباس آنها که با آیدین ظریف مینشینیم و کار میکنیم، تا نورپردازی لوکیشنهای مختلف را از هم متمایز کنیم. مثلاً رنگی که خانه امیر فخرا دارد در مقایسه با خانه تقی شهرام متفاوت است، یا چیدمان خانه مجید شریف واقفی با تقی شهرام کاملاً متفاوت است و همه این جزئیات باعث شده است شخصیت سازیها کامل شود.
بازی ساواکیها هم کاملاً با هم متفاوت است.
شعیبی: بله، ما سعی کردیم در این فیلم به تمام جزئیات دقت داشته باشیم.
آقای رضوی خودتان به جمعبندی رسیدید که نقش شریف واقفی را آقای شعیبی بازی کند؟
رضوی: نه، ما برای نقش شریف واقفی با بیش از 50 نفر صحبت کردیم که از بین این افراد 8 استار و سوپراستار سینما بودند؛ اما متأسفانه هیچ کدام قبول نکردند که در این فیلم ایفای نقش کنند.
بالاخره فیلم راجع به منافقین است و طبیعیای است که برخی از بازی در آن خوداری کنند. شاید هم میترسند که برچسب بخورند.
احمدیان: ما در «سیانور» درباره سازمان مجاهدینی صحبت میکنیم که هنوز لقب منافق نگرفتهاند، یک بخشی همین است که شما میفرمایید نگران هستند برچسب بخورند.
شعیبی: یک بخشی به برچسبهای بعدی برمیگردد بخش دیگرش به خاطره این است که اصلاً اطلاعاتی راجع به مجاهدین ندارند. به قول آقای احمدیان ما در فیلم «سیانور» راجع به سازمان مجاهدینی کار میکنیم که هنوز لقب منافق ندارد. ما به تاریخ سازمان مجاهدین بعد از انقلاب کاری نداریم ما راجع به دورهای کار میکنیم که اینها جزء بدنۀ انقلاب هستند، جزء گروههایی هستند که هنوز میخواهند به انقلاب متکی باشند، نیروهای علیه شاه هستند ولی نکته دومی که وجود داشت این است که فضای فیلمهایی که راجع به تاریخ معاصر مخصوصاً پهلوی ساخته میشود آدمها را هم میترساند یعنی من میگویم اگر آن بخش را فراموش کنیم، آن بخشی که نقش را قبول نمیکند، نگاه نمیکنند این نقش برای چه دورهای است.
نه همین که فیلم سیاسی را چه کسی دارد میسازد نه، چطوری میسازند نه، اصلا ما نرویم، تنمان را به آب نزنیم، نوعی عافیتطلبی است که همه نود و اندی بازیگران ما آن را دارند، چون سینما را با تعریف تفکریاش خیلی نمیخواهند با تعریف تبلیغاتی میخواهند ولی یک گروهی هم که اتفاقاً بازیگران فنی بودند، اعتمادی که میخواستند بکنند به یک کاری که راجع به دوره پهلوی دارد ساخته میشود همه تصوراتی که به ذهنشان میآمد کارهایی بود که در این چند سال دیده بودند.
رضوی: برای بازی در نقش شریف واقفی آقای شعیبی افرادی را پیشنهاد دادند که و همه آنها افرادی همه افراد خوبی بودند ولی به اندازه آقای شعیبی اسم و شهرت داشتند و من از ایشان خواهش کردم و گفتم شما که خودتان اینجا هستید و هم بازیگر خوبی هستید، هم از نظر شباهت ظاهری به عکسهایی که ما از آقای شریفواقفی داریم شبیه هستید، لطف کن و نقش شریف واقفی را خود ایفا کن. اما قبول نمیکرد، حتی تا روز آخر هم مقاومت کرد، یعنی آخرین بازیگری که ما بستیم بازیگر نقش شریفواقفی بود فکر کنم کلید هم زده بودیم.
شعیبی: حدود چهار روز به فیلمبرداری نقش مانده بود که قبول کردم تا در این نقش را ایفا کنم.
رضوی: بالاخره شعیبی راضی شد و این نقش را ایفا کرد. نکته دوم یک گریزی به بحث اول بزنم این است که هنوز که هنوز است با اینکه فیلم دارد اکران میشود فکر میکنند ما فیلمی را دولتی ساختیم، ساخته شده رفته و ما پدرمان درآمده، حذفمان کردند، لهمان کردند، هنوز در بدنهٔ همکاران ما میگویند شما فیلم دولتی ساختید و پول آن را هم درآوردید نگران چه هستید؟ حالا بفروشد یا نفروشد، از این دیالوگها ما میشنویم. یکسری از افراد برای بازی در این فیلم نمیآمدند، یکسری افراد هم میآمدند قیمت 10 سال کارشان را میخواهند در این پروژه بگیرند، قاعدتاً حذف میشدند و از گزینهها خارج میشدند.
یک تعبیری در ابتدای بحث به کار بردید که یک بیک پروداکشن در بخش خصوصی اتفاق افتاده است رفته جلو و اصلاً محور اعتراض شما در این پروژه دستگاههایی بودند که نیامدند در این پروژه همکاری کنند، این را میشود حداقل تا حدی پذیرفت که به علت تعدد لوکیشنها و نوع هزینههایی که برای طراحی صحنه و طراحی لباس و اینها جزء امتیازات فیلم سینمایی است و شاید بالاخره کمتر تهیهکنندهای حاضر باشد در فرصت محدودی که به جشنواره فجر باقی مانده است اینقدر هزینه بکند که فیلمش باورپذیرتر شود. شما خیلی از صحنههایی که در خیابان فیلمبرداری کردهاید اتوبوس دو طبقه آوردید، خیلی وقت است این اتوبوسها از شهر تهران خارج شده است، آوردن اینها زحمات زیادی داشته چه شد که خود شما هم عزم جدی پیدا کردید که اینقدر متکثر سرمایهگذاری بکنید و پای کار بیایید؟
رضوی: ببینید اولاً محکم بگویم ذرهای بریز و بپاش در این کار نداشتیم ضمن اینکه بسیار در مراحل ساخت صرفهجویی کردیم یعنی این فیلم به جرات میتوانم بگویم اگر میرفت در سیکل تکراری فیلمسازهای دولتی، میرفت سراغ آنها حتماً هزینهای بالغ بر 2 برابر این هزینهای که ما برای همین فیلم با همین مشخصات کردیم صرف میشد، یعنی چیزی به بازیگران و صحنه و لباس اضافه نمیشد هیچ شاید از تعداد بازیگران هم کاسته میشد ولی قطعاً هزینه دو برابر میشد این را به یقین میگویم، ضمن اینکه فیلمهای که سالهای قبل کار شد و خیلی فیلمهای خوبی هم نبود کار شده است و تقریباً دو برابر این فیلم هزینه شده است و هیچ ارزش تاریخی هم ندارد و دوم اینکه یا یک کاری را نباید انجام داد یا وارد یک فضایی نباید بشویم یا نباید برویم سراغ کار تاریخ معاصر، یا اگر رفتیم باید هر کسی که مینشیند حتی آن کسی که فضا را درک نکند ناخودآگاه دچار نوستالژی بشود، حتی اگر نوستالژی آن نیست، ما هر کدام یک خاطرات بصری داریم، یک خاطرات شنیداری و خوانشی و خواندنی داریم، آن خاطرات خواندنی باید در آن فیلم تبدیل به تصویر میشد، کسی که دهه هفتادی است و میرود فیلم را میبیند باید با یک کسی که دهه پنجاهی است و فیلم را میبیند یک احساس در آنها ایجاد شود، آن حسی که از متن و از شنیدن به تصویر داشت کشیده میشد، آن باورپذیری نیاز آن فیلم بود، باید لباس آن فیلم را پیدا میکردیم، لباسی که نسل 70 و 80 ندیده است، آن لباس را دهه 50 تا آخر دهه 60 میدیدیم بچههای جنگ هم هنوز یک عمر کتانیها را میپوشیدند و بچههای جنگ هنوز آن اورکتهای سبز را میپوشیدند و این چیزها بود، بچههای دهه هفتادی باید آن را ببینند و حس کنند.
در مورد صحنه، لباس، گریم و تکتک اجزا ما سعی کردیم کم نگذاریم ولی اصراف اصلاً در فضای ما نبود چون در بخش خصوصی کار میکنیم و باید چیزی که هزینه میکنیم، فردا بتوانیم آن را از گیشه دربیاوریم و دوم شما میگویید چرا این فضا؟ اول اینکه من فیلمنامه را دوست داشتم، قبل از اینکه آقای شعیبی وارد ماجرا شود، دو سال فیلمنامه دست من بود و گفته بودم ببینم چه میتوانم بکنم و دوم آمدن آقای شعیبی و تجربههای مشترک انرژی مضاعف برای ما ایجاد کرد و سوم خود آمدن آقای شعیبی و آمدن آقای احمدیان به دلیل اینکه انرژی مضاعفی داشت و چون یک همفکری مشترکی بین ما سه نفر وجود داشت.
یک تعبیری در ابتدای بحث به کار بردید که یک بیک پروداکشن در بخش خصوصی اتفاق افتاده است رفته جلو و اصلاً محور اعتراض شما در این پروژه دستگاههایی بودند که نیامدند در این پروژه همکاری کنند، این را میشود حداقل تا حدی پذیرفت که به علت تعدد لوکیشنها و نوع هزینههایی که برای طراحی صحنه و طراحی لباس و اینها جزء امتیازات فیلم سینمایی است و شاید بالاخره کمتر تهیهکنندهای حاضر باشد در فرصت محدودی که به جشنواره فجر باقی مانده است اینقدر هزینه بکند که فیلمش باورپذیرتر شود. شما خیلی از صحنههایی که در خیابان فیلمبرداری کردهاید اتوبوس دو طبقه آوردید، خیلی وقت است این اتوبوسها از شهر تهران خارج شده است، آوردن اینها زحمات زیادی داشته چه شد که خود شما هم عزم جدی پیدا کردید که اینقدر متکثر سرمایهگذاری بکنید و پای کار بیایید؟
رضوی: ببینید اولاً محکم بگویم ذرهای بریز و بپاش در این کار نداشتیم ضمن اینکه بسیار در مراحل ساخت صرفهجویی کردیم یعنی این فیلم به جرات میتوانم بگویم اگر میرفت در سیکل تکراری فیلمسازهای دولتی، میرفت سراغ آنها حتماً هزینهای بالغ بر 2 برابر این هزینهای که ما برای همین فیلم با همین مشخصات کردیم صرف میشد، یعنی چیزی به بازیگران و صحنه و لباس اضافه نمیشد هیچ شاید از تعداد بازیگران هم کاسته میشد ولی قطعاً هزینه دو برابر میشد این را به یقین میگویم، ضمن اینکه فیلمهای که سالهای قبل کار شد و خیلی فیلمهای خوبی هم نبود کار شده است و تقریباً دو برابر این فیلم هزینه شده است و هیچ ارزش تاریخی هم ندارد و دوم اینکه یا یک کاری را نباید انجام داد یا وارد یک فضایی نباید بشویم یا نباید برویم سراغ کار تاریخ معاصر، یا اگر رفتیم باید هر کسی که مینشیند حتی آن کسی که فضا را درک نکند ناخودآگاه دچار نوستالژی بشود، حتی اگر نوستالژی آن نیست، ما هر کدام یک خاطرات بصری داریم، یک خاطرات شنیداری و خوانشی و خواندنی داریم، آن خاطرات خواندنی باید در آن فیلم تبدیل به تصویر میشد، کسی که دهه هفتادی است و میرود فیلم را میبیند باید با یک کسی که دهه پنجاهی است و فیلم را میبیند یک احساس در آنها ایجاد شود، آن حسی که از متن و از شنیدن به تصویر داشت کشیده میشد، آن باورپذیری نیاز آن فیلم بود، باید لباس آن فیلم را پیدا میکردیم، لباسی که نسل 70 و 80 ندیده است، آن لباس را دهه 50 تا آخر دهه 60 میدیدیم بچههای جنگ هم هنوز یک عمر کتانیها را میپوشیدند و بچههای جنگ هنوز آن اورکتهای سبز را میپوشیدند و این چیزها بود، بچههای دهه هفتادی باید آن را ببینند و حس کنند.
در مورد صحنه، لباس، گریم و تکتک اجزا ما سعی کردیم کم نگذاریم ولی اصراف اصلاً در فضای ما نبود چون در بخش خصوصی کار میکنیم و باید چیزی که هزینه میکنیم، فردا بتوانیم آن را از گیشه دربیاوریم و دوم شما میگویید چرا این فضا؟ اول اینکه من فیلمنامه را دوست داشتم، قبل از اینکه آقای شعیبی وارد ماجرا شود، دو سال فیلمنامه دست من بود و گفته بودم ببینم چه میتوانم بکنم و دوم آمدن آقای شعیبی و تجربههای مشترک انرژی مضاعف برای ما ایجاد کرد و سوم خود آمدن آقای شعیبی و آمدن آقای احمدیان به دلیل اینکه انرژی مضاعفی داشت و چون یک همفکری مشترکی بین ما سه نفر وجود داشت.
بعضی وقتها یک تهیهکننده، کارگردانی را مجبور میکند یک فیلمی را بسازد، آن فیلم بدون اینکه حرفی بزند شروع به ساخت فیلم میکند، اما در فرآیند ساخت مشخص میشود که کارگردان دلش با ساخت این فیلم است یا نه برای این آماده تا فیلم را بسازد و دستمزدش را بگیرد و برود. اما هر سه نفر ما با هم همفکر و همراه بودیم تا بتوانیم یک فیلم خوب بسازیم، به همین خاطر است که انرژیمان روز به روز بیشتر میشد و تمام عوامل تا پایان پای کار بودند حتی روزهایی که ما در کار بودیم که روزهای سختی از نظر مالی و کاری بود ولی بچههایی که سر کار بودند، پا به پای ما آمدند تا کار جمع شد، حتی بازیگران ما تا دو سه ماه پیش داشتند پول میگرفتند. «سیانور» تنها فیلم نگاتیو 35 سینمای ایران است، آخرین فیلم سینمای 35 است و هنوز کسی جرات نکرده است سمت این برود و خود همین ریسک داشت من وقتی فارابی رفتم آقای تابش از من پرسید تو مطمئن هستی میخواهی این کار را بکنی؟ گفتم بله مطمئنم، گفت سخت است، لابراتور نیست.
شعیبی: مهدویان با هوشمندی از نگاتیو استفاده کرد
آقای شعیبی تجربهٔ کار با این دوربین با این فرصت بسیار محدودی که به جشنواره باقی مانده است شاید کمتر کسی حاضر باشد حداقل به خاطر مسالهٔ زمان به این ماجرا تن بدهد، ضمن اینکه کار برای تدوین و غیره کار را سخت میکرد، چرا به این نتیجه رسیدید که حتماً با دوربین 35 کار را انجام بدهید؟
شعیبی: دو بحث وجود دارد یکی اینکه به هر حال زمان مهم است من خودم سالها دستیار بودم و برنامهریز بودم و بحث زمان در تولید برای من مهم است، ولی یک بخش دوم دارد و آن بخش دوم بحث نتیجه اثر است. خود آقای رضوی هم پای این قضیه بود که با دوربین 35 بگیریم. حضور علیرضا برازنده به عنوان فیلمبرداری این اثر بسیار اهمیت داشت چرا که مهارت او باعث میشد این فیلم با این که با نگاتیو ضبط میشود به جشنواره برسد. خود علیرضا برازنده هم تا آخر پای این موضوع ایستاده بود تا کار با نگاتیو ضبط شود. من فکر میکردم شاید دیگر هیچ وقت این تجربه را نکنیم که فیلمی را با نگاتیو بگیریم و فیلمی که باید متریالش نگاتیو باشد، یعنی اگر من یک فیلم مثلا شهری در زمان حال با نگاتیو بگیرم همه میگویند در حال حاضر دوربینهای خوب دیجیتال وجود دارد چرا این کار را میکنی؟ من هم جوابی ندارم که بگویم ولی فکر میکردم اگر قرار است من یک فیلم نگاتیو در زندگیام کار کنم همین فیلم است، همان انتخابی که محمدحسین مهدویان در فیلم ایستاده در غبار میکند یعنی مهدویان هم با هوشمندی میآید ایستاده در غبار را با نگاتیو میگیرد، فکر کنید اگر مهدویان به جای استفاده از نگاتیو میآمد از افکتهای معمول کامپیوتری در فیلمش استفاده میکرد هیچ وقت این خروجی درجه یکی که در حال حاضر در فیلمش وجود دارد نبود. برای همین با قبول اینکه ممکن است به جشنواره نرسد همه ما قبول کردیم حتما با نگاتیو بگیریم چون بهترین شکل برای این فیلم نگاتیو بود.
امتیازش چه بود؟
شعیبی: امتیازش این بود که شما دارید یک دورهای را تعریف میکنید که متریال آن دوره آخرین گونههایش وجود دارد مانند آکسسوار فیلم است، یعنی شما وقتی کت آن زمان را تن بازیگرت میکنی پس مجبور هستی به لحاظ تکنیکی هم فیلم را به آن سمت ببرید، حتی این شاید در فیلم خیلی مشهود نباشد ولی ما جنس لنزها و همه سکانسها و جنس دکوپاژی که داشتیم سعی میکردیم به آن دوره نزدیک باشد، برای اینکه من خودم فکر میکنم 10 - 15 سال دیگر کسی نمیداند این فیلم 20 سال بعد ساخته شده است، یا در زمان این اتفاق افتاده است، به نظرم این بهترین اتفاقی است که برای فیلم افتاده است.
برای همین پوسترها را اینطور طراحی کردهاید؟
شعیبی: بله تمام متریال تبلیغیمان براساس دوره خودش طراحی شده است. اصلا ناخودآگاه همه ما به آن سمت کشیده میشودیم.
شعیبی: از کارگردانی حاتمیکیا درس گرفتهام
آقای شعیبی برخی معتقدند که سبک فیلمسازی و نحوهٔ فیلمسازی شما بسیار نزدیک است به سبک فیلمسازی آقای حاتمیکیا، خودتان چقدر به این موضوع قائل هستید؟
شعیبی: من هیچ وقت دستیار آقای حاتمیکیا نبودم، بازیگر فیلمهایش بودم؛ اما به هر حال از فیلمها و لحظاتی که سر صحنههای او بودم تجربیات بسیاری به دست آوردهام. اما این که بگویم نحوه فیلمسازیم تماماً برگرفته از حاتمیکیا است اینگونه نیست، حاتمیکیا استاد است و اینکه من را با او قیاس میکنند برایم باعث افتخار است. من یک دوره طولانی دستیار بودم و شاید به این دلیل من اگر در یک فیلمهایی نزدیک آقای حاتمیکیا هستم برای اینکه من کلیشه ذهنی با آن تعریفی که میگویند فیلمساز مولف ندارم، من فکر میکنم تالیف من در سلیقهام است نه در نوع کاری که میکنم چون وقتی یک فیلم کاملاً کلاسیک دهه 50 کار میکنیم من سعی میکنم خودم را نزدیک کنم به آن سینماها ولی یک فیلم اجتماعی هم مانند دهلیز میسازم باز سعی میکنم خودم را به آن سینما نزدیک کنم. من از کار کردن با آقای حاتمیکیا تاثیر گرفتم همانقدری که از آقای اسعدیان تاثیر گرفتم، همانقدر که از آقای فریدون جیرانی تاثیر گرفتم و به هر حال آقای حاتمیکیا را دوست دارم به عنوان یک فیلمسازِ مولفِ کاملاً پرتلاش، کسی که تفکری دارد.