در این میان، برخی چهرههای پاکطینت هم هستند که بازی میخورند و نقشی را ایفا میکنند که پردهنشینها به انتظار آن هستند تا از اثرگذاری عملیات روانی خود اطمینان قطعی حاصل کنند.
به گزارش شهدای ایران، مرتضی خلفی زاده نوشت: «بزن و فرار کن» مَثَل مشهوری است درباره کسانی که شجاعت ایستادن و پذیرفتن مسؤولیت ضربه زدنشان را به حریف ندارند. حالا شده است حکایت جماعت بی اعتبار و بدسابقه سیاسی که از سال 92 برای تداوم حیات، مانند زالو چسبیدهاند به مدعیان اعتدال. از طرفی هم چون کارنامهشان خراب است، میخواهند بر ویرانهای که روی آبروی ریخته دیگران با دروغ و تهمت ساختهاند، ستونهای قدرت سیاسی آینده خود را استوار کنند.
هفتهای نیست که پاپاراتزیهای سیاسی بدسابقه - که نام روزنامهنگار بر خود گذاشتهاند و حاضر نیستند آشکارا هویت خود را مشخص کنند- با راست و دروغهایشان آبروی نهاد یا چهره شناخته شدهای را روی دایره نریزند؛ از ماجرای املاک در شهرداری تهران گرفته تا پرونده فلان قاری قرآن و... نه اینکه همه مطالبشان سراسر دروغ باشد که اگر این طور بود تشت رسوایی زود میافتاد، راست و دروغ را به هم میبافند تا باربط و بیربط را به هم ربط دهند و ماهی خود را از آب بگیرند مگر نه اینکه شفافسازی و مبارزه با فساد و اصلاح جامعه جز بهانهای برای این جماعتِ شناخته شده نیست.
حالا معلوم شده که «پشت پرده اول» فلان سایت یا کانال کسانی هستند که 6 هفت سال پیش همزمان با هرج و مرج آمریکایی - انگلیسی سال 88 با هدف برانداختن انقلاب مردم، از ترس مجازات فراری شدهاند، چون فکر میکنند دست کسی به آنان نمیرسد. البته که برخی همدستان داخلیشان به دام دستگاه قضا افتادهاند، اما آنها تنها نیستند؛ «پشت پرده دوم» آنان چهرههای با نفوذ سیاسی و شناخته شدهاند که تنها راه اثرگذاری را در سیاست «بزن در رویی» دیدهاند. در این حالت هر دروغی میتوان گفت و هر آبرویی را میتوان ریخت به این خیال که نه تنها ترسی از برخورد یا مجازات وجود نخواهد داشت بلکه با ژست سکوت و پردهنشینی روز بهروز بر اعتبار سیاسی آنان افزوده خواهد شد! قماری که معلوم نیست در آن برنده باشند. کافی است شایعه بر بستر شبکههای اجتماعی سوار شود و موج اولیه برخیزد، حالا نوبت به توپخانه رسانههای رسمی و شناسنامهدار میرسد تا به بهانه عقب نماندن از موج خبری، موج بزرگ دوم بازی با افکار عمومی را شکل دهند بیآنکه صحت و سقم شایعات مشخص شده باشد.
قربانی این شرایط، افکار عمومی و سرمایههای اجتماعی است و آنچه همراه با آبروهای به زمین ریخته بحق یا ناحق - بر باد میرود اعتماد مردم است.
در این میان، برخی چهرههای پاکطینت هم هستند که بازی میخورند و نقشی را ایفا میکنند که پردهنشینها به انتظار آن هستند تا از اثرگذاری عملیات روانی خود اطمینان قطعی حاصل کنند.
حقیقتاً این سخنان رهبر انقلاب در تاریخ 31 اردیبهشت 86 پاسخی به سادهاندیشان عرصه سیاست است:«گاهی اوقات، دشمن کار را به گونهای ترتیب میدهد که حرف حقی، از زبان یک نفر صادر بشود! دشمن ناحق و باطل است، پس چرا میخواهد این حرف حق از زبان آن شخص صادر بشود؟ چون میخواهد پازل خودش را کامل کند.
این پازل از صد یا دویست قطعه تشکیل شده؛ یک قطعهاش هم همین حرف حقی است که آن شخص باید بزند تا این پازل را کامل کند! اینجا این حرف حق را نباید زد. پازل دشمن را کامل نباید کرد. در این حد هوشیاری لازم است! بله، وارد سیاست بشوید و فکرِ سیاسی کنید؛ اما بسیار هوشیار. دشمن نباید بتواند از هیچ حرکت و اظهار و موضعگیری شما استفاده کند. این، اصل اول و یک خط قرمز است. چهطور دشمن را بشناسیم؟ چطور تمایلات او را کشف کنیم؟ چطور بفهمیم که این کار به نفع دشمن یا به ضرر دشمن است؟ این همان نقطه اساسی است. این همان جایی است که به اهتمام کامل، مطلقاً سهلانگاری نکردن و هوشیاری و بیداری کامل احتیاج دارد. اگر هم در جایی برای انسان مطلب روشن نیست، آن جا نباید حرکت کند. اگر دیدید زیر پا محکم است، پا بگذارید؛ اگر دیدید مشکوک است، پا نگذارید. بنابراین محافظهکار نباشید، اما هوشیار باشید؛ این، آن خط سیاسی است.
البته سخت است و آسان نیست؛ اما شما هم مرد کارِ سختید؛ بسیجی هستید و باید این کار سخت را به عهده بگیرید.»
بازی ورشکستگان سیاسی سال 88 روز به روز پیچیدهتر میشود و این ویژگی نفاق است که خود را با شرایط منطبق میکند و مسیرهایی را برمیگزیند که پرده دورویی کنار نرود. قطعاً اگر مسوولان مرتبط با این موضوع اعم از نهادهای امنیتی، اطلاعاتی و قضایی از این پس هوشیاری لازم را به خرج ندهند، این وضعیت تا شب انتخابات سال آتی ادامه خواهد داشت. باز هم دارند حق و باطل را مخلوط میکنند، انگار بوی فتنهای دیگر به مشام میرسد، کاش باشند دلسوزانی که با تجربه گزیده شدن از سوراخ فتنهگریهای سال 88 این بار از هر ریسمان سیاه و سفیدی بترسند. کاش بترسند، تا جامعه مؤمن ایرانی از یک سوراخ دوبار گزیده نشود.
هفتهای نیست که پاپاراتزیهای سیاسی بدسابقه - که نام روزنامهنگار بر خود گذاشتهاند و حاضر نیستند آشکارا هویت خود را مشخص کنند- با راست و دروغهایشان آبروی نهاد یا چهره شناخته شدهای را روی دایره نریزند؛ از ماجرای املاک در شهرداری تهران گرفته تا پرونده فلان قاری قرآن و... نه اینکه همه مطالبشان سراسر دروغ باشد که اگر این طور بود تشت رسوایی زود میافتاد، راست و دروغ را به هم میبافند تا باربط و بیربط را به هم ربط دهند و ماهی خود را از آب بگیرند مگر نه اینکه شفافسازی و مبارزه با فساد و اصلاح جامعه جز بهانهای برای این جماعتِ شناخته شده نیست.
حالا معلوم شده که «پشت پرده اول» فلان سایت یا کانال کسانی هستند که 6 هفت سال پیش همزمان با هرج و مرج آمریکایی - انگلیسی سال 88 با هدف برانداختن انقلاب مردم، از ترس مجازات فراری شدهاند، چون فکر میکنند دست کسی به آنان نمیرسد. البته که برخی همدستان داخلیشان به دام دستگاه قضا افتادهاند، اما آنها تنها نیستند؛ «پشت پرده دوم» آنان چهرههای با نفوذ سیاسی و شناخته شدهاند که تنها راه اثرگذاری را در سیاست «بزن در رویی» دیدهاند. در این حالت هر دروغی میتوان گفت و هر آبرویی را میتوان ریخت به این خیال که نه تنها ترسی از برخورد یا مجازات وجود نخواهد داشت بلکه با ژست سکوت و پردهنشینی روز بهروز بر اعتبار سیاسی آنان افزوده خواهد شد! قماری که معلوم نیست در آن برنده باشند. کافی است شایعه بر بستر شبکههای اجتماعی سوار شود و موج اولیه برخیزد، حالا نوبت به توپخانه رسانههای رسمی و شناسنامهدار میرسد تا به بهانه عقب نماندن از موج خبری، موج بزرگ دوم بازی با افکار عمومی را شکل دهند بیآنکه صحت و سقم شایعات مشخص شده باشد.
قربانی این شرایط، افکار عمومی و سرمایههای اجتماعی است و آنچه همراه با آبروهای به زمین ریخته بحق یا ناحق - بر باد میرود اعتماد مردم است.
در این میان، برخی چهرههای پاکطینت هم هستند که بازی میخورند و نقشی را ایفا میکنند که پردهنشینها به انتظار آن هستند تا از اثرگذاری عملیات روانی خود اطمینان قطعی حاصل کنند.
حقیقتاً این سخنان رهبر انقلاب در تاریخ 31 اردیبهشت 86 پاسخی به سادهاندیشان عرصه سیاست است:«گاهی اوقات، دشمن کار را به گونهای ترتیب میدهد که حرف حقی، از زبان یک نفر صادر بشود! دشمن ناحق و باطل است، پس چرا میخواهد این حرف حق از زبان آن شخص صادر بشود؟ چون میخواهد پازل خودش را کامل کند.
این پازل از صد یا دویست قطعه تشکیل شده؛ یک قطعهاش هم همین حرف حقی است که آن شخص باید بزند تا این پازل را کامل کند! اینجا این حرف حق را نباید زد. پازل دشمن را کامل نباید کرد. در این حد هوشیاری لازم است! بله، وارد سیاست بشوید و فکرِ سیاسی کنید؛ اما بسیار هوشیار. دشمن نباید بتواند از هیچ حرکت و اظهار و موضعگیری شما استفاده کند. این، اصل اول و یک خط قرمز است. چهطور دشمن را بشناسیم؟ چطور تمایلات او را کشف کنیم؟ چطور بفهمیم که این کار به نفع دشمن یا به ضرر دشمن است؟ این همان نقطه اساسی است. این همان جایی است که به اهتمام کامل، مطلقاً سهلانگاری نکردن و هوشیاری و بیداری کامل احتیاج دارد. اگر هم در جایی برای انسان مطلب روشن نیست، آن جا نباید حرکت کند. اگر دیدید زیر پا محکم است، پا بگذارید؛ اگر دیدید مشکوک است، پا نگذارید. بنابراین محافظهکار نباشید، اما هوشیار باشید؛ این، آن خط سیاسی است.
البته سخت است و آسان نیست؛ اما شما هم مرد کارِ سختید؛ بسیجی هستید و باید این کار سخت را به عهده بگیرید.»
بازی ورشکستگان سیاسی سال 88 روز به روز پیچیدهتر میشود و این ویژگی نفاق است که خود را با شرایط منطبق میکند و مسیرهایی را برمیگزیند که پرده دورویی کنار نرود. قطعاً اگر مسوولان مرتبط با این موضوع اعم از نهادهای امنیتی، اطلاعاتی و قضایی از این پس هوشیاری لازم را به خرج ندهند، این وضعیت تا شب انتخابات سال آتی ادامه خواهد داشت. باز هم دارند حق و باطل را مخلوط میکنند، انگار بوی فتنهای دیگر به مشام میرسد، کاش باشند دلسوزانی که با تجربه گزیده شدن از سوراخ فتنهگریهای سال 88 این بار از هر ریسمان سیاه و سفیدی بترسند. کاش بترسند، تا جامعه مؤمن ایرانی از یک سوراخ دوبار گزیده نشود.