رئیس جمهور در خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است درباره خلع لباس کردن یکی از روحانیون توضیحاتی ارائه داده است.
شهدای ایران: رئیس جمهور در خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است درباره خلع لباس کردن یکی از روحانیون توضیحاتی ارائه داده است.
به گزارش باشگاه خبرنگاران، حجتالاسلام والمسلمین حسن روحانی در خاطرات خود آورده است:
در دانشکده علوم سیاسی دانشجوی معممی بود. یک روز یک روز تعدادی از همکلاسیهای مذهبی و متدین نزد من آمدند و گفتند همین دانشجوی معمم در محیط دانشکده گاهی با دختران دانشجو قدم میزند و صحبت میکند. من یک روز او را دیدم و به او توضیح دادم که کارش درست نیست و موجب سوءظن دیگران شده است و ما باید حرمت لباسی را که به تن داریم حفظ کنیم.
چند روز بعد متوجه شدم که او رفتار خود را تصحیح نکرده و شیوه گذشته را ادامه میدهد لذا با شیوه دیگری با او وارد بحث شدم و گفتم: فکر میکنم پوشیدن لباس روحانیت در دانشگاه کار سخت و مشکلی است؛ آیا بهتر نیست با لباس معمولی به دانشگاه بیاییم؟ کمی تعجب کرد و گفت: واقعا شما هم این آمادگی را داری؟ گفتم: چه اشکالی دارد؟ گفت: من خودم به این کار خیلی تمایل دارم ولی پدرم متعصب است و اجازه نمیدهد. گفتم: با پدرت صحبت کن و او را به نحوی راضی کن. چند روز بعد نزد من آمد و گفت: پدرم را راضی کردم و آمادهام که فردا با لباس معمولی به دانشگاه بیایم. گفتم: بسیار خوب، از شنبه آینده با لباس معمولی به دانشگاه خواهیم آمد.
من روز شنبه به دانشگاه نرفتم ولی از دوستانم شنیدم که وی با کتوشلوار به دانشکده آمده و چهره خود را تغییر داده بود.یک هفته بعد من به دانشگاه رفتم و در دانشکده او را دیدم. وقتی من را با لباس روحانی دید تعجب کرد و گفت: پس شما چرا لباس را تغییر ندادید؟ گفتم: من درمورد این موضوع بیشتر فکر کردم و دیدم صلاح من نیست. حالا شما که لباس معمولی پوشیدهای راحتتر نیستی؟ گفت خیلی راحتترم.به این ترتیب ظاهرا پیش از تشکیل دادگاه ویژه روحانیت، توانستم یک معمم را با گفتگو خلع لباس کنم.
به گزارش باشگاه خبرنگاران، حجتالاسلام والمسلمین حسن روحانی در خاطرات خود آورده است:
در دانشکده علوم سیاسی دانشجوی معممی بود. یک روز یک روز تعدادی از همکلاسیهای مذهبی و متدین نزد من آمدند و گفتند همین دانشجوی معمم در محیط دانشکده گاهی با دختران دانشجو قدم میزند و صحبت میکند. من یک روز او را دیدم و به او توضیح دادم که کارش درست نیست و موجب سوءظن دیگران شده است و ما باید حرمت لباسی را که به تن داریم حفظ کنیم.
چند روز بعد متوجه شدم که او رفتار خود را تصحیح نکرده و شیوه گذشته را ادامه میدهد لذا با شیوه دیگری با او وارد بحث شدم و گفتم: فکر میکنم پوشیدن لباس روحانیت در دانشگاه کار سخت و مشکلی است؛ آیا بهتر نیست با لباس معمولی به دانشگاه بیاییم؟ کمی تعجب کرد و گفت: واقعا شما هم این آمادگی را داری؟ گفتم: چه اشکالی دارد؟ گفت: من خودم به این کار خیلی تمایل دارم ولی پدرم متعصب است و اجازه نمیدهد. گفتم: با پدرت صحبت کن و او را به نحوی راضی کن. چند روز بعد نزد من آمد و گفت: پدرم را راضی کردم و آمادهام که فردا با لباس معمولی به دانشگاه بیایم. گفتم: بسیار خوب، از شنبه آینده با لباس معمولی به دانشگاه خواهیم آمد.
من روز شنبه به دانشگاه نرفتم ولی از دوستانم شنیدم که وی با کتوشلوار به دانشکده آمده و چهره خود را تغییر داده بود.یک هفته بعد من به دانشگاه رفتم و در دانشکده او را دیدم. وقتی من را با لباس روحانی دید تعجب کرد و گفت: پس شما چرا لباس را تغییر ندادید؟ گفتم: من درمورد این موضوع بیشتر فکر کردم و دیدم صلاح من نیست. حالا شما که لباس معمولی پوشیدهای راحتتر نیستی؟ گفت خیلی راحتترم.به این ترتیب ظاهرا پیش از تشکیل دادگاه ویژه روحانیت، توانستم یک معمم را با گفتگو خلع لباس کنم.